میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز

 

باغ وحش شیشه ای حکایت مشکلات و سرخوردگی های خانواده وینگفیلد در جامعه شهری- صنعتی آمریکا است. مادر (آماندا) و دو فرزندش تام و لورا که در شهر سنت لوئیس زندگی می کنند. پدر خانواده سالها قبل با رویای سفر به سرزمین های ناشناخته از صحنه خارج شده است و غیر از قاب عکسی روی دیوار چیزی از او برجا نمانده است. تام در یک کارخانه کفش سازی کار می کند و حقوق بخور و نمیری دریافت می کند و البته از کارش رضایت ندارد:

تام: انسان به طور غریزی یک عاشق است, یک شکارچی, یک جنگجو و هیچکدام این غرایز , در کارخانه ها ارضا نمی شوند.

تام برای رهایی از سرخوردگی های خود به سینما و مشروب پناه می برد و البته در فکر راهی است که پدر سالها قبل رفته است.

اما لورا ; لورا به علت نقص جسمانی, لنگی مختصری در راه رفتن دارد و به همین خاطر دچار انزوا و سرخوردگی است. او هیچ دوستی ندارد , منزوی و خجالتی است. تنها دلخوشی او کلکسیونی است که از حیوانات شیشه ای دارد.

آماندا نیز بدون مشکل نیست; او نیز سرخورده از غیبت همسر زندگی خود را وقف فرزندانش کرده است و اکنون نیز گرفتار مشکلات آنهاست. مکانیزم دفاعی او نیز سیر در خاطرات گذشته و ایام جوانی با شکوه خود است.

آماندا از تام می خواهد که برای بهبود وضعیت لورا, یکی از همکاران مجرد خود را برای شام دعوت کند تا از این طریق بتواند همدمی (و شاید هم همسری) برای دخترش دست و پا کند تا او از انزوا خارج شود. اینگونه می شود که جیم اوکانر وارد صحنه می شود....

جیم: ... بعلاوه اینکه همه مشکلات دارند, این فقط خاص تو نیست تنها فرقش در این است که دیگران سعی می کنندبر مشکلاتشان غلبه کنند. تو فکر می کنی تنها کسی هستی که مشکل داری و این باعث می شود احساس ناکامی کنی. اما وقتی به اطرافت نگاه کنی مردم زیادی را خواهی دید که به اندازه تو احساس ناکامی می کنند.

تنسی ویلیامز (۱۹۱۱ - ۱۹۸۳نویسنده مشهور آمریکایی و یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر در ادبیات آمریکا محسوب می‌شود. از آثار مشهور وی می‌توان به نمایشنامه‌هایی همچون اتوبوسی به نام هوس, گربه روی شیروانی داغ ، باغ وحش شیشه ای , شب ایگوانا و خالکوبی رز اشاره کرد. نمایشنامه «گربه روی شیروانی داغ» در سال ۱۹۵۵ برنده جایزه پولیتزر شد. (منبع ویکی پدیا)

این نمایشنامه هفت پرده ای ,حداقل دو ترجمه دارد: حمید سمندریان (نشر قطره , 104 صفحه , 1388 به قیمت 2000 تومان) مرجان بخت مینو (انتشارات مینو , 112 صفحه , چاپ اول 1381 به قیمت 650 تومان).

پی نوشت: کماکان مشغول طبل حلبی گونترگراس هستم و در هنگام رفت و آمد به ترتیب شازده کوچولو ی اگزوپری و پس از آن معرکه لویی فردینان سلین را خواهم خواند. 

خیلی بعداً نوشت: ظاهراً این صفحه من خیلی زیاد خواننده دارد! از همین جا به همه دانشجویان عزیز سلام می کنم و از این که این پست شاید نتواند به دردشان بخورد عذر خواهی می کنم اگر فرصتی پیش آمد دوباره می خوانم و با دقت بیشتری این پست را دوباره نویسی می کنم. (17مرداد 90)

..................

پ ن 3: نمره من به کتاب 3.7 از 5 می‌باشد.

نظرات 28 + ارسال نظر
آی سودا سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 ق.ظ http://firstwindow.blogsky.com

انسان به طور غریزی یک عاشق است, یک شکارچی, یک جنگجو و هیچکدام این غرایز , در کارخانه ها ارضا نمی شوند.
همین طوره.

سلام
کارخانه ها فقط ممکن است جیب آدم را ارضا کنند!!

نعیمه سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ق.ظ http://n1350.wordpress.com/

فکر کنم داری رکورد کتاب خوندن را به دست میاری.

سلام
نه از من گنده تر زیاده در میان همین دوستان هم

Helen سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:58 ب.ظ http://www.mydays-h.blogspot.com

wow
جنگجو
شکارچی
عاشق
:)

سلام

یوتاب (بانوی ایران زمین) سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ب.ظ http://banooiranzamin.blogfa.com

درود
وبلاگتون خیلی پرباره. عاشق کتاب خوندنم. ممنون که با کتابهای خوبی آشنامون میکنید.موفق باشید

سلام دوست عزیز
ممنونم لطف دارید.

فرزانه سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
دو فیلم که با اقتباس از نوشته هایش ساخته شده را دیده ام این یعنی با فضای فکری تنسی ویلیامز از راه دور و با چند واسطه مختصر آشنایی دارم تا حالا چیزی نخوانده ام ازش .
ولی برایم جالب است که در فضای سرخورده جامعه صنعتی آمریکا هنوز صحبت پدری بوده که با رویای سفر به سرزمین های ناشناخته زندگی اش را بگذارد .

سلام
این نمایشنامه ظاهراٌ ملهم از زندگی شخصی خود نویسنده است و چنین فضایی موجود بوده است...

محمدرضا سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
ادبیات قرن بیستم آمریکا رو دوست دارم. سال بلو، سلینجر، دکتروف و...
این کتاب رو نخوندم اما آن سه کتاب آخری رو خوندم!

سلام
اون سه کتاب آخری ... شازده کوچولو را که هر از چند گاهی باید دوباره خواند...تمومش کردم... سلین رو که ارادت ویژه ای به سبکش دارم... مرگ قسطیش رو خیلی خوشم اومد... طبل حلبی رو هم به یک سوم رسیدم... کم کم داره گرمم می کنه!

نیکادل چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ق.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام
خوندم و خیلی خوشم اومد، شخصیت پردازیها خیره کننده بود. مشکلات، دلخوشیها و تلخ و شیرین وجود چهار نفری که توی این نمایشنامه حضور داشتند خیلی ملموس و قابل درک بود. طرز فکر و تکیه کلام های اماندا به عنوان یه مادر متوسط الحال برام خیلی جالب بود؛ انگار طبقه متوسط رو به پایین جامعه اون زمان آمریکا از طبقه اهل فکر و بالاتر از متوسط جامعه کنونی ما یه سر و گردن بالاتر بوده!!!
جامعه ای که افراد فرودست اون رویایی در سر داشته باشند هیچ وقت رو به افول نمیره حالا مقایسه کن با الان خودمون که حتی توی قشر الیت جامعه هم رویا پردازی امیدوارانه خیلی کم یابه!
به هر حال مرسی میله جان از پیشنهاد این کتاب و خوشحالم که هر چند دیر شروع کردم اما به پستت رسیدم.
پیش به سوی طبل حلبی :-)

سلام
خوشحالم
خوب اومدی... داشتن رویا رو می گم چون ما که فقط می چرخیم!
امیدوارم طبل حلبی هم خوب باشه
ممنون

درخت ابدی چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
من ترجمه ی سمندریان رو خوندم.
روان شناسی شخصیت ها بی نظیره تو این نمایش نامه. و از همه جالب تر نقشیه که جیم غریبه بعد از شکستن یکی از حیوانات شیشه ای اما تو خودباوری دختر ایفا می کنه.
راستی، "هرگز رهایم نکن" فیلمش ساخته شده و کیفیت خوبش در راهه.

سلام
درسته در عین سادگی شخصیت پردازیها خیلی عالی از کار دراومده
...
هرگز رهایم نکن واقعاٌ کتاب خوبی بود... حتماٌ فیلم خوبی از کار در میاد

هادی چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 ق.ظ http://playtime.blogsky.com

سلام
حتماً خود شما هم می دونید که نتیجه اقتباس از هر کتاب خوب،یک فیلم خوب نیست.
گاهی نتیجه اقتباس از یک نمایشنامه خوب(مثل همین اتوبوسی به نام هوس)یک شاهکار میشه و گاهی اقتباس از شاهکاری مثل 1984 ، یک فیلم متوسط میشه(به همین نام ساخته مایکل رادفورد)
راستش من از 1984 خیلی خوشم اومد و واقعاً مخم رو زیر رو رو کرد.چند وقته دوست دارم قلعه حیواناتش رو هم بخونم اما هنوز جور نشده،قلعه حیوانات هم به خوبی 1984 هست؟

سلام هادی جان
به نکته خوبی اشاره کردی
امیدوارم که اقتباس خوبی در بیاد "هرگز رهایم نکن"
قلعه حیوانات کتاب بسیار خوبیه

ققنوس خیس چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ

سلام
من هم از طریق سینما باهاش آشنایی دارم ...
این هم به نظر کتاب خوبی می یاد ... جمله ی اول تام خیلی خوب بود !
شازده کوچولو !! به قول معروف WOW
ما اصولن از شازده کوچولو یه حس خنده ی خاصی بهمان دست می دهد ! دوستش داریم !!

سلام
امشب یعنی از الان شروع می کنم به نوشتن در مورد شازده
اونم شما رو دوست داره!

لیلی جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ب.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

من همه ی نمایشنامه های تنسی ویلیامز رو به انگلیسی خوندم و نمی دونم الان ترجمه ی این نمایشنامه چه جوریه ولی در کل می تونم بگم توی کل نمایشنامه نویسا سام شپرد - تنسی ویلیامز- ادوارد البی و یوجین اونیل از همشون روانکاو تر بودند. دوست دارم وبلاگتو با اینکه اولین بار میام اینجا ولی حس می کنم از جنس خودمی و کتابخون و عشق نمایش نامه ای. ممنون.

سلام
خوش آمدید
من عشق کتابم به صورت کلی...

لیلا چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ب.ظ

سلام .ممنونم از این پست مفید.در مورد جنبه های غیر واقعی(non realistic) این نمایشنامه میتونید برام توضیح بدید.

سلام دوست عزیز لیلا خانم
البته من یک کتاب خوان معمولی هستم و نباید انتظار جواب های تکنیکی آنچنانی داشته باشید. اما تا اونجایی که به ذهن من می رسد (با توجه به گذشت زمان!) وجود راوی (پسر خانواده) در این نمایشنامه می تواند یکی از جنبه های غیر واقعی باشد. چیز دیگری به ذهنم نمی رسد مگر اینکه بخواهیم نوع آرایش صحنه اشاره کنیم که طبعاً جزء مقتضیات نمایش است.

لیلا پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام .مرسی .من دانشجوی سال آخر کارشناسی ادبیات انگلیسی ام و پروژه این ترمم راجع به این نمایشنامه است.امیدوارم پایان نامه تون هر چه زودتر پذیرفته بشه.

سلام
خواهش می کنم.
خیلی جالبه (دلم خواست چنین درسایی رو)
امیدوارم موفق باشید.
ایمیلم رو دیدید؟
........................
آخرین پایان نامه من مربوط به 6 سال پیشه

لیلا چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ

سلام. اگه ایمیل زده اید باید بگم واقعا معذرت میخوام چون ایمیلم باز نمیکنه.به هر حال تشکر میکنم.در مورد قضیه پایان نامه باید بگم که یک لحظه اشتباه کردم و شما را با شخص دیگه ای اشتباه گرفتم.اخه اون روز به وب خانم مسلمی هم سر زده بودم و یه دفعه اطلاعات را قاطی کردم.به هر حال شرمنده.

سلام
در ایمیل مذکور این مقاله را برایتان فرستادم:

http://www.iricap.com/magentry.asp?id=5227

امیدوارم به کارتان بیاید.
حدس زدم با لیلی اشتباه گرفتید... خواهش می کنم.
موفق باشید

لیلا چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ

سلام. حتما مفید واقع خواهد شد.سپاسگذارم.

سلام
خواهش می کنم.

رها پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ب.ظ http://fair-eng.blogsky.com

یادش بخیر. ترم قبل داشتیم اینو! قشنگه...
شما نمایشنامه "آونگ خاطره های ما" عباس معروفی رو خوندین؟

سلام
یادش به خیر دیگه چه چیزایی بود؟ رشته تون چیه (خوش به حالتون از این بابت که ما فقط دینامیک و مقاومت مصالح و سیالات و از این قبیل چیزا داشتیم!!!) ؟
نه نخوندم ... چطور؟

مرمر یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ق.ظ http://marimosh.wordpress.com

حسین جان سلام. امروز فیلم اینجا بدون من رو دیدم و تو اینترنت دنبال باغ وحش شیشه ای گشتم که ببینم چقدر داستان فیلم با نمایشنامه شباهت داشت. وقتی سرچ رو زدم و لینک تو یکی از لینگها بود فقط اینجا رو باز کردم چون مطمئن بودم بهترین جوابم رو خواهم گرفت و اتفاقا درست هم بود.

خواستم سلامی هم کنم. موفق باشی

سلام بر مرمر عزیز
خوبی؟ اوضاع احوال چطوره؟ اتفاقاً چند روز پیش سراغتان را از حسین (کیمیا) گرفتم
درس و مرس چطور پیش می ره؟ خوبه؟
........
ممنون..لطف داری
بسیار خوشحالم کردی با این کامنت
سلامت باشی

لیلا پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:25 ق.ظ

سلام.امروز بعد از یک سال در جریان سرچ های اینترنتی به پیج شما رسیدم دوباره.همون صفحه ای که پارسال باز کرده بودم.یادمه اون روزا فکر قبولی کارشناسی ارشد و پروژه های کلاسی ام داشت دیونه ام میکرد.حالا بعد یک سال فکر ارائه پایان نامه.چه قدر زود گذشت اصلا نفهمیدمم چی شد .یهو چشم باز کردمو خودمو سر کلاسای ارشد دیدم.آدما هر چه بزرگتر میشن آرزوها و دغدغه هایشون هم بزرگتر میشه.
دارم به سال دیگه این موقع و دغدغه های تازه تر فکر میکنم.
مرسی از مطالب مفیدتون.

سلام
مبارک باشه
دوستانی که سالی یک بار سر می زنند هم عزیزند
خب پس به سلامتی کارشناسی به پایان رسید و ...
بعله همینطوره دغدغه ها خیلی هم سریعتر رشد می کنند
ممنون که کامنت گذاشتید
خوشحال شدم

لیلا جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ق.ظ

سلام.ممنونم شما لطف دارید.حالا برای اینکه از دسته خواننده های سال یک باری خارج بشم با خودم گفتم یه سوالی که دغدغه این روزهام شده را ازتون بپرسم.
با توجه به اینکه شما خیلی اهل مطالعه هستید میخواستم بدونم آیا کاریکلماتورهای فارسی تا حالا به انگلیسی ترجمه شده اند؟چه نشری؟
سپاس

سلام
عجب سوال سختی !!!!
هیچ اطلاعی ندارم ... قاعدتن اگر ترجمه ای شده باشد باید مثلن از کارهای پرویز شاپور شده باشد... من به شخصه نشنیده ام که البته چندان هم عجیب نیست! چون من در زمینه زبان خارجه و امور مرتبطه تقریبن تعطیل هستم!
ولی سرچ هم کردم چیزی پیدا نکردم

[ بدون نام ] جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:53 ب.ظ

سلام
بله همانطور که شمام فرمودید کاریکلماتورها ابداع پرویز شاهپورند که باعث به وجود اومدن یه ژانر منحصر به فرد در ادبیات ایران شده اند.خودم هم یه سری ترجمه پراکنده از کاریکلماتور توی اینترنت پیدا کرده ام ولی فکر کنم به قول شما کسی مجموعه این کارها را چاپ نکرده.مرسی به هر حال

سلام
اول این که یادش گرامی...
و بعد این که در راهی که پیش گرفتید موفق باشید.

گاهی هم سربزنید خوشحال میشم

یوسف شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 04:05 ب.ظ http://livemonkey.blogfa.com

thx

سلام
نوش

نسرین جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:19 ق.ظ http://nakhlegharib.blogfa.com/

سلام،
فیلم اینجا بدون من رو دیدم و با سرچ نمایشنامه تنسی ویلیام به وبلاگ شما رسیدم.
ممنونم.
بعد از فیلم این جمله به ذهنم رسید:بعضی از زندگی ها زمستانی دارند یکی طولانی یکی کوتاه ..ممکن بهار بعد از 5 یا 10 یا 15 سال سر برسه.منم منتظر بهارم که اوضاع بهتر بشه.بهتر میشه..

سلام
چه راه خوبی را طی کردید دوست من... خوشحال شدم.
...
بله همه زندگی ها زمستان و بهار دارند... گاهی متاسفانه ما چشم بسته از کنار بهار می گذریم و آن را نمی بینیم...مثل برخی که در هنگام مسافرت در جاده های دیدنی چنان پر سرعت می روند که چیزی را نمی بینند... سفر رسیدن به مقصد نیست، سفر لذت بردن از مسیر است...
بهتر می شود...چه بسا همین الان شده باشد.

مینا چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 12:20 ق.ظ

منم بعد از 20 بار دیدن و سیر نشدن از فیلم بسیار زیبای اینجا بدون من...سرچ کردم و اومدم اینجا..هروقتی حالم خراب میشه میشینم فیلم رو باگریه نگاه میکنم..شاید مام روزی داشته باشیم ...شاید..ممنونم ازتون..

سلام بر شما
اوهوم...امیدوارم که روز همه از راه برسد. فقط می توانم با شما این جملات جیم را یک بار دیگر مرور کنم:
بعلاوه اینکه همه مشکلات دارند, این فقط خاص تو نیست تنها فرقش در این است که دیگران سعی می کنندبر مشکلاتشان غلبه کنند. تو فکر می کنی تنها کسی هستی که مشکل داری و این باعث می شود احساس ناکامی کنی. اما وقتی به اطرافت نگاه کنی مردم زیادی را خواهی دید که به اندازه تو احساس ناکامی می کنند.
.....
سلامت باشی رفیق

مینا سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 03:28 ق.ظ http://shekoofaee.blogfa.com

به بهانه پیدا کردن متن نمایشنامه باشکوه تنسی ویلیامز به این مطلبتان رسیدم. سلام. بعد از مدتها... البته گاهی سر میزنم، بی‌کامنتی.
من هم فقط دارم پستهای فیسبوکم را در وبلاگ میگذارم تا خودم وبلاگم را فراموش نکنم. وبلاگی که سالهاست دیگر از آن کامنت گذاران و خوانندگانش خبری نیست.

سلام بر هوای خوش شکوفایی

متاسفانه گاهی فضا دلسردکننده می‌شود...
چند ماه که از کمرنگ و بیرنگ شدن کسی بگذرد بطور طبیعی کامنت‌گذاران کم و کمتر می‌شوند. فضا را باید گرم نگه داشت.
البته رقیبان مجازی دیگر هم بیکار ننشسته‌اند. طبیعتاً فیسبوک و کانال‌های تلگرامی خیلی از وبلاگ‌نویسان و کامنت‌گذارانشان را به خود جذب کرده‌اند.

سمره سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 05:32 ب.ظ

سلام
خوبی وبلاگ نویس بودن اینه که روزهای اوج زیاد داره
الان میله به روزهای اوج برگشته
خانم لیلی مسلمی ،آقای میله بدون پرچم
آقا شما چندسال برای هم کامنت مینوشتین
باهم دوست بودین
برای چی لیلی گفت اولین بارمیاد اینجا

آقا میله لیلی روتشویق کنید بنویسه باز

سلام
این مطلب مربوط به آبان سال 1389 است. یعنی هنوز سن این وبلاگ به 5 ماه نرسیده بود و همانطور که از کامنت مشخص است خانم مسلمی اولین بار است که به اینجا سر زده است
چشم حتماً اگر دسترسی پیدا کردم تشویقشان می‌کنم.

میلاد چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:25 ب.ظ

واقعاَ عجیبه! من چند وقت پیش پدرو پارامو رو خوندم و اومدم اینجا و دیدم شما هم خوندینش و درباره‌ش نوشتید و اتفاقا کامنت هم گذاشتم واستون. بعد هفته پیش باغ وحش شیشه‌ای رو خوندم و اومدم دیدم باز هم شما خوندین و درباره‌ش نوشتید :| :دی

سلام
البته فاصله‌ای که بین خواندن این دو اثر بوده است برای من و شما کمی متفاوت است
این نوشته مربوط به دوران جوانی است... یعنی هشت سال قبل.
ولی باز هم به قول شما جالب است. منتظر تقارن بعدی هم هستم رفیق
حالا حساب کنید امشب از اسپانیا امتیاز هم بگیریم دیگه حسابی جذاب می‌شود

میلاد چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 05:58 ب.ظ

درسته، اشتباه از من بود :))) من این مطلب رو از کانال تلگرام دیدم و وقت نکردم وبلاگ رو چک کنم :دی
ولی در هرصورت بازم جالب بود بازم
امتیاز از اسپانیا رو هم امیدوارم :دی

اشتباه خوبی برای من بود چون بازخوردی از ورود از کانال به کامنت‌دونی وبلاگ را نشان داد
امیدوار بودن خوب است

Nahid پنج‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 01:49 ب.ظ

سلام،میشه لطفا یه نمونه فیلم خوب ک بر حسب این نمایشنامه ساخته شده رو معرفی کنین بهم؟
ما این نمایشنامه رو ارائه داریم برای این ترم،ممنون میشم راهنمایی کنین

سلام دوست عزیز
متاسفانه من در زمینه فیلم تخصصی ندارم
در لینکهای وبلاگ من یکی از دوستان با نام سینمای خانگی من هست که می‌توانید از ایشان راهنمایی خوبی بگیرید.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد