میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

دل سگ میخائیل بولگاکف

  

می توانی لطفاٌ به من بگویی وقتی هر روز خدا زنهای دهاتی قادرند اسپینوزای واقعی بزایند, چرا باید اسپینوزای مصنوعی ساخت؟

سگی گرسنه و مجروح در سرمای مسکو در حال ولگردی است. جنتلمنی از راه می رسد, پروفسور فیلیپ فیلیپویچ, جراح متخصصی (متخصص بازگرداندن جـوانـی‌!) که در تمام اروپا معروف است. تکه ای سوسیس به سگ می دهد و او را با خودش به آپارتمانش می برد و به او رسیدگی می کند. پس از مدتی عمل جراحی خاصی روی سگ انجام می دهد و ...

خوب تا اینجای کار شاید به نظر نیاید که ما با یک رمان سیاسی روبرو هستیم اما نویسنده در خلال داستان ناهنجاریهای موجود در روسیه پس از انقلاب اکتبر را با سلاح طنز و هجو بیان می کند و البته کمی پا را فراتر می نهد و برخی اصول انقلاب را نیز هجو می کند:

نمی شود در خدمت دو خدا بود! نمی شود در آن واحد هم ترامواها را تمیز کرد و هم سرنوشت گداهای اسپانیایی را روشن کرد! هیچ کس نمی تواند چنین کاری بکند, دکتر; و بالاتر از همه, این کار, کار آدمهایی نیست که دویست سال از باقی اروپا عقب ترند و تا کنون حتی نتوانسته اند درست و حسابی دکمه شلوار خودشان را هم بیندازند!

طبیعی است که پس از هر انقلابی فضا برای روی کار آمدن برخی انسانهای بی صلاحیت آماده می شود و چه بسا چنین افرادی آرمانهای انقلاب را نیز لجن مال کنند. حال در نظر بگیرید که شعار محوری انقلاب روسیه دیکتاتوری پرولتاریا بود و داعیه روشنفکران سپردن زمام امور به دستان طبقه کارگر با هر سطحی از شعور بود و دیدیم که فرصت طلبان با همراه کردن توده بی شکل و شعور مردم تمام رقبا و حتی همان روشنفکران فوق الذکر را از صحنه حذف نمودند. و لذا مترجم انگلیسی کتاب (روسی به انگلیسی , مایکل گلنی 1968) چنین می گوید:

بـدبختانه انقلابیون موفق‌، حـتی وقـتی بـه اشـتباه خـود پـی مـی‌برند، نـمی‌توانـند ... روند تاریخ را برگردانند. پیام تلخ کتاب این است‌کـه روشنفکر روسی ‌که مبنای انقلاب را گذاشت‌، محکوم به زندگـی ‌و سـرانـجام تـن دادن بـه حکومت نژادی از شبه انسانهای خام طبـع و بی‌ثبات و بالقوه وحشـی است‌، کـه خود ایجادش کـرده است‌... نتیجه تفویض قدرت به چنین انسانهایی فاجعه‌بار خواهد بو‌د؛ در واقع ده سال بعد تر‌ور استالینی دقیقا با همین نوع‌ کودنهای سنگدل و وحشی اجرا شد کـه بولگاکف آن را در این داستان رعب‌آور پیامبرگونه هجو می‌کند.

چنین مردمی که با یک ساندیس (ببخشید سوسیس) قلاده بر گردن می اندازند و هیچ تصوری از معنی دقیق قلاده در زندگی ندارند, مردمی که با چند بار ارضای غریزه شکمی و... سوسیس دهنده را به مقام الوهیت می رسانند (قلاده و الوهیت هر دو از متن کتاب اخذ شده است و به شرایط حال حاضر ربطی ندارد!) وقتی به قدرت برسند چنان کنند که شنیده ایم...

البته شاید بعضاٌ به نظر برسد که قلم بولگاکف زیادی تند و تیز است اما اگر کسی حق ندهد ما حق می دهیم:

فیلیپ فیلیپویچ فریاد زد: تو متعلق به پست ترین مرحله تکاملی. هنوز در مرحله شکل بندی هستی. از نظر هوش ضعیفی. تمام اعمالت صرفاٌ جانوری است. با این حال به خودت اجازه می دهی , با حالتی تحمل ناپذیر و کاملاٌ خودمانی در حضور دو فرد تحصیل کرده , در مقیاس جهانی, با حماقتی به همان درجه جهانی, درباره توزیع ثروت اظهار نظر کنی...در عین حال خمیر دندان هم می خوری...

***

این کتاب در سال 1925 نوشته شده است , یعنی در اوایل حکومت کمونیستی... و تر جمه آن به فارسی را مهدی غبرایی انجام داده است (1380) و انتشارات کتابسرای تندیس آن را در 173 صفحه چاپ نموده است (کتاب من چاپ چهارم 1388 است به قیمت 2700 تومان).

من هر چه گشتم متوجه نشدم که قبل از این ترجمه آیا ترجمه دیگری هم داشته است یا خیر؟ قرائن و شواهد حاکی از این امر است که قبلاٌ هم ترجمه شده است چرا که در ویکی پدیا ذیل عنوان "دل سگ" و زیر تیتر واکنش در ایران, به سخنرانی مقام رهبری در جمع هنرمندان در سال 1370 اشاره دارد که در آن صحبت این رمان به عنوان یک رمان هنرمندانه ولی ضد انقلاب می شود و... (دوستان حتماٌ مراجعه کنند جالب است) ...

کتاب "مرشد و مارگریتا" از این نویسنده در لیست 1001 کتاب وجود دارد.

پی نوشت: از امروز شروع به خواندن طبل حلبی گونترگراس کردم ولی به دلیل قطوری کتاب و عدم امکان حمل آن در مترو و... فقط در خانه به این امر مشغولم و همزمان در مترو مشغول نمایشنامه باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز هستم پس احتمالاٌ پست بعدی باغ وحش شیشه ای خواهد بود.

..................

پ ن : نمره کتاب 3.8 از 5 می‌باشد.

روی ماه خداوند را ببوس مصطفی مستور


 

یونس دانشجوی دکترای پژوهشگری اجتماعی است و در حال انجام پایان نامه خود با موضوع بررسی علل جامعه شناختی خودکشی دکتر پارسا است. دکتر پارسا استاد فیزیک است که خود را از طبقه هشتم یک ساختمان پایین انداخته است. یونس که فردی خداباور بوده است در حال حاضر بیشتر تحت تاثیر مسئله شرور در وجود خدا شک  کرده است ... در این راستا وضعیت دوستانی مانند مهرداد (که از آمریکا بازگشته است و همسرش دچار سرطان است و سوالات زیادی در این باب برایش پیش آمده است) به این شک دامن می زند و کسانی مثل سایه (نامزدش) و علیرضا (دوست عارف مسلکش) او را به سمت یقین می خوانند و....

اما بعد...

دغدغه شخصیت اول داستان دغدغه شخصی من هم هست و شاید دغدغه خیلی از ما ها ! و شاید یکی از دلایل پرفروش بودن این اثر همین مورد باشد. خواننده علاقمند می شود بلکه بتواند در قالب داستان به جوابی قانع کننده برسد که به زعم من نخواهد رسید. جوابهایی که از سمت خداباوران ذکر می شود مبتنی بر تجربه دینی است که این تجربه نیز پس از آوردن ایمان ممکن می شود:

در تجربه خداوند، برخلاف تجربه طبیعت که قانون هاش بعد از آزمایش بدست می آد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اون رو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمون ها بیشتره. یعنی هر اندازه که به خداوند ایمان داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیشتر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه

این نوع پاسخ همانگونه که من را قانع نمی کند به نظرم یونس را هم قانع نمی کند و البته خداباوران سنتی را هم راضی نمی کند چرا که چنین پاسخ هایی و چنین سلوک ها و چنین معجزاتی در ادیان دیگر (ابراهیمی و غیر ابراهیمی و حتی خداناباوران) هم یافت می شود و اصولاٌ با چنین استدلالی کسی توجیه نمی شود و ایمان نمی آورد. مگر اینکه خود تجربه ای داشته باشد که آن هم پیشنیازش ایمان معرفی می شود.

فکر می کنم کسانی که دارای ایمان و یقین (به خصوص از نوع روشنفکری دینی) به وجود خدا باشند از این داستان خوششان می آید , همچنین کسانی که حال و توان ریسک کردن و ورود به ایستگاه شک را ندارند این کتاب را می پسندند. اما خداناباوران فارغ از قضایای ادبی لذتی نخواهند برد و ایستادگان در ایستگاه شک با علاقه کتاب را می خوانند ولی از جایشان تکان نخواهند خورد.

یونس هم اگر در انتها به نظر می رسد که از ایستگاه شک خارج شده است به نظر من بیشتر دچار معذوریت! شده است تا اقناع! (البته این برداشت من است). در همین راستا رفتار سایه با یونس (همان چیزی که من گذاشتن یونس در معذوریت می گویم) اصلاٌ برایم قابل هضم نیست , صحبتهایش هم به همین ترتیب (به خصوص جایی که خواب چندی قبل یونس را برای یونس تعریف می کند; بدون کم و کاست با سلیسی کامل و بیان شیوا! به نظر می رسد که نویسنده بلندگو دستش گرفته باشد و شروع به سر دادن شعار می کند) برایم قابل هضم نیست.

ای کاش قضاوت بیشتر به عهده خواننده گذاشته می شد و جایش تنگ نمی شد. ای کاش اسامی شخصیت های مذهبی (همین دو سه مورد هم) آورده نمی شد. ای کاش در باب موضوع پایان نامه کمی بیشتر تامل می شد (به نظر من که سالهای کوتاهی در چنین فضایی درس خوانده ام این موضوع در حیطه علوم اجتماعی نمی گنجد و بیشتر به بحث روانشناسی نزدیک است و نوع افکار و روش هایی که یونس دنبال می کند به روش تحقیق در علوم اجتماعی بی شباهت است و بیشتر به سریالهای معمایی شباهت دارد...). ای کاش اتفاقات گره بازکن داستان اینقدر بعضاٌ سردستی پیش نمی آمد (جایی که یونس با دختر دانشجو, شهره بنیادی, صحبت می کند و ابتدا به دلیل آزارنده بودن موضوع حاضر نیست در موردش حتی صحبت کند ولی در ادامه نامه عاشقانه مرتبط با موضوع را از کیف خود بیرون می آورد و به یونس می دهد!! معلوم نیست این خانم برای چی انتقالی گرفته رفته اصفهان اگر می خواسته چنین نامه ای را همیشه در کیفش حمل کند) . ای کاش دلیل اینکه چرا پارسا و مهتاب ازدواج نکرده اند کمی باز می شد (من که در این زمینه هنگ کردم! یعنی پرت شدن از طبقه هشتم ساختمان از ازدواج با دختر مورد علاقه آدم شیرین تره!!). و چند ای کاش دیگر...

اما در کنار همه این ای کاش ها باید بگویم که نثر خوبی دارد و روان است و... در کل متوسط بود و من همان داستانهای کوتاه مصطفی مستور را ترجیح می دهم.

این کتاب را نشر مرکز در 113 صفحه منتشر نموده است. (کتاب من چاپ سی و دوم است به قیمت 2800 تومان)

پی نوشت: کتاب بعدی که در حال خواندن آن هستم "دل سگ" اثر میخائیل بولگاکف است.

پ ن 2: نمره کتاب 2.4 از 5 می‌باشد.

اشتیاق مجموعه داستان کوتاه گردآوری و ترجمه آذر عالی پور

 

داستان‌های این مجموعه به استثنای یکی از آنها از میان دو مجموعه‌ی بهترین داستان‌های کوتاه آمریکایی سال 2005 و داستان‌های برنده جایزه اُهنری سال 2006 انتخاب شده‌اند. داستان "یک بار در زندگی" نیز از مجله نیویورکر (مه 2006) انتخاب شده است. نویسندگان اکثراٌ برای من جدید و ناآشنا هستند اما قبل از هر داستان بیوگرافی کوتاهی از نویسنده آورده شده است که مفید است.

آفت این گونه گردآوری ها این است که معمولاٌ بعضی از داستانها در مجموعه ای دیگر و توسط مترجمی دیگر نیز ترجمه می شود! و بدین ترتیب در حوزه ترجمه هم بهره وری مانند حوزه های دیگر می شود. خوب , همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید دیگر... این مجموعه 3 داستان مشترک با کتاب « نقشه هایت را بسوزان» که توسط خانم مژده دقیقی گرداوری و ترجمه شده , دارد.

پسران پیر, دختران پیر   ادوارد پی جونز

داستان مردی که به جرم قتل به زندان می رود و ماجراهای زندان و پس از زندان 7 ساله و برخورد با دوست دختر قدیمی ... (خوب)

دومین مرد را که کشت دستگیرش کردند. پلیس هیچ وقت قتل اول را به او نسبت نداد. بنابراین مقدر شد که قربانی توی قبرش بخوابد و هیچ کس رسماٌ تاوان آن چه را بر سر او آمده بود ندهد... تا حدی می شد گفت که انگار بر اساس دفاتر پلیس, سیزر یک نفر را آزادانه کشته و قسر در رفته است.

چهار میزان اول   ناتانیل بلوز

والدین یک پسر 14 ساله می خواهند برای یک ماه مسافرت بروند, یک پیرزن را استخدام می کنند تا در غیبت آنها از پسر و خانه مراقبت کند و ... (متوسط)

دختر خاله ها   جویس کارول اوتس

یکی از بازماندگان هولوکاست زندگینامه خود را چاپ می کند و با توجه به نظرات جنجالی آن پرفروش می شود و این استاد دانشگاه (فریدا) معروف می شود. ربه کا با خواندن این زندگینامه متوجه می شود که فریدا دختر خاله ایست که در زمان جنگ جهانی دوم قرار بود به نزد آنها بیاید و او فکر می کرد که کشته شده است لذا به فریدا نامه می نویسد... این داستان نامه هایی است که بین این دو رد و بدل می شود.... (خوب)

اشتیاق  آلیس مونرو

گریس پیرزنی است که به شهر زمان جوانی خود مراجعه و خاطراتش را مرور می کند. دختری که در آستانه ازدواج با دوست پسر محجوبش تصمیمی عجیب می گیرد... (خوب)

در واقع مردها – یا به عبارتی مردم , همه مردم – تصور می کردند دخترها باید یک چنین صفاتی داشته باشند: خوشگل, عزیز دردانه, ننر, خودخواه و تهی مغز. یک دختر می بایست دارای یک چنین خصوصیتی می بود تا عاشقش می شدند, آخر سر هم این دختر خودش مادر می شد و با سوز و گداز زندگیش را وقف بچه هایش می کرد. او گرچه دیگر خودخواه نبود اما هم چنان تهی مغز باقی می ماند. تا آخر عمرش.

تمرین های ساده برای دانش اموزان تازه کار   آلیکس اوهلین

پسری که در 8 سالگی برای آموزش پیانو نزد زنی می رود در حالیکه به دلیل فقر در خانه پیانویی برای تمرین ندارد و او با کشیدن کلیدهای پیانو روی کاغذ تمرین می کند و.... (متوسط)

هیچ دوستی نداشت. بیشتر اوقات ساکت بود. انگشتش را توی بینیش می کرد و وقتی می گفتند نکن, آهسته درش می آورد و به نوک انگشتش خیره می شد. طوری که انگار هیپنوتیزمش کرده اند. بعد دستش را همینطور پاک نکرده , می کرد توی جیبش.

بوهمیایی ها   جرج ساندرز

داستان از زبان پسری نقل می شود که در محله شان دو بیوه زن زندگی می کند که شوهرهایشان را در قتل عام های اروپای شرقی از دست داده اند, یکی خوش اخلاق است و دیگری بد اخلاق و قضاوتی که بچه ها دارند و... (خوب)

قاضی شیوا رام مورتی  ریشی ردی

دو دوست مسن هندی که در آمریکا زندگی می کنند و هر هفته با هم قراری دارند و پیاده روی و ناهاری... در روز کریسمس که رستوران همیشگی تعطیل است به ساندویچیی مکزیکی می روند و تصادفاٌ یکی از آنها که قاضی بازنشسته است غذای اشتباهی که شامل گوشت گاو است دریافت می کند....(متوسط)

نامه هایی در برف   ملانی ری تان

نامه ها یا واگویه هایی است که یک زن سی و چند ساله خطاب به افراد مختلف بیان می کند و از این طریق سرگذشت غم بار خود را تعریف می کند... (خوب)

اوه لیدیا! خیلی ازت ممنونم که عاشق سبزیجاتی, همین دنبال لوبیا های سبز و تازه گشتنت بود که به من فرصت داد بتونم دستمو ببرم تو کیف کوچولوت و فقط چیزی رو که بهش احتیاج داشتم پیدا کنم و بردارم. تو ایستاده بودی تو صف صندوق , تا متوجه بشی چیزی گم کردی , من شصت کیلومتر دور شده بودم, به سمت غرب.

یک بار در زندگی   جومپا لاهیری

دو خانواده هندی مهاجر در آمریکا... یک خانواده به هند باز می گردد و حالا بعد از چند سال مجدداٌ به آمریکا برمی گردند و تا زمان خرید خانه, در خانه خانواده دیگر مستقر می شوند...(خوب)

مادرم می گفت آن قدر که بمبئی آن ها را آمریکایی کرده کمبریج نکرده...

این کتاب توسط خانم آذر عالی پور گردآوری و ترجمه شده است و انتشارات مروارید آن را به زیور طبع آراسته است (280 صفحه با تیراژ 1650 نسخه در سال 1387 با قیمت 4300 تومان).

پی نوشت: خیلی وقت است مستور نخوانده ایم!! روی ماه خداوند را ببوس مهمان پست بعدی خواهد بود.

پ ن 2: نمره کتاب 3.1 از 5 می‌باشد.

یازده دقیقه پائولو کوئلیو

 

آه , ای مریم مقدس! ما را که به تو توسل جسته ایم دعا کن! آمین. (برگرفته از مقدمه کتاب)

عمر به تندی می گذرد. شتاب زمان به اندازه ای است که در چند لحظه , می تواند مردم را از بهشت به دوزخ بفرستد.

ماریا دختری برزیلی از شهری کوچک است. او نیز مانند همه آدم ها پاک به دنیا آمد و در ابتدای نوجوانی مرد زندگی خود را در رویاهای خود به صورت مردی ثروتمند و خوش قیافه و باهوش و... تجسم می کرد. او تا زمانی که که این شاهزاده رویاها سوار بر اسب سفید ظهور کند کاری جز خیالپردازی نداشت. در 11 سالگی عاشق همکلاسی خود می شود اما در فرصتی که به دستش آمد سر صحبت را باز نکرد و زمانی که خود را آماده صحبت کردن نمود آن پسر از آن شهر به جایی دور می رود و بدین ترتیب یاد گرفت که انسانهای محبوب و مورد علاقه سرانجام می روند. در 15 سالگی دوباره عاشق پسری می شود و این بار اشتباه قبلی را تکرار نمی کند و ... اما به دلیل بی تجربگی! آن پسر نیز او را تنها می گذارد. به فکر پناه بردن به صومعه می افتد و می خواهد همه زندگی خود را وقف عشقی کند که نه زخم می زند و نه داغ بر دل می گذارد, عشق به مسیح! بعد از آشنایی بیشتر با اندام خود و بحث خود ارضایی (که در کتاب حذف شده است) و ... و تناقض آن با آموزش های کلیسا , زندگی مذهبی را ترک می کند. در یکی از تجربه های بعدیش در حالی که از باکره ماندن در میان سایر دوستانش خسته و نگران است خود را تسلیم کرد در حالیکه هیچ احساسی در این رابطه موجود نبود (نمی خواست حتی آن لحظات را به خاطر بیاورد) این تجارب او را به این نتیجه رساند که مردان چیزی جز درد , ناراحتی , رنج و ناامیدی برایش به ارمغان نمی آورند. همچنین علیرغم اینکه همه جا و همه کس (دوستان, رادیو و تلویزیون, کتابها و مجلات و...) القا می کنند که بخش مهمی از زندگی یک زن را یک مرد تشکیل می دهد او هرگز نفهمید ارتباط با جنس مخالف چه لذتی دارد.

او بعد از پایان دبیرستان در مغازه ای شروع به کار می کند, صاحب مغازه عاشق اوست اما تجارب او به اندازه ای است که نگذارد از او سوء استفاده شود. زمانی که ماریا برای گذراندن تعطیلات به ریودوژانیرو  می رود, در ساحل کوپاکابانا (که خدا قسمت همه کناد!) با مردی سوییسی روبرو می شود که این مرد به او پیشنهاد کار در سوییس می دهد. کار در یک کاباره به عنوان رقاصه و ورود به دنیای هنر! با درآمدی مناسب و... ماریا تصمیم می گیرد که مسیر زندگی خود را اینچنین تغییر دهد. او پس از ورود به ژنو و مدتی کار در کاباره متوجه می شود که حقوق او با کسورات قانونی قابل توجه معادل یک دهم مبلغ وعده داده شده است! و تازه پس از آن نیز به دلیل اینکه یک روز سر کار خود حاضر نمی شود (به دلیل گردش با دوستی عرب) از کار خود اخراج می شود. او پس از طی مدتی بیکاری و خرج پس اندازش و گشتن دنبال کار به عنوان مانکن و... نهایتاٌ بالاجبار یا با اختیار به کار روسپیگری می پردازد و تصمیم می گیرد که این کار را به مدت محدودی (یک سال) انجام دهد تا بتواند با اندوخته خود خانه ای برای خانواده و مزرعه ای نیز در برزیل بخرد و به وطن بازگردد....  

موضوع داستان البته به خودی خود جنجالی است و جالب توجه, اما اولین نکته ای که خواننده را تحت تاثیر قرار می دهد آن است که ماریا یک فرد ویژه است: به کتابخانه می رود و کتاب می خواند (به خصوص در مورد حرفه اش و مسائل جانبی آن...) و سعی می کند که آموخته هایش را گسترش دهد. خاطرات خود را می نویسد و مدام در حال تجزیه و تحلیل شرایط خودش است. قلمش نیز زیباست:

سرنوشت آینده را خودم انتخاب کرده ام . این همان چرخ و فلک زندگی من است . زندگی یک بازی خطرناک است؛ زندگی مثل پریدن با چتر نجات است؛ زندگی به استقبال خطر رفتن است؛ زندگی افتادن و دوباره برخاستن است؛ زندگی کوهنوردی است؛ زندگی نیاز بالا رفتن و رسیدن به اوج است؛ زندگی احساس نارضایتی و اندوه در زمانهایی است که انسان به آنچه می خواهد, نمی رسد...

او تصمیم دارد که روزی کتابی بر اساس خاطرات خود بنویسد و اسم آن را یازده دقیقه بگذارد.چرا؟ به این دلیل:

معتقد بود کسانی که صبح تا شب پیوسته با کارمندان, مشتریان, ماموران تدارکات, اعمال دروغین, دوروییها, ترس هاو ظلم ها در حال مبارزه هستند و در طول شب می خواهند خودشان باشند و استراحت کنند, باید آرامش داشته باشند; به ویژه اینکه به هرحال سیصد و پنجاه فرانک می پردازند.

«ماریا! در طول شب؟ چرا اغراق می‌کنی؟...در طول چهل‌وپنج دقیقه!...اگر زمان درآوردن لباس، نوازش‌های دروغین، گفتگو‌های بیهوده و دوباره پوشیدن لباس را از این مدت کم کنیم، تنها یازده دقیقه باقی می‌ماند».

یازده دقیقه! دنیا براساس پدیده‌ای می‌گردد که تنها یازده دقیقه طول می‌کشد.

او درک کاملی از خود دارد و مشتریان خود را نیز به نیکی می شناسد و می داند که با آنها چگونه رفتار کند:

من در واقع سه نفر هستم...البته بستگی به کسانی دارد که به جستجوی من می آیند... دخترکی ساده که مردان را با دیده تحسین می نگرد و وانمود می کند که تحت تاثیر ماجراهای ناشی از قدرت و افتخار او قرار گرفته...زنی مهاجم که به افرادی هجوم می برد که احساس ناامنی می کنند. با این واکنش و با تسلط بر وضعیت موجب آرامش آنان می شود... و سرانجام مادری مهربان که وظیفه مراقبت از کسانی را بر عهده دارد که نیاز به اندرز دارند...

ماریا در یکی از پیاده روی های خود با تابلوی راه سانتیاگو مواجه می شود (در صحبت با یکی از دوستانی که کوئلیو زیاد خوانده است متوجه شدم که این راه سانتیاگو حداقل در یک کتاب دیگر تکرار شده است و از دید نویسنده نشانه ای عرفانی تلقی می شود) و از اینجا به بعد سیر خاصی طی می شود که خوانندگان علاقمند خودشان پیگیر خواهند شد...

به این نتیجه رسیدم که روح انسان ,حتی پیش از ملاقات جسم او با دیگری , ترتیب برخوردهای مهم را می دهد.

افرادی هستند که هرگز جرات نمی کنند به روح خود بنگرند. سعی نمی کنند بدانند که میل به وحشیگری از کجا سرچشمه می گیرد. جرات نمی کنند بفهمند که خواب, درد, و عشق ... مرز تجربه های انسانهاست, کسی زندگی را می شناسد که با این مرزها آشنا باشد. کار سایر مردم گذراندن زمان , پیر شدن و مردن است, بدون اینکه واقعاٌ بدانند در این دنیا چه می کنند.

ایده محوری کتاب آن است که ما انسانها با عادت کردن به دردهایی که می کشیم کم کم از آن لذت می بریم و در پناه احساس قربانی بودن به آرامش می رسیم و اینکه چگونه می توانیم از این حالت خود را نجات دهیم...

آنچه موجب ایجاد انگیزه در دنیا می شود , جستجوی لذت نیست, بلکه صرفنظر کردن از چیزهایی است که در ظاهر بسیار مهم به نظر می رسند... زن دلش نمی خواهد خوشحالی خود را به شوهرش نشان دهد, بلکه می خواهد شوهر متوجه شود چه میزان خود را وقف می کند و رنج می برد تا او را خوشحال ببیند. شوهر بر سر کار نمی رود تا با عمل کردن به مسئولیت, وظیفه خود را انجام دهد, بلکه عرق و اشک می ریزد تا آسایش خانواده را فراهم کند... فرزندانی که برای خوشحال کردن پدر و مادر از رویاهایشان صرف نظر می کنند, پدر و مادری که برای خوشحال کردن فرزندانشان , از زندگی صرف نظر می کنند...

در جایی از کتاب با اشاره به داستان افلاطون از خلقت آدم (زن و مرد در ابتدای خلقت از پشت به هم چسبیده بودند و با این قابلیت که هر دو طرف را می دیدند و با چهار دست و پا هماهنگ کار می کردند مورد حسد خدایان قرار گرفتند و آنها را به وسیله صاعقه ای از هم جدا نمودند...) تعریف جالبی ارائه می دهد:

در حال حاضر, همه به دنبال نیمه گمشده خود می گردند تا او را در آغوش بگیرند و با این کار ، نیروی گذشته، قدرت پرهیز از خیانت، مقاومت، تحمل و سایر محسنات گمشده را دوباره به دست بیاورند. ما این در آغوش گرفتن را که یکی شدن دو جسم از هم جدا شده را به دنبال دارد, س ک س می نامیم.

این کتاب سرنوشت جالبی در ایران داشته است. این کتاب طبیعتاٌ در زمان آقای خاتمی مجوز نگرفت که اگر می گرفت لباس زیر جناب وزیر و رییسش را سر میله بدون پرچم ما می کردند! اما در سال 1385 این کتاب در مشهد توسط انتشارات نی نگار در تیراژ 10100 نسخه (این عددش از اون عدد هاست!!) برای اولین و آخرین بار و البته با سانسور زیاد به چاپ رسید. البته نسخه ای که من دارم داد می زند که کپی است. قیمت پشت جلد آن 4950 تومان است که در کتابفروشی ها به قیمت 6000 تومان به فروش می رسد. این کتاب توسط آقای کیومرث پارسای ترجمه شده است که با توجه به حذف ها و سانسورها من نظری در مورد ترجمه نمی دهم.

پی نوشت1: چند تا پاراگراف بود که حیفم آمد ننویسم ولی مطلب طولانی شد بیخیال شدم. یک تمثیلی در فصل 47 دارد که این را در بخش نظرات می آورم که هر کس خواست آن را بخواند.

پی نوشت2: کتاب بعدی "اشتیاق" مجموعه داستانی از داستانهای کوتاه برگزیده 2005 آمریکا و کانادا است که انتشارات مروارید آن را چاپ نموده است.

پ ن 3: نمره کتاب 3.2 از 5 می‌باشد.

شعری برای خرید زمان!

زندانبان به یاد آر

آن هنگام که مردمان

درهای زندان را به خشم بگشایند

آن زمان که تو و سکوت تو  بلندترین فریاد خواهش است

زندانبان به یاد آر

آن هنگام که کودکان  در کتابهای تاریخ

نفرین کنان نام تو را می خوانند

آن هنگام که نوادگان تو در کنار کودکان من

بازی می کنند

و از شرم نام تو را نمی خوانند

زندانبان به یاد آر

آن هنگام که خاک زیر پایت نیز

نفرین می کند لحظه های تحمل بارت را

آن هنگام که آفتاب نیز

از افشاندن نورش به روی تو  افسوس می خورد

زندانبان به یاد آر

آن هنگام که از تن تو

جز مشتی استخوان در ژرفنای خاک

هیچ نمانده است

زندانبان با چه تو تعویض کرده ای

آن لحظه های پاک کودکیت را؟

1378/7/28

پی نوشت : 11 دقیقه کوئلیو را تمام کردم ولی وقتی چند جا رو با پی دی اف مقابله کردم متوجه شدم که اون کتاب "گذری بر 11 دقیقه" بوده است!! لذا باید دوباره بخوانمش آن هم پی دی افی که برای من عذاب آوره! حالا امروز صبح به خیال خودم کتاب جدید هم دستم گرفتم (اشتیاق – مجموعه داستان های کوتاه آمریکایی و کانادایی). حالا از ته بساط شعرای قدیمی یه چیزایی می کشم بیرون تا بتوانم خودم را برسانم. ببخشید.

پ ن 2: دوستان پی دی اف کامل سانسور نشده این کتاب را کسی جایی سراغ دارد؟ هر چی پیدا کردم ناقص است!