میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

اگر شبی از شبهای زمستان مسافری ایتالو کالوینو

 

این کتابی است که در حقیقت از اشتیاق خواندن زاده شده است. من با اندیشیدن به کتاب هایی که دلم میخواست بخوانم شروع به نوشتن کردم و با خودم گفتم : بهترین وسیله ی داشتن چنین کتاب هایی این است که خود آدم آنها را بنویسد ، نه یکی ، بلکه ده تا ، یکی به دنبال دیگری و همه در یک کتاب. (ایتالو کالوینو)

تا وقتی که بدانم در دنیا زنی هست که خواندن را برای نفس خواندن دوست دارد, می توانم مطمئن باشم که دنیا ادامه دارد.

***

توی خواننده کتاب به کتابفروشی می روی و کتاب جدید کالوینو را به نام اگر شبی از شبهای زمستان مسافری را می خری و به خانه می آیی و طی مناسکی! شروع به خواندن کتاب می کنی.داستان مربوط به مردی است که با یک چمدان وارد ایستگاه قطار در یک شهر کوچک می شود و می بایست یک رابط با او تماس بگیرد. وارد کافه ایستگاه می شود و در انجا با زنی جوان آشنا می شود و... توی خواننده تازه داری جذب موضوع می شوی که فصل به پایان می رسد و در فصل بعدی متوجه می شوی که کتاب از صفحه 32 به صفحه 17 بر می گردد و تمام کتاب به همین صورت صحافی شده است. پکر می شوی و در خماری باقی می مانی. فردا به کتابفروشی می روی و طی گفتگو با کتابفروش متوجه می شوی که داستانی که شروع کردی کتاب کالوینو نبوده است بلکه کتابی به نام دور شدن از مالبروک اثری از نویسنده ای گمنام و لهستانی تبار بوده است که در اثر اشتباه انتشارات جابجا شده است. کتابفروش مب خواهد نسخه ای سالم از کتاب کالوینو را به تو بدهد که تو ترجیح می دهی کتاب لهستانی را ادامه بدهی. آنجا با خانم خواننده ای آشنا می شوی که با همان مشکل تو روبرو شده است و اتفاقاٌ او هم قبل از تو کتاب لهستانی را انتخاب کرده است. جذب او می شوی (این مورد جهانشمول است!) و سر صحبت را باز می کنید و طی فرایندی آموزنده شماره تلفن خانم خواننده را می گیری تا با یکدیگر در مورد کتاب صحبتی داشته باشید...کتاب را می گیری و می آیی خانه و شروع می کنی به خواندن و متوجه می شوی که داستان هیچگونه ارتباطی با داستان قبلی ندارد! داستان را ادامه می دهی و این بار نیز پس از چند صفحه به صفحات سفید بر می خوری پس از بررسی متوجه می شوی که این کتاب لهستانی نیست و مربوط به زبان و ادبیات سیمری(منطقه ای که پس از جنگ دوم محو شده است) است و طبعاٌ با خانم خواننده (لودومیلا) تماس می گیری و دوتایی موضوع را پیگیری و ادامه می دهید و... این فرایند پایان نیافتن داستان ها و پیگیری دو نفره تا 10 داستان نیمه تمام دیگر ادامه می یابد و بدینوسیله داستان یازدهم که همین کتاب باشد شکل می گیرد. (ادامه مطلب اون پایین لطفاٌ)

 

پ ن 1: مطلب بعدی در مورد کتاب مثل آب برای شکلات اثر لورا اسکوئیول است.

پ ن 2: کتابی که الان در دست دارم همنوایی شبانه ارکستر چوبها اثر رضا قاسمی است.

پ ن 3: کتاب بعدی را با رای اکثریت دوستان انتخاب می کنم کاندیداها به شرح ذیل می باشند:

  الف) جاز  تونی موریسون ب) خنده در تاریکی  ناباکوف  ج)رهنمودهایی برای نزول دوزخ  دوریس لسینگ  د) موعظه شیطان  نجیب محفوظ  که تا کنون گزینه ب 3 رای و گزینه ج 2 رای داشته است که این رای گیری تا پس فردا مهلت دارد بشتابید!

پ ن 4: خانم نوشینه پیشنهاد داده اند که مطالب بلند در دو یا چند قسمت بیان شود نظرتان در این خصوص چیست؟ (با تشکر از ایشان و شما که در این خصوص نظر می دهید)

اما داستان یازدهم چیست؟ داستانی است که به خود داستان و کتاب می پردازد و فرایند شکل گیری آن و البته مهمتر از همه اینها "خواندن کتاب" و نشان دادن اهمیت عمل خوانش و ارزش گذاری ویژه برای خواننده کتاب , ارزشی حتی برتر از نویسنده کتاب.

- من یک خواننده هستم, فقط یک خواننده, نه نویسنده.

- آه چه خوب, آفرین, آفرین, بسیار خوشحالم! نیم نگاهی که به تو می اندازد به راستی پر از سپاس از تعلق خاطر است.«من از شما خوشم آمده, هر روز کمتر از روز پیش خواننده واقعی می بینم»

این موضوع در جای جای کتاب مورد تاکید قرار می گیرد. از نظر نویسنده , خواندن یک حرکت لزوماٌ مستقل است حتی بیشتر از خود نوشتن. کتاب در ابتدا با شروعی خاص و قابل توجه آغاز می شود. "توی خواننده" (مذکر) مخاطب نویسنده قرار می گیرد و نحوه خرید و خواندن کتاب مورد اشاره قرار می گیرد.

تو داری شروع به خواندن داستان جدید ایتالو کالوینو، شبی از شب‌های زمستان مسافری، می‌کنی. آرام بگیر. حواست را جمع کن. تمام افکار دیگر را از سر دور کن. بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده در پس ابر نهان شود. از آن سو، مثل همیشه تلویزیون روشن است، پس بهتر است در را ببندی. فوراً به همه بگو: «نه، نمی‌خواهم تلویزیون تماشا کنم!» اگر صدایت را نمی‌شنوند بلندتر بگو: «دارم کتاب می‌خوانم، نمی‌خواهم کسی مزاحم شود.» با این سر و صداها شاید حرف‌هایت را نشنیده باشند: بلندتر بگو، فریاد بزن: «دارم داستان جدید ایتالو کالوینو را می‌خوانم!

تو در روزنامه خواندی که "اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری"، کتاب جدید ایتالو کالوینو ـ که سال‌ها چیزی منتشر نکرده بود ـ چاپ شده. به یک کتابفروشی رفتی و کتاب را خریدی. خوب کاری کردی... می‌دانی  که  به  وسعت هکتارها و هکتارها،  کتاب‌هایی  هستتند  که  می‌توانی  از  خیر خواندن‌شان  بگذری،  کتاب‌هایی  که  برای کارهای دیگری  ساخته‌شده‌اند  تا  خوانده‌شدن،  کتاب‌هایی  که  بی‌نیاز  به  بازکردن‌شان  آن‌ها  را  خوانده‌ای چون  آن‌ها  از  نوع کتاب‌هایی  هستند  که  حتا  پیش  از  نوشتن  خوانده‌شده‌اند.  به  اولین  قفسه‌ی دیواری  می‌رسی.  و  این  هم  لشکر پیاده‌نظام کتاب‌هایی  که  اگر  عمرهای فراوان دیگری  می‌داشتی  با کمال میْل  آن‌ها  را  می‌خواندی.  اما  متأسفانه  ایامی  که  باقی  مانده،  همین  است.

پس از اینکه خوانش تک نفره به خواندن دو نفره (به همراه خانم خواننده) تبدیل می شود فرایند خواندن دارای روح می شود و عملاٌ خواننده به داخل داستان نقل مکان می کند و به نوعی به جای خواندن آن را زندگی می کند.

خانم خواننده شخصیت غریبی دارد. یک خواننده حرفه ای است و سیاهه ای از سلایق مختلفش در موقعیت های مختلف بیان می شود. خواننده حرفه ایست از آن جهت که در جایی با ترسیم خطی بین خوانندگان و پدیدآورندگان کتاب بیان می کند که هیچگاه دوست ندارد که از این خط عبور کند و نویسنده ای یا بنگاه انتشاراتیی را ببیند چرا که لذت بی غرض خواندن کتاب از بین می رود. تقابل دیدگاه او و خواهرش(لوتاریا که در یک جمع تحقیقاتی کتاب ها را می خوانند و...) دو گونه مختلف از خواندن را نشان می دهد که یکی از کلیدی ترین نکات داستان از نظر من همین است:

شک ندارم که این لوتاریا آن ها را با آگاهی خوانده اما فکر می کنم او آن ها را خوانده تا چیزی را بیابد که پیش از خواندن آن را می دانسته. سعی کردم این را به او بگویم. او با کمی التهاب گفت _خوب که چه؟ می خواهید در داستانهایتان چیزی را بخوانم که شما خودتان آن را می دانید؟ جواب دادم _ نه این طور نیست. انتظار دارم خواننده هایم چیزی را در کتاب هایم بخوانند که من خودم آن را نمی دانم و این را فقط می توانم از کسانی انتظار داشته باشم که منتظرند چیزی را بخوانند که خود آن ها را نمی دانند. (و لودمیلا اینگونه است)

کتاب البته به غیر از خوانندگان به بخش پدیدآورندگان هم می پردازد گاهی به طنز یا هجو یا...در بخشی از داستان مرد خواننده به یک بنگاه انتشاراتی می رود تا قضیه یکی از داستانهای نیمه تمام را مشخص کند فضای آنجا چنین تصویر می شود:

زمانی به اینجا رسیده ای که تمام کسانی که اطراف سازمانهای انتشاراتی می چرخند مثل گذشته ها, فقط هواخواهان , شعرا و داستان نویس ها , زنان خواهان نویسنده یا شاعره شدن, نیستند. این لحظه ای است که (در تاریخ فرهنگ غرب) کسانی که سعی دارند خود را بر کاغذ به ثبت برسانند, فقط منفردین منزوی نیستند, بلکه گروه های جمعی اند, گرد هم آیی های تحقیقاتی و ... و یا این که زوج ها هستند, که نه همیشه, اما اغلب زن و شوهرند. انگار زندگی مشترک ,مسکنی قوی تر از تولید نوشته نداشته است.

نویسندگانی که از ناشران پیش پرداخت می گیرند و بانک ها و تراست های بین المللی هم در کار سهیم می شوندتا مثلاٌ شخصیت های داستان مشروبی خاص را بنوشند یا به مکان های توریستی خاص بروند و یا مثلاٌ محل وقوع داستان جزیره ای در اقیانوس آرام بشود تا بنگاه معاملات ملکی مربوطه از این راه منتفع شود. در کنار اینها نویسنده و مترجمی مرموز و کلاه بردار (هرمس مارانا که در جایی به طنز نماینده سازمان تولیدات الکترونیکی شاهکارهای ادبی هموژنیزه شاخه نیویورک معرفی می شود) که در ناتمام ماندن برخی از داستان ها نقش محوری دارد وارد داستان می شود و داستان و نویسنده جعل می کند و یا گاه از کامپیوتری صحبت می کند که می تواند کتاب های نیمه تمام نویسندگان را با رعایت کامل سبک و روش آنها تکمیل کند! این شخص در جایی در پاسخ به گله های سازمان انتشارات از فریب ها و بد قولی هایش چنین می گوید:

مگر نام نویسنده روی جلد کتاب چه اهمیتی دارد؟ بیایید خودمان را از این جا به سه هزار سال بعد ببریم. خدا می داند کدام کتاب زمانه ما تا آن وقت دوام خواهد داشت و نام کدام نویسنده به یادها خواهد ماند, برخی از کتاب ها معروف باقی می مانند, اما آن ها را به سان آثاری بی نویسنده ارج خواهند گذاشت, همان سان که افسانه گیلگمش برای ما حماسه شده. نویسنده هایی هستند که نام شان معروف می ماند و اثری از آثارشان باقی نخواهد ماند, مثل قضیه سقراط, و یا تمام کتاب های به جا مانده را به یکتا نویسنده اسرارآمیز نسبت می دهند مثل هومر...

از نظر او ارزش ادبیات و نویسندگی در میزان قدرتی است که در انتقال موارد کذب و غیر واقع به خواننده دارد, پس جعل , به عنوان کذب یک کذب دیگر , در واقع حقیقتی است به توان دو.! در کنار نویسندگان وضعیت بنگاه های انتشاراتی هم مد نظر قرار می گیرد , مکانی شلوغ و درهم برهم که هر چیزی در آن مفقود می شود یا جابجا می شود یا اساساٌ خوانده نمی شود.

در جمع بندی شاید به نظر برسد که آیا برای بیان داستان عشقی! به این همه بند بازی نیاز است؟ پاسخ می تواند این باشد که به هر حال عاشقی یا زندگی با خواندن صفحات نوشته شده فرق دارد و سطر به سطر نیست. یادمان نرود که از زبان یکی از نویسندگان این چنین آرزویی بیان می شود:

جاذبه پر احساسی که در حالت ناب اولین جمله اولین فصل بسیاری از داستان ها وجود دارد به زودی با ادامه داستان از بین می رود... میل دارم بتوانم کتابی بنویسم که همه اش فقط جمله شروع باشد. و تمام مدت همان نیروی اولیه اش را حفظ کند.. اما امکان نوشتن چنین کتابی چگونه می تواند به وجود بیاید؟ امکان آخری که به نظر این نویسنده می رسد این است: یا این که باید شروع یک روایت را وارد روایت دیگری کرد مثل هزار و یک شب. و اینگونه است که هزار و یک شب پست مدرن شکل می گیرد!

شما فکر می‌کنید هر خواندنی باید اول و آخر داشته باشد؟ در زمان‌های قدیم روایت‌ها فقط دو نوع پایان داشتند: قهرمان زن و قهرمان مرد وقتی از تمام آزمایش‌ها بیرون می‌آمدند یا باهم عروسی می‌کردند یا این که می‌مردند. نهایتی که تمام روایت‌ها را به خود می‌کشد دو صورت دارد: یا ادامه‌اش در زندگی است و یا ناگزیر مرگ است.

هر چند که از نظر نویسنده این روزها نوشتن رمان طولانی کاری بیهوده است, بر اساس ساختاری عجیب و جدید و غریب , کتابی در حدود 315 صفحه شکل می گیرد. کالوینو (1923- 1985 ) از زمان نوشتن شهرهای نامرئی (1972) تا زمانی که اثر بعدیش یعنی این کتاب را در سال 1979 بنویسد کتابی منتشر ننموده است.

این کتاب را خانم لیلی گلستان ترجمه و نشر آگه آن را منتشر نموده است. (چاپ ششم بهار 1388 قیمت 4800 تومان) این کتاب در لیست 1001 کتابی که می بایست قبل از مرگ خواند قرار دارد.

............

پ ن 1: نمره کتاب 3.8 از 5 می‌باشد.

نظرات 31 + ارسال نظر
نفیسه شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ

من ایتالو کالوینو رو دوست دارم کلاً داستانهاش خاصند.

این کتاب هم که عجیب بود. یعنی البته اون بخشهایی که شما از اون نوشته بودید به نظرم کتاب رو عجیب می کرد.
جمله اولش راجع به خواننده زن رو که خوندم یعنی داشتم به کالوینو هم مشکوک می شدم اما روند اثر نظرم رو عوض کرد...

بابت معرفی ممنون

سلام
این کتاب یکی از عجیب ترین کتاب هایی بود که خواندم...
ممنون از حوصله ای که به خرج می دهید و مطالب بلند را می خوانید.

تمدید مهلت ارسال آثار به جشنواره فج شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:49 ب.ظ

مهلت ارسال آثار برای شرکت در پنجمین جشنواره بین المللی شعر فجر تا پایان آذرماه تمدیدشد.
ضمناً برابراطلاعیه صادره از دبیرخانه
جوایزجشنواره برای هریک ازمنتخبین بدین شرح است:
نفرات اول هرگروه 20سکه بهارآزادی
نفرات دوم هرگروه 16سکه
نفرات سوم هرگروه 12سکه
ضمنا علاوه بر موارد بالا برای تمامی برگزیدگان اول تاسوم گروهها موارد ذیل درنظرگرفته شده:
- سفرفرهنگی به یکی ازکشورهای خارجی
- اعطای 5میلیون تومان وام
- اهداکارت الکترونیک خریدکتاب به مبلغ 5میلیون ریال
- چاپ یک مجموعه باشمارگان 3000نسخه وحق التالیف 20% قیمت پشت جلد

نشانی دبیرخانه : تهران،خیابان شهید مطهری،خیابان قائم مقام فراهانی،خیابان فجر،پلاک 7 ،طبقه چهارم
تلفن:88342979 نمابر:88861324
لینک فرم ارسال آثار:
http://ibna.ir/images/docs/files/000083/nf00083419-1.JPG

سلام
جوایز آدم را وسوسه می کند!
قابل توجه دوست خوبم امید... اینجوری حافظ پاش به مجالس شاهان و وزرا باز شد!!!

نوشینه شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 ب.ظ

ایتالو کالوینو را دوست دارم . ممنون ا ز نوشته تان
قبلا هم نوشتم براتون اگه ممکنه مطالب طولانی را در چند نوبت بگذارید خواندنی تر می شود . سپاس

سلام
ممنون که حوصله به خرج می دهید و مطالب بلند را می خوانید... پیشنهادتان را که پیشنهاد خوبی است طی دو نوبت به رای دوستان می گذارم و به نتیجه آن عمل می کنم.
باز هم تشکر

آی سودا شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:44 ب.ظ http://firstwindow.blogsky.com

نقد بسیار جالبی بود. من اولش فکر کردم این داستان شماست. رفتید کتاب را بگیرید و اون اشکالات و بعد با خانمی آشنا شدید و ... اصلا متوجه نبودم که دارید داستان را نقل می کنید.
بسیار زیبا و جالب بود

سلام
چه جالب! مخصوصاٌ قسمت و بعدش
ممنون

محمدرضا شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
همان طور که گفتم... عجیب ترین رمان قرن!
هزار و یک شب ِ پست مدرنیستی هم برایش لقب مناسبی ست.
پیشنهاد می کنم زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی نوشته ی لارنس استرن و ترجمه ی عالی ابراهیم یونسی را بخوانی

سلام
بله عجیب بود و... کاش طرح روی جلد چاپ شده یه چیزی توی مایه های این طرح روی جلدی بود که من گذاشتم... می طلبید یه کار خلاقانه روی جلد یک اثر خلاقانه قرار بگیره...
پیشنهادتان را زیاد دیده ام در کتابفروشی ها ... حتماٌ می خرم
ممنون
(راستی اگر اومدنی شدم اون طرفا کامنت می گذارم که بیام ببینمت البته نه برای سفر به انتهای شب فقط!)

فرزانه شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
با این نوشته انگار که کالوینو را دوباره و به شکل تازه ای می شود کشف کرد . جداً متاسف شدم که تا حالا اینو نخوندم
کالوینویی که به نظر می آید ته خلاقیت را در قصه گفتن مدرن در آورده با نوشتن اون شروع های انفجاری ... خیلی بدیع و خلاقانه است .

اولین داستانی که سراغش خواهم رفت همینه قیمتش هم خیلی مناسبه امیدوارم نایاب نباشه

سلام

نایاب نیست ولی کمیاب است
می شود پیدا کرد
من دو سه جا دیدمش اگه پیدا نکردید بگید

درخت ابدی یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ http://eternaltree.wordpress.com

سلام.
من بدبختانه به خاطر گرفتاری های مربوط به وبلاگ هنوز نتونستم بخونمش. اما شهرهای نامرئی رو خوندم و از عوالم نویسنده ش خوشم میاد. این یکی هم که به روال قصه در قصه ی هزار و یک شب نوشته شده و جذابه.

سلام
گرفتاری های وبلاگ هم به زودی تموم میشه
منتظر نظر شما بعد از خواندن کتاب می مونم
البته یک جاهاییش فک پیاده می کنه ها!!

دوما یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ب.ظ http://dooma.blogfa.com/

از اینکه نتونستم این پست رو کامل بخونم شرمنده! (کمی خسته ایم)
اما موضوع جالبی دارد این کتاب
تا وقتی وارد ادامه مطلب نشده بودم نمی دانستم که در مورد خودتان است یا در مورد کتاب مورد نظرتان!!!

سلام
خسته نباشید
خواهش می کنم
سر فرصت بخوانید

محمدرضا یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
باشه خوشحال می شم ببینمت . ما دربست مخلص شما هم هستیم. فقط دو سه روز قبلش اگه بگی خیلی خوبه

سلام
من فردا حرکت می کنم و از اونجا رد میشم و با توجه به اینکه باید زود به شهر انرژی های نوین حق مدار! برسم فکر نکنم در هنگام رفتن برسم بیام داخل شهرتان ولی هنگام برگشتن این امکان وجود دارد ولی از طرفی امکان دسترسی به نت نیست که خبر بدهم!
فکر کنم از طریق حسین (بابای کیمیا!) باهاتون هماهنگ کنم!

برزین یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ب.ظ

سلام
وقتی شما معرفی می کنید حتما ارزش خواندن دارد . متوجه نشدم انتشارات کجاست ؟
در مورد پست های بلند من هم با نظر نوشینه موافقم

سلام غایب همیشه حاضر
امیدوارم مشکلات حل بشود هر چه سریعتر...
البته من کتابی رو که می خونم در موردش می نویسم اینه که لزوماٌ هر کتابی که در موردش می نویسم خوب یا شاهکار یا...نیست همچنین سلیقه ها متفاوت است و... اینو گفتم که اگر کسی نپسندید این یا هر کتابی که خوندم در جریان باشد!
انتشارات آگه
ممنون از نظرتان منتظر نظر دوستان دیگر می مانم و بعد تصمیم می گیرم.
متشکرم

نیکادل دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ق.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام
فن گول کالیدن سر مخاطبین رو بلد شدین هان؛-)
منم مثل آیسودا اولش فکر کردم دارید قصه خودتون رو نقل می کنید. دوبار مطلب رو تا نصفه خوندم تا فهمیدم چی به چیه. چه کتاب عجیبی بوده، ولی من زیاد دوست ندارم کتابای این مدلی رو . شایدم الان تو جوش نیستم. به هرحال امیدوارم قبل از مرگ بخونمش.
به نظر من مطالب رو دو قسمتی نکن من از فضولی می میرم تا قسمت دومش برسه.
مرسی از این معرفی
خیلی عجیب بود میله جان

سلام
کار ادبیات همینه!!
ولی من عین خود کتاب عمل کردم کار خلاقانه ای نکردم
عجیب خانوم عجیب
برای هر از گاهی بد نیست یه کتاب این تیپی
نظر دادن هم برای دوستان سخت نمیشه اونجوری؟(دو قسمتی)
ممنون

لیلی دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ق.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

سلام لینک درسته و راستی من عاشق اینم که یه روز وقت کنم و نقدی بر این کتاب بنویسم در مورد کتاب رهنمودهایی برای نزول در دوزخ بگم. من تا ۸۰ صفحه از این کتاب رو ترجمه کردم پیارسال و بعد تا بیام بجنبم آقای بهرامی ترجمه را بیرون دادند و من مندم و حوضم و من هم بی خیال ترجمه این کتاب شدم. ولی یه نقد توپ نوشتم روی این کتاب که به زودی توی سایت اقای بوالحسنی قراره منتشر بشه . منتشر شد خبرتون می کنم روی دلبندتونی موریسون هم یه نقد نوشتم ولی همش درست دوستانه برای چاپ و انتشار . جاز رو نخوندم. ولی به شدت طرفدار موریسون هستم. رای من گزینه الف

سلام
دیروز وارد نمیشد دوباره چک می کنم.
منتظرم که وقت کنید تا مطلب شما رو بخونم.
این کتاب رهنمودها را به پیشنهاد شما خریدم و ... اون مسئله هم از معضلات ترجمه است شما یک صنفی چیزی ندارید که در اونجا ثبت کنید و از این اتفاقات جلوگیری کنید...می دونید اگه تا انتها می رفتید و درست قبل از انتشار این اتفاق میفتاد چه ضد حالی می شد!... امیدوارم تا قبل از انتشار نقد این کتابو بخونم...
ممنون از شرکت در رای گیری

فتح باغ دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام و روزتان به خیر

مدتهاست که می آیم به وبلاگ شما سر می زنم . در حقیقت وقتی کتابی را شروع کرده ام به خواندن و یا تصمیم به خواندنش را دارم اول به اینجا سری می زنم تا شاید مطلبی در مورد کتاب مورد نظرم پیدا کنم . این روزها مشغول مطالعه «درقند هندوانه» بودم و از پست شما در این رابطه استفاده کردم.

دیدم دور از ادب است که من هر بار می آئیم و مطالبتان را می خوانم و نظری نمی دهم.
وبلاگ بسیار خوبی دارید. ممنون

سلام دوست عزیز

ممنون از لطفتان
در قند هندوانه! من اون پست را مدیون 2 بار پشت سر هم خوندن هستم! کتاب خوفیست... یک بار قبل از وبلاگ نویسی خوانده بودمش و هیچ (مطلقاٌ هیچی) ازش نفهمیده بودم! الان هم البته یه ذره بیشتر از بار اول فهمیدم!!!
باز هم تشکر

حسین دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ب.ظ http://kimiyaa.blogsky.com

این هزار و یک شب ِ پست مدرن رفت در اولویت یک... می‌خانمش به زودی...
مرسی رفیق!

سلام
فکر کنم این کتاب با طبع تو بخونه...
لذتشو ببر

لیلی دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ب.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com/

من نام 'فرمان فرود به جهنم' رو برای نام اون کتاب لسینگ انتخاب کرده بودم. حیف شد امیدوارم داستان کوتاهش رو ترجمه کردم تموم شد خبرشو بدم برید بخونید. این داستان رو مطمئنم دیگه کسی قبلا ترجمه نکرده و ظاهرا بعد ها هم کسی زیاد دست نمیذاره روی ترجمه اش. پایان نامه ام رو که دفاع کردم تموم شد یکی از اهدافم ترجمه ی یکی از آثار لسینگه . ولی هنوز مطمئن نیستم کدومش دوست دارم مجموعه ی داستان کوتاهش رو ترجمه کنم. گاهی هم دوست دارم زندگینامه اش رو ترجمه کنم. نمیدونم دو دلم.

سلام
در این مورد همیشه یاد این جمله آقای یعقوبی میفتم که"نمی دونم این داستان به 60 زبان ترجمه شده یا نه ولی می دونم توسط 60 نفر به فارسی ترجمه شده است" (قریب به مضمون)
امیدوارم که همینجوری که گفتی بشه
منتظرم
ممنون

فاخره دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:33 ب.ظ

با این همه بسیار زیبا است من همیشه تا اخر مطالبتان را مب خوانم

سلام
واقعاٌ از دیدن خوانندگان غیر وبلاگی خوشحال میشم!
مخصوصاٌ توی این موقعیت خاصی که الان توش هستم
ممنون دخترم

مرمر دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ب.ظ http://swelad.persianblog.ir

دچار حسادت فتیر شدیم!
روزها اول وبلاگت من و حسین و... خواننده ات بودیم و کلی حال میکردم. از وقتی اومدم اینجا خوب کمتر میرسم بخونم و از اون بدتر اینکه کتابها رو هم نخوندم و فکر کنم اگر رتبه بندی بی سوادی کنی من کم سواد ترین و کم کتابخون ترین خواننده تم.. برای همین دچار جو گرفتگی شدم و لطفا کتاب بعدی که میخوای بذاری رو اسمش و به انگلیسی بذار میخوام برم اینجا زا کتابخونه قرض کنم(البته یه هفته ای که نمیشه انگلیسی رو تموم کرد پس بهتره کتابها دو هفته دیگه رو به من اسمشون رو بدی)
الان من حسودم. عقده ایم. الان من دارم دق میکنم. الان من میخوام سرم و بذارم بمیرم که 5000 کتاب تو خونم داشتم و خاک بر سرم نخوندم!
من خیلی احمقم!

سلام دوست قدیمی و عزیز
السابقون السابقون اولئک المقربون !
به روی چشم , با تقلب در انتخابات هم که شده کتاب دو هفته بعد رو به شما معرفی می کنم...
حسرت گذشته ها رو نخوریم
آینده پیش روست
و زمانهای بسیار و کتاب های بسیار

بانو سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ق.ظ http://saburaneh.blogfa.com/

عالی بود .بی تردید .
اما کتاب بعدی را چند سال پیش خواندم .1376 ترجمه خانم مریم بیات انتشارات روشنگران .کلی هم لذت بردم .
انتخابهایت را دوست دارم .
راستش با قسمت بندی کردن موافق نیستم چون ذهن مرا پراکنده میکند .باز هم نظر اکثریت مهم است .

سلام بانو

ممنون از اظهار نظرتان بابت قسمت بندی.
مثل آب برای شکلات را می خواستم امروز بنویسم که احتمالاٌ فرصت نمی شود! می ماند برای بعد از تعطیلات!
امروز یک شعر را می گذارم

رضا چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:45 ب.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

این کتاب در مورد کتاب خوندنه ؟خیلی عجیب بود

سلام
بله و البته یک روایت لایت هم در باب امور پیرامونی در آن جریان دارد

فتح باغ چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام
راستش کتاب در قند هندوانه رو خوندم اما خیلی چیزی زیادی برای گفتن نداشت یا شاید من برداشت درستی نداشتم . فکر می کنم کارگاه قند هندوانه افکار مثبت و اندیشه های نیک انسانیست و آن یکی برعکس!
باز هم ممنونم .
اینجا شما چرا آیکون ندارید؟!
(ایکون گل)

سلام
بالاتر گفتم که کتاب خوفیست... من هم بعد از سه بار خواندن همون قدر که در مطلبم اشاره کردم فهمیدم!

ممنون

مرد مرده سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ب.ظ http://mardmorde1.blogfa.com

اگر درباره "ال الا"ی سورانو مطلبی گذاشتی ممنون میشم خبرم کنی

سلام
چی هست این؟

فرواک یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام
تونی موریسون می گه: اگه کتابی هست که شما واقعن دلتان می خواهد بخوانید، اما آن کتاب هنوز نوشته نشده است، پس این شما هستید که باید آن را بنویسید.
این جمله می تونه معرف کتاب کالوینو باشه به نظرم. کتاب سخت خوانی بود که من بکندی پیش رفتم باهاش. فکر نمی کردم خونده باشینش. توی سرچ گوگل دیدمتان. اصلن کتابی هست که من بخوام بخونم و شما نخونده باشینش؟
....
بگذریم. ده داستان کوتاه بی ربط به هم. پیچیدگی و سردرگم کردن خواننده، شگردهایی برای جلو کشیدن خواننده و اینکه نتواند رهاش کند، فصل هایی یک درمیان و اشاره به عنوان کتاب بعدی در همان فصل تعلیق...
عنوان هزار و یک شب پست مدرن عنوان خوبیه به نظرم. خود کالوینو هم تو اواخر کتاب به قصه ای ازش اشاره می کنه.
سالیان سال است که من به این کتابخانه می آیم و مجلد از پس مجلد و ردیف از پس ردیف آن را کشف کرده ام، و با تمام اینها می توانم به شما اعتراف کنم که کاری غیر از ادامه ی خواندن یک کتاب یکتا نکرده ام...ص 310.
...
راستی پ ن 1 را هم قبل این کتاب توی راه رفت و برگشت اهواز خواندم.
موفق باشید

سلام
الان درگیر جاز موریسون هستم!!!
اما من مطمئنم حالا حالا ها کتابهایی که می خوام نوشته شده اند و منتظر من هستند منتها من فرصتم کمه...کاش می شد چند بار به دنیا اومد!!
ولی اون جمله قطعن معرفی خوبیه از کار کالوینو
همینجا بگم الان دوباره مطلب طولانی خودم رو خوندم!!!(واسه هرچی وقت نداشته باشم برای مطالب نوشته شده توسط خودم وقت دارم )
میگم قدیما حوصله بیشتری داشتم ها ! نه؟
حتمن هست کتابی که... زیاد هم هست..خیلی زیاد
....
مثل آب برای شکلات؟ چه طور بود؟ اون هم کتاب خوبی بود
سلامت باشید

فرواک دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ق.ظ

بگذارید پستتون رو راجع به ش بخونم. همون جا براتون می کامنتم.

سلام
ممنون

فرواک دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:18 ق.ظ

راستی این جاز هیچ رقمه یافت می نشود. کتاب سختیه به گمانم با علامت تعجب های پشتش...

سلام
بله کمیاب و سخت خوان است...

ماهور چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 11:48 ق.ظ

با سلام
اعتراف میکنم این کتاب کلافه ام کرد.
واقعا سخت خوندمش و دوست داشتم زودتر تموم شه.
البته عوامل دیگه ای هم بر کلافگیم تاثیر داشت که تقصیر کتاب نبود مثلا اینکه دانلودش کرده بودم و کلا کتاب غیر کاغذی کلافه ام میکنه.
فرم بیان کتاب بزرگترین نقطه قوتش بود.
و یه سری جملات دهن پر کن که بعضیاش وقتی بهشون خوب فکر میکردی میدیدی بی سر و ته بودن ولی بعضیاشو دوست داشتم.
الان با این هوای ابری فقط دلم یه کلاسیک روون و عاشقانه میخواد....

سلام
واقعاً کتاب پیچیده و چغر و بدبدنی است! سخت‌خوان... یعنی تصورش را هم نمی‌توانم بکنم که کسی بتواند پی‌دی‌افی این کتاب را بخواند!!!
کلاسیک روون و عاشقانه برای الان شما بسیار افاقه می‌کند... البته خودت بهتر می‌دانی چه چیزی خوب است الان... من به فکر اینها افتادم: سرگذشت تام جونز ... مثل آب برای شکلات... هرگز رهایم مکن ... آناکارنینا... آدلف... تس... که البته برخی از آنها واجد شرایطی که شما مد نظرتان است نیستند!!!مثلاً هنوز کلاسیک نشدند...

مریم جمعه 24 دی‌ماه سال 1395 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام

میگم شما تلگرام نیستین؟ کانال ندارید؟

سلام
در تلگرام هستم... البته اگر روزی ده دقیقه یک ربع را بتوان "بودن" محسوب کرد
کانال ندارم.

هالی پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 12:07 ب.ظ

عالیه منم دارم میخونمش
البته با کمک یه دوست محشرررر

سلام
طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن

مهشید یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 04:17 ب.ظ

سلام
من تازه دیشب این کتابو تموم کردم ..تو اینترنت دنبال چیزی بیشتر از اینها بودم .. یه تحلیل و نقد مفصل .. چون راستش خیلی کم فهمیدم کتابو. در طول خوندن کتاب همش فکر میکردم یه ربطی باید بین داستان ها پیدا کنم یا یه حرف ناگفته ایی .. ولی هیچی فقط کشش و جذابیت .. منو وسطاش دیوونه میکرد ، آخراشم میخواستم فقط تموم شه . نمیدونم ولی نمیتونم فکر کنم که بدون هیچ فلسفه ایی این کتاب شکل گرفته شده باشه.. به هرحال ممنون از مطلبتون

سلام
وااای... شش هفت سال از خواندن این کتاب گذشته است! چه زود گذشت!! فکر کنم اوایل دوران وبلاگ‌نویسی بود.
طبیعتاً اگر الان می‌خواستم بنویسم مطلب بهتری می‌نوشتم.
توصیه من به شما می‌تواند این باشد که کمتر سراغ رمان های باصطلاح پست‌مدرن بروید.
ممنون از شما که تجربه‌ی کتابخوانی‌تان را برایم نوشتید. بسیار برای من لازم است.
امیدوارم باز هم این کار را بکنید

سمیرامیس ♥ دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 04:15 ب.ظ

این کتاب اولین کتاب از کالوینو هست که خوندم و تازه تموم کردم.
خیلی جالب و عجیب بود و اون اولش که خواننده رو مخاطب قرار میداد عصبیم کرد، اما بعد افتادم رو غلتک
داستانهاش خیلی خوب بودند و با اینکه نیمه کاره رها شده اند اما واقعن خوندنشون خالی از لطف نبود و کلی لذت بردم.
فصل آخرش خیلی خوب بود و پایانش البته
یکم اسمهای زیاد و سختی که بکار برده بود هم قاطی پاطی میشد که من خودم هرجا اسمو میدیدم میگفتم خب این پلیسه س ، این زندانبانه و ... آسون شد
مثل همیشه ازتوضیحاتتون مستفیض شدم
پ.ن: کتاب دیگری از این نویسنده چی پیشنهاد میکنید؟

سلام
خوشحالم که از خواندن این کتاب سخت و چغر رضایت دارید.
.......
من هنوز از کالوینو کتاب دیگری نخوانده‌ام ولی برای خودم سه‌گانه‌ی او را در نظر گرفته‌ام : شوالیه ناموجود - ویکنت دو نیم شده - بارون درخت‌نشین
یعنی نوبتش که بشود به سراغ این سه‌گانه می‌روم. در حال حاضر ویکنت شقه شده را در کتابخانه ام دارم باید یک بررسی کنم ببینم تقدم و تاخر نداشته باشند.
موفق باشید

ر.ر.م یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1401 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام.از کالوینو فقط کمدی های کیهانی رو خوندم. شما کمدی‌های کیهانی رو خوندید؟

سلام
خیلی عجیب است که فقط در مورد همین کتاب از کالوینو نوشته‌ام!
دیگه وقت آن است که کتاب دیگری از ایشان بخوانم.
کمدی های کیهانی را نخوانده‌ام

ر.ر.م دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1401 ساعت 10:02 ق.ظ

وقت کردید بخوانید. خیلی خوبه!
https://s26.picofile.com/file/8458213034/%DA%A9%D9%85%D8%AF%DB%8C_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C.pdf.html

سلام مجدد
سپاس
در گوشه دسکتاپ قرار دادم...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد