میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

عروسک فرنگی آلبا دسس پدس


 

جولیو بروجینی یک وکیل چهل ساله است که روزی به صورت اتفاقی با ایوانای هفده ساله برخورد می کند. چیزی در درونش به تپش می افتد! همه برنامه هایش به کنار می رود و یک هدف مشخص جای همه را می گیرد: هدایت دختر به سمت تختخواب, به هر قیمتی که شده است .او یقین دارد که عاشق دختر نشده است و کشش او به سمت دختر تنها حاصل هوس و شهوت است لذا برای رسیدن به هدفش با ناملایمات و سوء ظن هایش کنار می آید. لذا هدفش را دنبال می کند و زندگیش در مسیر خاصی قرار می گیرد و...

***

داستان خیلی ساده است و طبیعتاً روان است (البته داستان ساده و غیر روان هم داریم!). روایت خطی و بدون پیچ و تاب , خیلی هم به درون شخصیت ها نمی رود. یک هدف و شعار ساده دارد:

بشر وقتی برده شهوت شود دیگر مغزش کار نمی کند و خود را به آب و آتش می زند.

و به نظرم در راستای هدفش تا حدودی موفق بوده است اما خوب , خیلی معمولی بود. به نحوی که بعد از خواندن با خودم گفتم این کتاب برای چه در لیست 1001 کتاب قرار گرفته است؟ بعد که لیست را نگاه کردم دیدم من اشتباه کردم و بنده خدا جزء لیست نبود!! و لذا کمی آرام شدم!

علاوه بر هدف فوق, کتاب یک بیانیه ایست علیه مردان و به خصوص مردان در سنین چل چلی! (عاقله مردان جهان متحد شوید!). غیر از مسیر داستان ,نویسنده یک بار از زبان جولیو چنین می گوید:

همه مردها همان منظور خاص را دارند و بس. و کسانی که آن را به زبان نمی آورند, از بقیه بدتر هستند. مدام فکرش را می کنند. (البته اینجا جولیو در پی از میدان به در کردن رقبای احتمالی است و لذا از درجه اعتبار ساقط است!)

در جای دیگر حمله را تکمیل می کند و از زبان دختر چنین می گوید:

امروزه همه از جوانان بد می گویند. می گویند که فاسدالاخلاق هستند. دیگر نمی دانند که عاقله مردها چقدر بدتر از جوان ها هستند. چیزی در سر ندارند بجز آن قضیه.

حالا من هی هشدار می دم و شما هی جدی نگیرید و زیرآب همدیگرو بزنید!...

***

از این خانم نویسنده ایتالیایی تاکنون چند کتاب (از طرف او, دفترچه ممنوع, تازه عروس, عذاب وجدان, درخت تلخ, دیر یا زود) به فارسی ترجمه شده است که اکثر آنها توسط بهمن فرزانه ترجمه شده است.این کتاب ترجمه خوبی دارد و البته از ایشان انتظاری جز این نیست (ایشان نزدیک پنج دهه است که در ایتالیا زندگی می کند). فقط در دو مورد از عطر پیچ امین الدوله یاد می کند که کمی برای خواننده ثقیل است. البته این ایراد نیست چون اسم فارسی این گل همین است, همین گل های یاس زرد و سفید که مثل پیچک رشد می کند و بوی معرکه ای دارد و معمولاً از دیوار حیاط برخی هموطنان خوش ذوق آویزان است و در فصل گلدهی خیرش به همگان می رسد. به هر حال به این واسطه یه چیزی یاد گرفتیم!

اسم کتاب هم در اصل عروسک خالی است و فرنگی اش اضافه است و وجهی ندارد و حتی کمی مثل عنوان کتاب "در غرب خبری نیست" گمراه کننده است.

.

پ ن 1: مشخصات کتاب من= نشر ققنوس , چاپ چهارم 1386 , تیراژ 1650 نسخه , 224 صفحه و قیمت 2200 تومان.

پ ن 2: نمی دانستم در کلیسای کاتولیک در موارد خاص و با اجازه پاپ , ازدواج عمو با برادرزاده امکان پذیر بوده است.

پ ن 3: آیا اینگونه است؟!

پ ن 4: نمره کتاب از نگاه من 2.8 از 5 است.

نظرات 19 + ارسال نظر
نادی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ http://ashkemah.blogsky.com

وقتی نویسنده داستان یک زن باشد می تواند کمی اندیشه های فمنیستی و ضد مرد را به زبان بیاورد. من قبول ندارم که بگویند "همه مردها همان منظور خاص را دارند و بس. و کسانی که آن را به زبان نمی آورند, از بقیه بدتر هستند. مدام فکرش را می کنند"

قید همه کمی غیر منطقی است

سلام
درست است, قید همه کمی غیر منطقیست ولی برخی اوقات همه به معنای کل نیست و می تونه به معنای اکثریت قریب به اتفاق باشه و یا می تونه به معنای همه کسانی که توسط گوینده درک شده است باشه...
ممنون

درخت ابدی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
یه ذره سانتیمانتال به نظرم اومد داستانش. ظاهرا باید نویسنده‌ی قصه‌گویی باشه.
لینک ویکی‌پدیات ایتالیاییه، این لینک فارسی‌ش:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D8%A8%D8%A7_%D8%AF%D8%B3%D8%B3_%D9%BE%D8%AF%D8%B3
ماشالا پرکار هم بوده.
جالبه که تو این لینک نوشته زبان حال زنان ایتالیا تو قرن بیستم بوده.

سلام
قصه گو صفت مناسبیه...
آره لینک فارسی رو از این جهت نگذاشتم که هر بار می گذارم کسی نمی تونه بازش کنه!!
دقت کردی ایتالیایی ها خیلی شبیه ما هستند؟
یه جایی از داستان بابای دختره یه جمله ای داره در مورد ایتالیایی ها که ایرانی های یه نسل قبل از ما هم در مورد ایرانی ها همین اعتقاد رو دارند: ما ایتالیایی ها فقط به یک مرد خایه دار احترام می گذاریم و بس. اینو در مورد موسولینی می گه...

بلندترین چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ب.ظ http://www.bolandtarin.blogsky.com

در اون مورد اون جمله خاص باید بگم تنها اشکالش واژه همه بود
وقتی اینطوری کلی نظر میدی بدتر همه در برابرت موضع می گیرند و حرفت اون تاثیر لازم رو دیگه نداره هرچند که اشاره به واقعیت داره

در نتیجه به عنوان یک فمینیست خفن لزومی به اغراق نمی بینم هرچی هست هست دیگه!اگر هم خیلی جاها نیست که خوب چه بهتر!

در کل تحلیلتون رو دوست داشتم هرچند فکر نمی کنم کتاب رو بخونم!

سلام
ممنون... در مورد مطلق گرایی باهاتون موافقم که ممکنه نتیجه عکس داشته باشه...
و اینکه اشاره به واقعیت داره و هست هم

درخت ابدی پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

آره. بی‌خود نبود که چند سال پیش، طرف برگشت گفت من رضاخان حزب‌اللهی‌ام. شاید دیکتاتور برامون لذت مازوخیستی داره!
مورد پ.ن 2 رو تا حالا نشنیده بودم.

سلام
می خواستم در مورد خودآزاری روزمره خودمون بگم دوباره یاد اون چوب بید مرگ در آند افتادم
پ ن 2 رو مترجم در پاورقی تصریح کرده...برام جالب بود.

فرواک پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ب.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام.
به نظر من داستان می تونست بهتر از این نوشته شه. یا آنتهاش بهتر از این تموم شه. من از همون اولش حدس می زدم که یه اشکالی تو کار اون خانواده هست. حتی ماجرای عمو رافائله شان را هم کمی حدس زده بودم و دروغ هاشون رو. می دونید یه جورایی همون اول داستان که دختره با تلفن حرف می زد شک برانگیز بود برام. چون پدرش سخت می گرفت و در نتیجه...
بهر حال من فکر می کردم قضیه بدتر از این تموم بشه. چون از نظر مالی لطمه ی زیادی به جولیو وارد نشدش ( یعنی خیلی هم بیچاره نشد). البته این کتاب سانسور هم داشت که تو بعضی جاها معلوم بود.
نمی دونم قانون ایتالیا چطوره ولی فکر اینکه جولیو نمی تونسته از زیر بار اتهام به این سادگی خلاص شه یکم مضحک به نظر می رسید... راستی یعنی قانونشون این طوره که نمی تونن طلاق بگیرن یا طلاق بدن؟
ممنون.

سلام
البته شرایط به گونه ای بود که آدم حدس های مختلفی می زد چون نمی تونست قاعدتاً به خیر و خوشی تموم بشه... کمی فرعیات بخش پایانی غافلگیرکننده بود.
همینقدر لطمه دل عاقله مرد رو ریش می کنه ولی کاش شغلش وکیل نبود! آخه اینقدر پپه نمیشن وکلا... اما از طرف دیگه یه حسن داشت که نشون می داد اگه وکیل باشی و خبره باشی و اینکاره هم باشی بازم دست بالای دست بسیاره و شهوت مغز آدم رو مختل می کنه...
چرا می تونن طلاق بدن... منتها می خواست که ضربه زیادی نخوره در این رابطه...

اسکندری پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ب.ظ

سلام حسین آقا.روایت داستان جنبه ی افراطی و حاکی از سرخوردگی نویسنده در طول زندگی از مردان است.نگاه فرویدی را میشد در چکیده ی مطلب درک کرد.جایگاه قدرت انسان و کنترل و توان ذهنی او نادیده گرفته شده است .از اینجور داستانا خوشم نمیاد منو یاد سریالهای دوزاری پی ام سی و فارسی وان میندازه که انقد بنظرم تهوع آوره که هر چی تلاش کردم بتونم یه قسمتشو تحمل کنم نشد!

سلام
زندگینامه خصوصی نویسنده را نمی دانم پس قضاوت نمی کنم... شاید من هم در نوشتن مطلب کمی تاثیر گذاشته باشم

الهه(خدابانو) جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ http://7asemaneabi.blogfa.com/

سلام..
فکر میکنم کمی افراطی به این جنبه از مردان توجه شده.. بهر حال کمی مغرضانه است....
عمو با برادرزاده؟؟؟


من اولین باره میام وبتون... و تقریبا چند پست را مطالعه کردم.. اینقدر پرباره که با اجازه لینکتون میکنم.

سلام دوست عزیز
خوش آمدید
یه خورده افراطی البته اون جمله همه مردها از زبان یک مرد خارج می شود (و غیر مستقیم نویسنده!) و معمولاً در شرایطی که این جمله را جولیو می گوید , تقریباً اکثر مردان چنین نظری را ابراز می کنند.
...
بله در شرایط خاص و با اجازه پاپ...
ممنون

پیانیست جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

سلام. متن را خواندم. ممنون. عالی نوشته اید.

سلام

مهدی نادری نژاد جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ق.ظ http://www.mehre8000.org

با سلام
یاد کتاب خاطره دلبرکان غمگین من
I have sad memories Dlbrkan
از گابریل گارسیا مارکز افتادم.

سلام

آنا جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://www.royayetafavot.com

فکر می کنم باید کتابو بخونم چون حس می کنم تو یه جورایی یه طرفه به قاضی رفتی
در این که فکر مردها این جوریه مگه شکی هم هست ؟

سلام
این هم یک روش برای ترغیب کردن به خواندن کتابه
من کدوم طرفی رفتم؟
چه خوب که اون جمله سوالی آخر رو نوشتید بر فرض که شکی نباشد و همه مردان در مورد همه چنین فکر کنند, این گزاره آیا ثابت نمی کند که طبیعت این موجود اینگونه است و جز این نیست؟ آیا در آنصورت برخی رفتارها و افکار قابل سرزنش خواهد بود؟
...
معتقدم بخشی از ذهن مردان به این امر معطوف است و ظاهراً فرهنگ های مختلف و نوع حکومت و مذهب و سنت و... و... چندان تاثیرگذار نیستند. آسمان همه جا به هر حال از مشتقات رنگ آبی است. امممما!! بخشی از ذهن! حالا اگر بعضی اذهان در همین یک بخش خلاصه شوند بحث دیگریست...
این که بخشی از ذهن معطوف به این امر باشد را بد نمی دانم...مهم آن است که این اشتغال ذهنی هیچ حقی را برای مشتغل ایجاد نمی کند و مهم آن است که این اشتغال ,آدم را از ایجاد یک رابطه ساده سالم ناتوان نسازد و مهم آن است که این اشتغال موجب آزار غیر نگردد و مهم البته چیزهای دیگر هم هست که الان به ذهنم نمی رسد!

رضا جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:49 ب.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

سلام می گن چهل سالگی دورهی بحران واس مرداست این خانوم نویسنده گویا این موضوعو درک کرده

سلام
واسه همه همینگونه است مردان و زنان (40 سالگی رو می گم)
البته برای ما همه سنین بحرانی است
ما به سال های پر از حادثه عادت داریم.

NiiiiiZ جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ http://taktaazi.blogfa.com

سلام!


یه ریزه یاد کتاب خنده درتاریکی افتادم

سلام
چه عالی و دقیق
هر دو تقریباً تم یکسانی داشتند ... البته اونجا آلبینوس یک آشی خورد که دهنش سوخت اما اینجا

نیکادل شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ http://peango.persianblog.ir/

سلام بر میله بدون پرچم
ا- در مورد داستان صوتی : خیلی ممنون و خیلی با نمک بود. داشتم فک می کردم قدرت داستان نویسی یعنی این. مشابه این اتفاق تو ژانرای مختلف واسه هر کدوم از ما ممکنه افتاده باشه اما این داستان نویسه که از این اتفاق ساده می تونه یه ماجرای با نمک و شنیدنی بیرون بکشه.
2- در مورد این داستان : اااااااااه هیچ خوشم نمیاد از این آدمای من می دونم همه همینجورین! حتی اگه همه همینجوری باشن گفتن و فک کردن بهش دردی رو دوا نمیکنه. اصلن ظلم علی السویه عدله! والا به خدا.
به هرحال خوشحالم که توی لیست 1001 کتاب نیست. چون یک کتاب از روی دوش من کم میشه.

سلام
1- دقیقاً
2- من حرفی برای گفتن ندارم... البته شاید من در حق نویسنده اجحاف کرده باشم اما خوب چی کار کنم با این که قصه روانی داشت زیاد خوشم نیومد...

فاطمه شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

اول بگم 100 تا لایک به جملات یکی مانده به آخر و آخر نیکادل!!!!

دوم اینکه یاد جریان این آقاهه افتادم که اخیراً تو انگلستان یه کتاب چاپ کرده با عنوان مردان به چه چیزی غیر از س.ک.س فکر می کنند؟ که یه کتاب 200 صفحه ای سفید هست که کلی هم در تمام دنیا فروش داشته !!!!

سوم اینکه من توی اعترافات خوندم، کشیش های کاتولیک فقط می توانند با خانم های ازدواج کرده ارتباط داشته باشند نه با دختران (البته گمان کنم منظور خانم هایی که قبلاً ازدواج کرده اند و حالا همسر ندارند) حالا نمی دونم دلیلش چی میتونه باشه و اگر دختر باکره از یک کشیش حامله میشد، اون کشیش خلع لباس می شد (هیچ اشاره ای هم به ازدواح نکرده ).. کلاً کاتولیک ها هم یه افراطی هایی هستند مثل مسلمون ها ....


سلام
1- سرکار خانم نیکادل جهت اطلاع
2- عجب کتاب خوشخوان و روانی
3- دلیلش در اهمیت باکرگی در مسیحیت کاتولیک است و تقدسی که دارد...

جیران یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ق.ظ http://jairanpilehvari.wordpress.com

با سلام و شرمندگی...
من واقعا بی انترنت می باشم.. و خیلی هر لحظه متاسفم برای از دست دادن این همه چیزای قشنگ که می نویسی.... :(
تو یه نگاه بدو بدو که کردم هیچ کدوم این پنج تا کتاب آخر رو که نوشتی من نخوندم :( متاسفانه...
این روزا به حاطر نداشتن تلویزیون (تعمدا) و اینترنت (ناچارا) خیلی بیشتر زا قبل فرصت می کنم بخونم... این لااقل جای شکر داره :)
ولی امیدوارم بالاخره تکنولوژی مند بشم و بیام و بخونم...
شاد باشی...

سلام

به به ... چه عجب... خوش آمدید...
وبلاگتان که در اثر فیلترینگ وردپرس قابل دیدن نیست برای من... یعنی الان اونجا هم نمی نویسین؟!
پس استفاده اساسی می بری از وقتت
من هم امیدوارم
خوش باشی

پرنیان یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ

سلام
امیدوارم خوب باشید حسین آقا.
کتابهای آلبا دسس پدسس همیشه جزو کتابهای محبوبم بوده مخصوصا از طرف او و بعد دفترچه ممنوع . این کتابش رو عجیبه نخوندم . و رفتم که بخونمش .

سلام

شما خوبید؟ ممنون
خوب این اولین بود برای من...
بخونید و منتظرم نظرتون هستم

لیلی سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ب.ظ

البته به نظر من مشکل فقط شهوت نبود

سلام
چیز ریشه ای تری به ذهنم نرسید در این داستان... البته قطعاً چیزای دیگه ای هم هست ولی به نظرم این اساس مشکل بود... حالا به نظر شما چه چیزای دیگه ای مطرح بود؟

نغمه یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 10:42 ب.ظ

با این معرفی که از کتاب کردید، من رو با یاده کتاب "روسپیان سودا زده ی من" از گابریل گارسیا انداخت.

سلام
جالب بود... چون چند سال قبل یکی دیگر از دوستان هم یاد آن کتاب افتاده بود.

مارسی یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 04:07 ب.ظ

خب نمیشه بگم خوب بود.
کتاب های خیلی بهتر از این خونده بودم.
پدر وکیل خیلی کارش مشخص نشد.شد ولی خیلی واضح اشاره نشد
بدون شک کتاب سانسور زیادی داشت.ولی همین قدر هم ک چاپ شده بد نبود.
این نکته رو مینوسیم شاید چند سال بعد ک یکی پیام هارو خوند بگه هی یادش بخیر اون روزا...
الان حدود ۲۴ ساعته بخاطر اعتراض های مردم (گرونی بنزین) اینترنت ها قطع شده
فکر نمیکردم مردم شهرم اینجور اتحاد داشته باشن تو روز ۲۵ ابان ۹۸
امیدوارم به حق آزادیشون ک کمترین حقشونه برسن
این نکته یک دفعه به ذهنم رسید ک بگم.چون دیدم آخرین نظر ماله سال ۹۵ هست

سلام مارسی
بله واقعاً نمی‌شد چنان گفت... نمره من که خیلی پایین است! معمولاً چنین نمراتی نمی‌دادم
بدون شک سانسور تاثیر مخربی بر این کتاب و همه کتابها خواهد گذاشت. افسوس.
و اما بعد...
هی یادش به خیر اون روزا
شما که شهرتون اتحاد خوبی را در مسابقات فوتبال از خودش بروز می‌دهد... کاملاً قابل پیش‌بینی است اتحاد مردم شهر خسته... امیدوارم ناگهان معجزه بشود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد