میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

خرابکار ها جین

 

ها جین شاعر و نویسنده معترض چینی است که سالهاست در آمریکا زندگی می کند و به زبان انگلیسی داستان و رمان می نویسد. او در مقاله ای چنین می نویسد: (لینک ترجمه مقاله)

از نظر تاریخی، این همیشه فرد بوده است که به خیانت به کشورش متهم شده است. چرا موضوع را وارونه نکنیم و کشور را به خیانت به فرد متهم نسازیم؟ در هر حال بیشتر کشورها از خیانتکارانی عادی، به شهروندان خود بوده اند. بدترین جرمی که کشور نسبت به نویسنده مرتکب می شود این است که او را از نوشتن با صداقت و شرافت هنری ناتوان سازد.

در این داستان , آقای چو استاد دانشگاهی در چین است و تازه ازدواج کرده است و برای ماه عسل به شهری دیگر رفته است. روز آخر و هنگام خوردن ناهار , دو پلیس به آنها گیر می دهند و می خواهند او را دستگیر کنند....

من این داستان کوتاه را که خانم مژده دقیقی آن را ترجمه نموده است، از نشریه کیان شماره 45 مورخه بهمن و اسفند 1377 انتخاب نموده ام. گویا این داستان در کتاب "اینجا همه آدمها اینجوری اند" (انتشارات نیلوفر) هم آمده است.

خرابکار1

خرابکار2

  

***

پ ن 1: گفتم تا در حال و هوای جوامع توتالیتر هستیم و از شوخی زیاد دور نشدیم, سری هم به چین بزنیم!

پ ن 2: شدیداً مشغول حل مشکلات محل کار هستم!! می دونم تکراری شده اما میله نیستم اگر این بار تا ته قضیه نروم! پس در انتظار شنیدن خبر حل مشکلات یا خبر رسیدن به ته قضیه باشید!  

پ ن 3: طبیعتاً تا وقتی به ته قضیه برسم , یه خورده کمرنگ تر از سابق حضور خواهم داشت , البته به ضرب چراغ قوه یا در نهایت آتیش سیگار هم که شده چراغ اینجا را روشن نگه می دارم.

پ ن 4: فرانی و زویی تمام شده خیلی وقته!! یه گانه از سه گانه نیویورک را هم تمام کردم... نمی دونم می تونم حالا که اواسط قضیه هستم بنویسم یا وایسم وقتی رسیدم ته قضیه...

پ ن 5: می دونم!! خیلی از قضایا هستند که ته ندارند ...

نظرات 27 + ارسال نظر
اسکندری پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ

سلام حسین آقا.باید داستان جالبی باشه.جالب بود .چراغ اینجا را حتی با منشیگری کرم ابریشم روشن نگه دارید.موفق باشید.

سلام
ممنون... سعیم را می کنم البت
موضوع اینه که من هم بدون اینجا و دوستان می پکم

دایناسور جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:29 ق.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام بر اخوی
آقا شما کمرنگت از پررنگ ما پررنگ تره
برو تا تهش به امید موفقیت
بقول نادر ابراهیمی: آدم ها به میزان کله شقی شون آدمند!
در انتظار پست فرانی و زویی هستم

سلام داینا جان
تا تهش می رم و ته دلم هم روشنه این بار
ممنون

درخت ابدی جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
ظاهرا فایل اول ایراد داره و قطع می‌شه.

سلام
ممنون درخت جان
ظاهراً اون وسط ها اینترنت قطع و وصل شده بود و....
مجدداً گذاشتم
الان ردیفه
ممنون

کتایون جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ب.ظ http://secretfence.blogfa.com/

سلام.. کتی ام..
بالاخره اومدم به وبلاگت، و بالاخره وبلاگ خودم رو هم به روز کردم..واقعا ها چرا کشور را به خیانت به فرد متهم نسازیم؟
مرسی

سلام
خوش آمدی.... چه عجب!!

بهتره اول بریم بعد متهم کنیم

درخت ابدی شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام مجدد.
عالی بود و ممنون. چیزی نمی‌گم تا دوستان هم بشنون.
از ها جین دو تا شعر قبلا ترجمه کرده بودم و فکر می‌کردم کشف خودمه. خبر نداشتم که خانوم دقیقی ازش داستان کار کرده. ما دربست مخلص ایشونیم. و البته شما.
پ.ن1: ما هم در همین حال و هواییم.
پ.ن2: دعای ما بدرقه‌ی راهتون.

سلام
مخلصیم

پس منتظر شنیدن بقیه می نشینیم فکر کنم دو سه نفر دیگه گوش کنند این صدای نکره من رو ولی ایها الناس داستانش قشنگه باور ندارین از دخت بپرسید....
ممنون

فرواک شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
چقدر بی رحم. خرابکار اسم خوبیه برا این داستان. اولش که خیلی دلم به حالش سوخت, اما بعد...
یک زمانی هم همچین بلای مشابهی برای هموفیلی های بیچاره افتاد. البته گفته شد که خون وارداتی آلوده به ایدز باعثش بوده....
ممنون از داستان صوتی

سلام
یک توضیحاتی هم ها جین دارد در مورد این داستان که بد نیست آن را هم بگذارم... وقتی همه گوش کردند البته...
ممنون

ققنوس شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ق.ظ http://qoqnooos.blogfa.com/

امیدوارم زودتر به تهش برسین خوب هم برسین

سلام
من زورم رو دارم می زنم... این بار مقداری امیدوار ترم

ممنون

قصه گو شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

ما تا ته قضیه منتظر می مانیم
با این امید که ته قضیه ختم به خیر بشه
هی اینجا ازاین آیکون گوگولی مگولی ها نداره که مثلن گل بزاریم و از خودمان محبت در کنیم؟

سلام
ممنون
به ته رسیدن حتماً چیز خوبیه لااقلش اینه که ته قضیه رو هم دیدیم و ندیده از دنیا نمی رویم....
ممنون
همین هم کفایت می کنه

paris شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ب.ظ http://www.kalagheshoureshi3.blogfa.com

آخ چقد دردم اومد.آخ ها جین.مرسی حسین

سلام شورشی جان

دیوانه شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ب.ظ http://cherkneveshteh.blogsky.com/

خیلی لذت بردم.هم از داستان هم از داستانگویی شما.
پیروز باشید

سلام دوست عزیز
بله داستان قشنگی بود...
اون یکی که هیچ
خوش باشید

نادی شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ب.ظ http://ashkemah.blogsky.com

ما هم منتظر خبر های خوب هستیم. به افتخار میله که اماده میشه برای رزم هورااااااااااااااااا. اقایون خانمها بفرمایید کنار میله داره میــــــــــــــــــــــــاد

سلام
ممنون
مخصوصاً با این سرعتی که دارم میام اگه بخورم به کسی زخم و زیلیش می کنم لطفاً برید کنار یه میله داره میاد

فانی یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ق.ظ http://oldmidwife.persianblog

سلام آقای حسین.من حاضر نیستم شما با آتیش سیگار اینجا رو روشن نگه دارید.برای سلامتی تون ضرر داره.در ضمن هر وقت خواستید از وسط و ته قضیه بنویسید یه سری هم به ابتدای اون بزنید و یادآوری کنید که اصلا چرا و چگونه قضیه شکل گرفت.همه ی قضیه ها هم ته دارند.شما یه قضیه ی بی ته به من نشون بدید تا باور کنم.همینا.

سلام
البته آتیش سیگار کنایه از نور کم بود ولی خوب سعی می کنم کمتر از اتیش سیگار کمک بگیرم
دارم از الان برای نوشتن موضوع خودم را آماده می کنم! هر وقت تونستم حلش کنم قطعاً حوصله کافی بوجود میاد که سر و ته قضیه رو یه جورایی شفاف کنم...
قضایای ته ندار:
1- میله بدون پرچم تو خالی ; همان لوله!
2- اثبات وجود یا عدم وجود خدا
3- علم بهتر است یا ثروت (البته این تهش مشخص شده ولی هنوز عده ای مقاومت می کنند)
4- اعشار عدد پی
5- اعداد اول یا اصلاً خود اعداد یا ملموس تر همین صفر های اختلاس
6- تعیین کارهایی که می شود با مبلغ بند 5 انجام داد.
7- پر رویی بعضی افراد بشر از نوع سیاسیش
8- کم رویی خودم
9- جاه طلبی
10- پول
11- حماقت
دیگه یازده تا گفتم به نیت یازده تن آل فوتبال یا همون 10+1 خودت

منیره یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:50 ق.ظ http://rishi.persianblog.ir/

سلام
یعنی اگه بخوایم بگیم صدای شما برای خواندن داستان عالی ست باید با این نشون بدیم ؟ یه جوریه آخه ! جواب نمیده ! کمبود امکاناته دیگه شما ببخشید .

و جسارتن با این صدا آواز نخوانید

داستانش قشنگ بود ... یعنی قشنگ که چه عرض کنم خیلی افتضاح دردناک بود ... یعنی بدبخت رو مریضش کرده بودند ؟ یک مرض مسری ؟
ممنون میله ی پرکار ... چقدر فعالیت تان روز به روز متنوع تر میشه . چقدر خوب . هر چی آیکون خوبه برای شما ...

سلام
یعنی من اگر بگم با این تعریف ها فیل کیف میشم دروغ نگفتم
صد در صد
...............................
یک بار دیگه گوش کنید چون ظاهراً بار اول محو صدای داستانگو شده اید
...............................
ممنون

[ بدون نام ] یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:55 ق.ظ

شدیدن دعا گوییم تا مشکلات محل کار صد در صد به نفع میله حل و فصل بشه . لطفن سیگار رو خاموش کنید . اسمش هم سردرد میاره وامونده . فندک خودش برای روشن نگه داشتن کافیه به خدا .
یک همسایه ی پیانیست داشتیم وقتی تهران بودیم . از 12 شب با صدای پیانو نمک گیر مون میکرد و از 2 شب تا سحر کانال کولر ما را از سیگارش بهره مند میساخت . سر درد تا فردا ... دوباره فردا ...شب از نو ... پیانو و سیگار از نو ... تا اخرش رومون نشد بهش بگیم .
حالا به شما میگیم ...سیگار بده !! اخه !!

سلام

عجب همسایه ای... من خودم از دود و بوی سیگار خوشم نمیاد (البته موقعی که نمی کشم)...
کم می کنم

لیلی یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ق.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

سلام
ممنون که یه نویسنده ی چینی معرفی کردید.
پ.ن ۲ رو عالی اومدی... میله نیستم تا ته قضیه نرم... یعنی توی محل کار دقیقا باید مثل میله استوار و محکم بود. ایول

سلام
خواهش می کنم...
با این شارژی که دوستان می کنند کار تمومه حتماً
قول می دم

تحفه نطنز یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ق.ظ http://mytanz.blogfa.com


چه میدونم شایدم همشهری باشیم.

ممنون از زحمتی که می کشین.من عاشق ادبیاتم.حالا طنز یا غیر طنز فرق نمیکنه.

سلام
.........
زحمت نمی کشم بلکه دارم حال می کنم
طنز توی این اوضاع واجب عینی است
ممنون

رضا یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ http://reza457.persianblog.ir/

آره عجیب شعر انگیز شده :)

سلام رضا جان
غمت نباشه... درست میشه
شعرانگیز هم بد نیست

سفینه ی غزل یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ب.ظ

آقا بی نظیر بود ینی فوق عالی. لذت وافر بردیم. چقدر اوضاع و احوالشون آشناس به نظر نه؟ / میگم ما یه آشنا تو واحد دوبلاز صدا سیمای میلی داریم. شما سمت سرپرست گویندگان براتون کفایت می کنه؟ نه نیار برادر با خود جناب ضرغامی صحبت کردم نمیشه نری...
این جوابی که برای کامنت فانی گذاشتید خودش یه پست پدر و مادر داره.

سلام
با اجازه دایناسور , دایناکیف شدم
سرپرستی که می گی پشتم تیر می کشه!! در حد قصه گفتن برای بچه ها البته پایه ام... البته چون اصرار می کنی می گم
ممنون

فانی یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ب.ظ http://oldmidwife.persianblog.ir

من تا ته خیلی از اینا که گفتید رفتم و برگشتم!
خواستید بدونید تهشون چی بود حاضرم توضیح بدم.

سلام
گوش به توضیحت هستم فانی جان
بلکه اینجوری از هوس رفتن رها شویم...

بلندترین یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ب.ظ http://bolandtarin.blogsky.com/

چین؟؟؟

الهی به زمین گرم بخورند!!!

وللللله...

سلام
اگه فکر می کنی در اون صورت می شکنند اشتباه می کنی!

نادی یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ب.ظ http://ashkemah.blogsky.com

دو بار گوش دادم . چه انتقام وحشتناکی. الان هم دارم دوباره گوش میدم. چه صدای گرمی دارید. فقط یه کم دهنتون را از میکروفون دورتر بگیرید. وسوسه شدم منم صدای خودم را بشنوم چطوری میشه این کار را کرد؟البته صدای شما یه چیز دیگه اس. صدای من شبیه بچه های 17 ساله اس

سلام
حتماً این کار را بکنید خیلی عالیه ... من اولش با موبایل شروع کردم , شروع می کنی به خواندن تا زمانی که تپق بزنی می ری جلو! وقتی تپق زدی کات می کنی و از یه کم قبل دوباره شروع می کنی... بعد این فایل ها رو می بری توی ویندوز مووی میکر به هم وصل می کنی (می بری و می دوزی) ... فقط باید قبلش احتمالاً فرمت فایل های ضبط شده را تبدیل کنی به ام پی تری ...
من الان با یک فلش ریکوردر این کارو انجام می دم که البته نوعش مرغوب نیست و اذیت می کنه...یه جاهایی می جوه انگار...
منتظر اولین کارت هستم
سوال داشتی بپرس حتماً

Helen یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ http://www.mydays-h.persianblog.ir

پ.ن2: انشالا که حل شده
داره لود می‌شه، گوش کنم...
هممم گوش دادم. ولی نفهمیدم بیماری چجوری شیوع پیدا کرده بود! این آخرش بود: "کسی نمی‌دانست بیماری چطور شیوع پیدا کرده بود" ؟
یا با دقت گوش ندادم؟

سلام
هنوز نه ولی ناامید نیستم...
ممنون
............
یه بار دیگه با دقت گوش کن , به خصوص به اعمالی که چو بعد از آزادی انجام می دهد...

حسین(گیلانی) دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ق.ظ

سلام...

سلام برادر

ققنوس خیس دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ق.ظ

این مشکلات محل کارت هم شده است سریالی در حد مشکلات اوشین ! و ای بسا هانیکو ... آدم یاد تلویزیون های سیاه و سفید می افتد !
پی گیر تلاشهایت هستیم برادر...

سلام
حقیقتاً من شرمنده خود خودم و خود شما و دوستان دیگر هستم این بار تمامه دیگه ... چون دندون خیلی مسایل رو از بیخ کشیدم بیرون...

منیره سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:15 ق.ظ http://rishi.persianblog.ir/

سلام
یه بار داستان روتو آشپزخونه گوش دادم ...اعمال بعد از آزادی افتاد به روشن شدن میکسر و باز شدن شیر آب و شستن ظرف و ...هیچی دیگه نفهمیدم چی شد ... یه بار دیگه هم تا رسیدم به اعمال بعد از ازادی خوابم برد. داستان تموم شد خواب منم پرید . چه حکایتیه نمیدونم . شما هم که تقلب نمی رسونی . پس بمونه تا فسنجانی دیگر در مطبخ ... جای دوستان سبز

سلام
طرف قبل از زندانی شدن یرقان داشت و وقتی افتاد اونجا دوباره عود کرد و بعدش وقتی از اونجا اومد بیرون , هی رفت رستوران و کافه های مختلف غذای نصفه نیمه خورد و بدین ترتیب بیماری رو انتقال داد...
هاجین می گه این قسمت ماجرا برگرفته از واقعیته و از دوستی شنیده که در یک شهر کوچک چین کارگران بعد از اینکه می فهمیدند مبتلا به یرقان شدند به رستوران های مختلف می رفتند و بدین ترتیب ... حالا که من مریض شدم دوست دارم باقی هم مریض باشن!

منیره سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ب.ظ http://rishi.persianblog.ir/

مگه یرقان واگیر داره ؟ خب من نمیدونستم ...

مگه غذای نصفه نیمه هم دیگر رو می خورن ؟ اینم نمیدونستم ..

به هر حال ممنون از توضیح .

سلام
در مورد یرقان و واگیرداریش و ... باید پزشکان نظر بدهند...عجالتاً با سرچی که کردم کمی به نظرم مشکوک رسید... احتمالاً می دونستند که غذای نصفه رو دور نمی ریزند!!
به هر حال خلاصه این که کار بدی کرد!!! یا بهتره بگیم خشونت خشونت می آورد... یا آدمای تحصیلکرده هم ممکنه وقتی توانش را داشته باشند کارهای خشن غیرمنطقی بکنند...

منیره پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ http://rishi.persianblog.ir/

اصلن جناب مهندس ! یرقان یه مشکل کبدیه ... نه ویروسی ! خیلی هم لازم نیست دکتر باشیم . مثل مشکل قلب و عروق و ریه و غیره و ذالک ... این داستان مشکل فنی داشت ... کار بدی بود ولی با این کار اون نتیجه حاصل نمیشد . بازم منتظر نظر پزشکان می مونیم .

هیچ آیکون مناسب تری یافت می نشد .

سلام
درسته ... چی بگم والله...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد