میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

دو سال گذشت

اگر به روزهایی که می گذرانیم نگاه کنیم می بینیم که فقط در تعداد کمی از روزها اتفاقات خاص تاثیرگذار رخ می دهد و این شانس را به ما می دهد که لااقل در این روزها از تکرار و روزمرگی خلاص شویم.

 البته اگر ذهنی قوی و حافظه ای کولاک می داشتیم هر روز می توانست سالگرد یک خاطره باشد ، سالگرد یک خاطره قشنگ ، مثل خاطره خوردن کشک بادمجان سر سفره پدر و مادر ، خاطره نشستن با لبخند روی نیمکت کلاس در کنار دوست ، خاطره سلام گفتن به دوست پلاستیکی دوران کودکی وقتی همزمان چشمهای خود را می مالیم و کاروان های فرومانده خواب را رم می دهیم ، خاطره اولین بار سوار دوچرخه شدن ، خاطره اولین آمپولی که به باسنمان فرو رفت و فهمیدیم که زندگی را باید شل بگیریم تا دردمان کمتر شود ، خاطره قهر و آشتی های فراوان کودکی و شاید بزرگسالی (چه اشکالی داره؟! تا نیست غیبتی نبود لذت حضور) ، خاطره خواندن فلان کتاب مهم ، خاطره اولین نگاه ، خاطره دومین نگاه ، سومین نگاه و الی آخر! و هزاران خاطره دیگر که اگر روزشان را به یاد داشتیم هر روزمان سالگرد یک خاطره خوب بود...

اما به هر حال اینگونه نیست، و چه بد که این گونه نیست ... باید به همین سالگردهایی که ثبت و ضبط شده است قناعت کنیم. برخی سالگردها را نباید ساده برگزار کرد، از کنارش نباید به سادگی عبور کرد ، و برخی سالگردها نقطه ای هستند که باید رو به یک طرف (آینده یا گذشته و یا هردو) ایستاد و نگاه کرد و البته می توان طوری هم ژست گرفت که انگار فکر عمیقی پشت چشم آدم نهفته است!

سالگرد وبلاگ می تواند این گونه باشد، دوست ندارم همینجوری مثل کرگدن برم جلو و روزی اگر زنده باشم بنویسم بیست سال گذشت!، بدون این که متوجه چگونه گذشتنش باشم. منظورم لزوماً فقط هدف و برنامه نیست بلکه فکر کردن به این که چه کار دارم می کنم؟ این کاری که دارم می کنم با چه کیفیتی انجام می دهم؟ برای بهبودش چه کارهایی باید بکنم؟ چه کارهایی نباید بکنم؟ و از این قبیل سوالات...

حالا بهترین فرصت برای این کار است و انتظار دارم که دوستان خوبم با نظرات و انتقادات و پیشنهاداتشان من را یاری کنند. وقت هم زیاد است چون می خواهم مدتی را به این قضیه فکر کنم و ضمناً استراحتی و رسیدن به امور معطل مانده زندگی و... پس وقت زیادی برای دادن نظرات خود دارید ... مثلاً چند هفته...

.........................

پ ن1: دست نوشته این پست از تلخ ترین نوشته هایم بود!! شاید باورتان نشود...روزهای سختی را پشت سر گذاشتم... دیروز با دوست عزیزی صحبتی داشتم (البته اصلاً در مورد وبلاگ و این قضایا چندان صحبتی نشد) اما از این رو به آن رو شدم و مشتاق به ادامه ... نمی دانم فهمید چه تاثیری گذاشت یا خواهد فهمید، به هر حال ازش ممنونم.

پ ن 2: این قضیه با خواندن پوست انداختن همزمان شد که رمانی است واقعاً پوست نواز!! فکر کنم خواندنش به تنهایی چند هفته طول می کشد.

پ ن 3: لینک سالگرد قبلی اینجا 

پ ن 4: آمار سالی که گذشت: 99 پست که 47 تای آن مربوط به کتاب بود( 36 کتاب خوانده شد) ، 10 داستان صوتی و 42 پست مربوط به نوشته های پراکنده و داستان-خاطرات و شعر

نظرات 75 + ارسال نظر
آیدا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ق.ظ http://1002shab.blogfa.com/

راستش به نظرم کارتون خوبه. پیشنهادی به نظرم نمی رسه.
سالگرد دو سالگی وبلاگتون هم مبارک.
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر...

سلام
ممنون
دنیا خیلی بالا پایین داره

انا یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:54 ق.ظ http://www.royayetafavot.blogfa.com

۱. تبریک میگم دوسالگیت مبارک
۲. تو یه وبلاگ کاملن تخصصی داری که همه مون دوس داریم با خوندنش ایده هایی برای کتاب داشته باشیم پس روندت عالی بوده
۳. گاهی به اطناب میری ... زیاده گویی میکنی .. نظر منه البته .... میشه خلاصه تر باشه
۴. باید شروع کنی به چاپ ... تا حالا فکر کردی که تجربه هاتو از این همه نوشتن و خوندن کتاب کنی ؟... من که خواننده ی کاراتم همه جورش

سلام
1- ممنون
2- بازم ممنون
3- دیگه خیلی خیلی ممنون این رو حتماً لحاظ خواهم کرد...خیلی بهش فکر می کنم
4- کتابی در باب معرفی کتاب؟ یا داستانهایی درباره نوشتن و خوندن؟ به اولی که تا حالا فکر نکردم اما دومی ...هوووم ...یه جرقه هایی زد توی ذهنم ......
این هم بابت جمله آخر =

قصه گو یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ق.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

به جرات می تونم بگم آشنایی با این وبلاگ یکی از بهترین اتفاقاتی بود که در دنیای مجازی برام افتاد.
وبلاگت رو دوست دارم. خیلی زیاد. و کلی ازش الهام می گیرم.
جدای از معرفی های تمام و کمالی که برای کتاب ارایه می دی و من گاهی غبطه می خورم به این همه ریزبینی و نکته سنجی، طنز معرکه ای هم داری.
کاش علاوه بر معرفی کتاب، بیشتر می نوشتی، چه طنز چه جدی.
راستی یه نکته دیگه ای که در مورد وبلاگت دوست دارم اینه که کیفیت رو فدای کمیت نکردی.
بعضی اصرار دارن که حتمن هفته فلان مقدار پست بنویسن و خوب ناگفته معلومه که گاهی سوژه کم میارن و همینطوری آب می بندن تو پست هاشون.
اما اینجا از این خبرها نیست. به همین خاطر آدم هر وقت که میاد و نوشته ها رو می خونه احساس می کنه که یه چیزی بهش اضافه شده.

سلام
من هم به جرات می گویم "فیل کیف" که هیچ "دایناسور کیف" شدم
نتیجه منطقی نظرات شما این پیشنهادات است:
- نوشتن بیشتر به طنز یا به جد با ترجیح طنز
- فدا نکردن کیفیت در قربانگاه کمیت
- نکته بینی و ریزبینی بیشتر
اینها را حتماً مد نظر قرار می دهم.
ممنون

آنتی ابسورد یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:27 ق.ظ

درود تبریک ،دومین سالگرد را.خیلی از سالگردهایی که من تکریمشان میکنم تلخند با تاسف مانند سالگرد ازدواج سابق یا سالگرد متارکه یا سالگرد خواستگاری و سالگرد آشنایی و ...

سلام
ممنون
......

حتماً یک چیزهای خوبی هم پیدا می شود... ضمن این که امور غم انگیز هم گاهی بیشتر می توانند جلوی چشمانمان را روشن کنند...نه؟

ص.ش یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:24 ب.ظ http://radefekr.blogfa.com

سلام اول اینکه سالگرد وبلاگتون مبارک باشد. داشتم به این فکر می کردم که چه شد که اینجایی شدم! باید بروم ارشیوم را نگاه کنم. اما بدور از هرگونه قضاوت و نکته بینیهای بالغانه . به جد می گویم اینجا از ان معدود جاهاییست که از دستش نمی دم. و گاها به ان غبطه خورده ام. ۲ سال مدت کمی برای تجربه نیست.راستش به واق گزاف نیست که بگویم راه روشنی در پیش شماست و البت می دانم سختیهایی هست .
دوم انکه از روحیه گوش کردن و توجه به تک تک خواننده هاتان بسیار لدت می برم. و نکته هم اینکه بعضی از مطالبتان را بهتر انست که موجز بنویسید. ادامه دارد..

سلام
اول این که ممنون
از خوش شانسی من بوده که دوستان خوبی راهشون به این طرفا افتاده جدی می گم...
از بند دوم هم این پیشنهادات استخراج می شود:
1- توجه بیشتر به مخاطبان
2- خلاصه و کوتاه کردن مطالب
ممنون

ص.ش یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:03 ب.ظ

ادامه... موجز بودن باعث میشه خواننده راحت تر بخونه البت باز به موضوع نوشته بر میگرده. شاید در ادامه مطلب. هرجند اگر مطلبی تخصصی باشد موجز بودن شاید ان اثر را نداشته باشد. به هر جهد و کوشش که می کنید. باورتان داریم . صمیمانه شخصا از وجوحات این وبلاگو مطالبش نهایت استفاده را می کنم.
شادو بهجت باشید

...
3- حفظ تعادل بین عمق و طول مطالب
باز هم ممنون

امیر یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:45 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

سلام میله ی عزیز
شاید چند ماه نباشه که از نوشته های شما لذت میبرم و حظی از آشنایی مجازی با شما میبرم که از هیچ کس دیگر توی وبلاگستان نبرده ام.
اما همین چندماه هم برای از دست دادن نوشته های شما زمان کمیست و برای من زمان بیشتری تمایل وجود دارد که نوشته هایتان را بخوانم و چیزهای بیشتری یاد بگیرم و در حد وسعم فقط میتوانم نظرم را بگویم و نه بیشتر. (از این ترسیدم که نکنه تخته کنین اینجا رو ! )

البته فکر کنم در پی استراحت و بعدش شروع با یک شیوه ی جدید هستید . پیشنهاد من اینه که اگه وقتش رو دارید ، هنگامی که پستی برای نوشتن در مورد کتاب ندارید قلم رو بردارید و شروع کنید به نوشتن یک داستان تو همین فضای مجازی:)
ما هم شما رو از نظراتمون دریغ نمیکنیم که چطور داستان رو پیش ببرید
من احساس میکنم دیگه اینجا رسما میشه یک کارگاه داستان نویسی اونوقت
امیدوارم این تعطیلی چند هفته ای یک انرژی مضاعف مجازی بهتون بده

سلام بر امیر خان معلم
لطف دارید عزیز
استراحت که به اون معنا نه!! توی این مدت تغییر محل زندگی و اسباب کشی و کلی دردسر و اینا در پیشه
پیشنهاد شما:
1- نوشتن داستان کوتاه در فضای مجازی یا نوشتن داستان دنباله دار با مشارکت خوانندگان این را در یکی از وبالگ (جمع مکسر وبلاگ!) دیده ام و ایده خوبیست... حداقل چند بار دور هم می خندیم و حالشو می بریم...
ممنون

محمد رضا ابراهیمی یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام میله جان
مثل اینکه فصل فصل سکوت و بازنگری و به قول فرنگی ها اورهال است. حالا که وقت زیاد است سر فرصت می آم و چند صحبت دوستانه تقدیم می کنم

سلام برادر
وقت بسیار است قربان در خدمتیم
ممنون

فرزانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
آیکون کیک با دو تا شمع تولد (کیک را شکل کتاب سفارش دادم )

این هم فوت

روزهای سخت می گذرند گاهی از همین کنار! گاهی هم سوراخ میکنن و می گذرند

سلام

اصولاً یکی از کارکردهای شمع تولد برای سالگردها اینه که اون سوراخ ها رو باهاش پر کنند
ممنون از این که هم زحمت کیک را کشیدید و هم زحمت فوت...البته اگه بچه ها بگذارند

رها از چارچوب ها دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ http://peango.persianblog.ir/

سلام
کتاب نخوان ها را هم اینجا راه می دهید؟
تفلد وبلاگتان مبارک
و سالگرد همه مشتقات بادمجان و نگاهها و عتاب ها و خطابها بر شما فرخنده باد
نعمتی است که دوستی وجود داشته باشد که بتواند آدم را از این رو به آن رو بکند
به هر حال صفر و یکی نیستید مثل ما، ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم... امید ز هر کس که بریدیم بریدیم ...
خلاصه روضه نخوانم راجع به پیشنقادها و انتشادها فکر خواهم کرد.

سلام
اول این که بعله راه می دهیم ... شما که خودتان از سابقون امر خوانش کتاب هستید
و همچنین بر شما و همه دوستان...
یه نعمت می گید یه نعمت می شنویم ,اما واقعاً دوست خوب نعمتی است که در صورت داشتن باید یه نون خورد و صد تا نون خیرات کرد...
امیدوارم که یک تون همیشه شامل حال ما باشد و صفرتان برود سمت راست مبالغ موجود در حساب جاری یا جیبتان
ممنون که فکر می کنید

بیک دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:59 ق.ظ http://darbalot.blogfa.com

هنوز میله ت لخته دادگاه داریم دنبال یه شاهد میگردیم
بیا

سلام
زمستون را با همین وضع سر کردیم حالا که تابستونه

حسین(گیلانی) دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:26 ق.ظ

سلام بر میله عزیز. تبریک می گم ایشالا صد ساله بشه.
با جناب؛ قصه گو ؛موافقم. واقعا آشنایی با شما و این وبلاگ از بهترین اتفاقات(حداقل) دنیای مجازی بود برای من. بسیار از شما و پشتکارتون آموختم. و البته از کتابهای فوق العاده ای که به زیبایی معرفی شون می کنید.خلاصه اینکه خونه امید ماست اینجا...
پیشنهادم اینه که به جز رمان به کتابهای دیگه هم بپردازید لا اقل در همین حوزه ادبیات. مثلا ادبیات کلاسیک خودمون یا شعر یا نقد ادبی...
به هرحال هر جور که هستید پاینده و برقرار باشید.
راستی! خیلی مخلصیم.

سلام حسین جان
برای صد ساله شدن که باید چند نسل دست به دست هم بدهند و یک مسیری را طی کنند ...که معمولاً در این دور و اطراف چنین اتفاقی نمی افتد...
ممنون از اظهار لطفت
پیشنهاد شما:
1- پرداختن به کتاب های غیر رمان
بهش فکر می کنم
البته به توانایی های خودم هم باید نگاه بکنم
ما بیشتر
........
به ادبیات کلاسیک خودمان به نوعی خواهم پرداخت به فکرش هستم یعنی به فکرم انداختی...ممنون

نسرین دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ق.ظ http://mayvane.blogfa.com

سلام
منم یه زمانی دنبال بهتر شدن امروز نسبت به دیروز بودم. اما حالا بی خیالش شدم. ترجیح میدم ذهنم رو باز و سیال نگه دارم تا اینکه مثلا بپرورانمش. خوبه ها اما من آدمش نیستم. فقط الان دیگه برای این نرسیدن ها و از دست دادن ها تاسف نمیخورم. فقط کافیه درد ناک نباشه باهاش کنار میام.
هیچ خودمم نفهمیدم چی گفتم. اینم از عواقب داشتن یک ذهن غیر منظبطه دیگه.
موفق و موید باشین جناب میله.

سلام
یعنی گشتم نبود نگرد نیست
حالا نه لزوماً برای بهتر شدن بلکه برای ادامه دادن نیاز به تغییرات یا شاید کمی روشن کردن مسیر در ذهن خودمان به چنین کارهایی نیازمند باشیم...
شما از تجربه آمپول های دوران کودکی خوب استفاده می کنید استاد
سلامت باشید
ممنون

هژیر دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ق.ظ http://sunset57.blogfa.com/

2 سالگی بهترین وبلاگ کتابی فارسی مبارک.

سلام
اوردوز شدم برادر

شمعدانی دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام برحسین عزیز...
گاهی انسان در میان سیل خروشان دلتنگی ها
گوشه از زیبایی های درون خود را می بیند ...
قرار نیست که همیشه با زبان ؛ احساسات را بیان کرد...
و یا با سکوت به سرنوشت اعتراض ؛؛
گاهی احساس ناب انسانی را می توان
در سر انگشتان یک نوازنده دوره گرد یافت؛
آن هنگامی که باران ما را در اتاقمان زندانی میکند
و سکوت همچون سوهانی سرد ؛ پیکر خسته روحمان را
آرام و بی صدا می تراشد می توان ساز قدیمی و غبار گرفته
گوشه اتاق را باز بیدار کرد ؛
و گوشه از هق هق های خفته در زندان قلبمان را ؛
همچون رودی روان و گوارا در بیابان ذهنمان روانه کرد
تا اگر ما را دست رسی به اقیانوس بی کران آرامش نیست
حداقل نسیمی از آن را ؛
به دل خود ...
به خلوت خود ...
به سکوت خود هدیه بدهیم...
(درضمن تولد دوسالگی وبت مبارک)

سلام بر شمعدانی گرامی
قشنگ و زیبا و مرتبط
ممنون استاد

مدادسیاه دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:17 ب.ظ

درود بر میله دو ساله
میله جان اگر ننوشته بودی که « اگر به روزهایی که می گذرانیم نگاه کنیم می بینیم که فقط در تعداد کمی از روزها اتفاقات خاص تاثیرگذار رخ می دهد و این شانس را به ما می دهد که لااقل در این روزها از تکرار و روزمرگی خلاص شویم.»، چیز دیگری می گفتم. اما حالا فقط یاد آوری می کنم "میله بدون پرچم" برای من و دوستان دیگرت یکی از همان اتفاقات خاص است که خود گفته ای؛ و چنان که شاملو گفته است از نبرد افزارهای مان است تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنیم.
پاینده باشی.

سلام بر مداد گرامی
از عنوان ,یاد می دو ساله و محبوب چارده ساله حافظ افتادم
....



قدر این دوستان را ندانم هم شب باید بمیرم هم روز
ممنون

درخت ابدی دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام بر میله‌ی عزیز.
دوسالگی وبلاگت مبارک. امیدوارم که سال‌های سال بنویسی و موانع رو که کم هم نیست، پشت سر بگذاری
من که از این سال‌گردها لذت می‌برم، اونم تو زمونه‌ای که خیلی چیزا می‌زنه تو ذوق آدم.

سلام بر درخت عزیز که از سابقون است
اگر نبود راهنمایی های شما در بدو کار که عمراً ...
خیلی مخلصیم
ممنون

ققنوس سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:35 ب.ظ http://qoqnooos.blogfa.com/

سلام میله عزیز
دو سالگی وبلاگت مبارک
من نرسیدم کامنتها رو بخونم ممکنه نظرم تکراری باشه

نوشته هات خیلی خیلی خوب هستن قلم خوبی داری تحلیلهای خوبی هم از مسائل میکنی که من خیلی دوست دارمشون فقط گاهی پستهات خیلی طولانی میشه و خوندن همه مطلب رو سخت میکنه شایدم ایراد از حوصله منه.
وبلاگت اثرگذاره باعث میشه خواننده فکر کنه ترغیب میشه مطالعه کنه... خیلی مهمه که اثر میذاری رو خواننده ات به نظر من.
برات آرزوی موفقیت دارم.

سلام بر ققنوس خشک گرامی

ممنون
.......
1- پرهیز از طولانی شدن مطالب
این به نظرم یکی از مسایلی است که به صورت ویژه باید بهش فکر کنم
ممنون
(راستی یه سوال از باب استشواخ*: حالا واقعاً ترغیب می شوند یا فکر می کنند ترغیب شده اند؟ )
*شوخی در باب استفعال! به معنای طلب شوخی نمودن

نسیم سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:18 ب.ظ http://delgapp.blogfa.com

سلام.
۱. تبریک استاد. من بیشتر از اینکه کامنت بذارم اینجارو میخونم. خواستم در جریان باشید :)
۲. به نظر منم یک کم خلاصه نویسی و نقل قولهای کوتاهتر از کتاب ها بد نباشه جسارتا البته.
۳. بخش خاطرات و نوشته های شخصی رو من یکی که خیلی می پسندم یک کمی بیشترش کنید خواهشا البته.
4. دوباره تبریک و این تبریک به خاطر دوسالگی وبلاگ نیست به خاطر اینه که اینقدر به کتاب وکتابخونی می پردازین که در این روزگار با مشکلاتی که هست که هممون درگیرشیم کاری ارزشمنده.
سلامت باشین و روزهای سخت کمتری داشته باشین. چون نداشتنش که امکان نداره :)

سلام
1- به قول معظم له : خوانندگان خاموش هم یکی از استوانه های تداوم این وبلاگ اند ...ممنون
2- تکرار این مطلب برای من خیلی خوب است که متوجه می شوم این قضیه تقریباً همگانی است و به حل این مشکل بپردازم...
3- ازدیاد زمان برنامه های مورد پسند
4- ممنون و ممنون
در مورد روزهای سخت هم موافقم ...نداشتنش نشانه مرگ است

تن تن سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:36 ب.ظ

سلام میله جان مبارکاباشه
نبینم غمتو
کدوم آدم آقلی سالگرد تولد بهترین اتفاق زندگیش یابهتر بگم جذاب ترین کار هنریشو که دراختیار خلق لله گذاشته بااین همه دلتنگی جشن میگیره
حسابی دمقمنون کردی
نکنه شیطون عاشق شدی روت نمیشه بگی

سلام تن تن جان
چندان هم دلتنگانه نبود که!! ولی ظاهراً شما چشماتون دلتنگ می بینه... نکنه شیطون این اواخر یه سفر به چین و کره داشتی؟
خلاصه تن تن جان ببخشید که دمغتون کردم
مخصوصاً که در کودکی عاشق ماجراهای تو بودم الان عاشق ماجراهاتم...چی فکر کردی

فرید(گلهای کاغذی) چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ق.ظ http://golhayekaghazi.blogfa.com/

مشکل ما شرقی ها همین خاطرات و یادبودها و سالگردها و
به یادش ها و به احترامش سکوت کردن ها و پنج شنبه ها سر خاک رفتن ها و
یادش بخیر هاست..
دوست من ..
خاطره نشستن با لبخند روی نیمکت کلاس در کنار دوست
همان لحظه تمام شد...
خاطره خوردن کشک بادمجان سر سفره پدر و مادر
هم دیگر تکرار نمی شود..
البته من از همه شرقی ترم..با همان خصوصیات
اما کاش می شد لنگر گذشته را برای همیشه از
کشتی زندگیمان امروزمان بیرون می انداختیم..

سلام فرید جان
اول این که شدیداً ممنون
اما بعد:
این قضیه اگر مشکل باشد زیاد شرقی و غربی ندارد چرا که سالگرد و یادبود و خاطره چیزی نیست که منحصر در ما باشه ... همین چند روز پیش یادبود کشتگان جنگ ویتنام بود در آمریکا (تازه جنگی که معلوم الحال بود) و خیلی ها از جمله رییس جمهورشون به این کشته شدگان ادای احترام کردند ،سکوت کردند و غیره و ذلک... همین چند وقت پیش رییس جمهور جدید فرانسه در شروع فعالیتش به کشته شدگان جنگ دوم ادای احترام کرد و سکوت کرد و غیره و ذلک...
مهم اینه که آدم توی باد گذشته نخوابه...مهم اینه که آدم توی حال کثافتش غوطه ور باشه و پز گذشته اش رو بدهد که معلومم نیست چه کوفتی بوده! مهم اینه که آدم حال و آینده رو به گه نکشه با رجوع و ماندن در گذشته کسالت بارش...می دونم که منظور تو هم همینه از استعاره لنگر مشخصه... اما فکر کنم باید حواسمون باشه که دچار نفی گذشته نشیم...
درسته که کشک بادمجونه تموم شد اما اون رفاقته و همدلیه تموم نمیشه...شاید بتونیم چنین لحظاتی رو در زندگی امروزمون بسازیم...نمیشه؟
بالاخره برخی اوقات لنگر هم خیلی لازمه

مرمر چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

فکر میکنم بعد از حسین اولین خواننده ات بودم! و این برای من سعادت بزرگی بود. هرچند که چند ماه بعدش از ایران خارج شدم و دسترسی به کتابهای معرفی شده نداشتم و نمیتونستم دنبال کننده خوبی باشم اما هربار وقت داشتم و سری به اینجا زدم لذت بردم
به نظر من یکی از بهترین وبلاگها است و خیلی روند خوبی رو پیش بردی و امیدوارم همینطور ادامه بدی

سلام
بعد از حسین دقیقاً اولین نفر یا به تصحیح خودت از اولین ها بودی... حسین که کلاً چراغ خاموش میاد و گاهی ردش رو می زنم
برای من هم به همچنین سعادت بود که یه دفعه وسط یه سری از دوستان مثل قارچ بیرون اومدم
ممنون از لطفت دوست عزیز

مرمر چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

تصحیح میکنم یکی از اولین ها

سلام مجدد
اون موقع که کلاً دو سه تا مخاطب بیشتر نداشتم!
ولی فکر کنم همون اولین نفر درست باشه...(یکی دو نفر بودند زودتر که الان نیستند... جذب نشدند )

فرزان چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:11 ق.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

بنویس دوست من...!!
شما ننویسی کی بنویسه...اگه بعضی اوقات وقت نکنیم بخونیم از کفِ خودمون رفته و این مربوط به نوشته های خوب شما نیست..پاینده باشی__
درود

سلام

ممنون دوست عزیز...لطف دارید

فرواک چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
1. دوسالگی ش مبارک.
2. خب باید اعتراف کنم که اول بار با مطلبی که برا خرمگس نوشته بودید، اینجا اومدم و بعد دیگه آروم آروم با بقیه کتابا اینجا تلپ شدم. راستش می تونم بگم که زیاد اهل رمان خارجی نبودم و حداقل اینجا یکی از مواردی بود که به جلو هلم داد. پس اگه بگم که دست خودتون نیست ادامه ندین ناراحت که نمی شید؟
3. خب توصیه اینکه داستان صوتی زیاد بشه، بعد به نظرم اگه یه توضیح کوچولو درباره خلاصه رمان بدید و بعد در ادامه مطلب نقدش کنید بهتر باشه، یعنی کم نکنید. این طوری هر کس خواست ادامه رو می خونه و... دیگه دیگه شروع کنید به مینیمال نوشتن.
بقیه....حالا بذارید فکر کنم بازم میام و توصیه می کنم...
پ ن 1: ایشالا که بگذره روزای سخت. استراحت هم گاهی لازمه.
پ ن 2: هنوز نخریدمش پوست انداختن رو، توصیه می کنید به خوندن؟ فعلاً خداحافظ گری کوپر دستمه.
خیلی زیاده روی کردم. عذرخواهی.

سلام
1- ممنون
2- پس یه پیشنهاد شما اینه که به رمان های داخلی بیشتر توجه کنم ... واقعاً دست خودم نیست
3- پس علاوه بر پیشنهاد بالا سه پیشنهاد دیگه هم دارید:
الف) کوتاه نکردن مطلب با این توضیح که مطلب به دو قسمت عام و خاص تقسیم بشه و خاصش بره توی ادامه مطلب... چند باری این کارو کردم که فکر کنم درست انجام ندادم... دوباره این روش رو امتحان می کنم...
ب) افزایش داستان های صوتی....هوووم ... خودمم دوست دارم
ج) مینیمال نویسی
4- منتظر بقیه اش هم هستم...ممنون
پ ن1: می گذرد... حالا باید دنبال خانه و اسباب کشی و اینا باشیم که خودش پروژه ایست...
پ ن2: من الان صفحه 220 هستم... رمانی است که خیلی خواندنش طول خواهد کشید(البته با این وقت های کمی که من دارم هم معلوم نیست ... محتملاً مقصر منم) ... هنوز زوده که بتونم توصیه اش بکنم... یادمه که شما آب سوخته را خوانده بودید... حالا که کتاب دستتون دارید و پشت دستتون هم کتاب هست پس عجله نکنید
ضمناً
کامنتدونی اینجا اصلاً خود مکان زیاده روی است...راحت باشید

ققنوس چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ق.ظ http://qoqnooos.blogfa.com/

در باب اون استشواخ:
انگاری بد نوشتم اون جمله رو
باعث میشه خواننده فکر کنه(یعنی تفکر کنه! باز توضیح بدم؟!)
و ترغیب میشه مطالعه کنه.
یعنی تو در کار پرورش متفکران و مطالعه کنندگان هستی!

دیگه هم به من گیر نده مگه شوخی دارم؟!

سلام
البته متوجه منظورتون شدم منتها گفتم یه گیری بدهم
اون اوچولوی شما الان توی سنیه و کارایی می کنه که آدم ناخودآگاه مستشوخ میشه
من دوبار این مسیر رو رفتم... خوش باشید

که چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 ب.ظ

یه عالمه مبارک!!!
من از ۶ ماهگیش بودم

من تیپ نوشتن و سلیقه ی انتخاب کتابتون رو دوست دارم.
میان نوشت ها هم بسی به موقع و جذابند.

همیشه بر قرار باشی ای وبلاگ و میله!

سلام مهندس
شیش ماهگی می دونی که بچه البته در همه سنین عزیزه اما از شش ماهگی تا دو سالگی تاپ ترین دورانشه البته تا چهارسالگی هم خیلی خوبه... حالا ببینیم این بچه هم همینطور خواهد بود؟
میان نوشت ها ... ممنون
سلامت باشی دوست خوبم

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ

سلام

برزین پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ق.ظ http://ghalameh.blogfa.com

دقیقا یادم نیست از چه زمانی با میله عزیز آشنا شدم فقط یادم میاد که عنوان وبلاگش منو یاد جکی می انداخت که خیلی خنده دار بود ، به هر حال آن جک و این عنوان مبنای خوبی بود برای دوستی در دنیایی که ارزشش گاهی صدها برابر دنیای واقعی است .
نمی دانم آیا در تولد وبلاگت تبریک باید گفت و مثل فرزانه بساط کیک و فوت راه انداخت یا این که مطالبت را نقد کرد و نقاط قوت و ضعفش را برملا کرد ؟ اما مقدمتا باید به همت و اراده ات دست مریزاد گفت که مثل دونده های ماراتن دو سال یک نفس آمدی و وقفه ای نداشتی .
اگر چه خودم دوران فترتی داشتم اما گاه و بیگاه و بی سر و صدا به دوستان و خصوصا شما سر می زدم ، واقعیتش ، ضعف خاصی در نوشته هایت نمی بینم ، معقول ، منطقی ، محترمانه ، منعطف ، متامل و بعضا منصفانه می نویسی ، دردها را خوب می شناسی و برای یک فعال اجتماعی که بروندادهایش را در وبلاگ نویسی محقق می کند نعمت بزرگی است . به قول کفتربازها «یک کتی» هم راه نمی روی ، اگر چه بیشتر مطالبت در معرفی کتاب هاست که در جای خود پدیده نیکویی است اما در لابلای پست ها و مطالبت ، گریزهایی که می زنی بسیار به جا و به موقع است .
احترام به مخاطب و ارزش قائل شدن برای درک و تشخیصش ، همچنین چارچوب ها و منظومه های فکری خود را خوب رعایت می کنی . در نوشته هایت نخوت و خودبینی مشاهده نمی شود و این می تواند بستر مناسبی را برای پیشرفت نویسنده فراهم کند .
تنها مشکل بیشتر دوستان ما از جمله خودم و حسین آقا اکتفا به تصویر کردن سیاهی های جامعه است کمتر سراغ زیبایی های زندگی میرویم و در نوشته هایمان بعضا بذر امید و نشاط مفقود است .
پیروز باشی

سلام
آره اون قضیه جوک یادمه...
این دنیای مجازی گاهی باعث حیرت می شود... و دوستان خوب...
حتماً می توان و باید نقد کرد شاید بتوانم از این طریق , راه ادامه دادن این ماراتن را بیابم و با انگیزه و روحیه بالاتر ادامه بدهم...
موارد عنوان شده در پاراگراف سوم را اگر داشته باشم که زهی سعادت و اگر نه که چراغ راهی است و تابلوی راهنما...حتماً توجه خواهم کرد...ممنون
و اما بند آخر... واقعیتی است... نمی دانم تلخی درون باعث می شود که سیاهی های جامعه را بیشتر ببینیم یا این که سیاهی های جامعه باعث تلخ شدن درون آدم می شود ... و این سیکل خودتشدید, به کارش ادامه می دهد... چند باری در این زمینه تلاشکی داشته ام اما خب , درست می فرمایید...
در امور شخصی مان هم اینگونه شده ایم مثلاً ما بعضاً تمام سفیدی های یک چیز را به خاطر یک نقطه سیاه کوچولو , خاک می کنیم... حالا هر چیزی... خطر بدی است
ممنون

پری کاتب پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:44 ب.ظ http://www.babaee1.persianblog.ir

سالگرد دو ساله گیه نوشتن های پربارتان مبارک دوست دانشمند من

سلام
ممنون دکتر جان
موفق باشی

Laleh پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ب.ظ http://nocomment.blogsky.com

chand hafte? che khbare?! man hamash 2 3 ta weblog doost daram mikhoonam shoma ham ke berid esterahat man hoselam sar mire :/

salgarde weblogetoon mobarak :D berid esterahat konid ba dast portar bargardin manam miram neveshtehaye ghabli inshallah mikhoonam ...nazaram raje be weblogetoon ham ine : hamechi aroome :))) hmechi khoob

movafagh bashid
montazerim

be ma ham hatman sar bezanid ta delemoon tang nashe ye vaght :)

سلام
چند تا چیز با هم قاطی شدند و همزمان... و همه هم روی هم تاثیرگذار... کنترل و مدیریتش کمی برام سخت شده... حالا گفتم چند هفته ای ذهنم را سبک تر کنم تا بتونم این کارها رو بکنم...

اتفاقاً یکی از برنامه های آتی خودم هم مرور نوشته های گذشته است... شما با رجوع به گذشته کمی جلوتر از من خواهید بود
ممنون...ظاهراً همه چی آرومه ...
سلامت باشید
سه پست آخرتون رو یه جا خوندم... خواهم آمد

قوری پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.ghoori.blogsky.com

سلام
خوبین؟
چه خبرها؟
دوسالگی حال میده؟
راستش من هم می خوام در کمال اعتمادبه نفس نظر بدم:
من شاید خیلی وقت نکنم بخونمت اما همیشه ایده ها و نثرت و اصولا بینشت رو دوست دارم
البته از همه بینشت خبر ندارم اون قسمتیشو دوست دارم که اوقاتش رو به مطالعه می گذرونه و ایده هاش رو در اختیار بقیه هم قرار میده
خلاصه می خوام بگم وبلاگ دیگه ای که همچینی باشه سراغ ندارم و دوسالگی خیلی مبارک

سلام
متوسط الحالم ممنون شما خوبین؟
خبری نیست... خیلی ها رفتند مسافرت و اینا...
بد نیست البته می تونست بهتر باشه...
.............
چرا که نه
............
راستشو بخوای منم در کمال اعتماد به نفس بگم که منم اون قسمتشو خیلی دوست دارم! منتها این زندگی حالیش نیست و می گه که همه چی درهمه ... مجبوریم با قسمتهای دیگه ش هم کنار بیام... ولی خب سعیم اینه که اون قسمتهای دیگه رو یه جوری درز بگیرم...
ممنون

نِد نیک جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:01 ق.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

پس باید تبریک بگیم. نمی دونم چرا من هیچ وقت نمی تنم از این تولدها براش بگیرم. شاید چون مرتب در حال جا به جایی و اسباب کشی و ... اینا هستم

سلام
فکر کنم شما با اسباب کشی و اینا حال می کنید من یه فقره اساسیشو پیش رو دارم...
ممنون

w.a جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ب.ظ

سلام
من شنیدم که در اصل یه نفر داره زندگینامه جنتی رو دانلود می کنه واسه همین اینترنت رفته توی کما!!!!
--------------------------------------------------------------------------------

وای خدای من این هم صحیح می باشد به نوعی!!!(ایکون خنده در حد ترکیدن)

این اولین کامنت شما بود برای ÷ست احیای کبوترخانه ها
باید بیایم بینم از کجا شد که اینجایی شدیم!!

سلام
آه...یادم آمد
مطلبی بود در مورد کندی اینترنت و احتمال بازگشت به دوران کبوترهای نامه بر

ص.ش جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ب.ظ

اسم شب

چهارشنبه 12 بهمن ماه سال 1390

این بود اولین چیزی که از شما خواندم

این لپ تاپ ما سکته کرده بردیم دکتر گفتن 50-50 شاید درست شه!!!درین وانفسای بیکاری و....

سلام مجدد
اووووف ... گفتم شاید این پسر , تغییر بکند در اثر اون ضربه و تصادف ... زهی خیال باطل
ولی اون شب, شب جالبی بود... تجربه ای بود...
امیدوارم که طرف 50 خوبش نصیب شما بشه ... وانفسای خطرناکی است

هیچکس جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:38 ب.ظ

میله جان اگه یه روزی بهت پرچمی وصل کنند چه حسی پیدا می کنی؟

سلام
یعنی زورکی؟! خب حقیقتش از این پرچمهای فشاری شمشیری زیاد وصل شده سر میله ها اما زیاد پایدار نمی مونه... در مقیاس حیات کره خاکی اگه نیگا کنیم که دقایقی بیش نیست طولانی ترینشان...
...
اما باید هراسید از خود

فانی جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:46 ب.ظ

با سلام و عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن میلاد خجسته ی وبلاگ فاخر و وزین پرچم بدون میله!البته دوستان اشاره می کنند میله ی فاقد پرچم!
راستش من خیلی عادت به سخنرانی ندارم و متنی رو هم که به این مناسبت آماده کرده بودم در منزل جا گداشتم.فلذا زیاد مزاحم اوقات شریف حضار نمی شوم و فقط به عرض ارادت خدمت صاحبخانه و دوستان بسنده میکنم.
و اضافه میکنم که در این میانه ی گود زندگی که ما و شما ایستاده ایم کتاب خریدن و کتاب خواندن و یاران و دشمنان را به کتابخوانی رهنمون بودن جگر ایوب می طلبد که شایسته است صاحبخانه را از بابت چنین همت والایی چنان که درخور است تشویق نماییم.
بنده افتخار آشنایی با بسیاری از سروران گرانقدر حاضر در مجلس را ندارم.اما کبوتر با کبوتر لوله با میله!می شود فهمید که با قشر فرهیخته و کتاب دوست جامعه افتخار حضور در یک بلاگ رو دارم و از این بابت بسیار مشعوفم و از صاحبخانه ی مجترم به خاطر فراهم نمودن چنین بستری برای بنده که از سرزمین دلنواز کتابخوانی تبعیدم شاکر و سپاسگذارم.

سلام

این پرچم بدون میله رو خوب اومدی چون خیلی ها این اشتباه را می کردند
ممنون از این که با وجود کسالت و ضیق وقتتان ما را مستفیض نمودید ... حالا بفرمایید دسته جمعی سر میز شام که غذا از دهن می افتد
از هرچه بگذریم سخن شام خوش تر است...به قول شاعر:
از اختصار خظبه و نطقم ملال نیست / یارب مباد آنکه غذا مختصر شود
...
حالا من هم از باب استشعاف خدمت شما عرض کنم که به حق این مختصر بره بریان و کباب غازی که میل نمودید دوران در تبعید به سر بردن بس است و خلاصه بردارید کتاب را و باز کنید پنجره را... بلکه جگر ایوب هم کمی دچار اسپیلت شود و دو درجه ای مختنک شود... واللللا
..........................
از این که دست به قلم شدید و نوشتید متشکرم
از شما و همه دوستان
و حتی بعدی ها
بله حتی شما دوست عزیز

دایناسور دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ق.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
مبارک باشد دوسالگی وبلاگتون و مستدام باد این کتابخوانی
من که از نوشته هاتون استفاده می کنم

سلام بر دایناسور گرامی
مخلصیم قربان

سفینه ی غزل سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ق.ظ http://safineyeghazal.pershanblog.ir

سلااام تولدت مبارک عزیزم... ای جااان. با شما نیستم که با وبلاگ کوچولوتونم!
همیشه خوب نوشتید و سلیقه تان را در انتخاب کتاب دوست داشتم. هرچند خواننده ی خوب و مرتبی برای اینجا نبوده ام ولی همیشه از ته دل آرزوی روشن بودن چراغش را داشته ام.
انتقاد خاصی هم به نظرم نمی رسه غیر از این که گاهی به لحاظ نوشتاری نثرتان از حالت یکدستی خارج می شود. مثلا" نثری که کاملا" کتابی بوده یکدفعه محاوره ای میشه! البته فقط گاهی...(مثل همین کامنت من!)
پیشنهاد: برای سالخوردگانی مثل من که به پیر چشمی زودرس مبتلا شده اند، فایل صوتیش را بیش تر کنید..
باقی بقایت جانت سلامت. این بار با خودت بودم

سلام
جناب میله تحویل بگیرید با شما هستند
........
شرایط دوباره مهیا خواهد شد و دوباره پس از لختی استراحت روبراه می شود ... لختی یعنی اندکی نه اون یکی
آه آره راست میگی چند بار این اتفاق افتاده باید حواسم رو بیشتر جمع کنم ... به هر حال این از نشانه های آلزایمر است که اخیراً بیشتر هم شده
بیشتر شدن فایل صوتی به چشم به نظرم رسید یک فایلی از دو سه پاراگراف اول هر کتابی که می خونم را هم بگذارم برای آشنایی بیشتر...چطوره؟ (البته این علاوه بر داستانهای کوتاه صوتیه ها)
........
حسین آقا تحویل بگیرید با شما هستند
ممنون

ترنج سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ق.ظ http://www.femdemo.blogfa.com/

خوبه که هستین.

سلام
به همچنین شما دوست عزیز

zmb سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 ق.ظ http://divanegihayam.blogfa.com

بعضی وقت ها خودم را می کشم که یک تاریخ یادم بماند که مثلا فلان اتفاق افتاد، بعد یا تاریخ یادم می رود یا حادثه، مثلا الان یادم است آخرین روز اردیبهشت یک چیزی شد ، ولی چه شد!؟ یاد ما یاد نیست انگار...باد است ، می رود و حتی یک لحظه نمی نشیند بر هیچ چیز!
اما اینجا را دوست دارم ، برای اینکه وقتی می خوانم می گویم خب زندگی هنوز هم وقت گذاشته برای یک نفر که جز خودش را ببیند، بخواند!
زندگی هنوز مرام گذاشته که اگر یک نفر خواند ، بگوید!
زندگی هنوز چشم گذاشته ، برای یک نفر که اگر دید ، وسعت داشته باشد نگاهش!
شمس حرف خوبی زده سالها پیش، " تو بگو ، شاید یک نفر هزار سال دیگر بخواند!"
و سلام...


سلام
چی بگم! اول باید بگم حسرت نثر شما را می خورم و مطمئنم که آینده از آن شماست... به موقعش کتابی از شما معرفی خواهم کرد البته عجله نکنید چون محتملاً من چند سال دیگر زنده ام و اینجا می نویسم
اوووف اوووف یعنی به خیر بگذره ... از این ادعا های گز نکرده کردم باز...زندگی رو می گم و دست تصادف و شانس...اما خب روال معمول رو گفتم...بالاخره هر آغازی پایانی دارد.
به همان اندازه که به دیگران می دهی نصیب خودت خواهد شد. این اعتقاد من در اینجاست...
از لطفتان سپاسگذارم
ممنون

ivy سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:46 ب.ظ http://ivy.persianblog.ir

من هم از سبک نوشتن تون لذت می برم هم از نقد و معرفی کتاب هایی که می خونید.
پاراگراف اول این نوشته بسیار زیبا بود.
دو سالگی مبارک میله جان.
مستدام باشی و برقرار

سلام
ممنون دوست عزیز
لطف دارید
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
امیدوارم با کیفیت بهتری برقرار باشم
بازم ممنون

بونو سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:49 ب.ظ http://filmfan.blogfa.com/

با سلام
باید بگم مطالب شما و تنی چند از دوستان در ارتکاب مکرر من به خواندن سهیم بودهاید چه بسا که افسوس فراوان خورده ام که ادبیات را بعد از سینما کشف کردم...
درود بر شما دوستان، شاید روزگار قدار به زودی این ارتباط مجازی را بخشکاند اما یاد شما برای من جاوید خواهد بود. چرا که آن رفیق هم نیمکت سالهای دور، آن نگاه اولی و ... از خاطرمان پاک نشده...
درود بر شما...

سلام دوست عزیز
خوشحالم اگر اینگونه باشد و خوشحالی خودم رو هم نمی توانم پنهان کنم
این پاراگراف دومتان دل من رو ریش ریش کرد... یعنی این روزگار غدار نمی تونه این ارتباط جزئی رو هم تحمل کنه؟ اه...تف به این ...
پس باید هرچه زودتر برگردم که این چند صباح رو هم از دست ندم
سلامت باشی

ساحل چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ب.ظ http://lizard0077.blogfa.com/

تولدتان مبارک
تولد وبلاگتان
تولد پوست اندازی تان
تولد دوباره بودنتان
تولد تمام کتاب هایی که خوانده اید
تمام لحظاتی که بوده اید
تولد این لحظه تان مبارک ... خیلی

سلام

ممنون دوست عزیز
امیدوارم لحظه لحظه های بودنتان قرین شادی و خوشبختی باشه

حضرت خضر چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ب.ظ http://hazratekhezr4.blogfa.com

فی الواقع مبارک باشه

سلام برادر
فی الواقع ممنون

حضرت خضر چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ب.ظ http://hazratekhezr4.blogfa.com

به نظرم هرکسی در راه فرهنگ سازی این مملکت بی فرهنگ قدمی بردار عبادتی بزرگ کرده است.

سلام
البته در این زمین حدیثی هم وارد شده است
من قدم فی طریق البناء الفرهنک فی ذلک المناطق (الاشاره الراوی یرجع الی منطقه الخاور الاوسط) وجب له السجن و الجنه

امیر چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

سلام میله ی عزیز

من با صدای شما شرطی شدم شب اگه شما برام داستان نگین خوابم نمیبره

بنده بشخصه از شما تقاضا دارم اگر وقتتان را نمیگیرد ، آغازگر یک جهاد فرهنگی باشید اااا ، نه ببخشید آغازگر حرکت تولید ملی در راستای فرهنگ سازی باشید . برم سر اصل مطلب دیگه : داستان های صوتیتون رو بیشتر کنید [ آیکون تقاضای عاجزانه]
راستی من دوسالگیتونو تبریک نگفتم. تبـــریــــــکـــــ

سلام امیر جان
فکر قلب من پیرمرد باش دوست عزیز ظرفیت من رو هم داشته باش در موقع تعریف کردن
سعی می کنم ماهی یک داستان صوتی را بگذارم و ... در آینده نه دور نه نزدیک هم سیستم ضبط صدام رو اگه عوض کردم حتماً بیشترش خواهم کرد
ممنون

دیوانگی محض من چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:36 ب.ظ http://pencilarezoo.blogfa.com/

عزیز سالگرد وبت مبارک میله من که درست اتفاقی پیدات کردم ولی با خوندنت خیلی چیزا یاد گرفتم ودوست دارممخصوصا معرفی کتابای خاص و خاطره هات این حرفت قبول دارم که بعضی وقتا ی دوست ذهن عوض میکنه میله منم دوست دارم ی کتاب از تو بخونم و منتظر اون روزم

سلام
اتفاق و شانس و تصادف... بعضی وقتها امور مبارکی هستند... برای من البته
چه خوب کردی از اون دوست من یاد کردی
خیلی ممنون
اون آخری هم حالا زوده

بهاره جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ

اتفاق خوبی بود آشنایی با این وبلاگ.
اهل کتاب بودم ولی سلیقه شما متفاوت بود و باعث شد من هم از قالب تکراری انتخاب بیرون بیایم.
همیشه برام سوال بود که چرا یک کتاب خاص رو معرفی می کنید. مثلا من خودم وقتی از کتابی لذت ببرم حتما به بقیه معرفی می کنم حتی اگر از یک نویسنده گم نام باشه.
امیدوارم تولد سه سالگی وبلاگتون هم به همین پر باری باشه.

سلام
به همچنین برای من
در مورد سوالی که براتون پیش میومد منظورتون اینه که چرا همه جور کتابی رو معرفی می کنم؟ (چه لذت ببرم و چه لذت نبرم)...
ممنون از آرزوی خوبتون

مهرگان جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:19 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

سلام
به به تولده؟چراغونی کردین کیک وشمعش هم که رو به راه!آقا میدونستیم دست خالی نمیومدیم!شرمنده به خدا!
حدود یک سال و اندیه که اینجا رو میخونم.با اینکه مطالبت اغلب طولانیه اونقدر جذابیت داره که آدم رو میخکوب خوندن کنه. مهم ترین چیزی که من ازین وبلاگ یاد گرفتم همین شل گرفتن وقت آمپول زدن زندگیه.
الان پیشنهادی به ذهنم نمیرسه. همه چی اینجا راضی کننده است. اگه چیزی به ذهنم رسید تو این مدت حتما میگم. ضمنا من از طرفدارای پرو پاقرص داستانای صوتی تون می باشم میشه یه امضا بدید؟!

سلام
اگه بخوام بدجنسی کنم می گم حالا که متوجه شدید دفعه بعد با دست پر بیایید اما از شوخی گذشته همین حضور شما دوستان خودش مایه دلگرمیه و دیگه دست خالی و پر مفهومی نداره...
هزاری هم آدم به این شل کردن اعتقاد داشته باشه بازم ناخودآگاه آدم گاهی سفت می کنه خودش رو و کمی درد و اینا...باید هر روز یاداوری بشه
ممنون از توجهتان... امضای ما چه قابل...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد