میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

خیلی خوشبختم خانوم صادقی علیرضا مجابی

 

دیگر نه مثل سابق دل و دماغ درس خواندن داشتم نه پیزی کار کردن , به یک سر به هوای تمام عیار تبدیل شده بودم و دایم پایم به چیزی گیر می کرد...

رسول نوجوان پانزده شانزده ساله ای است که بعد از جدایی پدر و مادرش با مادربزرگ خود در یکی از شهرستانها زندگی می کند. او متوجه تغییرات دوران بلوغ در خود شده است و از صحبتهای درگوشی بزرگترها می فهمد که بالغ شده است و حالا می خواهد بداند این بالغ شدن یعنی چی...سوالات خود را با اطرافیان در میان می گذارد و طبیعتاً چون اینجا ایران است و در این زمینه پرده پوشی های خنک و بی موردی انجام می پذیرد , جوابهای پرت و پلایی دریافت می کند... به اقتضای این دوران و علاقه اش به نویسندگی, شروع به نامه نگاری برای دختر عمویش رعنا که در تهران است می کند. با شروع تعطیلات تابستانی به خانه عمویش می رود تا به رعنا که در درس زبان تجدید شده است کمک کند و....

***

داستان ساده و سرراست و کم حجمی است که با زبان طنز به چند ماهی از زندگی یک نوجوان تازه بالغ و مسائلی که با آنها دست به گریبان است می پردازد. مسائلی که به صورت خود به خودی برای هر آدمی پیش می آید و البته هیچکس (خانواده – بزرگترها و...) هم از پیش به راه حل آنها فکر نکرده است و البته اگر خوش شانس باشیم , این مسائل خودشان به همان صورت خود به خودی حل می شوند وگرنه که هیچ... حسابش با کرام الکاتبین است.

ما که اصولاً مردمان پنهان کاری هستیم اما وقتی پای مسائل جنسی و امثالهم در میان باشد , شورش را در می آوریم و یا بهتر است بگوییم گندش را در می آوریم. راه حل عمومی خانواده های ایرانی در مواجهه با بلوغ فرزندانشان در همین جمله معلم دینی خلاصه می شود:

خیر , فعلن هرچی کمتر در این باره بدونه بهتره!

یا

نباید توی خونه تنها باشه بیشتر به صرافتش میفته , مسافرت براش خوبه , چند وقت دیگه مدارس تعطیل میشه , ببریدش یه گوشه کناری از سرش بپره! که به قول همین رسول الکل که نبود زود از سر آدم بپره!

***

برای ما که کلاً در غم و غصه غوطه وریم و بیشتر با این فضاها دم خوریم بد نیست که گاهی یک داستان طنز بخوانیم بلکه به صورت خود به خودی فرجی شد و قدری خندیدیم. این داستان طنز قابل قبولی دارد و تا نیمه داستان هم به خوبی پیش می رود اما به نظرم در نیمه دوم کمی تحلیل رفت....

***

مشخصات کتاب: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان , چاپ اول 1385 , 160 صفحه , تیراژ 2000 نسخه و قیمت 2000 تومان.

***

پ ن 1: در حال خواندن گفتگو در کاتدرال هستم. مطالب بعدی به ترتیب "بارداری بی هنگام آقای میم" محمدرضا مرزوقی و "نوای اسرارآمیز" امانوئل اشمیت خواهد بود. امیدوارم که به زودی این فاصله پر شود.

پ ن 2: بعد از کتاب یوسا به سراغ "امید" آندره مالرو می روم.(رای دوم دوستان)

نکات مثبت:

1- زبان طنز که الان از نون شب واجب تره!

2- نگاه به مسائل نوجوانان در جامعه ...که کمتر بهش پرداخته می شود.

***

ایرادات از نگاه من که برخی شان ملانقطی وار هم هست!:

1- ارائه نظریات پخته شده و قابل تامل در مسایل مختلف که از زبان رسول خارج می شود کمی با سنش  و بی تجربگیش قابل جمع نیست. (نظریاتی مانند نقدی که به فیلم قیصر دارد از دید من حتا می تواند جزء نکات مثبت قرار بگیرد اما ...)

2- علاوه بر مورد فوق برخی چیزهای جزیی نظیر تشخیص پیانوی ریچارد کلایدرمن توسط رسول و همزمان بی اطلاعیش از "جفت گیری حیوانات" کمی این شخصیت را غیر قابل باور می کند (البته این نظر منه ممکنه یه جایی بچه هاشون رو از خردسالی با کلایدرمن محشور می کنند و ... )

3- در ص27 (نیمه اول) صحبت از کلی نامه می کند که برای رعنا ارسال می شود (صدها صفحه) اما در نیمه دوم (ص72) آنها برای نامه نگاری مکانیزم پیچیده ای (ارسال نامه به یکی از دوستان رعنا و انتقال توسط آن دوست) طراحی می کنند.

4- بخش عمده اتفاقات داستان در یک تابستان رخ می دهد که برخی مواقع قیدهایی که از نظر زمانی به کار رفته است , داستان را از نظر زمانی دچار اشکال می کند.

نظرات 15 + ارسال نظر
zmb چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:41 ب.ظ http://www.divanegihayam.blogfa.com/

یاد یکی از داستان های فصل نان افتادم، اثر علی اشرف درویشیان...نمی دانم چرا من نویسنده های قدیمی را انقدر دوست تر دارم!
وسلام

سلام

من کمی نسبت به نویسنده های وطنی کم توجه بوده ام همیشه...جدید و قدیم هر دو... حالا دارم سعی می کنم جبران مافات کنم
و علیک مجدد

زنبور چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:52 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
جناب میله درسته که جاده کتاب خوندن دست انداز نداره اما از شما خواهش دارم به من خواننده رحم کنید و از سرعت خود بکاهید فرصت بدید لااقل پستها و کامنتهاتونو کامل بخونم.

سلام
اتفاقاً زندگی روزمره ما پر از دست اندازه...
زین پس کوشش می کنم کوتاه تر بنویسم و همان فاصله سه چهار روزه را رعایت کنم
ممنون

قصه گو چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:19 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

این روزها دوز طنز خونم بدجوری پایین افتاده
فکر کنم یه کتاب طنز یا یه فیلم کمدی معرکه نیاز دارم بلکه فرجی بشه.

سلام
شوایک رو توصیه می کنم

رضا پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:50 ق.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

راستی این نوجون به نتیجه ای هم رسید

سلام
این نوجوان هم مثل باقی نوجوانان این مرزوبوم!!!
منتها این یکی مشکلش به صورت خود به خودی (با استعانت از این اصطلاح که در کتاب هم چند بار به خوبی به کار رفته است) حل شد...
البته به زعم بنده که با کله افتاد توی چاه

فرواک پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:12 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
دو تا کتاب وطنی
خوندن کتاب وطنی برای زنگ تفریح خوبه،نه؟
هیچ کدامشان را نخوانده ام.
اینجا وقتی کتابی به مسئله ی نوجوان ها می پردازه، تو رده بندی کتاب ها جزو رمان نوجوان طبقه بندی می شه که باعث می شه آدم دیگه سراغش نره.
فکر می کنم ایرادهایی که تو کتاب های وطنی دیده می شه، بخاطر نبود یا ضعف ویرایش و ویراستار زبردست در کتاب ها هست.

سلام
به دیده زنگ تفریح بهشون نگاه نکردم... ولی چون کم حجم بودند و توی کتابخونه ام موجود بودند و داخل لیست امسالم هم بودند... دریغ نکردم که بعد از پوست انداختن نرم سراغ یه چیز ساده!!
...
آره فکر کنم ویرایشگر حرفه ای اینکاره نداریم که بیاد این اشکالات زمانی و تکنیکی و اینا رو بگیره...

شمعدانی پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام
1) اول ازهمه خسته نباشی واسه معرفی کتاب قبلیت تاحلاسابقه نداشه چهارپسترو به یک کتاب اختصاص بدی
آورین آورین

2) برای نسل ماکاراز غم وغصه خوردن وغوطه ورشدن توی این جامعه عبوث وکثافت نمونده تاحالاشم زیربارخفقان زنده موندیم شاهکارکردیم خودمومیگم روزی صدتافیلم طنز وکتابهای طنزبخونم هیچ فرجی واسم نمیشه ...


3) امیدوارم بچه های این نسل باخوندن کتابی که معرفی کردی لااقل تونسته باشندیه زنگ تفریح به خودشون بدن این جورکه پیداس بیش از85% جامعه توعقده های جنسی غرق شدن


4) خدا ریشه خیلی ازمعلم های دینی خشکی مذهبی وتندرو روبسوزونه

سلام
1) ممنون... بله سابقه نداشت

2) شاید گاهی آدم بتونه به وسیله ای چراغ مغزش را خاموش کند و لحظاتی فارغ از این زندگی داگی نفسی تازه کند...شاید

3) در حد زنگ تفریح... البته 85درصد یه کم زیاده... جمعیت زیر سیزده چهارده سال و بالای شصت هفتاد سال را بگذاریم کنار و اونوقت یه پنج درصدی هم بابت فرزانگان کنار بگذاریم میشود عدد تقریباً درست...

4) آمین

هزیر پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ق.ظ http://hiv5000.blogfa.com/

"دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد" بالاخره خریدم و توی همون استارت اول نصف کتاب رفت.خانم آنا گاوالدا و داستان های متفاوتش رو اگه نخوندین از دست ندین.

سلام
حتماً در آینده سراغش خواهم رفت
من فقط یک داستان رو به صورت صوتی ازش گوش دادم...
ممنون حتماً

ص.ش پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ب.ظ

به هزیر:
وای من 3 تا کتابشم خوندم!! عالی1متفاوت!
به میله عزیز! اقا ما داریم تهوع سارتر را می خوانیم صفحه 106! اما هنوز رابطه نگرفته ایم با این کتاب! بماند که ویراستاریو تایپش افتضاحه!
خیلی تند میریدا!!!! خوش بحالتون! اصلا میام اینجا 1 جوری میشم!!!
از خودم خجالت می کشم.
به خدا خواب ندارم از دست این اختمان سازی که افتاده تو کوچه و.. اصلن یک وضعیتیه! ایم ماه رمضونم که سیستمو ریخته بهم. ز.د تموم شه من خسته شدم!
کتابهای وطنی زیاد تو بهرش نرفتم! یعنی جا ندارم بخرم دیگه به خدا!

سلام
در مورد تهوع باید بگویم فقط: صبرتان افزون باد!!
کلاً از اون لحاظ که خرابه... اما به هر حال من این چیزی رو که خوندم رو زیاد به عنوان رمان تلقی نکردم!... و چندان هم نپسندیدم...اما خب سعی کنید تا تهش برید
..............
نه چندان... می دونید که بین خوندن و نوشتن پوست انداختن خیلی فاصله افتاد... این کتابها در اون فاصله خونده شد و اگه محاسبه کنیم نه تنها تند نبود بلکه بسیار کند بود ...یعنی حتا میشه گفت وایساده بودم
..............
دیدم از صدای مته و غیره شاکی بودی...نمی شد نظر گذاشت تموم میشه ... خیلی زود...
..............
معضل جا که همه باهاش روبروییم.... به هدیه دادن کتابهایی که خوندید فکر کنید

امیر پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ب.ظ

سلام
من تازه از دام بلوغ جسته ام. ولی حتما برام خیلی جالبه.
افتاد واسه بعد از مرشد و مارگاریتا
به نیت همون زنگ تفریح

سلام
جستنتان مستدام
امیدوارم که بعد از خوندن , راضی باشی...
البته با اون نیت قطعاً راضی خواهی بود

مدادسیاه پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:07 ب.ظ

درود بر میله منعطف
میله جان هر جا سخن از غم و غصه باشد دوستانی مثل شمعدانی پیدا می شوند و یکسره بر این ملک و ملت فاتحه می خوانند. نمی دانم چنین حرف هایی چه کمکی به ما می کند.

سلام بر مداد گرامی
این انعطاف هم یه جاهایی خوبه و یه جاهایی بد...
تلویحاً و تقریباً باهاتون به نوعی موافقم... این که فاتحه خوانی چندان کمکی نخواهد کرد... من که سعی می کنم گاهی درهای ورودی ذهنم رو به روی همه اخبار ببندم و بچسبم شش دانگ به کار مورد علاقه ام...یعنی همین خوندن...بیشتر جواب می ده
...............
یاد یه جمله از مرحوم رضازاده شفق افتادم که فکر کنم در مقدمه جامعه شناسی خودمانی خونده بودم (محتملاً) که گفته بود انتقاد ورزش ملی ما ایرانی هاست ... فاتحه خوانی هم یکی از ماده های این ورزش است!

Fakhera پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:50 ب.ظ

Salam
in ketab e akhari ro khily dost daram bekhoonam.
Khily aliee be nazaram

سلام
فکر نکنم در فرانسه بشود گیرش آورد!
خیلی عالی رو هم البته من تایید نمی کنم هرچند سلیقه این وسط خیلی شرطه...
و خارج از بحث سلیقه , اشکالاتی که رو در ادامه مطلب اشاره کردم برای من به شخصه خیلی اهمیت داره...یعنی چنین گیرهایی اگه در کتاب باشه من حالم گرفته میشه
...
به اولاند سلام برسون

دالکاف جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ب.ظ http://dalkaf.blogfa.com

منم
یک سایه ی اصیل
بدون آفتاب...!


درود...دوست گرامی به دنیای من دعوتید.

سلام
ممنون
سر زدم... دوباره خواهم آمد

هادی فخرائیان شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ق.ظ

سلام دوست عزیز
خوشحالم که همچنان داری به مسیر زیبات ادامه میدی
خسته نباشی
گفتیم یه حالی پرسیده باشیم و گفته باشیم که هنوز به یادت هستیم.
شاد و سلامت باشی..

سلام هادی جان
ممنون
لطف داری
مشغولم...یه کارایی می کنم

درخت ابدی یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
خانوم صادقی کیه تو داستان؟
داستان برا نوجوون‌هاس یا وجه آموزشی هم داره واسه بقیه؟

سلام
خانوم صادقی یکی از دوستان زن عموی رسول است که خیلی سرحال و سرزنده و مجرد! است و رسول پاره ای از سوال هایش را از او می پرسد و...
نه برای نوجوون ها نیست...بیشتر به درد ماها می خوره
وجه آموزشی که نه زیاد ...همون وجه تلنگر ... که بد هم نیست

Laleh یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ب.ظ http://nocomment.blogsky.com

این نگفتنها خیلی بده.... برادر بزرگترم خوب جورش رو کشید :/

سلام

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد