میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

گفتگو در کاتدرال(1) ماریو بارگاس یوسا

 

سانتیاگو زاوالا , روزنامه نگاری حدوداً سی ساله, از دفتر روزنامه خارج می شود و به تاکید نویسنده "بی هیچ عشق" به اتومبیلها و ساختمانهای ناموزون و رنگباخته و...نگاه می کند و این سوال در ذهنش خطور می کند که دقیقاً چه زمانی "پرو" خودش را به گا داده بود؟ (ببخشید! دارم امانت داری می کنم) و خودش نیز در همین امتداد, واقعاً چه زمانی به گا رفته است؟ (همینجا داخل پرانتز بگویم که کل داستان با آن روایت عجیبش تلاش برای پاسخ به همین دو سوال که در واقع یک سوال است می باشد)

سانتیاگو مدتی است که در روزنامه , مقالاتی در باب هاری سگ ها می نویسد(به قول خودش از نوشتن در مورد کوبا و ویتنام کم دردسر تر است). همین مقالات دامنه دار سبب شده است که شهرداری در پی جمع آوری سگهای ولگرد باشد و تعدادی کارگر روزمزد را اجیر کرده است و به ازای هر سگ مبلغ ناچیزی را به آنها می دهد و در نتیجه آنها نیز به دنبال جمع آوری هرچه بیشتر هستند و در این راه به صغیر و کبیر رحم نمی کنند, از جمله سگ سانتیاگو که ماموران آن را به زور از دست زنش می ربایند!! سانتیاگو در پی یافتن سگش به سگدانی شهرداری می رود و در آنجا با راننده سابق پدرش (آمبروسیو) که اکنون با وضعی فلاکت بار در آنجا مشغول است روبرو می شود. آنها با هم به میخانه کوچکی به نام کاتدرال می روند و با هم در مورد اتفاقات گذشته گفتگو می کنند....

گفتگوها

این کتاب سترگ از کنار هم قرار گرفتن چند گفتگوی اصلی و فرعی پدید می آید و از این طریق به یک برهه از تاریخ پرو, یعنی 1948-1956 دوران دیکتاتوری نظامی ژنرال اودریا, می پردازد. این گفتگوها وسعت زیادی دارد و از سطوح بالای نظام تا طبقات پایین اجتماع را در بر می گیرد و بدین صورت نگاهی همه جانبه به جامعه پرو می اندازد.

گفتگوی اصلی کتاب همین صحبت سانتیاگو و آمبروسیو است. او می گوید و آمبروسیو می گوید, گوش می دهد , لبخند می زند, غمگین می شود, خشمگین می شود و...و نهایتاً پس از حدود چهار ساعت ,مست و خراب از هم جدا می شوند. گفتگویی که ظاهراً در همان سی صفحه اول پایان می پذیرد و شاید این به ذهن خواننده برسد که چطور چنین گفتگوی کوتاه و مغشوش و بی اهمیتی نام کتاب را اشغال نموده است و شاید منتظر باشد که در ادامه, گفتگوی دیگری در این مکان شکل بگیرد و...اما چنین نیست... این گفتگو به نوعی در طول کتاب ادامه دارد و کتاب با همین گفتگو به پایان می رسد و این بر می گردد به نوع روایت خاص این کتاب.

روایت خاص

در مورد نوع روایت این کتاب که گاه موجب حیرت و سرگردانی خواننده می شود می توان خیلی نوشت ...خیلی!... اما اول به همین نوشته خوب دوستمان مداد سیاه اشاره می کنم (اینجا).

شاید پس از خواندن این مطلب و اطلاع از این که چگونه گفتگوها در هم ریخته شده اند احساس گرخش شدیدی به شما دست بدهد اما همین جا تجربه خودم را به صورت شفاف! ذکر می کنم که از خواندن این کتاب لذت وافری بردم و در واقع پس از گذشت یک هفته, وقتی می خواستم برای نوشتن این مطلب به یک موضوع در همان صفحه اول مراجعه کنم , به صورت غیر ارادی سیصد صفحه از کتاب را ... و بار دوم را این گونه خواندم!!

تقریباً می شود گفت که کمتر دو نقل قول پشت سر همی در کتاب یافت می شود که در یک زمان واحد و با دو مخاطب مشخص صورت بپذیرد (پینگ پنگی و گفتم گفت نیست). چالش خواننده در هر جمله یکی همین تشخیص زمان است و دیگری شناسایی مخاطب, تا بتواند در ذهنش آن تکه از پازل را در جای مناسب خود قرار بدهد. چند تا کلید می توان در این زمینه ارائه نمود اما بی خیال ... خودتان این کلیدها را بعد از خواندن 50 صفحه به دست می آورید و لذت کشف آن را خواهید برد و به جایی خواهید رسید که به راحتی جای مناسب را پیدا می کنید و به نوعی ذهن خواننده این نت های در هم ریخته را تبدیل به موسیقی دلنوازی می کند, اما نه هر موسیقی ای... همانکه یوسا با استادی ساخته است.

این را هم اضافه کنم که نوع در هم ریختگی اصلاً تصادفی یا قضاقورتکی و بی قاعده نیست...به این نمونه دقت کنید:

سانتیاگو می گوید: چیزی ازت می پرسم, قیافه من به حرامزاده ها می خورد؟ (1)

پوپیه گفت: چیزی به ات بگویم: فکر نمی کنی, این که رفت و برایمان کوکاکولا خرید از روی بدجنسی بود؟مثل اینکه می خواست امتحان کند که کار آن شب را تکرار می کنیم یا نه. (2)

سانتیاگو گفت: تو ذهن کثیفی داری کک مکی. (3)

آمبروسیو می گوید: چه سوالی پسر, معلوم است که نمی خورد. (4)

پوپیه گفت: بسیار خوب. آن دخترک دورگه قدیسه است و من هم ذهن کثیفی دارم. حالا بیا برویم خانه تان و صفحه گوش کنیم. (5)

دن فرمین پرسید: به خاطر من این کار را کردی؟ به خاطر من , سیاه بدبخت دیوانه حرامزاده.(6)

آمبروسیو می خندد: قسم می خورم که نمی خورد,پسر. مرا دست انداختی؟ (7)

سانتیاگو گفت: تته خانه نیست. با دوستهاش به سینما رفته. (8)

پوپیه گفت: گوش کن, این قدر حرامزاده نباش, داری دروغ می گویی,مگرنه؟ تو قول دادی لاغرو. (9)

سانتیاگو می گوید: آمبروسیو, منظورت این است که حرامزاده ها قیافه شان به حرامزاده ها نمی خورد؟ (10)

جملات 1و4و7و10 بین سانتیاگو و آمبروسیو مربوط به سال 1968 (البته طبق محاسبات من!) و جملات 2و3و5و8و9 بین سانتیاگو و پوپیه مربوط به حدوداً سال 1950 و جمله 6 از گفتگوی بابای سانتیاگو و آمبروسیو در سال 1958 است! حالا به کاربرد کلمه حرامزاده در هر سه گفتگو توجه کنید...دقت کرده اید بعضی مواقع ما هنگام کاربرد کلمه ای در یک جمله به طور ناخودآگاه چیز مرتبطی با آن کلمه به ذهنمان می رسد؟ این هم یک همچین چیزی است...

اما شاید این سوال پیش بیاید که بابا این خب اصن چه کاریه که این همه نویسنده برای خلق چنین چیزی زحمت بکشد و خواننده هم برای خواندنش یه خورده به زحمت بیافتد؟ همینجوری راست و حسینی نمی تونست پشت سر هم بیاره و خلاص؟! سوال قابل تاملی است... من فعلاً به همین بسنده می کنم:

این مملکت برای خودش معمایی بود, پسر, پرو آدم را به گه گیجه می انداخت. مگرنه؟ ... هوووم ...نویسنده هم تقریباً آیینه ای تمام نما از چنین جامعه ای خلق کرده است. به زعم من. و اهمیت رمان هم همین دید همه جانبه ای است که به موضوع دارد.

در قسمت بعد فارغ از سبک , کمی به محتوا خواهم پرداخت. البته در حدی که کنجکاویتان تحریک شود و به داستان لطمه ای نزند. و یا اگر هم نمی خواهید بخوانید برخی آثار دیکتاتوری را با هم و به کمک داستان مروری می کنیم و شاید برخی تشابهات فرهنگی مان با آمریکای لاتین را فارغ از تفاوتهای فرهنگی ای که بعضا باعث بروز سوء تفاهم های فرهنگی!! می شود را دیدیم.

***

مشخصات کتاب من: ترجمه عبدالله کوثری, نشر لوح فکر , چاپ دوم 1387 , تیراژ 2000 نسخه , 704 صفحه , 15000 تومان

لینک قسمت بعدی: اینجا 

نظرات 23 + ارسال نظر
مدادسیاه یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:03 ق.ظ

درود بر میله بدون پرچم
میله جان پاسخت به این پرسش اساسی که چرا گفتگو در کاتدرال چنین پیچیده است قابل بحث است.

سلام بر مداد سیاه
آخ جون بحث
به قول درخت برخی نویسندگان عمداً یه اشتباهاتی می کنند که ...
من منتظرم

ص.ش یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ق.ظ http://radefekr.blogfa.com

.
بالاخره رفتیم اسممان را توی کتابخاه نوشتیم.
جالبیش می دنید کجا بود ؟
واسه اینکه بدونم کدو کتابخونه بهترین کتابارو داره از روی لیست کتابای خوب سرچشون می کردم!.
این کتاب را حتما می خوانم!
رای برای پست قیل: کوه جادو1

سلام
به سلامتی

حتمن بخوانید و با حوصله

کوه جادو 3
یه متن کوچولویی آماده کردم که برای انتخابات خواهم گذاشت...اون موقع هم می تونید رای رو تغییر بدید و اینا...
فعلاً چسبیدم به بدهکاری هام

فریبا یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ق.ظ http://dorna53.blogfa.com/http://

هزاران تشکر بابت معرفی و شرح این کتاب

سلام
شاید قسمت بعدش بهتر باشد
ممنون

آنتی ابسورد یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:24 ب.ظ

سلام
یک تحقیق جامع هم بکن راجع به به گا رفتن ما حسین جان!

سلام
والللللا چه عرض کنم مهران جان
تحقیق نمی خواد دیگه اجناس خوبی هستیم!:
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
خارج از شوخی تحقیق می خواد اما ...

قصه گو یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:25 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

به قول اون یارو مفسر فوتبال گفتنی
چه می کنه این امریکای جنوبی با این نویسنده هاش.
سلام
منتظر بقیه ماجرا هستیم
و من همینجوری گیج میزنم اینم بخونم دیگه می شم گیج به توان دو

سلام
شاید بتوان بگویم یکی از قابل توجه ترین رمان های سیاسی ای که خوانده ام بود...
اما خب سبکش این طور بود و پیچیده...
حالا تا بعدی

زنبور یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

واقعا پشتکار می خاد دوبار یه همچین کتابی رو خوند. کم از یه کنکور نداره. از عکس روی جلد لذت بردم!!!

سلام
جنس خوب و اینا هم بی تاثیر نیست
من هم واقعاً از این جلد کتاب لذت بردم... فارسیش طبیعتاً این نیست

مدادسیاه یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ب.ظ

سلام دوباره
لویی فردینان سلین در پاسخ منقدین خود که سبک او را گزنده و تلخ و و سیاه می دانستند گفته بود دنیا روشش را عوض کند تا من هم سبکم را تغییر بدهم و از آنجا که دنیا روشش را عوض نکرد او هم سبکش را تغییر نداد. اما یوسا در آثارش که به پروی معمایی مربوط می شود شیوه های مخلف روایت را آزموده است. چنین چیزی را با نظر مقدماتی تو چطور می شود توجیه کرد؟

سلام
آها... گرفتم...
(ضمن عرض ارادت به روح پر فتوح سلین)
در اصل منظور شما اینه که با توجه به این که در کلیه آثار تقریباً سوژه واحدی مد نظر بوده و با توجه به این که سبک های روایی مختلفی در این آثار به کار رفته است ، نظر مقدماتی من مبنی بر این که این نوع روایت برگرفته از پیچیدگی سوژه است دچار اشکال می شود.
طبیعتاً با این استدلال مشکلی ندارم! من به این مسئله کمی فکر کردم... یک جواب به آن سوال می تواند به علاقه هنرمندان به ابداع سبک جدید به خصوص از ابتدای قرن بیستم به این طرف باشد و مثلاً بگوییم نشت سبک های مدرن نقاشی به رمان و... یا مثلاً به جو انقلابی دهه های چهل و پنجاه و شصت میلادی اشاره کنیم و میل به انقلاب در نثر و سبک و... یا این که ساده تر ، به این جمله فوئنتس اشاره کنیم که:
"در دوران ما و در فرهنگ ما, عمل نوشتن همواره عملی انقلابی است. نویسنده دارد ساختارهای ذهنی را درهم می شکند, عادات ذهنی را درهم می شکند, نقبی به دل خاموشی می زند, که خود واقعیتی نمایان در آمریکای لاتین و, فکر می کنم , در کل دنیای اسپانیایی زبان است."
در هر صورت حقیقتش من خودم با این جواب هایی که به ذهنم رسید حال نکردم! با اون جوابی هم که نوشتم یه خورده حال کردم... یعنی یه خورده ... اما می دونم دلیل این که چنین زجری به خودش داده واقعاً این نبوده... دلم هم نمیاد به اون جمله فوئنتس رضا بدم!! اما به نظرم نزدیک ترین به واقع همون باشد...
..............................
حالا همه اینها به کنار (البته موقت ، چون دوست دارم دلایلی که به ذهن شما می رسد را بدونم) سوال این است که چه چیز این کتاب ما را این چنین جذب می کند؟ محتوایش یا فرمش؟ شاید بگوییم محتوایی که با فرم مناسبش همراه شده است... می خوام به این فکر کنم اگر ساده نوشته می شد این عظمت را داشت یا نه؟ و از این جور سوال ها...

مهرگان یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

سلام
ینی من میمیرم برای رمان هایی که کله ی ما رو کمی به کار بگیره! ارتباط دادن این مکالمه هم فوق العاده بود. زمان بندی گفتگوهارو لابد با خوندن کل کتاب میشه دریافت . من که خوندم فکر کردم این چند نفر دور هم نشسته اند و همه با هم دارن حرف میزنن!!!

دلیل این پیچیده گویی هم کاملا قانع کننده و متحیر کننده است به نظرم
یک چیز دیگری که معمولا در داستان های خارجی نظرم را جلب میکنه تجربه ی دیکتاتوری و خفقان در کشور های دیگه است که الان عموما از شر دیکتاتوری (در هر شکل ممکنش)رها شدن و البته مقایسه با میهن عزیز خودمان! برای نمونه "تنهایی پر هیاهو" یا سرزمین گوجه های سبز" یا " نان و شراب" و ... و هر داستانی که رد این معضل در درون مایه اش به چشم بیاد!

اما امان از سوء تفاهمات فرهنگی!

سلام
- اگر فی الواقع به این قضیه به کار افتادن فکر و کله علاقه دارید این کتاب را از دست ندهید (و البته پوست انداختن هم ...)
- زمان بندی گفتگوها را حقیقتاً بعضی جاها به سادگی قابل درآوردن نیست! حقیقتش کلی تلاش کردم مچ یوسا را در یکی دو مورد بگیرم! البته هنوز تصور می کنم گرفتم اما به واقع با دادن یکی دو تا کلید زمانی در طول هفتصد صفحه خودتان قضاوت کنید که چه خبر است!!!!
- در واقع همه اینها همزمان در ذهن نویسنده نشسته اند و دارند حرف می زنند
- تفاوت این قضیه را موقع خواندن این کتاب در ذهن خواننده به صورت همین سوال که چرا اونا خلاص شدند و اینا شکل می گیرد: من یه گوشه ای نوشتم که دیکتاتوری نظامی هر کوفتی باشد چون ایدئولوژیک نیست سقوطش ساده تر و محتمل تر است ...
- امان امان

مرمر دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

میخونم ها... اما خب چون اصل کتاب رو نخوندم نظر اضافه نمیدم!

سلام
ممنون
همین که خوانده شود هم موجب دلگرمی است
اختیار دارید... می توان هم نخوانده نظری بر حواشی طرح شده داد
باز هم تشکر

مدادسیاه دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ق.ظ

سلام
میله جان با نظر اخیرت موافق ترم. یوسا در گفتگو در کاتدرال دست به یک تجربه روایی متفاوت و استثنایی زده است .
من چون فرمالیست ام در بارم بندی نمره بیشتر را (که گاهی آنقدر بیشتر است که جایی برای چیزی دیگر باقی نمی گذارد) به فرم می دهم.
به نظرم تغییرات رمان بیش از آنکه متاثر از نقاشی باشد به ضرورت فاصله گرفتن از سینما است که بخشی از فضایی را که پیش از این به ادبیات و به خصوص به رمان تعلق داشته به اشغال خود در آورده است. همانطور که نقاشی ضرورتا تلاش کرده است از عکاسی فاصله بگیرد.

سلام
پس شما در یک کلام معتقدید که اگر به صورت ساده نوشته می شد چنین جذاب نبود (البته برای شما که قطعاً جذاب نبود) ...
ممنون از توضیح انتهایی...تقریباً منظورم از نشت نقاشی به رمان همان تحولاتی است که نقاشی طی کرد اما اشاره تان به ضرورت فاصله گرفتن از سینما قابل توجه است...هرچند این ضرورت را شاید الان بیشتر بتوان توجیه کرد تا سال 1969 (زمان خلق این رمان) البته شاید هم بتوان گفت اتفاقاً آن موقع ضرورتش بیشتر حس می شد که تازه شروع قدرت گرفتن سینماست و...
اما در کل این کتاب برای من جذاب بود چون منهای خشم و هیاهوی فالکنر اولین کار به این سبک بود و محتوای بسیار خوبی داشت. شاید تکرار همین سبک روایت در داستان دیگر برایم چندان جذاب نباشد (مگر این که ... ... منظور این که تقلید صرف نباشد) ... معنایش این است که بارم بندی من کمی متفاوت است.

دیوانگی محض من دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ق.ظ http://pencilarezoo.blogfa.com/

من از این نویسنده کتاب نخوندم ولی حتما جالب و پیچیده است که دو بار تقریبا خوندیش میله جان

سلام
خب... فکر کنم برای شروع آشنایی تان با این نویسنده این کتاب را اصلاً توصیه نکنم...

هژیر دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:48 ب.ظ http://sunset100.blogsky.com/

700 صفحه!رحم کن! خوندن این حداقل 2 ماه طول میکشه!

سلام
ببین حواست به انتخاب کتاب بعدی باشه که کوه جادو 1000 صفحه است و ... ببین کسی به من رحم می کنه

بونو دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:48 ب.ظ http://filmfan.blogfa.com/

خوشحالم که نتیجه رای گیری این کتاب در اومد و ممنون از تفسیر و راهنمائیت...
خوندنت مستدام

سلام
من هم خوشحالم... و این نتیجه باعث تشویق من به ادامه همین روش انتخاب و توسعه اون میشه
ممنون

فرزانه دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
حقیقتش از آنجایی که در بررسی چیستی و چرایی ژولیدگی درون مان مانده ایم و اخیراً پوستی افکنده ایم در خواندن کتابی ، باید مدتی صبر کنیم پوست جدیدی بروید! تا با خواندن این فرم روایی خاص جناب یوسا کنده شود .

ضمناً ماه آبانم آرزوست برای برپایی نمایشگاههای پر تخفیف

سلام
واووووو یعنی کتاب فوئنتس را دست گرفته اید؟؟
یا این که کتاب دیگری این کار را با شما کرده؟
اگر پوست انداختن باشد باید بگویم این کتاب از اون کتاب خفن تر نیست
از فرم روایی این کتاب نباید ترسید
و اما چیستی و چرایی ژولیدگی...فکر کنم کاریه که خود آدم باید با عمیق شدن در خودش پیداش کنه و بدون رودربایستی... سانتیاگو این داستان رو به عنوان یک کیس نگاه کنیم تردیدهایش به ...فنا می دهد. تردیدهایی که در دوراهی ها همیشه دچارش هست.(البته در یک جامعه استبداد زده مثل داستان , دوراهیی ها معمولاً دوسر باخت هستند!) و خلاصه این باعث ژولیدگی درون می شود...
...
پس لحظه وصال نزدیک است

مرد مرده سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ق.ظ http://www.dead-notes.com/

سلام بر میله ی گرام !
خیلی تعریف این کتاب رو شنیدم تعریف شما هم مزید بر علت شد ... آقا می ریم توی کار بوسا ... البته بدم نمیاد قبلش جنگ آخر الزمان رو هم بخونم ...

سلام بر زنده ترین مرد مرده عالم
آره حتمن برو... این کتاب رو هم فکر می کنم بالای نود درصد تو خوشت میاد... تقریباً مطمئنم با توجه به این شناخت مجازی
...
مرگ در آند هم از این نویسنده خوانده ام که آن هم خوب بود ... ضمن این که سبک خفنی نداشت.
جنگ آخرالزمان رو بذار سال بعد با هم بخونیم

http://khaneipedar.persianblog.ir/ سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:45 ق.ظ http://khaneipedar.persianblog.ir/

سلام و ارادت دوست گرامی

سلام

بوی اول مهر آمد با حضورتان
ممنون

ایوا داوران سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ق.ظ http://evadavaran.blogfa.com

من یک نظر غیر کارشناسانه دارم. یوسا کتاب را به این سبک نوشته چون می تونسته! چون خواسته خلاقیت بی نظیر و ذهن سوپر منسجمش را به نمایش بذاره
من هم اگه می تونستم درباره حتی یک سوژه ساده این طوری بنویسم معطل نمی کردم!
من کتاب را خیلی دوست داشتم. از همه کارهای یوسا بیشتر.
این مطلب مقدماتی شما را هم خیلی دوست داشتم.

سلام
چندان هم غیرکارشناسانه نیست یاد داستان خلقت و علت خلقت عالم در برخی ادیان افتادم
اما چیزی که قابل اجماع است همین خلاقیت بی نظیر و ذهن سوپر منسجم است که خواسته یا ناخواسته به نمایش درآمده است.
خیلی عالیه که میان همین دوستانم تا الان چهار نفر این کتاب را خوانده ایم
ممنون از لطفتان

فانی سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:07 ب.ظ

من اینو می خونم.ولی الان اصلا لازمش ندارم.سلام.

سلام فانی
یعنی الان اصلاً نیاز درونی به خواندن چنین کتابی نداری؟ ولی می خوای اونو علیرغم این قضیه بخونی؟ یا این که اینو زمانی می خونی که نیاز درونی حس شد اما با این تذکر که حتمن یه روزی می خونیس؟ یا این که تو اینو می خونی اما همین فردا پس فردا نیاز به امانت گرفتن کتاب رو نداری!؟ و سوالات بیشمار دیگر
سلام

ترنج سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:47 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com

دیوانه ی تصویر آن دو لیوان سرگردان شدم!

سلام
چند تا گزینه برای انتخاب داشتم اما بدون درنگ این انتخاب اولم بود...وقتی کتاب را خوانده باشید این تصویر دیوانه ترتان می کند
ممنون

گیل دختر چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:47 ق.ظ http://barayedokhtaram.blogfa.com

نمیدونم چرا اما به نظرم کتاب سنگینی اومد ...

سلام
چون واقعاً از لحاظ فرم و سبک روایی واقعاً سنگین است

فریبا پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ب.ظ http://dorna53.blogfa.com/http://

سلام .وقت نشد کامل بخونم دوباره سر می زنم

سلام
به امید زیاد شدن اوقات همه مطالعه دوستان
ممنون

کچل موفرفری جمعه 17 مرداد‌ماه سال 1399 ساعت 08:44 ق.ظ

سلام، میشه گفت این کتاب سیال ذهن بود یا نه؟؟؟

سلام
به نظرم نمی‌شود گفت.

shirin دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 06:12 ب.ظ

سلام بر میله عزیز
و ده سال از نوشته شما می گذرد ... جادوی دنیای کتاب شاید همین باشد، همیشه سخن تازه می ماند و چقدر چسبید یادآوری جامعه ای که آنقدر پیچیده است که آدم را به «گوه گیجه» می اندازد! حال و روز اینروزها را خوب توصیف می کند.
پاینده باشی رفیق

سلام بر شیرین گرامی
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!
این مطلب را در این ده سال چند بار خوانده‌ام. آخرین بار (قبل از لینکی که برای فریدون سه پسر داشت گذاشتم) زمانی بود که نامه دون کایو برمودس را دریافت کردم
سخن تازه می‌ماند چون اوضاع چندان عوض نمی‌شود و درد همان است که بود... اتفاقاً در قسمت دوم همین مطلب یکی از مواردی که بهش اشاره کردم همین قضیه است... اینجا:
https://hosseinkarlos.blogsky.com/1391/06/22/post-286/
به طور کلی دون کایو هم باید بیاید اینجا آموزش ببیند!
در واقع بعد از دیدن کامنت شما رفتم یک دور هر دو سه قسمت را خواندم ... جا برای امیدواری هست... هرچند ساده نیست... این را همینجا بهت بگم رفیق که بماند به یادگار... خواهد شد... منتها مستلزم این است که مردم با هر سلیقه‌ای با هم مهربانتر باشند. برمودس و سایبری‌هایش همه تلاششان در انشقاق ایجاد کردن است و نامهربانی‌ها و نادانی‌ها فضا را برای آنها مهیا می‌کند.
سلامت باشی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد