میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

مامور معتمد گراهام گرین

 

 

 

همه ما وقتی بمیریم تا ابد مردگی خواهیم کرد.

***

د. مرد میانسالی است که از سوی دولت کشورش مامور شده است تا به انگلستان بیاید و با صاحبان یکی از معادن ذغال سنگ مذاکره کند و قراردادی جهت خرید ، ببندد. کشور د. دچار جنگ داخلی است (در داستان نام کشور مورد نظر عنوان نمی شود اما قراین و شواهد حاکی است که این کشور اسپانیا است) و از طرف مقابل هم آقای ل. جهت همین موضوع و جلوگیری از ماموریت د. به انگلستان می آید. این دو همزمان با یک کشتی وارد می شوند.

د. جهت معرفی خود به صاحبان معادن یک اعتبارنامه به همراه دارد و می بایست از آن ، تا زمان دیدار محافظت نماید اما از همان بدو ورود خطرات متعددی در کمین اوست و او هم هر اقدامی انجام می دهد ، ماموریتش پیچیده تر و دست نیافتنی تر می شود اما ...

"مامور معتمد" همه عناصر لازم برای یک داستان پرکشش از ژانر جنایی- جاسوسی را دارد. در مقدمه هم در خصوص عناصر تنهایی، عشق و ترس(مرگ) در داستانهای گرین مفصلاً صحبت شده است.اما من می خواهم به موضوع ویژه دیگری در این داستان بپردازم:

بی اعتمادی

از همان ابتدا چیزی که جلب توجه می کند فضای بی اعتمادی است که اطراف د. موج می زند و نویسنده به خوبی توانسته این حس را انتقال دهد ، البته نه فقط با نقل مستقیم بلکه با توصیف فضا و روابط و... اگر اعتماد را (در سطح خرد) ناشی از باور و اطمینان به دیگری به سبب تطابق اعمال دیگری با انتظاراتمان  تعریف کنیم ، اینجا کسی مطابق انتظاری که از او می رود عمل نمی کند ، از مدیره هتل گرفته تا معلم زبان تا سفیر و وزیر و... لذا چیزی به نام اعتماد شکل نمی گیرد و حتا دامنه این بی اعتمادی به خود فرد هم می رسد:

آدم فقط می توانست به خودش اعتماد کند و با این حال گاهی حتی شک می کرد که به خودش هم بتواند اعتماد کند

نکته اینجاست که این رابطه عدم اعتماد بین د. و هموطنانش بروز می یابد. نویسنده این را ناشی از وقایع داخلی کشور د. و به خصوص جنگ ، می داند. در نقطه مقابل انگلستان به عنوان جایی که سیستمش بر مبنای اعتماد شکل گرفته معرفی می شود و د. که قبل از جنگ استاد دانشگاه و محقق برجسته ای بوده با حسرت نظاره گر نتایج آن است. از انصاف پلیس در بازجویی حیرت می کند و تفاوت آن را با کشورش در ذهن متصور می شود و نهایتن ریشه آن را در صلح تشخیص می دهد:

از قرار معلوم انگلستان قرار بود که غرابت خود را تا به آخر داشته باشد: غرابت کشوری که برای دویست و پنجاه سال شاهد صلح مدنی بود.

د. که در کشور خود سابقه زندانی شدن و انتظار اعدام کشیدن را داشته است و همسرش هم تیرباران شده است و خودش نیز در اثر بمباران ساعتها در زیرزمینی زنده به گور شده است و امثال این اتفاقات ، دیگر به کسی نمی تواند اعتماد کند ،اما همه علت ها همین نیست. اعتماد اجتماعی (تعمیم یافته ; از این جهت که اعتماد ، به افراد خارج از گروه تعمیم می یابد) عبارت است از داشتن حسن ظن نسبت به اکثریت افراد جامعه فارغ از تعلق آنها به گروه های قومی و مذهبی و... که بیشتر میتنی بر نگاه ما به جهان است که از بدو تولد از والدین خود یاد می گیریم و امری ثابت و محکم است و در طول زمان و بر اثر تجارب شخصی و نمونه های اتفاقی از بین نمی رود. (این را صرفن از این جهت گفتم که هی کودکانمان را از دیگران و غریبه ها نترسانیم ، دنیای جدید شکل متفاوتی دارد و اقتضائاتی متفاوت از جامعه سنتی... بدون اعتماد در هیچ کجا نظم و ثبات و توسعه و ... شکل نمی گیرد)

جملاتی از کتاب در همین رابطه:

اعتبارنامه خود را در جیب مخفی گذاشته بود...اما اعتبار هم دیگر به معنای اعتماد نبود.

.

وزارتخانه نه به او اعتماد داشت نه به آن ها و نه به هیچ کس دیگر. خودشان هم به همدیگر اعتماد نداشتند. فقط هرکدام می دانست که آیا خودش صادق است یا کذاب (یاد بازی مافیا افتادم)... آدم نمی توانست جوابگوی اعمال کسی غیر از خودش باشد.

.

آدم چگونه می توانست که برای زندگی خود نقشه بریزد یا آینده را با چیزی به غیر از احساس تشویش و دلواپسی در نظر آورد.

.

روزنامه های عصر را برای فروش روی یک میز وسط سالن گذاشته بودند. یک بشقاب پر از سکه نشان می داد که نظام مبتنی بر اعتماد در حال عمل بود... (اما به محض این که می خواهد مفتکی روزنامه بخواند به سروقتش می رسند!)...نظام مبتنی بر اعتماد در کار بود ، اما آن ها حساب مقدار پشیزهای داخل بشقاب را نیز داشتند.

.

آدم باید به مرده ها حسادت کند. آدم های زنده از تنهایی و بی اعتمادی رنج می برند.

.

چه دختر خوبی ، آدم باید به او اعتماد کند که هر چیز را به جا و به وقت به یاد می آورد و دنبالش را می گیرد. (همیشه استثنائاتی هست!! حتا برای د.   )

***

کتاب چهار بخش دارد در بخش اول که "صید" نام دارد د. ابتکار عمل ندارد و وقایعی که خارج از حیطه اختیارش قرار دارند او را به این سمت و آن سمت می کشاند. بخش دوم اما متفاوت است و به همین دلیل "شکارچی" نام گرفته است.بخش های بعدی هم "آخرین تیر ترکش" و "پایان کار" ...

خیلی وقت بود به لیست 1001 کتاب سر نزده بودم! از گراهام گرین 8 کتاب در این لیست حضور دارد اما این کتاب جزء آنها نیست هرچند تهیه کننده لیست ترجمه شده به فارسی آن را به جای "کنسول افتخاری" در لیست گنجانده است!! 

***

پ ن 1: گرین این کتاب را در سال 1939 ظرف شش هفته نوشته است.

پ ن 2: از روی کتابهای گرین عموماً فیلم ساخته شده است...از جمله این کتاب (لینک فیلم )

پ ن 3: مشخصات کتاب من; ترجمه تورج یاراحمدی ، انتشارات نیلوفر ، چاپ اول پاییز 1380 ، 2750 نسخه ، 317 صفحه ، 1850 تومان. 

 

نظرات 18 + ارسال نظر
دیوانگی محض من دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:41 ب.ظ http://pencilarezoo.blogfa.com/

همیشه عاشق جمله های ستم که از کتابات انتخاب میکنی

سلام
بعدن با اون جمله ها حساب کتاب می کنم

فریبا دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ب.ظ

ممنون از این توضیحات ناب

سلام
سپاس از لطف شما

قصه گو دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:02 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

آخه خودت بچه داری
بگو ببینم می شه تو این اجتماعی بچه ها رو از غریبه ها نترسوند؟
نه جان من می شه؟ (آیکون یه آدم پارانوید)

سلام
آهان ... منتظر این بودم
ترسوندن از غریبه ها فایده ای دارد؟! نه جان من فایده ای هم دارد؟!
اصلن مگه بچه های ما جایی قرار می گیرند که با غریبه ای روبرو بشوند!! همش پای کارتون و کامپیوترند! یا با خودمون میرن پارک و این ور و اون ور ... پس بیخودی نترسونیمشون
من خرس گنده 40 ساله هم که غریبه و آشنا حالیمه و اینا هم ممکنه همین گوشه کنار خیابون دچار زورگیری و غیره و ذلک بشم! به همین سادگی! چه بترسم چه نترسم...
.......................
بعدن نوشت: فواید نترساندن را هم در نظر بگیریم...
البته برخی روانشناسان معتقدند این فرایند آموختن اعتماد تا یکی دو سالگی شکل می گیره... یعنی در صورت تامین نیازهای مادی و عاطفی نوزاد به صورت کامل... در غیر این صورت تگاه کودک به جهان اطرافش همیشه با بی اعتمادی همراه خواهد بود.

مدادسیاه دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:15 ب.ظ


سلام
چه تعریف جالبی از اعتماد. لطفا سطح کلانش را هم بگو.

سلام
در سطح میانی حسن ظن ما به دیگران یا اعتمادی که از مرزهای روابط درون گروهی فراتر برود و شامل گروه های دیگر شود (همان اعتماد تعمیم یافته) مثل حسن ظن بین گروه های مذهبی(شیعه - سنی) یا نژادی (سیاه - سفید) یا قومی (فارس و ترک)...اما در سطح کلان اعتماد می شود حسن ظنی که ما به ساختارهای کلان اجتماعی داریم, مثلاً جامعه و حکومت ...
این سطوح به نوعی بر هم تاثیر می گذارند.
حالا همین "حسن ظن" می تواند ناشی از باور و اطمینانی باشد که مردم در اثر تطابق اعمال کارگزاران یک حکومت با انتظاراتی که از آنان دارند (قانون , انصاف و عدالت و...) باشد.

زنبور دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

نکته تربیتیش جالب بود. اما عملا چطور میشه این کارو انجام داد با این دنیای واویلا؟
اعتماد در صلح و آرامش شکل میگیره. امید که هم آرامش درونی پیدا کنیم هم با خودمون صلح کنیم. هم آرامش برونی.
آمین یادت نره میله جان.
خیلی دیگه جدی شده بودم!

سلام
بخشی از نگاه کودک به جهان در همان بدو تولد تا یکی دو سالگی شکل می گیره (در ذیل کامنت قصه گو اشاره کردم الان) ... اما پس از آن هم توجه داشته باشیم خیلی از ترس هایی که در کودکانمان می کاریم! چندان مایه ای ندارند...باید کمی منطقی عمل کنیم و با حوصله...
وضع شاخص های اعتماد اجتماعی در کشور ما واقعن نگران کننده است.(سطوح خرد و میانی و کلان بر یکدیگر تاثیر می گذارند و روز به روز داریم به قهقرا میریم... حالا باید بنشینیم تا معجزه بشود؟!)
صلح و آرامش از آسمان نازل نمی شود متاسفانه
واقعن آمین

درخت ابدی سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
از گرین "مرد سوم" با ترجمه‌ی آزرم رو خونده‌م که عالی بود. فضاسازی‌ها و توصیفاتش حرف نداره.
بی‌اعتمادی باعث تنهایی و خصومت می‌شه.

سلام
استثنائاً اونو من فیلمش رو دیدم
از اون تنهایی های منفی ...

قصه گو سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ق.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

یه چی می گی ها.
خوبه خودت پسر داری
نشنیدی تو استخرهای پسرونه چه خبره؟
من اولین باری که پسرم رو فرستادم استخر از شدت استرس نفس تنگی گرفتم.
از خدا پنهون نیست از تو چه پنهون که من از آشناها می ترسم چه برسه به غریبه ها. (آیکون همون آدم پارانوید)

سلام
واللللا من نشنیدم چه خبره... در ثانی ما با هم میریم استخر
اصولن غیر از مدرسه کمتر جایی پیش میاد که تنها جایی باشند بدون ما... رسانه ها و مدارس فکر کنم به اندازه کافی اونا رو می ترسونن دیگه نیازی به ترسوندن ما ندارند... همینجوریش هم بچه هامون آسون دوست نمیشن با هم, دقت کردین؟؟
خب این خیلی بده ها زندگی واسه خود آدم زهر میشه همیشه باید توی استرس باشیم...
تازه استرس های دیگه هم هست ... اوووف

هژیر سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ http://sunset100.blogsky.com/

اعتماد : مشترک گرامی در دسترس نمی باشد! این روزها عجیب کمیابه. وقتی پدر به پسرش اعتماد نداره ( دوستی میگفت که پدرش هرگز اجازه رسیدگی به حساب های بانکی رو بهش نمیده. و البته لازم به توضیح نیست که وضعشون عالیه!) میدونی گاهی وقت ها تعجب میکنم که ما چطوری توی دنیای مجازی به هم اعتماد می کنیم.

سلام
یکی از شاخص های اصلی سرمایه اجتماعی همین اعتماد اجتماعی است...و کاهش این سرمایه موجب افزایش شکاف ها و فروپاشی اجتماعی میشه که بحثش مفصله...
عدم اعتماد به مردم در سال 83 تقریبن 66 درصد بوده که حدود 21 درصد از سال 53 پسرفت داشته ... تازه این مال سال 83 است که وضعمون هنوز زیاد بد نبود...
...................................................
توی دنیای مجازی عمومن همه مطابق انتظاری که ازشون میره عمل می کنند و دامنه فعالیت هامون هم محدوده و... پس دلیلی نداره که به هم اعتماد نکنیم.

بونو سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 ب.ظ http://filmfan.blogfa.com/

کاش این مطلب رو هم در دو یا سه قسمت ارائه میدادی
اما باز دستت درد نکنه

سلام

ممنون
باید یه انقلابی در این زمینه بکنم

سرونار چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:10 ب.ظ

از جمله های اینم خوشم اومد کاش بتونم دوباره کتاب خون بشم خیلی وقت یه کتاب رو تموم نکردم همش میرم تا نصفه بعد ولش می کنم هیچ کدوم جذبم نمی کنه
من با اینکه زیاد کتاب خون نیستم ولی پستارو دوتا دوتا می خونم. قلمت خیلی جذابه

سلام
خب باید بگردید کتابهایی که جذبتون می کنه رو انتخاب کنید...
اگه کمکی از دست من برمیاد بگید
اگه این قلم جذاب تشخیص داده شده پس نباید در انتخاب کتاب زیاد مشکلی داشته باشید

آنتی ابسورد چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ب.ظ

سلام حسین جان.
1-از گرین کتاب داستان های کوتاهش رو خوندم به اضافه ی "مرد دهم" ترجمه ی مهران توکلی.مرد دهم رو خیلی دوست داشتم طوی که دوباره هم یکسال بعد خوندمش.امّا این رو متاسفانه نخوندم.داستان های کوتاهش هم خیلی خوب و خاوندنی بودند.
2-در کل یک ایرادی که به گرین وارد هست اینه که گفته میشه اون قهرمان های داستان هاش رو بعد از اینکه هر گناهی مرتکب شدند می آمرزه و اونها رو از گناهانشون مبرّا میدونه.میخوام نظر تو رو راجع به این اثرش و صحت و سقم این مدعا بدونم حسین جان.

سلام
1- پس شما از من جلو تر هستید در زمینه گرین خوانی ...داستان کوتاه!؟ باید جالب باشه...
2- اصولن آدم بعد از ارتکاب گناه امید بخشایش داره! و توصیه شده که لذتی که در عفو و گذشت هست در چیز دیگری نیست
اما در این اثر من عملی رو که بشه بهش برچسب گناه زد رو ندیدم که قهرمان مرتکبش بشه... یه ارتباط سالم بود و یه قتل و اینا که همه هم به خوبی و خوشی ختم شد. یعنی فضا جوری توصیف شده بود که خواننده هم اونارو مبرا میبینه

ترانه چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:52 ب.ظ

سلام
تنهایی و ترس یکی از عوامل رسیدن به بی اعتمادی هستند یا شاید هم ترس و تنهایی و عوامل دیگه ای هستن که منتج به بی اعتمادی می شن؟
فکر می کنم این مسئله ی اعتماد مثل تیغ دولبه می مونه. وقتی تو جامعه مون همه به نوعی می خوان سر هم کلاه بذارن و دور زدن و امثال اینا هست، بی اعتمادی ناخودآگاه بوجود میاد.
خیلی ها هستند که زود اعتماد کردن آدمو نشانه ابله بودن و ساده لوح بودن می دونن. شما که قبولش ندارین؟
البته همیشه استثنائاتی هست. همون جمله انتخابی منظورمه.
در مورد موضوع و آقای د هم یاد فیلم های تن تن افتادم.
به نظرتون به خاطر همین ژانر پلیسی جنایی نویسنده خواسته اسم کامل شخصیت اول بر خواننده پوشیده بمونه؟
زیاد حرف زدم. ببخشید.

سلام
1- تنهایی و ترس هم مسلمن به فضایی که بی اعتمادی را تسهیل می کند ختم می شود. هرچند در مورد برخی تنهایی ها اگر و امایی می شود طرح کرد... مثلن در رمان "میرا" که به زودی معرفی خواهم کرد فضا به گونه ایست که اتفاقن تنها نبودن باعث ترس می شود...
2- جامعه مون این گونه که می فرمایید هست اما فقط به قسمتهای منفیش که زیاد هم هست نگاه نکنیم...هنوز هم چیزهای مثبتی وجود دارد
3- طبیعتن من اون نگاه رو قبول ندارم... البته احتیاط شرط عقل است ...فردا نرید توی چاه بگید میله گفته بود
4- استثنائی که تقریبن قاعده می شود گاهی و اتفاقن خطرناک هم هست
5- در مورد اسم باید بگویم که تمام افراد اون کشور با حرف اولشون معرفی می شوند...یعنی سه تا هستند که هر سه این گونه اند: د. و ل. و ک. ....شاید بتوان گفت جنگ چنان اثری بر هویتشان گذاشته است که از اسمشان هم چیزی باقی نمانده است!! (نظر شاذ)

ص.ش چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام بر میله عزیز/ به به کتاب جدید.
به به کتاب جددی معرفی کردید
من 3 تا کتاب خردیم. دیگه کارم درومده. شهر کتاب مرکزی درست نزدیک محل کارمه
1- خرده خاطرات: ژ ساراگومه
2- مسیح هرگز به اینجا نرسید.
3-میدان ایتالیا: انتونی تابوکی

در مورد کتاب مامور معتمد نمیتونم نظر بدم چون که هنوز نخوندمش.یعنی برنامه ام 1 کمی کند شده . می دونید که.. مترو ووو کار.. اما به شدت دارم تلاش می کنم 1 راهی پیدا کنم . کتابخونه م که تا برسم بسته می شه
---
آفرین بر شما با یان همه مشغله هنوز هم هستید.
الان در حال خواندن کتاب پیام ها هستم. روانشناسو اینا جز درسو ایناس...
موفق باشی

سلام
لذتی که در خریدن کتاب هست در خواندنش نیست
این البته خطاب به خودمه ها که جنون خریدن دارم
از ساراماگو فقط کوری رو خوندم اما امسال یه دونه دیگه ازش می خونم و احتمالاً سال مرگ ریکاردو ریش خواهد بود
کتاب کارلو لوی را خوندم و در موردش نوشتم
اما از تابوکی هنوز کتابی نخوندم شما بخونید ببینیم چطوره
....................
شما یه راهی پیدا می کنید چون پشتکارتون خوبه
....................
تازه می خوام اسبم رو زین کنم
.......................
موفق باشی
ممنون

حامد جمعه 15 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:44 ب.ظ

امروز در محل کارم آقای یار احمدی و دیدم و آشنائی مختصری با ایشون سبب شد که به دنبال کتاب هایی که ترجمه کردند بگردم . با حرامیان ویلیام فاکنر آشنا شدم . و در اینجا هم با مامور معتمد . مرسی از توضیحات خوبت .
از ساراماگو بلا شک در ستایش مرگ و بخونید . صفحه ی آخر نفستون به شماره می افته . گریه می کنید :-)

سلام بر حامد عزیز
سلام بنده را هم به ایشان برسانید. امیدوارم در کارهایشان موفق باشند. حرامیان را هم دارم منتها هنوز فرصت خواندن پیش نیامده است.
...
با این توصیفی که نوشتید باید بگذارمش در دستور خرید
ممنون

عاطفه چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 08:05 ب.ظ

من دارم دنبال کتاب اتاق زیرزمینی گراهام گرین میگردم ..پیدا نمیکنم

سلام
اطمینان دارید که گراهام گرین چنین کتابی دارد؟
من تقریباً مطمئنم که چنین کتابی حداقل در زبان فارسی از ایشان ترجمه نشده است.
یک اتاق نشیمن هست از ایشان...

آنابیس دوشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 06:11 ب.ظ

سلام.
این کتاب روان بود و خوب
اثرات جنگ رو خوب نشون داده
گراهام گرین کتاب زیاد داره
بهترین کتابش به نظر شما چیه؟

سلام دوست عزیز
خوشحالم که موتور کتابخوانی شما در سال جدید هم گرم است.
فکر کنم تا الان 4 کتاب از گرین خوانده باشم و حداقل در مورد سه تا مطلب نوشتم اما در نهایت فکر می کنم بهترین کتابش جزء اونایی باشه که من نخوندم
توی اونایی که خوندم گمونم همین کتاب بهتر بوده است.
سال نو مبارک

مارسی یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 01:54 ق.ظ

خب میتونم بگم خیلی پر کشش بود.اگه اشتباه نکنم صخره برایتون رو سال ۹۵ معرفی کردی و من اون زمان تهران بودم تهیه کردم ولی هنوز وقت نشد بخونم.
بهترین چیزی ک از این پست دستگیرم شد و راضیم کرد اسپانیا بود.خب همش ذهنم به کشور های بالکان بود.
واقعن چرا آخرشو هندی میکنی؟مگه قرن ۱۸ یا ۱۹ این کتابو مینوشتی آقای گرین؟
فکر کنم اون زمان قمارباز رو نخونده بود
قطعن بهترین پایان کتاب ماله عقاید یک دلقک و قمار باز هست

سلام بر مارسی
از میان آثار گراهام گرین (که البته به گمانم فقط 5 اثر از او خوانده‌ام) من «قدرت و جلال» را بیشتر از بقیه پسندیدم.
پس توضیحات مربوط به اسپانیا به کارت آمده است... خدا را شکر.
دو کتابی که پایانش را پسندیده‌ای هر دو تقریباً خاص هستند. شما خاص‌پسند هستید.

مهرداد دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 10:54 ق.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام بر میله
چقدر خواندن کامنت های قدیمی جذاب است.
و جذابترین هایش هم در وبلاگ خودت موجود است.
امروز روز مچ گیری من است و از این بابت باید مرا حلال کنی .
در پاسخ کامنت ص.ش فرمودی که امسال کتابی دیگر از ساراماگو خواهی خواند و احتمالا آن کتاب سال مرگ ریکاردو ریش خواهد بود. خلاصه سالهایی از آن آن امسالی که گفتی گذشته است اما از آنجا که من این کتاب را به تازگی گیر آورده ام اگر دوست داشتی بالاخره بخوانی اش خبرم کن تا هم بخوانیمش.
مخلصیم. باز هم به گذشته نقب خواهم زد

سلام
پس از آن دوره کم‌کم قوانین دیگری بر انتخاب کتاب حاکم شد که می‌دانی....
ولی فکر کنم زیاد دور نباشد

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد