میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

تاکسیشر

در کتاب قبلی که معرفی شد (آذر ماه آخر پاییز) چندین داستان در فضای زندان روایت شده بود. این سوال معمولن برای ما ایجاد می شود که چرا زندانبان ها چنان رفتاری از خود نشان می دهند؟ (به طور مثال رفتار زندانبان در داستان شب دراز)... همین سوال در مواجهه با واقعیت های جاری در همه جوامع , برای ما پیش می آید. جوابهای متفاوتی به این سوال داده می شود که عمومن به درد همان مهمانی های خانوادگی و یا گفتگوهای محل کار یا... می خورد که من به این گونه جوابها "تاکسیشر" می گویم مثلن: سر سفره پدر مادر نون نخوردند... یه عده بیسواد مغزشویی شده اند... از دهات ورشون داشتن آوردن... از لبنان وارد کردند!... و از این قبیل جواب ها.

 در کتاب قبل تر(دوست بازیافته اثر فرد اولمن) هم که به حواشی و مقدمات جنایات نازی ها در آلمان اشاره داشت , نیز , سوال مشابه دیگری مطرح شد: چرا ملتی که کثیری از بزرگان ادب و فلسفه و ...نظیر گوته و شیلر و امثالهم تربیت کرده اند به چنین جنایاتی رضایت دادند؟ یا سکوت کردند؟ در آن داستان , یکی از شخصیت ها در نامه اش بسیار صادقانه از خصوصیات پیامبرگونه هیتلر صحبت می کند و او را منجی آلمان می داند و... آیا آن سربازانی که در کوره های آدم سوزی یا جوخه های اعدام (این یکی که قابل انکار نیست حداقل) اقدام به جنایت می کردند فاقد حداقل ویژگی های انسانی بودند؟ و...

***

در فصل بیست و یکم از کتاب جامعه شناسی گیدنز که اختصاص به روشهای تحقیق دارد , به دو پژوهش کلیدی برمی خوریم که در این زمینه کارساز است. یکی تحقیق فیلیپ زیمباردو (به عنوان مثالی برای روش آزمایش) و دیگری تحقیق استانلی میلگرام (به عنوان مثالی برای مسائل اخلاقی تحقیق) که بد نیست این دو آزمایش معروف که شاید خیلی از ما در دوران تحصیل یا در وبگردی های خود به آن برخورده ایم را مرور کنیم:

آزمایش زندان استنفورد

دکتر فیلیپ زیمباردو , استاد دانشگاه استنفورد در سال 1971 با این هدف که تا چه اندازه بازی کردن در نقش های مختلف می تواند به تغییر در نگرش و رفتار آدمها منجر شود این آزمایش را ترتیب داد. او در زیرزمین دانشگاه فضایی شبیه زندان شامل سه سلول عمومی و... ایجاد کرد. بر اساس آگهی ای که داده بود 75 نفر داوطلب شرکت در این آزمایش شدند. از میان داوطلبان 24 نفر که از لحاظ روانی سالم بودند و هیچ سوء پیشینه ای نداشتند انتخاب شدند (البته نمی دانم موضوع سفره پدر مادر کنترل شده بود یا نه!).

آنها به صورت کاملن تصادفی به دو گروه زندانبان و زندانی تقسیم شدند. به زندانبانان لباس و باتوم و ... داده شد و زندانیان هم طی مراسم ویژه ای دستگیر و انگشت نگاری و عکسشان با شماره مخصوص گرفته شد و... به زندانبانان دستور اکید داه شده بود که حق استفاده از باتوم یا اعمال خشونت فیزیکی را ندارند اما می توانند در زندانی‌ها احساس حوصله سررفتگی، و تا اندازه‌ای احساس ترس ایجاد کنند و می‌توانند این احساس را در آنها به وجود آورند که زندگی آنها کاملاً تحت کنترل است و...

نتیجه کاملن تکان دهنده بود! زندانبانان به سرعت شیوه های آمرانه در پیش گرفتند و انواع تحقیرها و دشنام ها را به کار بردند و چند تن از زندانیان نیز دچار آسیبهای روانی شدند به طوریکه دو نفر از آنها تعویض شدند و خلاصه میزان تنش آن قدر بالا رفت که آزمایش در روز ششم متوقف شد (قرار بود دو هفته ادامه داشته باشد).

نتیجه آن که رفتار در زندانها بیشتر به طبیعت وضعیت زندان ارتباط دارد تا ویژگی های فردی افرادی که در آن به سر می برند.

آزمایش میلگرام

استنلی میلگرام استاد دانشگاه ییل در سال 1961 با این هدف که افراد در صورت دریافت دستور از یک مرجع دارای اقتدار برای آزار دیگران تا چه اندازه برای این کار آمادگی دارند این آزمایش را ترتیب داد.

به افراد داوطلب گفته شده بود که این آزمایش , پژوهشی برای سنجش حافظه است و بدین صورت انجام می شود که بین هر دو نفر به صورت قرعه نقش ممتحن و پاسخگو انتخاب می شود. ممتحن یک سری سوال از پاسخگو می پرسد و در صورت پاسخ اشتباه , ممتحن با فشار دادن دکمه ای شوک الکتریکی به پاسخگو وارد می کند و به مرور میزان شوک افزایش می یابد.

در حقیقت همه داوطلبین در نقش ممتحن قرار می گرفتند و نفر پاسخگو از همکاران میلگرام بود و دستگاه شوک نیز تقلبی بود و اساساً شوکی وارد نمی کرد اما این همکار یک بازیگر حرفه ای بود که بعد از اعمال شوک جیغ و داد می زد و گاهی هم به التماس می افتاد که بیماری قلبی دارد و درخواست می کرد که شوک به او وارد نشود و  البته استاد پژوهشگر نیز ممتحن را ترغیب به وارد کردن شوک می کرد و این ازدیاد میزان شوک به 450 ولت که مرگبار بود نیز افزایش می یافت (به چهار گزینه ای که در لینک برای ترغیب ممتحن به وارد کردن شوک بیان می شده دقت کنید)...

قبل از شروع آزمایش میلگرام از 14 تن از اساتید ییل خواسته بود پیش بینی کنند که چه میزان از افراد داوطلب حاضرند در مرحله ولتاژ مرگبار , باز هم دکمه را فشار دهند که میانگین پیش بینی انها 1.2 درصد بوده است. اما نتایج نشان داد که 65 درصد شرکت کنندگان در هر صورت این کار را انجام دادند!!

این پژوهش نشان داد که بسیاری از افراد چنانچه مامور باشند که نسبت به دیگران وحشیانه رفتار کنند آمادگی انجام دادن این کار را دارند.

***

پ ن 1: عنوان این پست را باید تکمله ای بر معرفی دو کتاب اخیر می گذاشتم ولی...

پ ن 2: کتاب مارکز به عنوان گزینه اول رای آورد و پس از آن هم اگنس اثر پیتر اشتام ...

نظرات 18 + ارسال نظر
آنتی ابسورد دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ب.ظ

درود بر رفیق حسین!
محظوظ شدم آقا.پست بس نکویی بود.

سلام قربان
ممنون
البته دست اون محققین درد نکند ما که راوی ای بیش نبودیم

ke دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ب.ظ

کلن این روانشناسها فقط می خان آخرش ثابت کنند که آدمیزاد گوسفندی بیش نیست!!

پر بیراهم که نمی گن!

سلام

پر بیراه هم نمی گن... بعله
البته گوسفند که خیلی بی آزاره... گووسفند گزینه بهتریه

شادی بیان دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:53 ب.ظ http://neveshte-jat.blogfa.com/

چیزهای زیادی هست که باورهای انسانی آدم را دستخوش تغییر و تحولات اساسی می کند. شاید یکی از مهم ترین آنها این باشد که وقتی خودمان تحت فشار قرار می گیریم، تحت فشار قرار دادن دیگران آنقدرها به نظر غیرانسانی و عجیب جلوه نمی کند. توی زندگی روزمره زیاد این اتفاق برایمان می افتد.

سلام
محیط کار که سرشار از این حالتی است که اشاره کردید... اصولن فشارها به سمت پایین هدایت می شود البته تا یک سطح خاصی!...
ولی حالا این قابل توجیه است به زور! میگیم تحت فشار بودیم و ال و بل... توی اون آزمایش زندان ، برخی زندانبان ها بعد یکی دو روز اضافه کاری بدون حقوق می اومدن!!! و همه شون از تمام شدن زودهنگام آزمایش ناراحت بودند!!
اینا تحت هیچ فشاری نبودند اما خب قدرت است دیگر... به همین خاطره که می گن قدرت فساد می آورد...مطلقش که دیگه هیچ...
ممنون

منیر دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:50 ب.ظ

باز تا قبل از انتصابات 88 داستان سفره ی بابا و شیر مامان خریدار داشت بعدش که دیگه همه به وضوح دیدیم از یک پدر و مادر چندین دسته آدم ریختند بیرون یا ریختند درون ...
...
ناگفته نماند یاد نوجوانی های خودم افتادم وقتی بچه های کوچولوی دیگرون رو با اختیارات تام باید نگه میداشتم .
شکنجه نمی کردم ولی خب دیکتاتورکی بودم برای خودم البته نیشکون هم از مصادیق شکنجه است دیگه ؟

سلام
آهان شیر مامان یادم نبود
........
بله در اون سنین از مصادیق بارز است
توبه کنید و به صفوف ملت بپیوندید و تا دیر نشده انتقاد از خودتان را قلمی کنید... بد نیست که اعدامهای سال 67 را هم به عهده بگیرید

رضا سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ق.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

ما آدما خیلی زود نقشمونو می پذیریم جالبه که گذشتمونو هم یادمون می ره در مورد دیکتاتورها واقعن این حرف صادقه

سلام
دیکتاتورهای بزرگ و کوچک...
و حتا من

فرزانه سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:06 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
این تاکسیشر شما بد نیست ها آدم سوارش میشه پول نمیده یه چیزی هم یاد میگیره حالا به مقصدی هم می رسد یا نمی رسد بماند

شرح این آزمایش های جالب نشان می دهد که انسان چقدر واقعا چقدر اشرف مخلوقات است

سلام

البته به اون 35 درصدی که در آزمایش دوم تا ته خط نرفتند هم باید فکر کرد ... این خودش امیدوار کننده است

ص/ش سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:18 ب.ظ

اینارو ۱جا دیگه خونده بودم . این ازمایش میلگرم ازوناستا...
و اما کتابها! عارضم که بالاخره دم را چیدیم..
کتاب روسپان مارکز را خواندم اما چشمم در امد.. نمیگویم تا لوث نشود . ولی خوبب بود بدک نبود.از ۱۱۷ صفحه اش ۱۰ صفحه عقاید ود و بقیه توصیفات. و کلی اسم! من کلن با این اسمها مشکل دارم . اسم خیابانها و اسم موسیقی و نقاشی و ...........

سلام
بله ازوناست ...
و اما من خیلی عقب هستم!
به جای اون کتاب شروع کردم به خواندن کتاب "نظریه رمان" تا یه کم اطلاعات فنی بدست بیاورم تا بلکه هم خودم رستگار بشم هم وقتی یکی احیانن اومد این مطالب رو خوند یه استفاده ای ببره...
اما به زودی اون رو هم شروع خواهم کرد
رمان آمریکای جنوبی خصوصیت های متعددی دارد یکی از کوچکترین هاش همین اسامی متعدد آدمها و مکانها و خیابان هاست...
به شما خواهم رسید

حیران چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 ب.ظ http://darheirat.blogfa.com

بسیار از این مطلبتون استفاده کردم. ممنون از شما

سلام دوست عزیز
نوش جان و گوارای وجود
ممنون

نگارنده چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:55 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com/

سلام سلام صد تا سلام
بعد از مدتییییی مدید باز آمده ام ..وای وای ..من آمده ام

آقا د رجریان هم هستید که بعد از این آزمایش وقتی نتایج از طرف جامعه رد شد یه آزمایش دیگه انجام شد در زندانی که اسمش یادم نیست و نتایجش چنان فاجعه بار و وحشتناک و ددمنشانه بود که از روش یه فیلم ساختند به اسم Experiment گمان می کنم .. خلاصه انسان ها قابلیت هایی دارند بس عجیب!!!!

سلام بر یکی از ناپدیدشدگان
واقعن مدیییید
خوش آمدید
.............
در جریان آزمایش دیگر نبودم ولی بعد از انتقاداتی که به این آزمایش و رد اون شد بعد از چند ماه یکی از اون تیپ فجایعی که در زندانها اتفاق میافته در یکی از زندانهای آمریکا افتاد و به بیرون درز کرد خبرش ... و این به نفع این آزمایش تموم شد...چون خیلی ددمنشییانه بود
پس فیلم هم ساختند... آورین
بس عجیب ها!!!

hazhir چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:45 ب.ظ http://sunset77553300.blogsky.com/

سلام. دوباره باید برگردم. بعد که کامل خوندم کامنت میگذارم.

سلام
منتظر آمدن دوباره تان هستم

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ

کتاب اگنسو از کتابخونه گرفتم امروز..
به زنم به تخته .....
به پای شما که نمیریسیم میله جان ماشالاه....
من 3 جور کتاب می خونم.
مترویی
خانه ای
محل کاری

سلام
چرا نمی رسید؟؟ شما عبور کردید... بعد از عبور از خاتمی و عبور از اصلاحات و عبور از فلان و بهمان...چشممان به عبور از میله هم روشن شد...
من 2 جور بیشتر در توانم نیست
اگه بتونم محل کار رو یه جوری طبیعی کنم و رله عالی میشه... اما خب...واقعن وقت سر خاروندن در محل کار ندارم...وقتی می رسم خونه همش باید سرمو بخارونم

مداد سیاه پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:05 ب.ظ

سلام
چه نتایج تکان دهنده و متاسفانه قابل باوری.

سلام
هر دو چنان تکان دهنده بودند که در زمان خود قابل باور نبودند و حتا الان... یعنی آدم ترجیح میده سرشو بکنه زیر برف!

امیر پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:02 ب.ظ

سلام
خیلی خوشم میاد از علم روانشناسی در اینجور موقع ها.
وقتی میبینم اینقدر راحت انسان رو یک حیوان میدونه و تنها فرق ما رو با حیوون این میدونه که مغزمون یه مقدارکی بزرگتره
برای همینه که برادران ولایت مدار ما علم روانشناسی و فلسفه رو کفر آمیز می دونند و در این لحظات از همون اصطلاحات تاکسیشری استفاده می کنن که : این افراد اگه دین و ایمون میداشتن به این راحتی شکنجه نمی کردن یه آدم بی پناه رو.
نه که دین و ایمون داراش خیلی لطیف تشریف دارن :)

سلام
این کامنتها از زیر دستم در رفته بود!
ببخشید جواب یه کم دیر شد
............
آهان یه دلیل تاکسیشری هم شما اضافه کردید...دین و ایمون...
بعله اینم هست
اطیفاً لطیفا

زنبور جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:53 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
در مطلبی که در وبلاگ خانم پارسایی خوندم راجع به مضرات مرید و مرادی مطلبی نوشته بودند و به بررسی آثار مخرب اجتماعی و سیاسی اون در صده های اخیر بر روی کشور پرداخته بودند. انگار وجود یک آدم بزرگتر که همه بار مسئولیت رو به دوشش بندازیم خاص ایرانیها نیست و بشر همواره دوست داره که خودش رو از داشتن وظیفه خالی بدونه و رهبری یا لیدری یا مرادی رو پیش بندازه تا اون جاده صاف کن بشه.

سلام
در مضرا مرید و مراد بازی هرچی بگیم کم گفتیم
این آزمایش دوم هم یه جورایی به زمینه های شکل گیری این رابطه ربط پیدا می کنه... احاله مسئولیت به مرجع دارای اتوریته
بله خاص ما نیست

نگارنده شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:25 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com/

ایییییییی استنفور همینی بود که من گفتم

آهان
پس از روی همین آزمایش فیلم ساختند...
باید جالب بوده باشه
دوستان به جای ما

zmb سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ب.ظ

مطلب خیلی جالبی بود..اول اینو بگم
یاد کتابی افتادم در مورد زندانیان و زفتارهاشون که سازمان زندانهای ایران برای کارمندها چاپ کرده بود...چند صفحه شو خوندم ، باید کامل بخونمش... از انقلاب خریدم ، روی زمین افتاده بود از این هزار تومنی ها!
یه مورد جالب اینه که ده سال پیش در آمریکا(همون جنایتکاره!) روزی هشت تا ده نفر قاچاق فروش خورده پا دستگیر میشده ، اما الان رسیده به روزی یک نفر ، چه جوری...در این ده سال هر کسی که میگیرن می برن به جایی خوش آب و هوا، با اتاقی مجهز به کتابخانه! و وسائل ورزشی! و مغز یارو رو می شورن تا آدم بشه ...

سلام
ممنون... این از اولیش
هوووم... حالا ببینیم تهش چی از توش بیرون میاری
....................
و اما آمریکای جهان خوار!
چند تا احتمال هست: 1- بیخیال گرفتن قاچاق فروش های خورده پا شدند! 2- همه خورده پاها توی زندان هستند و کسی بیرون نیست! 3- پلیس هاشون مثل سیاستمداراشون فاسد شدند...! 4- همه نیروهاشون رو صرف مبارزه با تهاجم فرهنگی ما می کنند و دیگه نیرویی برای مبارزه با قاچاقچی ها ندارند 5- در حال فروپاشی هستند 6- احتمالی که شما مطرح کردید 7- و غیره
خلاصه که اونا آدم نمیشن

درخت ابدی پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
عجیب اما واقعی!
سادیسم و قدرت‌طلبی رفاقت دیرینه‌ای دارن.

salam
chetori ghorban
............................
va har do ham kam o ziyad dar vojoode aksare adama hast
yani injoor hes mikonam

جمشید دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 07:59 ق.ظ

سلام دوست عزیز
من چراغ خاموش از محضر شما خیلی فیض می برم.پیگیر مطالبی بودم و لینک به لینک اینجا رو دیدم.اخیرا کتاب آدمی تاریخ نوید بخش روتخر برخمان رو خوندم و اسناد و مدارک زیادی توش دیدم در رد همین دو تست روانشناسی و کلی مطالب دیگه.راستش حرفشتو کتم نمیرفت که انسان غیر از اینه که فکر میکنیم و سرشتش نیک هست و چه و چها. ناچار با همین بضاعت مزجات انگلیسیم رفرنسهاشو چک کردم جالب شد.تقلبهای زیمباردو و تست میلگرم رو با دستکاری نتایجش توضیح داده.دوست دارم اگه خوندین نظرتونو بدونم.من نشر نو ترجمه مزدا موحد رو خوندم و از بس غلط نگارشی و جمله بی سر وته داشت زنگ زدم ناشر اونام جواب دندان شکنی بهم دادن که دیگه از ما کتاب نخر!!!
اردات داریم

سلام
ممنون از لطف شما دوست گرامی
من آن کتاب را نخواندم اما در موردش کمی جستجو کردم و چند مطلب موجود درباره آن را خواندم. طبعاً نمی‌توانم در مورد مدعای کتاب و روش تحقیق و تحلیل آن صحبتی بکنم. اما بهایده اصلی که ذات یا سرشت انسانها نیک است و ربط آن به این دو آزمایش نظرم را می‌توانم بگویم. من هم همانند نویسنده مورد نظر معتقدم اغلب انسانها دارای سرشتی نیکو هستند(منهای اینکه ذات یا سرشت نیک و بد واقعاً یعنی چه! و ذات دقیقاً چیست و این مسائل). یعنی در واقع اغلب ما خوبیها را دوست داریم. من تعجبم در این است که گویی نویسنده معتقد است در آزمایشات استنفورد و میلگرم اثبات شده است که سرشت انسانها بد است و این اثبات روش درستی نداشته است! مدعای آن آزمایشات این است که همان انسانهایی که ذات خوب دارند و اغلب آنها خوبیها را دوست دارند و از بدیها بیزارند در شرایطی خاص خود را به هر ترتیبی توجیه می‌کنند و دست به اقداماتی می‌زنند که در شرایطی متفاوت هرگز چنین اعمالی از آنها سر نمی‌زد. من لااقل برداشتم این بود. در مطلبم هم بر همین موضوع انگشت گذاشتم.
واقعیت این است که ما هر کدام در تحربیات خود مواردی از این دست را زیاد دیده‌ایم .به همین خاطر است که زیاد از نتایج این دو آزمایش جا نمی‌خوریم. من در همین محل کار خودم بارها چنین تجربیاتی داشته‌ام
در همان زمان که نتایج این آزمایشات طرح شد بسیار مقالات در رد آنها نوشته شد و خیلی در مقابل آن جبهه گرفته شد. اما روش تحقیق در این قضیه و قضایای مشابه بسیار اهمیت دارد. گیدنز هم این دو تحقیق را در فصل مربوط به روش تحقیق آورده است.
کتاب یا انتشاراتی که به این مسائل نگارشی و غلطهای تایپی و امثالهم چنین واکنش نشان بدهد را باید در لیست قرمز قرار داد

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد