میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

ترشی رهاورد

یاد ایامی که مسافرت به هر حال آسان تر بود به خیر... زمان دلار هزار و یه خورده ای رو می گم... خوشبختانه از روی شانس یا دوراندیشی یا همون خصلت نگهداری برای روز مبادا , دست نوشته رهاورد آخرین سفر را داخل کوزه مخصوص , همان که درش را با مدارک اخذ شده آب بندی نموده ایم , انداخته بودم و از آنجایی که این روزا می طلبد که گاهی سر سفره مان ترشی باشد لذا ... 

1- وقتی از روی نقشه طول یک مسیر فرعی را به دست می آورید و اعداد را با هم جمع می کنید و مثلن به عدد 60 کیلومتر می رسید , با خودتان فکر نکنید چه عالی! یک ساعت رفت یک ساعت برگشت و... دقت کنید مسیر مورد نظر کوهستانی است یا خیر...

2- رانندگی در مسیر خلوت کوهستانی لذت بخش است حتا اگر سه ساعت رفت و سه ساعت برگشت طول بکشد! اما داشتن ویلایی در همان مسیر دنج و خلوت چیز دیگری است. به خصوص که چنین منظره ای داشته باشد. (یک بازی وبلاگی بود که دلتان می خواهد الان کجا باشید... انتخاب من اینجاست)

3- دیدن چنین تابلویی در مسیر خستگی تان را رفع می کند و می توانید به فراخور حالتان به سازگاری ایرانی (دیدگاه مرحوم مهندس) یا هضم فرهنگی! و یا ... بیاندیشید یا که خیر به همون لبخند بسنده کنید.حتمن که نباید دایم بیاندیشیم!!

4- فکر می کنید سخت ترین سوالی که یک پسربچه چهار ساله می تواند از پدرش بپرسد چیست؟ سوالی که عمرن بتوانید جوابش را به بچه حالی کنید... کمی فکر کنید و حدس بزنید... اصل سوال را در ادامه مطلب می گذارم.

5- حالا که به سوال و جواب علاقمندید پس حدس بزنید مقصد کجا بود؟! جایی که اسم یکی از چند کوچه اش "احمد شاملو" است...

6- می دونم این روزا همه بی حوصله اند کوتاهش می کنم...آخریشه... بزرگی می گفت ما گاهی در انتخاب اسامی برای موسسات و ... کج سلیقگی های بی ربطی به خرج می دهیم و مثالش را مرکز توزیع گوشت ملاصدرا عنوان می کرد... اما گاهی هم این عناوین را زیادی باربط انتخاب می کنیم و موجبات ابتهاج بینندگان را فراهم می کنیم. در یکی از شهرهای کوچک مسیر برگشت مان یک مرکز پزشکی دیدم تحت این عنوان: مرکز فوق تخصصی درمان ناباروری حضرت مریم (س) ... لینکش را هم یافتم که ادای دینی کرده باشم به این مرکز بابت آن لحظات خوش بعد از دیدن تابلوش...والللا ما با این چیزا هم دور هم می خندیم... همچین کم خرج! 

...............................

پ ن 1: در حال خواندن کتاب "نظریه های رمان" هستم بلکه بعدها یه سر و سامانی به خواندنمان و نوشتنمان بدهیم...آمین.

پ ن 2: کتابهایی که در انتظار نوشتن مطلبشان هستند کرگدن اوژن یونسکو و میرا ی کریستوفر فرانک ... و کتابهایی که مطابق آرا خواهم خواند: روسپیان سودازده من یا همون خاطره دلبرکان غمگین من مارکز و اگنس پیتر اشتام است.

سوال این بود: بابا "حتا" یعنی چی؟

نظرات 19 + ارسال نظر
ص.ش پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:44 ب.ظ


ناباروری حضرت مریم.
سید بیژن..
حتا!هوممم..
بهش مثال بزن.
بگو پسر کلاه به سر دوستت دارم حتی اگه به مامان بگی دیدم دستت تو دماغت بود!

سلام

شما فکر می کنید سخت تر از این سوال هم هست؟چی فکر می کردید قبل دیدن ادامه مطلب؟
چه مثال طول و درازی خودم هم هنگ کردم
کی دید؟ بچه دید یا من دیدم ...دست بچه یا دست من و... ؟
..................
حدس نزدید مقصد کجا بود؟

منیر پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام
سفر نامه ی خواندنی بود و عکسها هم خیلی دیدنی .
یازده ماهی که خلخال زندگی کردم ، جاده ی خلخال رو بهشتی دست یافتنی دیدم
و مه غلیظ اینچنینی از جاده ای به مراتب کوهستانی تر و دره ای عمیق تر . پسرکم یک سال و اندی داشت و با هم اسم دره ی پر از مه رو گذاشته بودیم قابلمه ی فرنی . دلمون میخواست بپریم توش .
...
باور کنید همیشه امامزاده بیژن رو یک شوخی مجازی می دونستم . حتا به پسرم هم گفتم باور نکن فقط برای خنده است ... حتا به پسرم !
...
یک دنیا از این سوالای چهار سالگی در این زبان کهن غریب و قلمبه از معلم هام پرسیده ام و یک جواب شنیدم : به مرور یاد میگیری . باید جایگاهش رو در جمله و در زمان لازم پیدا کنی .
مث کلمه Ja ( یا ) همینجوری یعنی بله ... یک جاهایی به کار می برندش برای تاکید که هنوز نفهمیدم دقیقن کجاها ...
مرکز ناباروری مریم هم با شرحی که هر یک بهش اضافه کردیم باعث خنده ی دست جمعی شد .
دست تان درست.
....

حتا یعنی : حتا بابا هم جوابش را نمیداند بچه جان

سلام
البته از سر و تهش زدم تا کوتاه و خواندنی تر شود...
این هم دره عمیقی هستا... بعدش ما وارد این ابرا شدیم و کورمال کورمال اومدیم زیر ابرها و دیدیم بارونه خوبی داره میاد اون زیر...
قابلمه فرنی هم تشبیه خوبیه
...
من که اصن نشنیده بودم وقتی دیدم سریع زدم بغل و کلی ...جزء کشفیات قابل توجهم بود در این سفر!
...

...
بله در جمع و اضافه شدن خلاقیت ها بر روی هم ...خیلی بیشتر حال می دهد... نوش جان
...
به واقع
ممنون
..............................
حدس نزدید مقصد کجا بود؟

امیر جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:34 ق.ظ

دمت گرم میله جان ترشی به این خوشمزگی نخورده بودم
ماشاالله عجب هضم فرهنگی داریم ها. اگه ما این ائمه زاده ی بومی و غیربومی گرام را نمیداشتیم به کجا میتونستیم دخیل ببندیم واقعا. پس ناشکری نکن
در مورد کوچه احمد شاملو هم پس از چند سرچ چیزی جز اسم یه کتاب گیرم نیومد ولی فکر کنم اطراف کرج باشه؟ جای قشنگی بود.
...
پسر باهوشی دارین اما من جوابی بهتر از این پیدا نکردم فکر کنم مناسب سن و درکش هم باشه
حرف‌جردرعربی!, برای‌انتها, تا, تا آنکه, تاپیش‌در!!!
:)

سلام
آقا نوش جان...فقط همراه با غذا میل شود ترجیحن
تازه به ذهنم رسید شاید شجره نامه اش جالب تر باشه:
بیژن بن کامبیز بن پدرام بن کورش بن جعفر بن محمد
مثلن
...........
در مورد مقصد هم به این اسانی یافت نمی شود اما به آسانی هم یافت می شود... به تابلو بیژن هم دقت بفرمایید به عنوان راهنمایی
...........
بعلللله جواب کاملن حرفه ایست
میگم بهش

ص.ش جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:13 ب.ظ

نه نتونستم حدس بزنم..خلخال؟
اگنس رو تموم کردم. ۱جوری بودش...
ولی سبک شروع و ادامش تازه بود.۱جوری. بازی با زمان داشت خیلی..

سلام
خلخال نیست
تابلوی بیژن ممکنه کمکتون کنه
....
یه کم عقب موندگی هامو جبران کنم برسم حتمن بعد نوشتن مطلبش در موردش بحث می کنیم
ممنون

زنبور جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:58 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

از پسر میله یه همچین سوالاتی هم توقع میره. این کلمه حتی منو به یاد یه شعر از یه شاعر جوون انداخت که زیاد نفهمیدمش. همینقدرش یادمه:
حتی کمی به چهره بازش نمی رسد
شلوار او به قد درازش نمی رسد

سلام
فکر کنم همه بچه ها همچین سوالاتی در چنته دارند
حالا شما هم در آینده می فهمید
اونوقت این اشعار شاعران جوون رو هم خوب متوجه می شوید

[ بدون نام ] جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:33 ب.ظ

پخش گوشت ملاصدرا دیگه آخرشه!

کتاب مارکز توی نوبت خوندن گیره ( بدبختی من دوست ندارم توی کامپیوتر کتاب بخونم!) الان با خوندن "سرزمین گوجه های سبز" سرم گرمه که کاغذیه!

راستی سلام.

سلام بر هژیر
آره واقعن
حتا از موسسه مالی عسکریه هم خفن تره
منم با خوندن کتاب در کامپیوتر میونه خوبی ندارم... این رو هم کاغذیشو گیر آوردم

[ بدون نام ] شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ق.ظ

راستش دوست داشتم بدانم کوچه احمد شاملو در کجای ایران واقع است که چنین اسم بزرگی رو تاب آورده هنوز ...
ولی پرسیدن نام مقصدی رو که خودتون نخواستید بگید ، ورود در حریم خصوصی دانستم و یاد آن پست گران مایه افتادم
...
حالا کجا میرفتی برار جان؟

سلام
حتمن اسم مقصد را خواهم گفت
و البته امیدوارم قبل از گفتن من یکی از مخاطبان بتونه اسمش رو بگه

تازه اسم باقی کوچه ها هم کولاک بود
بگم لو میره

پرنیان شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام میله جان
می شه این دفعه رفتین سفر ما رو هم با خودتون ببرید!

دلمان یه کم خنده ی کم خرج می خواهد!
والبته یک ویلا در یک همچین جائی و نیز پسرک های بامزه ای که سوال های سخت سخت می کنند.

سلام
اول این که آواز دهل شنیدن از دور خوش است

و ویلا هم اصلن ارتباطی به ما نداشت! ما فقط از کنارش رد شدیم
و دوم این که دیگه سفر کی می تونه بره

نگارنده شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com/

در مورد مرکز گوشت ملاصدرا که چندین ساله ما متعجب هستیم ... بگذرید ..

جاده مسلماً خلخال نیست چون اینقدر نزدیک تهران نیست (60 کیلومتر) ولی ابر اینجوری؟؟؟ من فکر کنم سمت شرق تهران باشه، پلوری، چیزی ... هان؟ هویجوری انداختم شاید بگیره ....

پسر شما خیلی باحاله، باباش یه عالمی رو سر کار می ذاره با خروارها خواندی، ایشون با یه سوال ساده پدر رو کلاً گذاشته سر کار ..خوشمان آمد، داد ما رو از شما ستاند ....

سلام
یکی از نمونه های سلیقه منحصر به فرد مسئولین مربوطه است
غیر از گذشتن کار دیگه که نمی تونیم بکنیم
تازه باید دعاشونم بکنیم که موجبات انبساط خاطر رو همینجوری بی هزینه فراهم می کنند
...
لزومن نزدیک تهران دنبالش نگردید
چون این سفر سه ساعت رفت سه ساعت برگشت در وسط یک مسافرت سه روزه رخ داد... وگرنه از تهران تا اونجا فکر کنم یه شیش هفت ساعتی طول بکشه
البته هویجوری یه خورده نزدیک شدید
...
بزرگ شد مراتب رو خدمتشون عرض می کنم ولی اینا خیلی بیشتر از داد , ستانده اند ها

مدادسیاه شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:03 ب.ظ

سلام
چه تصافی
همین پریروز در یکی از کوچه های خیابان پاسدارن توجهم به تابلوی توزیع گوشت ملاصدرا جلب شد و یاد حرف یکی از دوستان افتادم که سالها پیش می گفت یک کله پزی شیک و فرهنگی درمنطقه بازار هست که اسمش کله ویکتورهوگو است .

سلام

چه شود!! رفتیم ویکتورهوگو یه زبون و دو تا پاچه خوردیم با یه آبگوشت مغز
بناگوش می خوای بناگوش های ویکتور هوگو
خیلی فرهنگی بید

آهنات یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 ق.ظ

سلام
خوش باشید
در مورد سوالهای بچه ها به نظرم باید بیشتر بامثال براشون توضیح داد خودشون رو هم بگذارید توی مثال .

بیاریدش پیش من براش توضیح بدم

سلام
ممنون
این پیشنهاد خوبیه...براتون پستشون می کنم

آنتی ابسورد یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ق.ظ

سلام حسین جان
سید عکس های خوبی بود!
روز 5 شنبه یک سفر یکروزه رفتم مشهد(از شمال به مشهد)
5 نفر بودیم نفهمیدیم چطور 350 تومان خرج کردیم.اون هم در یک روز!
آدم نابود می شه.

سلام بر مهران عزیز
یه روزه !!! البته شما بهتون طی الارض کردن می خوره
پول چرک کف دسته! فقط باید سعی کنیم دستامونو نشوریم

دایناسور یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:54 ب.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
از قدیم گفتند بچه را در سفر باید شناخت
همش به سفر

سلام
و اصولن هر بنی بشری را
دورانی که هیچکس هیچکس را نشناسد در راه است

hazhir دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:10 ق.ظ http://sunset77553300.blogsky.com/

امامزاده بیژن ع . یک مثال عالی از هضم و وفق فرهنگی. عالی بود. یه مقدار به خودمون امیدوار شدم.

راستی تو مگه قرارنبود یک کم کوتاه بنویسی! حداقل یک کم وقت بده مطلب های قبلی رو بخونیم مرد. ناراحت نشی ها شوخی بود.

سلام
من البته هضم فرهنگی رو همیشه مثبت نمی بینم...
.....
دیگه از این هم کوتاه تر؟! یاد طوطی شهر قصه افتادم
اما فاصله مطالب از یکدیگر سه روز است که گاهی چهار یا پنج روز هم می شود... سعیم این است که روی سه روز فیکس کنم...

ایوا داوران دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 ق.ظ

سلام

این 60 کیلومتر گمراه کننده است. برای من تهران نشین که همه فاصله ها را از مبدا تهران می سنجم! من تهرانی نیستم البته و همیشه از این خود مرکز بینی تهرانی ها بیزار بوده ام اما دیدم که دارم در ذهنم همه جاهای زیبایی را که با تهران 60 کیلومتر فاصله دارند جستجو می کنم

همه این آسمون ریسمون را بافتم که بگم من نفهمیدم جایی که رفتید کجاست. حتی تقلب تابلوی امامزاده بیژن (شهرستان نور) هم کمک نکرد

سلام
قصدم گمراه کردن نبود... آخه سفرنامه از حرکتمان از تهران آغاز می شد و و چون سفر در تعطیلات اجلاس بود از همان اوایل جاده هراز در ترافیک شدید بودیم و بعد از هشت ساعت به مقصدمان در نور رسیدیم
... فردای اون روز گفتیم یه حرکت فرهنگی بزنیم و از روی نقشه به نتیجه رسیدیم که تا این مقصد فقط 60 کیلومتره...یه ساعته میریم و یه ساعته برمی گردیم که ...
کامنت پایینی مقصد را دقیق حدس زده است
سفرنامه را به خاطر کوتاه شدن مطلب به این صورت درآوردم...
امامزاده هم در همان مسیر است
حالا یه پست خواهم گذاشت
ممنون

فرزانه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام جناب میله
لابد باید اسم اینا را هم گذاشت سفر شر... ولی سفر پر شکاری بوده صیدهای خوبی داشتید
منم فکر می کردم امامزاده بیژن یک شوخی مجازیه یعنی تا این حد مجاز به واقعیت نزدیکه ؟
اون پسرک های تو عکس میله زاده ها هستن دیگه ... عاشق بچه ها م ...
یه مورد مشابه هم من داشتم یه بار می خواستم یه چیزیو براش توضیح بدم یادم نیس چی ... گفتم ببین فرض کن
پسرک فوراً پرسید : مامان فرض چیه ؟ یعنی قفل کردم ها...
گمونم همون سه چار سالش بود

واسه همین مغز سقراطیشون عاشقشونم

مقصدتون هم یوش بوده در مازندران

سلام بر دانشجوی گرامی
نه!!! سفرشر احتمالن به یاوه هایی که در سفر گفته می شود می گویند همانطور که یاوه هایی که در تاکسی می گویند میشد تاکسیشر یا تاکسی شعر ... که این گونه گفته ها از من بعید است!!!
...................
حالا یکی از دوستان که اهل اون نواحی است فرمودند شانس آوردی خودت شکار نشده ای!!! حالا در موردش خواهم نوشت... مه و سرعت لاک پشتی و زورگیری
من که اساساً با سید آشنایی نداشتم...
بله , آورین به نکته بینی شما... خودشونن... من هم
...
مثال شما هم بسیار جالب و هنگ کننده بود
اتفاقن سوال مسیحا هم از یه همچین جایی شروع شد... داشتم علت خلوتی جاده را برای سروش توضیح می دادم و این که مقصدمان چه مکانی است و شعر و شعرنو و اینا...اواسطش گفتم مناظر اینجا قشنگه ولی به خاطر دوریش از کنار دریا گردشگرها حتا برای تفریح نمیان... که کلمه حتا توسط کوچیکه شکار شد
دقیقن من هم
و سوگمندانه این مغز سقراطی بعد از ده یازده سال مدرسه رفتن تبدیل به مغز بزراطی می شود
.............
آورین شما برنده شدید

فرزانه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

حدسش آسون بود راهنمایی هم داشت تو تابلو امامزاده

سلام
شکسته نفسی نفرمایید... آسان هم نبود
رفته اید؟

zmb سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:58 ب.ظ http://www.divanegihayam.blogfa.com/

تصمیم گرفتم در اولین فرصت وصول پول و وقت و امکانات برم یوش

سلام
تابستان بروید... چون تابستان هم خیلی خنک بود... فکر کنم پاییز و زمستانش بترکاند... و حتمن در مورد مسیر هم تحقیق کنید...هم از جاده چالوس و هم از جاده هراز مسیری فرعی به بلده هست... فکر کنم هرازش بهتر باشد...من از نور بلده رفتم که خیلی زمان بر بود...البته چون من در نور مستقر بودم چاره ای نبود ولی اگر مقصد فقط یوش باشد فکر کنم از آن مسیرها بهتر باشد.
خوش بگذرد

مترجم دردها دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:57 ب.ظ http://fenap.blogsky.com

سلام بر برادر حسین فقید!
(ایام عاشورا هم هست دیگر !)

راستش منظره ای که گذاشتید چنگی به دل نمی زد،مهش اش خوب بود ولی ناپاکیزگی و ویران کردن طبیعت اش ویران کننده اعصاب آدمی چو من !

سفرنامه تان خوب بود،مخوصا کوچه ی ِ شاملو !این دیگر از غرایب روزگار

...

شما که سوال رو نوشتید،جوابی هم که دادی را می گفتی دیگر !

سلام بر سید و سالار خاموش خوانان
هنوز چند روزی به قتل ما مانده است و هنوز چراغ ها را خاموش نکرده ایم...
.................
هم من ناعکاس ام و هم دوربین نادوربین وگرنه منظره اش زیبا بود به خصوص که در هنگام رفت که هنوز از مه خبری نبود این قسمتی را که الان سفید می بینیم تمامن سبز است... و آن ته دریا...
و البته در چند عکس دیگری که انداختم میزان ویرانی بیشتر بود
................
ممنون... اسامی کوچه ها واقعن لذت بخش بود
...............
جواب را در کامنت های پست بعد داده ام: مقصد یوش بود زادگاه و آرامگاه نیما... و البته در کنارش سیروس طاهباز که یکی دیگر از کوچه ها به نامش بود.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد