میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

جابجایی های غول آسا

من از بچگی عاشق اسباب کشی بودم!! در حدی که مامانم به من چشم غره می رفت که: آهای پسر چشاتو درویش کن، تو هنوز باید درس بخونی و بعدشم تازه باید بری سربازی و بعدشم کار پیدا کنی و بعد اونوقت ما ببینیم چی کار می تونیم برات بکنیم!... و اینجوری بود که من سوختم و ساختم.
آن موقع همه اسباب هایم داخل یک چمدان جا می شدند و می توانستم به سبک کفاری که در این فیلم های کلاسیک جابجا میشوند این ور و آن ور بروم ...واقعن من و اسباب کشی می توانستیم زوج خوشبختی بشویم! اما من درس خواندم و سربازی رفتم و سر کار رفتم.
پس از طی این مراحل,یک روز صبح متوجه شدم که آستین های خودم و اطرافیانم به طرز مشکوکی بالا زده شده... دردسرتان ندهم,این شد که حالا ما با دو تا خاور اسباب اثاثیه این ور و آن ور میرویم.بعضی ها توی خیابان به ما نگاه می کنند و از برق چشمانشان این طور به نظر میرسد که دوست دارند جای من باشند! واقعن راست گفته اند که این دنیا مثل تیمارستانی است که همه ساکنینش دوست دارند تخت شان را عوض کنند...
راستش من هنوز عاشق همان اسباب کشی چمدانی دوران نوجوانیم هستم.عشق های دوران نوجوانی رو باید مظلوم ترین عشق ها خطاب کرد چون واقعن هیچ کس آنها را جدی نمی گیرد. حتا خود آدم!
نظرات 18 + ارسال نظر
بریدا پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:19 ب.ظ

داستان مرغ همسایه ست!

من سال هاست که با همان یک چمدان و یک کارتون کتاب جا به جا می شوم
و این داستان همچنان ادامه دارد

سلام
شما انسان خوشبختی هستید
اینطور نیست!؟

الى جمعه 20 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:30 ق.ظ

ولى من متنفرم از اسباب کشی . یه اسباب کشی در پیش رو دارم خدا به خیر کنه . پیشاپیش دارم کلى براش برنامه ریزى مى کنم که اذیتم نکنه!

سلام
فکر کنم یه دعایی توی مفاتیح جهت دفع شر اسباب کشی باشه
من راه های دیگه را امتحان کردم جواب نگرفتم!

خانم مسافر جمعه 20 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:34 ق.ظ http://2alef.persianblog.ir

کاش واقعا میشد تختم رو عوض کنم

سلام
فیلم افسانه آه را دیدید!؟

بریدا جمعه 20 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:09 ب.ظ

فکر کنم هستم
از آنجه که به چیزی/ کسی دل نبسته ام/ نمی بندم معمولا
رفتن/گذشتن دشوار که نیست
خوشبختی هم میتوان نامیدش

سلام

نمی تونم بگم که در هر شرایطی این وضعیت خوبه یا نه...مهم اینه که احساس خوشبختی می کنید

الی جمعه 20 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:27 ب.ظ http://manoshahr.blogfa.com

سلام
سبک سری های دوره نوجوانی، دوست داشتنی و خاطره انگیز...

سلام
یادش به خیر...اون موشک ها چه سوتی می کشید و بمب ها چه صدایی ایجاد می کرد

سمره شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:09 ق.ظ

اسباب کشی تون بخیر

سلام
چهارستون بدنم تبدیل شد به بیست ستون... یعنی حالت درازکش تقریبن

الی شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:36 ب.ظ

مفاتیح اگر دعایی داره واسه اسباب کشی هاى هزار و اندى پیشه . واسه چهارتا دونه مفرغ و مس و ورشو و بوریا نه واسه این همه تیر و تخته ىو کامپیوتر امروزى که نفهمیدیم که دور و بمون رو کرفت

سلام
هوووم...درسته... بهش فکر نکرده بودم...آره...همینه... بگو چرا اون دعاهایی که برای پولدار شدن می خونیم به نظرمون بی نتیجه میاد! ارزش پول سقوط کرده رسیده به حد نامحسوس. آفرین
من از بیگانه ها هرگز ننالم
که با من هرچه کرد این تیر و تخته ها کرد

boof شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:19 ب.ظ

و به احتمالی قوی اسباب کشی ( به کسر اول) هم عاشق شما بوده. به اسباب کشی ( به ضم اول) باید روی می آوردی تا به بلای خاوران مبتلا نگردی.
و سلام

سلام
واللا من هرچی توی چشاش زل زدم که چیزی دستگیرم نشد اما از اونجایی که معمولن معشوق دمار از عاشق در می آورد می شود گفت که بله اونم یه نیمچه احساسی داشته

مهرداد شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:27 ب.ظ

سلام دوست عزیز
حسرت روز های قشنگ بی دغدغگی رو برامون تازه کردی.
اما چه روزای شیرینی بود در عین همه ی تلخی های جدی گرفته نشدن.

سلام بر شما
برای قضیه ایستادن در صف نان خیلی ما رو جدی می گرفتند بیشتر از خودمون

خانم مسافر یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:35 ق.ظ http://2alef.persianblog.ir

افسانه آه یادآوری خوبی بود.
بار ها پیش اومده که به جمله ی سانتیاگوی گفتگو در کتدرال فکر کنم و ببینم کجا خودم رو به گا دادم
اما همیشه باز به این نتیجه رسیدم که اگر یک بار دیگه متولد بشم، همین راه رو دوباره طی خواهم کردو شاید فقط چند تا تغییر کوچیک توش بدم، چند جا مواظب تر باشم و چند جا با دقتتر رفتار کنم. اما مسیر کلی زندگیم رو تغییر اساسی نمیدم و باز همون خواستگار ثروتمنده رو انتخاب می کنم!!! :))
ولی حقیقتا چی میشد تخت ما توی اروپا بود!! نه وسط این همه جنگ و نا آرومی؟!

سلام
افسانه آه را اتفاقن یکی از دوستانم در قضیه مشابهی به یاد من آورده بود فی الواقع از روی دست ایشون تقلید کردم...عمرشان طولانی و خوش باد...
خب این تامل بسیار خوبی است سانتیاگو به مدد استاد یوسا باز هم دقیقن به نقطه مورد نظر دست نیافت و بین چند سکانس مهم از زندگی اش مردد بود...ولی فی الواقع یک نقطه خاص نیست! چندین نقطه است...
چه کتاب معرکه ای بود. عالی بود.
انتخاب خوبیه می تونی هم روی اون دویست هزار مارک هم حساب کنی
چی میشد؟! احتمالن یه چیزایی از خدایی خدا کم میشد!
در روایت آمده است که عده ای از یکنواختی بهشت کسل شده بودند و از خدا طلب هیجان کردند و این شد که می بینی...

مارسی یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:08 ب.ظ

انتخابات بعدی رو کی قرار میدی؟؟؟
):
در مورد اسبای کشی هم نظری ندارم

سلام
به زودی... مطلب مربوط به تام جونز را که بنویسم روال معمول را از سر می گیرم.
ممنون

فرزانه یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:04 ب.ظ http://www.fparsay.blogsky.com

سلام
زنده باد اسباب کشی به سبک نوجوانی شما ... ولی کو پیدا میشه ؟ دلم غنج می رود برای اسباب کشی با یه چمدان و عشق های نوجوانی

سلام
برای یافتنش باید نوجوان شد!
بسم اللله

عمو جغد بی شاخ دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:54 ب.ظ http://samanica.blogfa.com

فک کنم تنها کسی هستی که دیدم چنین عشقی داره :)

سلام
وقتی یه مقدار با تاخیر به عشقکده برسی حق انتخابت محدود میشه دیگه

الى دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:28 ب.ظ

ببخشید من اینقدر غلط غولوط ! نوشتم
تقصیر این تبلت هاست و کمى وقت

سلام
این تبلت های تقصیرکار را باید تبعید کنید این طرف

درخت ابدی دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:32 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
اگه کتاب‌ها رو فاکتور بگیریم٬ منم نسبتا سبک‌بارم. اما دلم نمی‌خواد هرسال اسباب‌کشی کنم. چند سال یه بار قابل تحمله.
پس به سلامتی اسباب‌کشی کردی.

سلام بر درخت پربار سبک بار
من بعد از غور و تفکر و چکاپ و آدیت خودم دیدم نهایتن یک بار دیگه بتونم این کار رو انجام بدم... فکر کنم اون یه بار رو هم بذارم برای نقل مکان به محل رویای آمریکایی خودم!
بله تمام شد

. سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:04 ب.ظ

چرا اون موقع ها بهتون میگفتن که چشاتون رو درویش کنین و دست نگه دارین تا خودمون یه فکری براتون بکنیم؟ مگه اسباب کشی هم جزو چیز میزای ممنوعه بود؟ نگرفتم مطلب رو. شاید میخواستین خونه مجردی بگیرین...
بعدشم تو افسانه آه دختره تو دانشگاه به آه میگفت شما از بچه های تاترین؟ دختره ی صاف ساده...

سلام
این البته مطایبه ای بیش نبود! با یکی از دوستانم دیالوگی داشتم در باب اسباب کشی...ایشان فرمودند که عاشق اسباب کشی هستند و من هم خواستم کم نیاورم گفتم که اگر اونجور بود و اینجور نبود منم بی احساس نیستم
خانه مجردی که از امکانات و ابداعات دو سه نسل پس از ماست اون زمان خونه درختی روی بورس بود!!
....

که پنج‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:17 ب.ظ http://janywalter.blogsky.com

اونایی که می تونن از اسباباشون دل بکنند آدمای خوشبختی هستند
کنفسیوس

سلام
عجب جمله حکیمانه ای
هر بار که می خوانمش درهای جدیدی به رویم باز و نکات جدیدی بر من آشکار می شود.

منیر جمعه 27 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:18 ق.ظ

سلام

گر پیر شدی جانا از معرکه دست بردار
و اینچنین شد که ما از معشوق شما دست شستیم
باورم نمیشه که دیگه اسباب منزل رو از هیچ جای دنیا به هیچ جای دنیا نخواهم کشید .

...
خانه ات آباد

سلام
اووووه...حالا کو تا ما پیر شیم
منظورم پیر طریقته ها!
...
مشکل خوشبختی همینه دیگه! وقتی هم میاد آدم حضورش و وجودش رو باور نمی کنه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد