میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

ینگه دنیا (1919) جان دوس پاسوس


درخصوص فرم رمان در قسمت قبل (مدار42) توضیحاتی داده شد. کتاب 1919 نیز با همان شکل به روایت در بازه زمانی اوایل 1917 تا اوایل 1919 یعنی از زمان ورود ایالات متحده به جنگ جهانی اول تا زمان اتمام جنگ و انعقاد پیمان صلح و معاهده ورسای, می پردازد.

اشخاص اصلی بخش های روایی تقریبن همان کسانی هستند که در مدار42 نیز حضور داشتند. در مدار42 زندگی پنج نفر به طور ویژه دنبال می شود: مک (کارگر حروفچین با تمایلات چپ), جان وارد مورهاوس (فعال در زمینه تبلیغات و روابط عمومی و دارای روابط و نفوذ), جینی ویلیامز (تندنویس و ماشین نویس), النور استادارد (طراح دکوراسیون) و چارلی آندرسون (کارگر مکانیک) که سه نفر وسطی در مقطعی از زمان در کنار یکدیگر قرار می گیرند. این سه نفر در رمان 1919 هم تقریبن همیشه در معرض دید خواننده قرار دارند اما به صورت ویژه و مجزا زندگی آنها دنبال نمی شود بلکه از طریق بیان شرح حال پنج نفر دیگر پی به حال و روز آنها می بریم: جو ویلیامز (ملوان و برادر جینی), ریچارد الزورث سُوِج (راننده آمبولانس در ابتدای جنگ که در انتها سر از دار و دسته مورهاوس درمی آورد), ایولین هاچینز (دوست و همکار النور که اکثرن با اوست), الیزابت ان ترنت (معروف به دختر که نماینده قشری است که در اثر سرخوردگی های عاطفی به اروپا رفتند و زندگیش به نوعی با افراد فوق الذکر پیوند می خورد) و بن کامپتون (فعال مبارزات کارگری- که در جلد اول هم اسمش به میان آمده بود).

شرح حال این افراد در کنار یکدیگر چشم اندازی از اوضاع اجتماعی آمریکا در مقطع مورد نظر را به دست می دهد و البته این چشم انداز با سه بخش دیگر (اخبار و دوربین عکاسی و زندگینامه مشاهیر) تکمیل می شود. در 1919 مشاهیری که نویسنده به زندگینامه آنها می پردازد کاملن سیاسی هستند و خود گواه وضعیت آن زمان است که کسی نمی توانسته از این قضیه فارغ باشد (در بخش اول دانشمندان و مخترعین هم حضور داشتند مثل ادیسون). بیشتر این افراد برای ما ناشناس هستند اما شناخت بهتر آنها بسیار برای شناخت این مقطع زمانی ایالات متحده لازم است. این افراد را می توان به دو گروه تقسیم نمود: گروه اول موافقین جنگ که یا سیاستمدارند یا سرمایه دار (تئودور روزولت, ویلسون, خاندان مورگان, پکستون هیبن) و گروه دوم مخالفین جنگ که یا روزنامه نگارند یا فعال کارگری (جان رید, رندولف بورن, جو هیل, وزلی اورست). البته این بخش شامل 9 قسمت است که هشت تای آنها در این دو گروه قرار گرفت و نفر نهم فی الواقع محصول نهایی کار گروه اول است:"جنازه یک آمریکایی"...که به صورت شهید گمنام به آمریکا تشییع شد و سیاستمداران با آن عکس یادگاری انداختند و نطق کردند و به قول امروزی ها استفاده ابزاری... در مطلب قبلی اشاره کردم که این زندگینامه ها گاهی به شعر نزدیک می شود و احساسات در آن موج می زند که در 1919 غلظت آن بیشتر می شود. به عنوان مثال درخصوص روزولت و ویلسون و مورگان نیش و کنایه ها تند و تیز است و برای افراد گروه دوم تقریبن سوگنامه سراییده شده است و متن مربوط به جنازه هم واقعن تاثیرگذار است.

***

پ ن 1: حالا باید در خماری گانه سوم این تریلوژی به مکیدن سماق مشغول شوم. واقعن چرا!!!؟؟؟

پ ن 2: مشخصات کتاب من؛ ترجمه سعید باستانی, انتشارات هاشمی, چاپ اول 1385, تیراژ 2200 نسخه, 599 صفحه, 7500 تومان

پ ن 3: قصد رفتن به سمت میامی را داشتم اما گذرم به اورگان افتاد! قسمت رو ببین...


 

 

نکات قابل ذکر

1-      خوشباوری بسیاری از شخصیت های داستان نسبت به اینکه انقلاب جهانی رخ خواهد داد و صلح و عدالت واقعی تحقق پیدا خواهد کرد...این خوشباوری گاهی به ساده لوحی منتهی می شود. این خوشباوری فقط منحصر در چپ ها نیست, آن طرفی ها هم اصولن خوشباور و ساده هستند.

2-      خود نویسنده هم از این قضیه برکنار نیست. به خصوص آنجا که در مقدمه مترجم از او نقل قول می شود که سرمایه داری آمریکایی محکوم به زوال است و... گاهی تکرار بی اساس یک گزاره آن را در ذهن ما تبدیل به بدیهیات می کند مثل آن زمانی که هرکس پشت تریبون قرار می گرفت حتمن باید یک بار می گفت که بازگشت شرایط به ماقبل دوم خرداد غیر ممکن است!! و کار به جایی رسید و چنان شد که دیدید...

3-      تصویری از جامعه که مبتنی بر گفتار مردم کوچه و بازار است به نظر تصویر دقیق تری می آید تا آنچه که در تحلیل ها و تاریخ نگاری ها به دست می آید.

4-      این گروه های فشار آمریکایی و سرکوب های وحشیانه جنبش های کارگری و مخالفان گاه بسیار آشنا به نظر می رسند... آدم اول تعجب می کند که چرا جلد سوم این تریلوژی چاپ نمی شود و حتا تعجب می کند که چرا این کتاب در بوق و کرنا نمی شود اما بعد کمتر تعجب می کند.

5-      آمریکایی ها صد سال است که با توسل به جنگ می خواهند صلح جهانی را به ارمغان بیاورند...پشتکارشان مثال زدنی است.

6-      رقابت متفقین پیروز در جنگ اول در کنفرانس صلح و حواشی آن قابل توجه است...هرکس دوست دارد دولت متبوعش متولی برقراری دموکراسی و صلح در مناطق نفت خیز و دیگر نقاط حساس شود.

7-      سرنوشت جو هیل و وزلی اورست و امثالهم نشان می دهد که با ترانه و مرانه نمی توان حکم زوال چیزی را صادر کرد...توهمی بیش نیست... مایوس کننده است...اما راهکار نویسنده به نظرم این است که حداقل می توان به صورت فردی, مانند ریچارد سوج و مورهاوس و جی اچ بارو عمل ننمود. همین هم کار ساده ای نیست.

8-      با تاسی به یکی از شخصیت ها: این جنگ نیست لامصب فاحشه خونه ست! یا: این که جنگ نیست تور جهانگردی است! و همین ایشان می فرماید: رفقا توی تمام تاریخ نیرنگی کثیف تر از این جنگ پیدا نمی کنین, ولی من قربونش برم با این پرستارهای صلیب سرخش!...یکی دیگر از ایشان می فرماید: روش های ضد بارداری بزرگترین موهبتی است که پس از کشف آتش نصیب بشر شده است. البته این موهبت برای نویسندگان کمی مشکل ایجاد کرد چرا که خلق موقعیت های دراماتیک پس از این کشف دیگر به سادگی قبل نبود!

9-      ایتالیایی های مهمان نواز دائماً در خیابان به سوی آمبولانس رانها می دویدند, با آنها دست می دادند و بابت داشتن رییس جمهوری چون آقای ویلسون به ایشان تبریک می گفتند! اما دزد شیر پاک خورده ای همه لاستیک های زاپاس را از توی کامیون و کیف مدیر تبلیغات صلیب سرخ را از روی صندلی نفربر کش رفت. توی نوشگاه ها همه برایشان کف می زدند و پیاله فروشها سرشان کلاه می گذاشتند. Evviva gli alleati (زنده باد متفقین). گفتم اگه می رید اون سمت حواستون باشه!

10-   فکر کنم پازل جنگ جهانی اول با این شاهکارها تکمیل تر می شود: در جبهه غرب خبری نیست (از نویسنده ای آلمانی) شوایک (از نویسنده ای چک از خطه امپراطوری اتریش-مجارستان) سفر به انتهای شب (از نویسنده ای فرانسوی) و ینگه دنیا (از نویسنده ای آمریکایی) که هر چهار نویسنده در جنگ حضور داشتند...البته می توان به این لیست اضافه نمود. مثلن با کمی فاصله: وداع با اسلحه. آیا بریتانیایی ها به عنوان یکی از طرفین مهم جنگ در این زمینه اثری ندارند؟ روس ها هم که درگیر انقلاب بودند و ده روزی که جهان را تکان داد!

 

نظرات 10 + ارسال نظر
سمره جمعه 17 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:37 ب.ظ

سلام برمیله استمراری
ازجهت استمرار در خواندن کتب و...
غرض از مزاحمت ازآنجا که من بسیار فضول هستم حین فضولیات قبلا یک وبلاگی بین پیوند امید و دازاین بود مال یه آقایی که رفته بودشیرازدانشجوبود،اسمش یادم نیست و آدرسش ولی مطالبش هنوزیادمن مونده نمی دونید چی شد؟

سلام بر سمره بعید
از جهت سوالی که مربوط به گذشته دور است و...
با این مشخصاتی که دادید ذهن من راه به جاهای شفافی نبرد...یعنی برد یک جاهایی که کمی نیمه شفاف همراه با گرد و غبار محلی بود. اگر از مطالبش بگویید ممکن است ذهنم راه به جاهایی ببرد. (قاعدتن ایشان باید حذف وبلاگ کرده باشند که دیگر در پیوندهای من نیست)

سمره شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:02 ق.ظ

یه مطلب علمی ازش یادمه نوشته بود دانشمندان کشف کردندکه اندازه دورکمرباوفاداری رابطه داره و...یه رنگ وبلاگش بیشترعلمی بود با کمی شعرو دل تنگی و...خاطره .. تحلیل های جالبی داشت .یادم هست شما انگارمیشناختیدش ،انگارازوقتی تهران بوده میشناختیدش بعد رفته بود شیراز ارشد بخونه و....

والا با این نشونی ها هم ذهنم به جایی راه نبرد!
مطمئنم که هنوز دچار آلزایمر نشدم...!
فی الواقع اون سطر آخرتون قطعن درست نیست.
ولی اون مطلب ارتباط دور کمر و وفاداری آشناست هرچند علمی نیست
در آخر هم وبلاگ همه ماها یه مقدار شعر و دلتنگی و خاطره داره!

خانم مسافر شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:57 ب.ظ

معرفی تونل رو خوندم. مرسی

سلام
نوش جان
همیشه توی ذهنمه که حق مطلب برای اون کتاب ادا نشده...

سمره شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:40 ب.ظ

چرا من یادمه هیچ کی یادش نیست؟


قاعدتن باید ردپایی ازش توی کامنتدونی مونده باشه...
این هم یه فایده دیگه برای کامنت گذاشتن

ناهید یکشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:44 ق.ظ

سلام بر میله ی عزیز .
ینی یه بار نشد ببینم خوانش کتابهای من با شما یکجور و هماهنگ باشه ! هر چیزی که شما میخونید من نخوندم اینهمه کتاب و رمان دارم میخونم یه بار بصورت تصادفی اونی که شما میخونید رو ....
ینی چی آخه
نقدتون از کتابها بسیار سازنده و کامل هست . گاهی میگم حالا این نقد رو خوندم دیگه اصل کتاب رو نخونم ، حق مطلب رو بیشتر از خود ِ نویسنده ادا میکنید

سلام بر شما
ماشالللا آخه اونقدر رمان زیاده که همینجوری احتمال همزمان شدن خوانش خیلی کمه... مگه مثل اون دو عزیزی که جوایز ویژه پیش بینی جام جهانی امسال رو بردند باشیم! یادم میفته درب و داغون میشم! طرف یه بار شرکت کرده بود فقط!! اونم اشتباه!!! بعد این میله عین آمار هر 64 بازی رو پیش بینی کرده بود اما کشک
خلاصه اینجوریاس...
...
اگه اصل کتابارو بخونید می فهمید که همچین تحفه ای هم نیست مطلب من و خوشبختانه تیراژ کتابا نشون میده چقدر خواننده بالقوه هست ولذا منم اینجا لک و لکی می کنم و تریپ ورمی دارم

ناهید یکشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:20 ب.ظ

درست میگید واقعا . تو خونه ی ما که جوّ مردانه ای حاکمه هر شب کلی پیش بینی و بحث و دعوا ، تهش هیچی در نیومد

البته یه چند تایی از کتابهایی رو که نوشتید خوندم . طبق همون نوشته ها قضاوت کردم میله جان .. من طبق لیست 100 کتاب ، مطالعه نمیکنم . شاید دلیل این عدم همزمان بودن همین باشه .

در عوض خاطره شد!!
...
اون لیست ها به من کمک می کنه توی انتخاب کتاب...تا حالا ازش بدی ندیدم... اما جاده خاکی هم زیاد زدم و از لیست خارج شدم (بیش از 50 درصد موارد) که بعضی مواقع پنچر شدم و بعضی مواقع سورپریز

مدادسیاه یکشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:34 ب.ظ

سلام
میله جان 1919 را در مقایسه با مدار 42 چگونه دیدی؟

نمی دانم اگر آدم ها مطمئن باشند که دنیا چنین و چنان خواهد شد آیا خودشان را به زحمت خواهند انداخت که چنین و چنان بشود؟

سلام بر مداد گرامی
طبیعتن در 1919 آن غافلگیری و نو بودن فرم دیگر مطرح نیست.
به نظرم آنگونه که در مدار42 نویسنده کوشیده بود افکار سیاسی و احساساتش را مهار کند در 1919 نتوانسته بود که البته کمی طبیعی است. سرجمع هر دو را دوست داشتم و پسندیدم.
خوشبختانه آدم ها هیچگاه نمی توانند مطمئن بشوند که دنیا چنین و چنان خواهد شد!

خانم مسافر دوشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:30 ق.ظ http://2alef.persianblog.ir

ایرانی ها هم یه جوک براش ساختن. دو تا منتقد امریکایی نشسته بودن. اوی به دومی میگه: کتاب جدید کرول اوتس رو خوندی؟ دومی میگه: الان!؟ یا الان!؟

سلام

البته منتقدان و خوانندگان ایرانی کمتر زحمت خواندن را به خود می دهند! اما جوکش را حتمن می سازند

درخت ابدی چهارشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:50 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
در 1919 شخصیت‌های اصلی کارگری‌ترن و فضا هم قاعدتا به تمایلات چپی نزدیک‌تره.
اما از یه چیز نگاه نویسنده خوشم اومد: با جزییات و افراد عادی در کنار مشاهیر کلیتی رو خلق می‌کنه که به قول خودت٬ تاریخ‌نگاران باید بهش رجوع کنن تا تحلیلشون درست‌تر باشه.
البته٬ به اظهار نظرهای ساده‌لوحانه در مورد انقلاب هم باید حق داد٬ چون هنوز پیامدهای وخیمش رو ندیده بودن٬ از جمله همین انقلاب اکتبر 1917 که زندگی خیلیا رو نابود کرد و چیز دندون‌گیری هم به بار نیاورد.

سلام
شاید... ولی به نظرم خود پیروزی انقلاب در روسیه تاثیر بیشتری داره در چپ شدن فضا چون به نوعی به عنوان یک الگوی موفقیت (صرفن پیروز شدن کارگران منظورمه) باعث تقویت و بالا رفتن روحیه مبارزان چپ در نقاط دیگر می شود و واقعیت هم در اون سالها همینه... حالا از همین زاویه وقتی کارگران یا هر فعال چپی در آن سالها بدون توجه به ساختارهای جامعه خودش و بدون توجه به برایند نیروهای بین المللی و ...نوید پیروزی حتمی را می دهد به نظرم ساده لوحانه است (منهای این که بعد از پیروزی چه اتفاقی رخ خواهد داد و اینا) ...مثلن اون سخنران سازمان کارگران صنعتی جهان در حرفهایش از بیرون آمدن جامعه جدید از بطن جامعه کهن حرف می زند و باقی همینجور بلغور می کنن! و خیلی شعارهای دیگه و نویسنده به نظرم خیلی خوب این دسته را هجو می کند... در عین حالی که در شرح حال برخی فعالان چپ بسیار همدلانه حرف می زند.
در کل این کتاب بهترین رمانی بود که به عنوان یک رمان تاریخی خوانده ام...عالی بود.

ملیکا یکشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:49 ق.ظ

سلام
در مقایسه با مدار 42 ، هر چند راحت تر بود (به خاطر آشنایی با ساختار وفرم )ولی اون جذابیت رو برام نداشت ، حتا شخصیت های کتاب اول رو هم بیشتر دوست داشتم ،برام کمی خسته کننده شده بود .
ولی نوشته ی شما مثل همیشه عالی بود .
بعد از خووندن هرکتابی ،مطالب شما را درباره ی اون می خوونم و انصافا" هم خیلی راه گشا هستند

سلام
پس این را هم خوندید! ... بله به نسبت جذابیتش کمتر بود که طبیعی است... اما واقعن چهارتا کتاب تاریخی می خوندیم در مورد آمریکا و جنگ جهانی اول اینجوری که این کتاب به آدم دید می داد دید نمی داد (چقدر دید و داد!).
شما مثل همیشه لطف دارید.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد