میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

غریبه ها در قطار پاتریشیا های اسمیت

"گای  دانیل هاینس" جوانی است که در رشته معماری جزء شاخص هاست و مسیر پیشرفت خوب و مطمئنی برای آینده نزدیک او در آمریکای نیمه اول قرن بیستم قابل تصور است. او ازدواج ناموفقی داشته است و مدتی است که از همسرش جدا زندگی می کند. همسر او میریام از مرد دیگری باردار است و حالا می خواهد رسماً طلاق بگیرند. گای قصد دارد پس از طلاق با دختری به نام "آن" ازدواج کند. در ابتدای داستان گای سوار بر قطار در حال بازگشت به زادگاه خود و محل سکونت همسرش است. او نگران است که آیا میریام به راحتی تن به طلاق می دهد یا با توجه به خلق و خویش تا حد ممکن او را آزار می دهد و یا تلکه می کند. در قطار او با مرد جوانی به نام "چارلز برونو" برخورد می کند. برونو کمی روان پریش است, داستانهای جنایی زیاد می خواند و چون از پدرش متنفر است مدام در حال کشیدن نقشه قتل اوست. در برخورد با گای و حرفهایی که رد و بدل می شود نقشه عجیبی به ذهنش می رسد و پیشنهاد می کند تا او همسر گای را به قتل برساند و در عوض گای, پدرش را بکشد و بدین ترتیب با توجه به این که هیچکدام انگیزه ای برای این قتل ها ندارند, عمراً توسط پلیس ردیابی شوند و همچنین آنهایی که انگیزه دارند در زمان قتل شاهد های محکمی خواهند داشت. گای با توجه به خصوصیاتش نه تنها این نقشه را جدی نمی گیرد بلکه از برونو هم متنفر می شود. اما برونو شیفته نقشه خودش می شود و ...

(ادامه مطلب کوتاه است و یک سوال هم دارد)

***

پاتریشیا های اسمیت جنایی نویس آمریکایی است که از او یک کتاب با عنوان آقای ریپلی زیرک (یا با استعداد) در لیست 1001 کتاب حضور دارد و بر اساس داستانهایش فیلم هایی ساخته شده است که از جمله آنها همین کتاب است که هیچکاک بر اساس آن فیلم بیگانگان در ترن را ساخته است. این کتاب اولین اثر خانم های اسمیت است.

این کتاب دو بار به فارسی ترجمه شده است؛ در سال 1380 توسط سعید کمالی دهقان و در سال 1381 توسط محمدحسن سجودی.

مشخصات کتاب من: ترجمه محمدحسن سجودی , انتشارات فرهنگ کاوش, بهار 1381, تیراژ 2200 نسخه, 347 صفحه, 2400 تومان    


داستانی جنایی

در تفاوت داستان جنایی و داستان پلیسی می توان گفت که در نوع اول محور داستان مقوله جنایت و ابعاد روانی آن است و در نوع دوم داستان بیشتر بر کاکل یک معما و کارآگاهی که قرار است گره معما را باز کند می چرخد. اینجا ما با یک داستان جنایی روبرو هستیم و نویسنده در تلاش است تا نشان بدهد هر انسانی این توانایی را دارد که مرتکب قتل شود و به قول خودش: عشق و تنفر , اهریمن و اهورا در قلب انسان  کنار هم زندگی می کنند... و همیشه این امکان هست که تحت شرایطی، بخش اهریمنی و بخش تنفر بر بخش متضادشان فایق شوند و فردی نرمال تبدیل به آدمی جنایتکار شود.

برونو غریبه ایست که جفت پا وارد زندگی و سرنوشت گای می شود و از همان ابتدا گای تلاش می کند از دست او فرار کند اما او مثل بختک خودش را روی او انداخته است...مثل همان بخش اهریمنی وجودش که همیشه با اوست.

در این زمینه حرف اساسی نویسنده در صفحه 340 بیان می شود:

من معتقدم هر مردی می تونه بی حیثیت بشه. من هم می تونم تو را بی حیثیت کنم. همون شرایط را برات فراهم می کنم, حیثیتت را به باد می دم و وادارت می کنم که یکی را بکشی. ممکنه از روش های متفاوت تری از آنچه برونو بکار برد استفاده کنم, ولی شدنی است. فکر می کنی حکومتهای توتالیتر را چی نگه می داره؟

ترجمه بد

اگر کتاب حاوی داستانی جنایی و طبیعتن پرکشش نبود چه بسا کتاب را کنار می گذاشتم! ترجمه تحت اللفظی است و واقعن به یک ویرایش فارسی نیاز دارد:

هرچندگاه میریام برای پول به او نامه می نوشت که گای به او اجازه می داد در اختیار داشته باشد, به مقدار کم اما با ناراحتی بسیار؛ زیرا برای میریام خیلی ساده و خیلی طبیعی بود که مبارزه ای را در متکالف(نام شهر است) علیه او شروع کند. (ص9)

حس مقصود, که برایش عجیب و شیرین بود, او را در مسیر جریانی غیر قابل مقاومت انداخت. به بیرون از پنجره که خیره شد, دریافت که بین فکر و چشم هماهنگی تازه ای است. شروع کرد به تعقل که در نظر چه می خواهد بکند. (ص81)

گاه انتخاب کلمات به گونه ایست که نه تنها حس مربوطه را منتقل نمی کند بلکه خواننده هنگ می کند! به عنوان نمونه:

آن به حالتی بازتابانه به سقف خیره شد.(ص105) واقعن توی کفم بدانم این نوع خیره شدن چه نوع خیره شدنی است!؟  لطفن حدس و گمان و برداشت خود را از این نوع نگاه کردن برایم بنویسید.


نظرات 13 + ارسال نظر
که دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 05:12 ب.ظ http://janywalter.blogsky.com

گوگل ترنسلیت بهتر ترجمه می کنه!

فکر کنم آن به بازتاب خودش یا عکس خودش روی سقف خیره شده بوده!

خوبین؟

سلام
حالا نمی خوام بگم به اون شدت...!
شایدم آن به حالتی عرفانی دست یافته و تصویر خودش را در سقف می دیده است و لذا همانگونه که در آینه خودش را می دیده در سقف هم ...!
خوبم مرسی...کمی فقط آلرژی زده بالا و به حال سرما خوردگی فرو رفته ام.

پالوما! دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:18 ب.ظ

خو سقف داشته نگاش میکرده متعاقبا اینم به سقف نگاهیده
یا مثلا خودشو تو سقف دیده که باید سقفش آینه دار بوده باشه

سلام
آره میشه گفت با سقف به صورت چشم تو چشم به هم خیره شده بودند! البته آینه گفتی یه جرقه هایی توی ذهنم زده شد!! شاید با این اینه های کوچک آرایش که خانم ها همراه دارند داشته یواشکی سقف رو دید می زده و به حالتی بازتابانه به سقف خیره شده بوده

هووووم... این تعبیر خوبی شد

سحر دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:04 ب.ظ

چندان با این تقسیم بندی ها مواقق نیستم چون همانطور که خودتان بهتر می دانید در بسیاری از موارد به کلی به هم می ریزند. تازگی ها رمان درخشانی می خواندم با عنوان past imperfect که آمیزه ای بود از هر دوی اینها به علاوه ی دو سه تا چیز دیگر!
این موضوع در رمان های جدیدتر بیشتر نمود دارد.
مساله ی دیگر این است که رمان هایی که یک کارآگاه خصوصی درشان حضور دارد با رمان هایی که کارآگاهی از نیروی پلیس دارند که طبعا در چارچوب های شناخته شده ی قانون قرار می گیرند، خیلی تفاوت دارند. این دومی در زیرگونه ی Police Procedure قرار می گیرد که بیشتر به چگونگی جمع اوری مدارک برای محکوم کردن کسی می پردازد.
در مورد ترجمه اش هم که دیگر نمی شود چیزی گفت.مرا به یاد ترجمه ی گتسبی بزرگ انداخت.باورم نمیشد دارم یکی از شاهکارهای جهان را می خوانم. نمی دانم چطور کسی می تواند با یک رمان چنین کاری بکند. مگر این مترجم ها خودشان دوست ندارند از خواندن رمان لذت ببرند؟!
راستی یه موقع نروید سراغ رمانی که بالا نوشتم. فقط نصفش free است و درست در حساس ترین قسمت می گوید باید ادامه ی کتاب را بخرید!

سلام
باهات موافقم از این جهت که این تقسیم بندی جامع و مانع نیست اما واقعن می شود تقسیم بندی جامع و مانعی ارائه داد؟! به نظرم واقعن نمیشه در هیچ زمینه ای چنین تقسیم بندی ای ارائه کرد و بالاخره برخی از آثار در نقاط مرزی و همپوشان تقسیم بندی قرار می گیرند... بیشتر می خواستم به این موضوع اشاره کنم که داستان حاوی معمای یک قتل نیست و بیشتر به روانکاوی قاتل می پردازد.
ترجمه گتسبی واقعن در مقابل این ترجمه حرف های زیادی برای گفتن دارد...اینو از ته دل میگم!!

ممنون از هشدار...کتاب فقط کاغذی

قناری معدن چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 03:32 ب.ظ http://filterplus.blogfa.com

از رمان های جنایی فراری بودم. اما همین چند خط ی که نوشتی مشتاقم کرد بگردم دنبال کتاب. فیلم ریپلی با استعداد رو خیلی دوس داشتم

سلام
ادامه مطلب و قضیه ترجمه را خوانده اید دیگر!؟ گفته باشم تا بعدن مدیون نشم

درخت ابدی پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:09 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام
باید ترجمه‌ی سعید کمالی دهقان رو می‌گرفتی که صاحب سایت سیب گاززده‌س.
از های‌اسمیت رمان معرکه‌ی "آقای ریپلی بااستعداد" رو خووندم.
رمان‌های جنایی و کارآگاهی رو دوست دارم و گاهی که توی دوران فترت خووندن قرار می‌گیرم، می‌رم سراغشون. هم جذابن و هم ذهن رو ورز می‌دن. دیشب "شرلوک هلمز" رو شروع کردم.
منظور نویسنده "فکورانه" بوده، ولی مترجم ناشی طوری ترجمه کرده که فکر کردم تصویر سقف توی چشمای آن افتاده.
راستی، زیرتیتر وبلاگت هم بانمکه. دقت نکرده بودم.

سلام
بله می شناسم ایشون رو و ارادت دارم به سایتشون...این کتاب رو فکر کنم وقتی دبیرستانی بودند ترجمه کردند و یه داستانی هم داشت که نوشته بودند در رابطه با این ترجمه در 15 سالگی
منتها نه ترجمه ایشون و نه حتا این ترجمه که من خوندم هیچکدوم خیلی توی بازار نیست و من همینو توی یه حراج ته انباری یافتمش.
نگاه من هم تقریبن به رمان های جنایی همینه...موتورم رو تمیز و گرم نگه می داره!
اصن این کلمه بازتابانه خودش یه پدیده ایه
اون نوشته زیاد قدیمی نیست مال نهایتن یه ماه اخیره

مدادسیاه پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:05 ب.ظ

سلام
میله جان چه آدم پر طاقتی هستی که توانسته ای چنین ترجمه ای را به انتها برسانی.

سلام
خب اگه ول می کردم واقعن کلافه می شدم چون میرفت روی مخم که بالاخره چی شد تهش!
یه بار اینو شروع کرده بودم همون صفحه 20 متوقف شدم. این بار چون انتصابات بود گفتم تا تهش برم.

Rojin شنبه 12 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:31 ب.ظ http://rojna.blogfa.com

:))) @ چشم تو چشم هم خیره شده بودن.


من چند تا کتاب انگلیسی خوندم که اصلشون قابل مقایسه با ترجمشون نبوده . شاید بیشتر به این علت که حس و حال نویسنده رو نتونستن نشون بدن و اصطلاحاتی بود که تو ترجمه فارسی معادلی واسش پیدا نمیشه و یا هم مترجم مبتدی ، به هر حال نمیشه همه زبان ها رو بلد بود. همون بهتر که بعد از پرس و جو بهترین مترجما رو شناخت و دنبال کارای اونا بود.

سلام
با این نکته که اول سقف خیره شده بود بعد آن
...
گاهی به دانستن یا ندانستن زبان انگلیسی یا زبان مبداء بر نمی گردد این اشکالات...بلکه بر می گردد به عدم تسلط به زبان فارسی. تقریبن اکثر موارد بعد از ترجمه یک مرحله ویرایش هم دارند که می بایست در این مرحله گیر و گور های کار دربیاد و بعد بشینند برای این گیر و گور ها راهکار پیدا کنند ...
مشکل اینجاست که گاهی حس می کنم این نمونه خوان ها و ویرایشگران کتاب را نمی خوانند و کتاب با همه این مشکلات وارد بازار می شود و کاسه کوزه ها سر مترجم بدبخت شکسته می شود!

Rojin شنبه 12 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:10 ب.ظ http://rojna.blogfa.com

از این پست رسیدم به دیدن فیلم the talented Mr ripley! اونم من که اهل فیلم جنایی نیستم. فیلم خوبی بود.

به این میگن قدرت پست و کامنت!

فقط جالبه بدونم تو ترجمه فارسیش که درخت ابدی خوندن به هموسکچوال بودن ریدلی هم چیزی اشاره شده ؟ یا سانسور شده؟


خوشحالم
میله رو می بینم که به سبک این زیبایی اندام کار ها فیگور بازو گرفته و از قدرتش خوشش اومده
.....
قابل توجه درخت ابدی و سحر که کتاب را خوانده اند.
وگرنه باید منتظر بمانید من کتاب را پیدا کنم و بخرم و بیارم بگذارم داخل کتابخانه و بعدها نوبت خواندنش برسد و ...
ممکن است در فیلنامه هم ایشان تبدیل شده باشند به یک همجنسگرا...این هم دور از ذهن نیست.

سحر یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:45 ب.ظ

شک نکنید ، نمونه ها و ویراستارها کتاب ها را نمی خوانند یا اگر به خودشان زحمت بدهند و بخوانندشان ، تغییراتشان در حد تبدیل کردن می باشد به است و از اینجور چیزهاست. کلا توی ایران ویراستار هیچوقت جدی گرفته نشده و روز به روز هم اوضاع بدتر می شود. مقصر هم در اغلب موارد ناشران هستند ، بهانه شان هم این است که ویراستارمان توی کتابت تغییر نداده چون زبان نمی داند که البته حرف درستی است. گرفتاری اونجاست که استخدام کردن ویراستار زبان دان خرج بر می دارد، بنابراین مثل بقیه ی مساىل مملکت صورت مساله حذف می شود.
تازگی ها هم طوری شده که کتاب را باید شسته و رفته و ویراسته و غلط گیری شده و صفحه بندی شده تحویلشان بدهی تا اگر دلشان بخواهند چاپش کنند. تازه اگر گند نزنند توی کارت باید کلاهت را بیانداری اسمان.

سلام
یاد بوف کور هدایت افتادم و نسخه ای که من خواندمش که به واقع افتضاح بود از این بابت و یادمه که دوه سه تا اسم به عنوان نمونه خوان ردیف کرده بود و من واقعن حیرت کرده بودم که این نمونه خوان ها چه چیز را خوانده بودند!! مثال هایش را فکر کنم در پست بوف کور زده باشم... گند زده بودند به واقع.
......
پس تازگی ها ناشران دنبال هلو هستند!

یکی از دوستان پرسیده است که آیا در نسخه فارسی "آقای ریپلی با استعداد" همجنس باز بودن ریپلی ذکر شده است یا نه؟ (یکی دو کامنت بالاتر)

شادی دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:28 ق.ظ http://neveshte-jat.blogfa.com/

اتفاقا این جمله بر خلاف جمله «شروع کرد به تعقل که در نظر چه می خواهد بکند» کاملا حس مربوطه را منتقل کرده است.
حالت بازتابانه، یعنی نگاه کننده، حس و حال سقف را به طور بازتابانه به خود ِ سقف، انعکاس بدهد. در این حالت فرد مذکور، سقف را موجودی زنده تصور می نماید و حس بی تفاوتی و سکون و رکود و یکنواختی ای را که در سقف است، در چشمان خود بازآفرینی کرده و با خیره شدن، آن را آرام آرام به سقف باز می تاباند. معمولا خیره شدن های بازتابانه، در افراد انتقامجو رواج بسیاری دارد.

سلام

آن جملات هم در نوع خودشان بله... اما واقعن برای بازتابانه وقت گذاشتید هابسیار از این جهت ممنونم جالب بود... اما "آن" بهش نمی خورد این حالات چون اهل انتقام که نبود و در موضع انتقام هم قرار نگرفت و کلن شخصیتش آنچنان نبود که بخواهد یک همچین نگاه هایی به سقف بیاندازد

درخت ابدی چهارشنبه 16 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:28 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام مجدد.
والا من کتاب و فیلم رو با فاصله‌ی چندساله خووندم و دیدم و توی کتاب این نکته یادم نمیاد. اما چون مترجمش فرزانه طاهری بوده، احتمالا یه فکری به حالش کرده. در توضیح پشت جلد کتاب به "همزیستی دو مرد" اشاره شده. تاریخ انتشار کتاب هم 79 هستش.

سلام
مرسی از دقت به سوالات دوستان
قابل توجه روژین
....
خودمم باید کتاب رو گیر بیارم. مرسی

منیر دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:38 ق.ظ

خب پس ما هم به حالتی بازتابانه به فیگور میله که در جواب روژین نوشته خیره میشیم .
به چشم بلاگر _ مخاطب یا همان برار خاخوری :)

سلام
آره دقیقن به حالت بازتابانه بلاگر مخاطبی

پوریا دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 08:35 ق.ظ

سلام
من این کتاب رو میخوام بخونم و خیلی خیلی تو بازار دنبالش گشتم و پیدا نکردم اگر کسی این کتاب رو داره لطفا لطفا با من تماس بگیره 09190391352

سلام
قابل توجه دوستان
می‌خواهید امانت بگیرید یا بخرید؟!
امانتی در کتابخانه‌ها خواهید یافت

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد