میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

شکست در کوئینتا استانیسلاو لم


فضانورد جوانی به نام پارویس با سفینه باربری اش در یکی از بندرگاه های فضایی بر روی سیاره تایتان (از قمرهای زحل) فرود می آید. فعالیت های گسترده ای بر روی این سیاره در حال انجام است. قبل از فرود ظاهرن چند نفر از کسانی که در این ناحیه از فضا مشغول کار هستند داخل یک گودال ناپدید شده اند و آخرین آنها خلبان معروفی به نام پیرکس است که از قضا استاد پارویس نیز بوده است. پارویس تصمیم می گیرد به جستجوی استادش داخل گودال برود...

در ادامه خواهیم دید که در یک سفینه غول پیکر که ظاهرن از مدت ها قبل ساخت آن در تایتان شروع شده بود، گروهی از فضانوردان آماده حرکت به سمت سیاره کوئینتا از کهکشان بتا هستند که با توجه به مدارک به دست آمده دارای حیات و تمدن هوشمندی است...

داستان پیرامون این ماموریت و برخورد با موجودات زنده دیگر در گوشه ای از این فضای لایتناهی است و نویسنده تلاش نموده است تا مسائل مرتبط با این موضوع را بکاود که در ادامه مطلب به این موضوع خواهم پرداخت. در یک کلام به نظرم رسید آن بازه زمان-مکانی مورد نیاز برای درک متقابل من و این کتاب و ایجاد رابطه مناسب، نه الان و نه در آینده قابل دستیابی نیست. شاید جایی در گذشته این "روزنه تماس" وجود داشته است...شاید!...این قضیه روزنه تماس اصطلاح بسیار جالبی بود که از امهات این داستان است و البته نقطه درخشان این کتاب که در ادامه مطلب به آن خواهم پرداخت.

***

استانیسلاو لم نویسنده لهستانی داستانهای علمی تخیلی است که از معروفترین داستانهایش می توان سولاریس را نام برد که هم در لیست 1001 کتاب حضور دارد و هم دارای دو سه نسخه سینمایی و تلویزیونی است.

این کتاب توسط آقای پیمان اسماعیلیان ترجمه شده و انتشارات جوانه رشد آن را منتشر نموده است. (مشخصات کتاب من: چاپ اول، سال 1382 ، تیراژ 2200 نسخه ، 408 صفحه ، 2900 تومان)

  


داستان علمی تخیلی

از دیدگاه من وقتی می گوییم "داستانِ علمی تخیلی" قاعدتن می بایست وجه داستان بر وجه علمی و تخیلی بچربد ...یعنی اولویت اول داستان است. چنانچه بخواهیم بیشتر به پروراندن نظرات علمی تخیلی خود اقدام کنیم بهتر است که بی خیال داستان نوشتن شویم!(می دانم حکم دیکتاتورمآبانه ایست!) به طور خلاصه؛ توصیفات و توضیحات بعضن علمی و فنی کتاب زیاد است و گاهی آزاردهنده و خسته کننده. خواننده ناآشنا به فیزیک و مکانیک مطلقن از این کتاب لذت نخواهد برد که هیچ، بلکه امکان ندارد موفق به خواندن کتاب شود...برای آشنایان هم تضمینی نیست!

کاش این موضوع جالب کتاب در لابلای این توضیحات و توصیفات و زیاده روی ها و...شهید نمی شد.

ارتباط با موجودات هوشمند ناشناخته

انریکو فرمی فیزیکدان ایتالیایی الاصل آمریکایی یک جمله ای دارد که تحت عنوان پارادوکس فرمی معروف شده است. ایشان می فرماید با توجه به ابعاد کهکشانها و کثرت سیارات و ستاره ها احتمال وجود سیاراتی مشابه زمین کم نیست و محتمل است که در این سیارات حیات و تمدن شکل گرفته باشد اما چرا هیچ نشانه ای از آنها و هیچ تلاشی برای ارتباط برقرار کردن از سوی آنها مشاهده نمی شود؟

وقتی در صفحه 117 راوی دانای کل می گوید: این امر به گمان کسانی که امید به شنیدن علایمی هوشمندانه، گوش به ستارگان سپرده بودند، شکستی مفتضحانه بود. راز سکوت کیهان مبدل به چالشی عظیم با علوم زمینی شده بود...اشاره ای به همین موضوع دارد.(البته به نظر من کیهان سکوت کند کلن بهتر است!)

برای رساندن پیام یا رسیدن به این موجودات هوشمند احتمالی معضلات اساسی نظیر فاصله و هزینه و زبان و محدودیت های فیزیکی و... وجود دارد. فاصله ها و ابعاد کهکشانها به گونه ایست که انتقال پیام هم نیاز به صبر و حوصله چند قرنی دارد چه برسد به رد و بدل شدن پیام ها و شکل گیری گفتگو... معضل بعدی زبان است؛ واقعن با چه زبانی می توان ارتباط را برقرار کرد؟ زبان عنصری ثابت و مستقل از حیات و محیط و تکامل اجتماعی ما نیست و قاعدتن بر فرض وجود موجوداتی هوشمند, زبان آنها نیز متاثر از پارامترهای خاص خودشان است و چه بسا برای ما کاملن ناشناخته باشد...من اگر بخواهم از این زاویه از خودم تخیل در کنم می گویم چه بسا همین ویروس ابولا یک نوع پیام از طرف یک تمدن هوشمند فضایی باشد که در سیاره شان عشاق جوان به یکدیگر ابولا هدیه می دهند! و برای نشان دادن حسن نیت شان کپسول های ابولا را در فضا به مثابه تیری در تاریکی ول نموده اند تا اگر موجودات هوشمند دیگری در کهکشان آن را دریافت نمودند پی به وجود با محبت و صلح طلب آنها ببرند!! متاسفانه در کتاب به مقوله زبان کمتر پرداخته شده است و در نهایت امر واقعن من متوجه نشدم چگونه و با چه رسم الخط و زبانی اینها چند تا پیام ردوبدل کردند.

نویسنده با عنایت به این موضوعات, راهکارهایی در نظر گرفته تا به هر ترتیب این روبرو شدن اتفاق بیافتد. مثلن سفینه غول پیکری در تایتان ساخته می شود که تقریبن این سیاره صرف همین قضیه می شود! یا قضیه سرعت نور و فواصل و غیره و ذلک با ترفندهایی حل می شود اما...هدف نویسنده این است تا نشان بدهد این ارتباط اگر ممکن باشد قطعن مطلوب نیست و اکتشاف یک جهان تازه بدون آسیب رساندن به آن ممکن نیست...در این راستا یک اصطلاح جالب توجه را تحت عنوان "روزنه تماس" خلق می کند.

روزنه تماس یک بازه زمانی است که در آن بازه امکان درک متقابل وجود دارد و خارج از آن طرفین همدیگر را درست درک نمی کنند. مثلن فرض کنید در همین کره خودمان این امکان پیش بیاید که من در یک سفر فانتزی به گذشته, بروم به تایلند قرن دوم میلادی! واقعن ارتباط برقرار کردن مشکل است...احتمال این که مانند سفیر سابقمان در برزیل یا همین سرپرست تدارکات تیم فوتبال مان در اینچئون "تفاوت فرهنگی" به وجود بیاید زیاد است! چون من با پیش فرض های خودم به آنها نگاه می کنم (منظورم ماساژ و ایناست نه چیز دیگه, بحث علمی تخیلی است!) و آنها نیز با پیش فرض های خودشان...اصلن بهتر است همان نظریات اریک فون دنیکن را در نظر بگیرید؛ ایشان می فرمودند که برخی شواهد حاکی است که موجودات فرازمینی چندهزار سال قبل به زمین آمده اند و در نظر انسان هایی که با آنها برخورد کرده اند این موجودات, خدایان و امثالهم جلوه کرده اند.فارغ از صحت ماجرا درصورت وقوع این امر چنین برداشتی کاملن محتمل بوده است.

در این داستان, تمدن مذکور البته در دوران اولیه اش نیست و اتفاقن پیشرفت های خوبی هم در عرصه فضایی داشته است اما آنجا هم مثل زمین در سالی که نویسنده در آن داستان را نوشته است (1986) درگیر جنگ سرد است و حتا فراتر از آن ... می بینیم که در آن شرایط هم این درک متقابل به وجود نمی آید و اساسن امکان به وجود آمدنش به واسطه همان پیش فرض هایی که دو طرف در ذهنشان است و حق هم دارند, قابل تصور نیست لذا:

 همیشه تمدن های تازه ای در گیر و دار پیدایش بوده و پیش از آن که امکان تبادل علائم با آنها میسر شود از بازه درک دو جانبه – روزنه تماس – می گریختند.(ص146) و با معیارهای کیهانی «روزنه تماس» لحظه ای بیش نبود. (ص122)

نکات و برش هایی از داستان

1-      هر چه اسامی اسطوره ای یونانی بود در این کتاب روی سیارات و سفینه ها و... به کار برده شد! طبیعتن با توجه به کثرت آن اسامی می توانید تصور کنید چقدر اسم قلمبه سلمبه داریم توی کتاب.

2-      در توافق نامه ملل متحد باید اصلی برای جلوگیری از ورود کودن ها به امور فضانوردی بگنجانند!(ص21) حیف توافق نامه ملل متحد ضمانت اجرایی ندارد وگرنه خیلی چیزها می بایست در آن گنجانده می شد.

3-      آنها با به یغما بردن اسرار درونی گیاهان, جانوران و بدن های خود, زیست کره و پیکر خود را دگرگون ساختند, اما عطش قلمرو طلبی, عطشی سیری ناپذیر بود.

4-      فرض کن که عاشق تصویر دختری شانزده ساله شده ای و راه می افتی تا گیرش بیاوری. متاسفانه سفرت پنجاه سال به درازا می کشد. چیزی که پیدا می کنی یا پیرزن است یا قبرش. اگر تصمیم بگیری که با نامه به او اظهار عشق کنی، پیش از آنکه اولین جواب را دریافت کنی، پیر شده ای. لب لباب اندیشه پایه در گفتگو با هوشمندان فرازمینی همین است. نمی شود با بازه های چند قرنی گفت و گو را ادامه داد.

5-      این قضیه روزنه تماس را در مورد ارتباط بین آدمها هم می توانیم تصور کنیم. جالب است.

6-      اگر فضانوردان با سرعت های نزدیک به سرعت نور سفر می کردند، نه کسانی را می دیدند که برای دیدارشان می شتافتند و نه کسانی را که روی زمین چشم انتظارشان بودند. در مبداء و مقصد، در طول همان دو سه سال زمان سپری شده در سفینه، قرن های بسیار می گذشت. و با استعانت به این موضوع می بینیم که کلیسا اعلامیه و بیانیه می دهد که: او که جهان را آفرید، دیدار مخلوقات ستارگان گوناگون را رویایی بیهوده رقم زده است. او سدی در میان شان قرار داده است کاملاً تهی و نادیدنی، اما گذر ناپذیر. مغاکی که تنها او قادر به عبور از آن است، نه انسان. این نهادها مثل گربه معروف مرتضی علی همیشه روی چهاردست و پا فرود می آیند.

7-      فیزیک کوره راهی است در میان پهن دشتی که تخیل آدمی قادر به ادراکش نیست.

8-      اضافات زیرنویس زورکی ارشادی هم خنده دار است!! در ص155 نویسنده از کسانی صحبت می کند که مرده اند و باصطلاح مومیایی شده اند و پس از مدتها احیا می شوند و یکی از شخصیت های داستان از قول این احیا شده ها می گوید که این افراد چیزی از دنیای پس از مرگ ندیده اند. بعد در زیرنویس می خوانیم که: برخلاف ادعای نویسنده, بسیاری از افراد بازگشته از مرگ دیده ها و شنیده های خود را از دنیای باقی به خاطر آورده و در اسناد و کتاب های گوناگون ثبت کرده اند. هووووم! چشم تهاجم فرهنگی کور شد!! خوب شد!!!؟

9-      واقعن هر اتفاقی در آینده قابل تصور است...یک استدلال جالب داشت در ص242 که فارسیش می شود این: تصور کنید از پانصد سال قبل به این طرف تریلیون ها اتفاق احتمالی در سلسله شجره نامه من ممکن بود رخ بدهد تا من به دنیا نیایم و در واقع در پانصد سال قبل, احتمال به دنیا آمدن من در همان زمانی که به دنیا آمدم چیزی بسیار نزدیک به صفر بوده است...اما می بینید که من به دنیا آمدم و الانم اینجام!

10-   درست است که گاهی اوقات واقعن حوصله ام سر می رفت از توضیحات روده درازانه فنی که به خصوص اون کامپیوتر سفینه ارائه می کرد و گاه اقدامات ناصوابی انجام می دادم در حد یکی دو پاراگراف جا انداختن اما این هم سبب نشد که این را از دست بدهم: ...به همین دلیل بود که گاگارین پرواز را در آخرین لحظه با آنچه مترادف یک «یا حسین!» در زبان روسی است, شروع کرد.(ص380) کسی می دونه آن اصطلاحی که مترادف یا حسین است چیست در زبان روسی؟ قبل از فروپاشی شوروی...

 

 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
درخت ابدی چهارشنبه 16 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:07 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
من هیچ علاقه‌ای به داستان‌های علمی-تخیلی ندارم و حتا کارهای آسیموف رو هم نخووندم. به نظرم، یه اسطوره‌ی پیشرفت علم پشتش هست که بیش‌تر به افسانه‌های کودکانه شبیهش می‌کنه.
این حرفم مهمله، ولی با این همه شاخه‌های علوم انسانی هنوز در درک بعضی رفتارهای آدما واموندیم، چه برسه به موجودات فضایی. توهم توطئه هم این‌جا البته دخیله که شکل کیهانی پیدا کرده.
نکته‌ی دهم احتمالا "یا استالین" بوده که گرفتار "روزنه‌ی تماس" شده!

سلام
من در دوران دبیرستان علاقه داشتم اما الان موضع خاصی ندارم یعنی نه شیفتگی و نه پسزدگی... گاهی اوقات این ژانر می تواند جالب باشد به شرط آنکه وجه فنی قضیه اینطور توی ذوقم نزند. مثلن پایان ابدیت آسیموف را چند سال قبل خوندم بدم نیومد ولی مثلن اودیسه فضایی سی کلارک را که بیست سال پیش خوندم یادمه فیل کیف شده بودم اما این کتاب یه خورده زد توی ذوقم.
آره گاهی دور زدن قوانین و واقعیت های فیزیکی خیلی کودکانه به نظر می رسد.
این قضیه توهم توطئه هم دقیقن اصطلاح مناسبیه برای کوتاه شدن روزنه تماس که در داستان هم رخ می دهد.
اگه قبل از خروشچف بود می شد گفت یا استالین بوده اما ...واقعن کنجکاوم بدونم چی بوده!!

قناری معدن پنج‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 07:58 ق.ظ http://filterplus.blogfa.com

فرستادن صداهای ظبط شده آدم در فضا...مثل کسی که در جزیره ای دور افتاده هر غروب آتش بزرگی درست می کند بلکه کسی ببیندش...شاید فضایی ها بتونن ما رو نجات بدن

سلام
با توجه به فواصل و ابعاد کهکشان و این قضیه روزنه تماس و...ظاهرن در این مورد هم نجات دهنده در گور خفته است!

مدادسیاه جمعه 18 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:09 ق.ظ

سلام
من هم مثل درخت علاقه ای به علمی تخیلی ها ندارم اما چون از علاقه مندان ونه گات هستم از قضا چند روز پیش افسونگران تایتانش را تمام کردم که مثل بیشتر کارهای او چیزی در حدود علمی تخیلی( یا شاید تخیلی علمی) است و باز هم از قضا چنان که از اسمش پیداست تایتان در آن مکانی مهم است.
فرصت بشود در باره اش خواهم نوشت.

سلام
تایتان به خاطر ویژگی هی خاصش جایگاه بالایی در ژانر علمی تخیلی دارد.
وونه گات و سلاخ خانه شماره پنجش هم یک نمونه مورد علاقه من در این ژانر می باشد.
منتظر مطلبتان هستم.
ممنون

مارسی شنبه 19 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:23 ب.ظ

سلام
خاک بکر رو شروع کردم سه روزه
شبی 3 فصل
لطفا خوندی زود نیا سوک سوک نکن
ما هم باید وقت کنیم بخونیم

سلام
من الان صفحه 320 هستم
باشه منتظر بودم بهانه ای پیش بیاید برای دمی درنگ!
خیالت راحت حداقل چهار پنج روز وقت داری

انا یکشنبه 20 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 03:38 ب.ظ http://www.royayetafavot. blogfa.com

Manam eyne derakht

سلام بر رویای تفاوت
چون مشابه سلیقه درخت (البته در این مورد خاص) در بین کتابخوانان به طور عام و اینجا به طور خاص اکثریت دارند مطمئن بودم هیچوقت در انتخابات رای نمیاورد ولذا مجبور به انتصاب و یا تخصیص یارانه شدم که خدای ناکرده دسته جمعی متهم به دیکتاتوری اکثریت نشویم!
سالی یکی دو تا حقشونه...

بریدا یکشنبه 20 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:23 ب.ظ

کاش مارا فرصت زیر و بمی بود

سلام
آره معمولن نه فرصتی هست ...نه نی...نه دم...نه شرحی برای شرح دادن.
به قول گوردر زندگی کوتاه است و به قول ما خرما بر نخیل!

اما با همه این اوصاف تکان تکان را مسئولانه و هنرمندانه باید داد حتا اگر دیده و خوانده نشود و روزنه تماس بسته شود

سمره چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:31 ق.ظ

میله هایی که تنبل بشن میبرندبهشون پرچم میزنند ها
ازماگفتن

سلام
اوهوم موافقم منتها الان دنبال یه فرصت کوتاه می گردم تنبل بازی دربیارم لامصب یه کوچولو هم وقت پیدا نمیشه
علاوه بر اون یکی از دوستان درخواستش این بود کمی معطل کنم تا ایشون هم خودشون رو برسونند...حالا شاید امروز یه خاطره ای چیزی نوشتیم

منیر دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:44 ق.ظ

کاش یه روزنه تماسی با مترجم پیدا کنید . واقعن یا حسین یعنی چی به روسی ؟

سلام
والله بد فکری نیست از خود مترجم بپرسم...
اگر توی صفحات اجتماعی بودم دنبالشان می گشتم بلکه روزنه تماس را پیدا کنم

علی گوهر پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 11:41 ق.ظ

باسلام
یه سوال داشتم سایتی هست که این کتاب رو بفروش برسونه اگه مدنظر داری بفرمایید
با تشکر

سلام دوست عزیز
بهترین جا برای پیدا کردن این کتاب انتشارات آن است. من در نمایشگاه کتاب از غرفه جوانه رشد این کتاب را گرفتم. البته باید سراغش را بگیری ببینی هنوز ته انباراشون هست یا نه...الانم ایام نمایشگاه نزدیکه. برای تماس اگر در گوگل جستجو کنی شماره انتشارات را حتمن خواهی یافت.
موفق باشید

صمیمی جمعه 15 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:54 ق.ظ

به نظر من کتابهای آقای استانیسلاولم بسیار عالی هستند به خصوص سولاریس و شکست ناپذیر که شیفته این دو کتاب شدم عالی بودند مخصوصا شکست ناپذیر که هرچه قدر هم بخونم سیر نمیشم از خوندنش

سلام
ممنون از در اختیار گذاشتن تجربه تان... واجب شد شکست ناپذیر رو توی برنامه پیدا کردن بگذارم.

پژمان جمعه 13 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 07:28 ق.ظ

خب سلیقه‌ها متفاوته. من این کتاب رو دو بار خوندم و از خط به خط بسیار لذت بردم. مخصوصا از توضیحات علمیش که برام جالب بودن.

سلام
من هم همانطور که از مطلب پیداست از خیلی قسمت‌های کتاب لذت بردم... حتی حس می‌کنم اگر بیست سال قبل می‌خواندم بیشتر لذت می‌بردم و به قول شما خط به خط... همین نشان می‌دهد آن قضیه «روزنه تماس» که نویسنده مطرح می‌کند چقدر با اهمیت است

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد