میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

بدیهیات نسبتاً بدیهی!

برخی گزاره‌ها در حال حاضر برای ما بدیهی است ولی همیشه این گونه نبوده است! مثلاً این‌که زن و مرد می بایست از حقوق شهروندی برابری برخوردار باشند, یک نمونه از این گزاره‌هاست. یکی از حقوق شهروندی "حق رای" است که در برخی ممالک دنیا برای کسب آن زحمت ها کشیده شده است و حتا چه خون ها... همین حق رایی که در برخی ممالک دیگر به صورت کادو‌پیچ‌شده تحویل زنان شد.

یکی از نخستین کتاب هایی که اندیشه های طرفداری از حقوق زنان را مطرح نمود کتاب "استیفای حقوق زنان" اثر خانم مری ولستونکرافت بود که در سال 1792 منتشر گردید. یکی از موضوعات مطرح در کتاب دفاع از حق تحصیل زنان بود که الان یک امر بدیهی است. ایشان اعلام کردند که "زنان همه حماقت‌ها و معایب تمدن را به دست آورده‌اند و از مواهب آن بی‌نصیب مانده‌اند".(این نقل‌قول را از کتاب جامعه شناسی گیدنز آورده‌ام و ضمناً اشاره کنم که این خانم در سن 38 سالگی در اثر عوارض زایمان فوت کردند و  فرزندی که به دنیا آمد همان مری شلی خالق فرانکنشتاین است)

در همان ایام به تازگی انقلاب کبیر فرانسه رخ داده بود و زنان هم مانند دیگر اقشار در این انقلاب فعال بودند و پس از آن نیز با تاسیس باشگاه‌های زنان فعالیت خود را ادامه دادند. اعلامیه حقوق زنان، بیانیه‌ای بود که آنها بر‌اساس اعلامیه‌ی حقوق‌بشر و شهروندی تنظیم نمودند و در آن ذکر شده بود که: "حقوق شهروند آزاد و برابر نمی‌تواند به مردان محدود شود. چگونه ممکن است برابری حقیقی به دست آید هنگامی که نیمی از جمعیت از امتیازاتی که مردان در آن سهیم هستند محروم گردیده‌اند؟" این سوال، که احتمالاً برای ما پاسخی بدیهی و آشکار دارد برای زنان فرانسوی هم پاسخ آشکاری داشت! کلیه انجمن‌های زنان منحل شد و گردن یکی از رهبران‌شان نیز آشکارا به زیر گیوتین رفت.

نیم قرن بعد, یعنی در سال 1848 فعالان زن در آمریکا بر اساس اعلامیه استقلال آمریکا, بیانیه ای نوشتند و در آن ذکر کردند: "ما این حقایق را بدیهی می‌دانیم که همه مردان و زنان برابر آفریده شده‌اند" که البته سیر وقایع نشان داد که چندان هم بدیهی نبوده است! چون در نهایت تا سال 1920 یکی از ساده‌ترین مظاهر حقوق شهروندی یعنی حق رای را به دست نیاوردند. البته برخی از همین زنان سفیدپوست فعال در حوزه حقوق زنان وقتی زنان سیاه‌پوست (مثل ایشان) وارد صحنه شدند واکنش‌هایی نشان دادند که نشان داد موضوع برابری هنوز برای خودشان نیز بدیهی نبوده است!

در لندن و در سال 1908 اجتماعی نیم‌میلیون نفری و بسیار کم‌سابقه در همین زمینه کسب حق رای و حقوق شهروندی برابر پدید آمد لیکن نهایتاً انگلستان تا سال 1928 به این موضوع بدیهی تن نداد. این اتفاق برای فرانسه به عنوان کشوری پیشرو در جمهوری خواهی و غیره و ذلک در سال 1945 رخ داد. برای ما در سال 1963 و برای کشور یوسا اینا (پرو) تا سال 1979 طول کشید. حق رای را به عنوان یک موضوع ساده و احتمالاً بدیهی! امروزی مثال زدم که مربوط به موج اول فمینیسم است.

احساس من این است که واژه فمینیسم، سرنوشتی شبیه به واژه لیبرالیسم در سال های اولیه انقلاب پیدا کرده است. لازم بود حداقل برای خودم کمی این موضوع روشن شود پس به کتاب "نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر" تالیف جورج ریتزر مراجعه کردم و چیزهایی که در ادامه خواهم نوشت برگرفته از فصل هشتم این کتاب است.

 

نظریه‌های فمینیستی زندگی اجتماعی و تجربه انسانی را از چشم‌انداز زنان مورد بررسی قرار می‌دهد. هدف از این نظریات آن است که با تشخیص نابرابری جنسیتی و اجحاف‌هایی که بر زنان به خاطر زن بودن تحمیل می‌شود, نه تنها نابرابری زن و مرد را از میان بردارد, بلکه هرگونه ساختار اجتماعی را که در جهت نابرابری افراد جامعه عمل می کند مورد شناسایی قرار داده و آن را نابود یا تصحیح کند.

نظریه های فمینیستی را می توان بر اساس این دو پرسش بنیادین طبقه بندی کرد:

درباره زنان چه می دانیم؟

چرا وضع زنان به این صورت است؟

در پاسخ به سوال اول, سه سطح جواب مطرح شده است. نخستین پاسخ این است که جایگاه و تجربه زنان در بیشتر موقعیت‌ها با جایگاه و تجربه مردان در همان موقعیت‌ها تفاوت دارد. پژوهش‌های مرتبط با این موضوع به جزئیات این تفاوت‌ها پرداخته‌اند. یک گروه به تبیین‌های زیست‌شناختی و بخصوص نظریات فروید در باب ساختار شخصیتی متفاوت زنان و مردان می پردازند (تفاوت های سیستم تناسلی و آن فراگردهای شناختی و عاطفی که با کشف این تفاوت‌های جسمانی از سوی کودکان آغاز می‌شود). تبیین های نهادی به موضوع تقسیم کار و عرصه‌های جداگانه زندگی زنان اشاره می‌کنند (زایندگی و مراقبت از کودکان). تبیین‌های روانشناختی اجتماعی به فرایندهای اجتماعی‌شدن و یادگیری نقش‌های متفاوت در زنان و مردان تاکید دارند... به جز نظریه پردازان محافظه‌کار و غیر فمینیستی که فقط از گریزناپذیری تفاوت‌های جنسیتی سخن می‌گویند و خواستار تسلیم در برابر مقتضیات این تفاوت‌هایند, توصیه‌هایی که این نظریه‌های "تفاوت جنسیتی" درباره موقعیت زنان می‌کنند بر محور نیاز به احترام به زنان دور می‌زنند. این نظریه‌پردازان معمولاً درخواست می‌کنند که شیوه‌های متمایز زندگی زنان به منزله شقوق کارآمدی که می‌توانند جای شیوه‌های مردانه را بگیرند, باید به رسمیت شناخته شوند. در مبارزه‌جویانه ترین بخش این طیف نظری با این داعیه فمینیستی روبرو می‌شویم: هرگاه که شیوه‌های زندگی زنانه در جامعه عجین شده و بخشی از حیات همگانی گردد, جهان برای همه ما مکان امن‌تر و انسانی‌تری خواهد شد.

پاسخ دوم به سوال اول این است که جایگاه زنان در بیشتر موقعیت‌ها نه تنها متفاوت از جایگاه مردان است بلکه کم‌بها‌تر و با آن نابرابر است. این نابرابری از سازمان جامعه سرچشمه می‌گیرد و از هیچ‌گونه تفاوت مهم زیست‌شناختی یا شخصیتی میان زنان و مردان ناشی نمی‌شود. هرچند انسان‌ها ممکن است از نظر استعداد و ویژگی‌هایشان با یکدیگر تا اندازه‌ای متفاوت باشند اما هیچ الگوی تفاوت طبیعی مهمی وجود ندارد که دو جنس را از هم متمایز سازد. به عقیده نظریه پردازان این نحله، همه انسان‌ها برای شکوفایی و تحقق استعدادهایشان نیاز به آزادی عمل دارند اما ساختار اجتماعی قدرت، به زنان اجازه نمی دهد که مانند مردان آزادانه این نیاز طبیعی را برآورده ساخته و درصدد تحقق استعدادهایشان برآیند. دو گونه عمده نظریه فمینیستی که بر نابرابری جنسیتی تاکید دارند و درصدد تبیین آن هستند عبارتند از: فمینیسم لیبرالی و فمینیسم مارکسیستی.

فمینیست های لیبرال بر "تبعیض جنسیتی" انگشت می‌گذارند و آن را همانند ایدئولوژی‌های نژادپرستانه توصیف می کنند و آن را شامل پیش‌داوری‌ها و عرف‌های تبعیض‌آمیز علیه زنان و باورهای پذیرفته شده درباره تفاوت‌های طبیعی میان زن و مرد که سرنوشت های اجتماعی متفاوتی را برای دو جنس رقم می‌زنند می‌دانند. به خاطر همین تبعیض جنسیتی است که زنان از همان کودکی محدود می‌شوند تا آن‌که نقش‌هایی را در بزرگسالی پذیرا گردند که آنها را از انسانیت کامل محروم و به موجودات کودن, وابسته و ناخودآگاه افسرده‌ای تبدیل سازد. راوی داستان "مگر آنکه" کمابیش در چنین موضعی قرار دارد... در جایی از داستان عنوان می کند که آرزوی دخترانش این است که انسان کامل باشند (این انسان کامل با چیزی که در معارف خودمان می خوانیم متفاوت است! این اصطلاح در واقع توسط جسی برنارد در کتاب آینده زناشویی مطرح شده است و کارول شیلدز نیز در این داستان تحت تاثیر این نوع نگاه است).

برنامه فمینیست‌های لیبرال عمدتاً بر تامین فرصت‌های برابر اقتصادی, دگرگونی در خانواده و مدرسه و رسانه‌ها و... تا این‌که مردم در نقش های جنسیتی محدود نگردند (اصلاح فرایند اجتماعی شدن) و مبارزه با تبعیض جنسیتی هرجا که با آن روبرو می شوند (همانند راوی مگر آنکه – البته این راه‌حل عام و در شاخه‌های دیگر نظیر رادیکال‌ها نیز مشاهده می‌شود). مبارزه در جهت جلب احترام به هرگونه سبک زندگی شایسته‌ای که زنان برای خود برمی‌گزینند از خانه‌داری گرفته تا مشاغل اجتماعی (توسل به ارزش‌های فردگرایانه).

از نگاه فمینیست‌های مارکسیست نابرابری‌ها در وهله نخست انعکاسی از موضع طبقاتی و سپس جنسیتی است. مشهورترین بررسی آنها کتاب "منشاء خانواده مالکیت خصوصی و دولت" است که انگلس براساس یادداشت‌های مارکس منتشر کرد. در این کتاب به تحلیل چگونگی تداوم نابرابری از طریق نهاد خانواده پرداخته شده است. آنها می‌گویند که زنان مزدبگیر در میان طبقات پایین به خاطر تبعیض‌هایی که ساختار‌های کلان جامعه سرمایه‌داری بر آنها تحمیل می‌کند توانایی آن را ندارند که کارمزدی برابر با مردان دریافت کنند و بنابراین همیشه ذخیره کار ارزانی برای کارفرمایان تشکیل می‌دهند که هم از آنها سود می‌برند و هم از آنها برای مبارزه با اعتصاب های کارگری استفاده می‌کنند. این زنان همچنین در خانه, خدمات رایگانی به نیروی کار مورد استفاده کارفرمایان ارائه می‌کنند که برای ترمیم نیروی کار بسیار ضرورت دارد ولی برای این خدمات هیچ مزدی دریافت نمی‌کنند. طبیعتاً از نگاه این گروه هرگونه بسیج مستقیم زنان بر علیه مردان یک عمل ضد انقلابی است زیرا این کار طبقه کارگر بالقوه انقلابی را دچار دودستگی می‌کند. نابرابری جنسیتی پس از نابودی استثمار طبقاتی خود به خود از جامعه رخت خواهد بست.

پاسخ سوم به سوال اول این است که موقعیت زنان را باید برحسب رابطه قدرت مستقیم میان مردان و زنان درک کرد. زنان علاوه بر نابرابر بودن و تفاوت داشتن, تحت ستم مردان نیز قرار گرفته‌اند. به اعتقاد بیشتر نظریه‌پردازان این نحله, تفاوت‌ها و نابرابری‌های جنسیتی از فراورده‌های "پدرسالاری" هستند. پدرسالاری نوعی پیامد غیرعمد و ثانوی برخی عوامل دیگر مانند عوامل زیست‌شناختی, اجتماعی‌شدن, یا نقش‌های جنسیتی و یا طبقه اجتماعی نیست, بلکه بیشتر یک ساختار قدرت است که با یک نیت عمومی و قوی تداوم می‌یابد. سه گروه عمده را می توان در بخش نظریه‌های ستمگری جنسیتی از هم متمایز نمود: نظریه فمینیستی روانکاوانه, نظریه فمینیستی رادیکال, نظریه فمینیستی سوسیالیستی.

شاخص فمینیسم روانکاوانه این نظر است که نظام پدرسالاری نظامی است که همه مردان طی کنش‌های فردی روزانه‌شان, پیوسته و فعالانه در جهت خلق و نگهداشت آن می‌کوشند. زنان نیز گهگاه مقاومتی می‌کنند ولی بیشتر به آن تن در می‌دهند یا در جهت رام شدن خودشان فعالانه تلاش می‌کنند. فمینیست‌های روانکاو , ستمگری در مورد زنان را برحسب نیاز عاطفی عمیق مردها به تحت نظارت درآوردن زنها تبیین می کنند, برداشتی که مبتنی است بر روان‌رنجوری‌های تقریباً جهانی مردان که ریشه در "هراس از مرگ" و رابطه دوپهلو با مادرانی دارند که آنها را پرورش می‌دهند. زنان یا این روان‌رنجوری‌ها را ندارند و یا دچار روان‌رنجوری‌های مکمل اند. این نظریه‌پردازان در مورد ریشه‌های ستمگری جنسیتی، پژوهش‌های عمیقی کرده‌اند اما نیاز دارند که به عوامل اجتماعی بیشتر توجه کنند. راه‌حل‌های این گروه بیشتر به دگرگونی در عرصه‌های تربیت فرزندان و بازاندیشی اساسی روانی-فرهنگی در مورد مرگ و... معطوف است.

فمینیست‌های رادیکال نظام روابط اجتماعی را در سراسر جامعه مبتنی بر رابطه سلطه می دانند و معتقدند که هیچ رابطه‌ای نیست که در آن یک طرف درصدد تسلط بر طرف دیگر نباشد. هرچند این ساختار ستمگری را در همه ابعاد زندگی اجتماعی تشخیص می‌دهند, ولی بارزترین نمود آن را در روابط جنسی و اجتماعی زن و مرد می‌بینند. آنها معتقدند که انسان‌ها بیشتر از طریق روابط جنسی یاد می‌گیرند که چگونه دیگران را به چشم حقارت نگاه کنند و آنها را مورد ستم و آزار قرار دهند. خشونت‌های آشکار و نهان علیه زنان از سوژه‌های مورد توجه این نحله است؛ از بدرفتاری‌های معمول تا صورت‌های پنهان نظیر معیارهای مد و زیبایی و تقدس بخشیدن به مفاهیمی نظیر مادری و پاک‌دامنی و امثالهم.

راه‌کارهای ایشان برای دگرگونی در نظام پدرسالاری بدین شرح است: نخست باید ذهن زنان را به گونه‌ای اساسی بازسازی کرد تا آن که هر زنی ارزش و توانایی‌اش را تشخیص دهد؛ فشارهای پدرسالارانه را از ذهن خود بردارد تا دیگر خود را ضعیف, وابسته و دست دوم نپندارد؛ در اتحاد با زنان دیگر و بدون توجه به تفاوت‌هایشان عمل کند تا از این طریق رابطه گسترده خواهرانه‌ای سرشار از اعتماد, حمایت, تفاهم و دفاع متقابل را برقرار سازد. پس از آن دو استراتژی را مد نظر قرار می‌دهند: رویارویی با هرگونه تجلی تسلط پدرسالارانه در هر کجا که پدیدار شود؛ دیگری ترویج فعالیت‌های اقتصادی تحت مدیریت زنان, اجتماعات زنانه و...

فمینیست‌های سوسیالیست این هدف رسمی را برای خود تعیین کرده‌اند که نظریه‌های فمینیستی رادیکال و مارکسیستی را در هم ادغام کنند و گامی هم به جلو بردارند. آنها تلاش می کنند تا همه انواع ستمگری اجتماعی را توصیف کنند حتا در این زمینه، این قضیه را نیز مد نظر قرار می‌دهند که چگونه برخی از زنان با وجود تحت ستم بودن می‌توانند در ستم به زنان دیگر مشارکت فعالانه ای داشته باشند؛ در واقع یکی از برنامه‌های ایشان رویارویی با پیشداوری‌ها و عرف‌های ستمگرانه‌ای است که درون اجتماع خود زنان رواج دارند.شاخص فمینیست‌های سوسیالیت کاربرد اصل ماتریالیسم تاریخی نه فقط در تحلیل نابرابری طبقاتی که در پهنه گسترده‌تری از نابرابری‌های اجتماعی است. 


نظرات 10 + ارسال نظر
منیر شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 06:45 ب.ظ

سلام
نخست سپاسم رو بپذیر میله جان . چکیده ی خوبی بود .
نمی دونم اگه مطالعه ی دقیقتر و وسیعتری بخواهم انجام بدم آیا نظرم از این که واقعن واقعن فمنیست نیستم بر میگرده یا نه .
ضمن احترام به همه حرکتهایی که شجاعانه انجام شد و ضمن گرامی داشت عمر و جانی که در این راه صرف شد و البته نتایج خوبی هم به بار آورد .
امروز خب با جسارتی که تابوهای بسیاری رو شکست ، می تونم خودم رو از قرار دادن در هر گروهی که سمت و سوی زنی یا مردی را در خودش داره و ناخواسته جبهه ی دفاعی تشکیل میده در برابر دشمن فرضی ، سوا کنم .
فکر میکنم با این که فمنیست در ایران هرگز فرصتی در خور بهش داده نشد ، زین پس هم فرصتی با این نام پیدا نخواهد کرد .
درست مثل دین و مذهب . با مذهب جنگیدن آزادی را در ایران قرنها به تعویق میندازه .
با مرد یا مردسالاری جنگیدن هم همینطور!
شک ندارم مبارزه آشکار با هر تابویی ،و با شعار و علم و کتل ، آن تابو را قوی تر می کند !
پس من فمنیست نیستم ...

سلام
نخست را می‌پذیرم! ممنون.
اما بعد
بودن یا نبودن، مسئله این نیست! اینجا و این‌بار مسئله این نیست. مسئله این است که بخواهیم بدانیم. بخواهیم بشناسیم. بفهمیم که ریشه برخی مسائل کجاست. فارغ از فمینیست بودن یا نبودن، بد نیست بدانیم که تلاش‌ها و پژوهش‌های فراوانی توسط ایشان انجام شده است که به هر حال موجب افزایش آگاهی عمومی نسبت به انسان و پربار‌تر شدن نظریات پیرامون جامعه انسانی شده است.
یه بار رفیق ما توی هواپیما با اشاره به کتاب فیزیک-مکانیک ‌گفت این مزخرفات که خوندیم به چه کار اومد!؟ گفتم همین هواپیمایی که توش نشستی و راحت و آسوده بدون این‌که آب توی دلت تکون بخوره صدها و هزاران کیلومتر رو طی می کنی از همین مزخرفات بیرون اومده!
در واقع می‌خوام بگم این اندک اصلاحاتی که در بعضی امور دنیا حادث شده نتیجه تصادف و شانس و اقبال نبوده... برخی زحمت کشیده اند.
...
مبارزه زیرزیرکی
موافقم که حرکت‌های اجتماعی باید هوشمندانه باشد اما مطالعه باید مستقیم باشد به این چکیده‌ها و برداشت‌ها اکتفا نکنید.

منیر شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 06:56 ب.ظ

یاد یک مثال بی ربط افتادم .
یک پنیری هست که همه جای دنیا به اسمی فروخته میشه که در ایران تلفظ آن اسم ، سخیف و ناجوره...

پنیرش البته در فروشگاه های ایران پیدا میشه .
پنیر همان پنیره ، از کارخانه ی سازنده اش خواستند برای ایران حرف "r" را به "b" برگرداند اسم پنیر شد : "کیبی"
...
البته اگه به من باشه ، ماهیت فمنیسم هم بهتره از جنگ با مرد یا مردسالاری به صلح با طبیعت برگردانده بشه .
بالاخره بعد از ایییییین همه سال فاصله گرفتن از طبیعت و رفتن توی لباس مردانه برای توانا شدن جهت جنگیدن با مردسالاری ... .
...
حرف زدن راحته ...

رفتن توی لباس مردانه و کارهای این‌چنینی رو قیاس از کل جریان نگیرید... فسفرها سوزانده شده... موافقم که اسم اهمیت چندانی ندارد. نفس حرکت است که ارزش دارد. من هم یاد حکایت بی‌ربطی افتادم! پسرکی رفت در دکان آهنگری به شاگردی، آهنگر به او کار با دم آهنگری را آموخت. پسرک مشغول شد و بعد از مدت کوتاهی خسته شد و از استاد پرسید می‌شود نشسته دم را بدمم؟ استاد گفت مانعی ندارد. پسرک نشست و دمید و بعد از مدتی گفت مانعی ندارد که بخوابم و بدمم؟ و...حتمن شنیده‌ای که در نهایت استاد گفت بمیر و بدم! می‌خوام بگم موافقم که نفس حرکت ارزش دارد.

منیر شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 06:59 ب.ظ

می تونم بپرسم از شما که تا حالا با چه نحله از فمنیستهای ایرانی برخورد داشتید ؟ منظورم با نوشته هاشون و عقایدشون نه با خودشون

بله می‌توانید بپرسید!

هیچ

مارسی یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 06:34 ب.ظ

فمینیست.سوسیالیست.فمینیسم لیبرالی و فمینیسم مارکسیستی.
کتاب خوندی در این مورد ها؟؟؟؟

سلام
در مطلب قبلی که مربوط به کتاب "مگر آنکه" بود این موضوع مطرح شد.
در خود این مطلب هم اشاره شده که چه کتابی منبع من بوده.

منیر دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:30 ق.ظ

سلامم را بپذیرید
حق با شماست .
ولی ...
همانطور که عنوان این پست بدیهی بود
پاسخ تونم از بدیهیات بود .
راستش بعضی از اصول اینقده بدیهیه که آدم فکر میکنه می دونه دیگه .
فسفر که چه عرض کنم خون و جون پاش رفته .
...
به دیده منت دوست عزیز و گرانمایه
هر وقت خواستم در نهادی یا سازمانی یا انجمنی که بنای حرکتش رسیدن به داد زنهاست عضو بشم و فعالیتی بکنم ، توصیه شما را در راس امور قرار میدم .
...
و البته شما حق دارید الان به من بگین تا اون موقع می تونی در اینباره هیچ جا نظری نذاری
و منم می تونم بگم : دوست داشتم و گفتم .
البته توانستن دلیل بر گفتن نیست ...
پس بی خیال
...
میله جان ،خوندن این پست از این جهت برای من جذاب بود که بدونم هستم یا نیستم .
نوشتنش از این جهت احتمالن برای شما مهم بود که بگویی فمنیست چه بود و چه کرد ...
خب ...
خب هیچ !
...
سرانجام هم سپاس منو بپذیرید !

سلام
البته خود من ته ته بی‌تحرک ها هستم و از جوابی که به آن پرسش‌تان دادم مشخص است.
گاهی باید این بدیهیات رو برای خودم هم که شده زمزمه کنم این بود که از فرصت کامنت شما بهره بردم (رفیق قدیمی به درد این سوء استفاده‌ها هم می‌خوره)
آن توصیه مرا البته برای آن زمان جدی نگیر رفیق... آن توصیه برای قبل از آن زمان است، اگر تصمیم‌تان برای پیوستن به آن نهاد یا سازمان یا انجمن بدون این پیش‌نیاز باشد می‌شوید مثل جوانی‌های من
حالا از شوخی گذشته همین کتابی که فرزانه معرفی کرده خوبه برای شروع...
ضمنن اون حرفی که توی دهن من گذاشتی (گفتی حق داری الان به من بگین تا اون موقع ...) همانند فلفل به دهان ریختن بود خواستید تنبیه کنید؟

سمره دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 02:34 ب.ظ

سلام
خسته نباشید
یه سوال
به نظرشمافمنیسم نتیجه قوی شدن زنهابوده؟

سلام بر دوست کتابخوان
سوال سختیه
اگر فمینیسم را از بعد جامعه‌شناسی ببینیم و مجموعه‌ای از نظریات (که البته کلیت واحدی را تشکیل نمی‌دهد و هدف مطلبم بیشتر این هم بود که ذیل این واژه افکار و نظریات بسیار متفاوتی مطرح است و نمی‌توان با یک چوب راند و بالعکس و اساسن در مورد آن به صورت یک کلیت یکپارچه بدون عنایت به تفاوت‌های اساسی آنها نظر داد) و به این موضوع دقت کنیم که در شکل‌گیری بیشتر این نظریات، زنان نقش موثری داشتند و این پیش‌فرض را هم قبول داشته باشیم که این نظریات جامعه‌شناسی، دانش محسوب می‌شود و این حکم را هم قبول داشته باشیم که دانش با خودش قدرت به همراه می‌اورد، آن‌گاه می‌توان نتیجه گرفت که فمینیسم نشان‌دهنده افزایش و یا نتیجه افزایش قدرت زنان است.
اگر فمینیسم را یک حرکت سیاسی فرض و از بعد نتایج سیاسی آن را ارزیابی کنیم (مثلاً در بازه جوانه زدن و شکل‌گیری این حرکت‌ها تا زمان حال) باید گفت در قوانین جوامع مختلف تغییراتی در جهت بهبود حقوق زنان (به عنوان یکی از مطالبات این حرکت) در قوانین کشورهای مختلف رخ داده است... این را که نمی‌توان کتمان نمود. از طرف دیگر با مدد گرفتن از قضایای فیزیک، جابجایی و تغییر شکل بدون اعمال نیرو و افزایش نیرو در جهت جابجایی و تغییر شکل امکان‌پذیر نیست ولذا چنان‌چه با جابجایی و یا تغییر شکل مواجه می‌شویم می‌توان نتیجه گرفت افزایش نیرو نسبت به حالت اولیه رخ داده است. ضمن این‌که توجه داشته باشید این تغییرات قوانین همیشه مخالفان قدرتمندی داشته است لذا می‌توان بخشی از این نیرو را برای مولفه زنان درنظر گرفت (البته بخش دیگر آن که می‌تواند بسی بیشتر یا کمتر باشد نصیب "به سر عقل آمدن سرمایه‌داری پدرسالارانه" و یا مولفه‌های دیگر خواهد شد)

فرزانه دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.befar.blogsky.com

سلام
آگاهی آگاهی و آگاهی ... چیزی که بسیار به آن نیازمندیم و چه خوب است اگر اقلا بدانیم که نیازمندیم، انکار نکنیم چیزی را که نمی شناسیم.

خیلی ممنون از پست روشنگرانه درباره فمینیسم جسارتا یک حاشیه ای بزنم. در آمدی جامع بر نظریه های فمینیستی نوشته رزمری تانگ و ترجمه منیژه نجم عراقی
نشر نی
خوشبختانه همین جا هم کسانی هستند که خیلی جدی کار می کنند ترجمه می کنند از جمله همین خانم نجم عراقی

سلام
پاراگراف اول‌تان را بسیار می‌پسندم.

حاشیه بزنید... چون من رجوع کردم به خوانده‌های بیست سال قبل! با توجه به امکانات خودم... وقتی هم مطلب را می‌نوشتم این نیاز را حس کردم که کتاب جدید‌تری اگر در دسترس باشد بهتر است.
مختصری که بررسی کردم دیدم کتاب خوبی است کتابی که معرفی نمودید.

فرزانه دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 02:38 ب.ظ

فراموش کردم بگویم به شک کردن به بدیهیات قبل از آگاهی نیازمندیم اساسا وقتی نیاز به آگاهی داریم که به بدیهیات شک کنیم

منیر پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 01:25 ق.ظ

آقا وقتی بعضی ها معادله ی فمنیسم را با فیزیک حل میکنند و از آن طرف بعضیها هنوز فمنیست را فمنیسم و یا فمنیسم را فمنیست می نویسند ...
من کی باشم که بخوام تنبیهی برای یک خورده جدیّت یا همان عصبیّت در نظر بگیرم ، حالا گیریم که گیس سپید محله هم باشم !
...
من آخرش یک شرکت آیکون سازی راه میندازم

سلام
خاخور گرامی این بار چندم است که به صورت زیرپوستی در مورد آن چند تا دانه تار موی سپید احتمالی به ما پز می دهید نگذارید عرصه وبلاگ تبدیل به رقابت در این زمینه گردد که نتیجه مطمئنن به نفع شما نخواهد بود
اشتباهات سهوی و تایپی نمک وبلاگستان است. پیش می آید.
با فیزیک می توان هر معادله ای را حل نمود... باور ندارید از خانم فرزانه بپرسید.
موفق باشید

درخت ابدی شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 08:53 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
منم با فرزانه موافقم که کلید کار آگاهیه. اما کافیه نگاهی به تاریخ‌ها بندازیم. سینما معیار خوبیه. چه فیلمایی در چه زمان‌هایی در این باره در کجا ساخته شده؟

سلام
این سوال از اون سوال‌هایی است که مخاطب سوال بایست ساکت بنشیند تا خود سوال‌کننده به بحث ادامه دهد
ممنون که ادامه می‌دهید.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد