دیشب از سر غفلت داشتم گفتگوی ویژه خبری شبکه2 سیما را در باب اقتصاد مقاومتی و حواشی آن، میدیدم. از این جهت گفتم از سرِ غفلت چون شبکه3 مسابقه رئال و رم را پخش میکرد! مجری مطابق نُرم معمول مجریهای این تیپ برنامهها تخصص مناسبی در گندزدن به بحث داشت. خیلی جالب بود! مجری تشویق میکرد که توی حرف همدیگر بپرند چون باصطلاح برنامه تعاملی است! آخر برنامه هم به صدایش لرزشی خاص داد و با بغض، به قول خودش پیامکی تکاندهنده در مورد مشکلات اقتصادی خواند و خداحافظی کرد. پیامک چه بود؟ پدری پیامک زده است که امروز دخترش بهخاطر نداشتن پول تاکسی به مدرسه نرفته است و آنها مجبور شدهاند به مدرسه دروغ بگویند که دخترشان مریض شده است!!
دیشب از درد خوابم نبُرد!
نه به اینخاطر که مثلاً خیلی از ماها در گذشته و خیلیهامان همین الان، در سراسر طول تحصیل سوار تاکسی نمیشدیم و گاه مسافتهای طولانی را پیاده گز میکردیم که به مدرسه برویم و برگردیم!
نه به اینخاطر که مثلاً پدر مذکور با این همه مشکلات اقتصادی نصفشب "پیامک" میزند اینور و اونور!
نه به اینخاطر که اینروزها مدرسهها ککشان نمیگزد که عذر دانشآموز بابت غیبت موجه است یا خیر!
شاید به اینخاطر که مجریِ پرمدعا چقدر با اوضاع جامعه غریبه است و چقدر مشکلات در نگاه تلویزیونیها (همانند آنچه در سریالهایشان نمود دارد) سانتیمانتال است.
عزیزِ دلِ برادر! یکی از مهمترین مشکلات سقوط بنگاههای کوچک عدم توان رقابت با کالاهای قاچاق است؛ قاچاقی که بنا به برخی آمار تا نیمی از واردات کشور میرسد. کدام برنامه مستند و بازدارنده (خبری و غیرخبری) درخصوص قاچاق در صداوسیما ساخته شده است؟! مگر میشود این حجم کالای قاچاق وارد کشور شود و رسانهای تا بدین حد گسترده نتواند شفافسازی کند... حالا این بماند که مهمترین زنجیره بنگاههای صنعتی کوچک ظرف دو سه سال گذشته بهواسطه برخی سیاستهای خاص همین آقایان زمین خوردند.
بابا بگذارید کتابمان را بخوانیم و با خشدار و بغضآلود کردن صدایتان ما را اذیت نکنید! اصلاً توصیه میکنم چهارتا کتاب تاریخی نظیر همین مقاومت شکننده را بخوانید...
*****
پ.ن 1: ایوان گنچاروف نویسنده روسی (1812-1891) و خالق "ابلوموف" است که رمانی به نام "یک داستان معمولی" دارد که از قضا در همین ایام مورد اشارهی آمارهای ادامه مطلب نگاشته شده است، این رمان در ایران با نام "داستان همیشگی" توسط حشمت الله کامرانی ترجمه شده است.
پ ن 2: در ادامه مطلب چند نکته درخصوص کشاورزی و صنعت ایران در قرن نوزدهم آوردهام که یکی دوتا از آنها عبرتآموز است.
پ ن 3: برای دسترسی به قسمتهای قبلی کافیست روی برچسب مقاومت شکننده کلیک کنید.
چند نکته و آمار جالب
1- در قرن نوزدهم و پس از اتصال ما به نظام جهانی، کشاورزی ما بین حالت سنتی-معیشتی و کشاورزی پولی-مالی دچار نوسان شد که همین امر موجب بروز مشکلات عدیده ای شد. مشکلاتی که بعضی از گوشههایش هنوز هم حل نشده است.
2- در نیمهی قرن نوزدهم (1858م – 1237ش) دومین کالای صادراتی ایران گندم و جو بوده که تقریباً معادل 10٪ صادرات کشور بوده است. در حدفاصل 1248ش تا 1273ش حجم گندم صادراتی ایران از خلیج فارس 8 برابر شد اما قیمت آن 7 برابر کاهش یافت!
3- طبیعتاً کشاورزی پولی به سمتی میرود که سود بیشتری بکند لذا کاشت محصولاتی نظیر تریاک رونق گرفت و در دهه 1260ش تریاک نخستین محصول صادراتی (معادل 25٪ کل صادرات) بوده است.
4- جالب است بدانید در دهه 1280ش میزان واردات آرد گندم از صادرات گندم پیشی گرفته است!! البته نیاز به علامت تعجب ندارد چون همین قضیه نفت خام و بنزین است دیگر... همچین علامت تعجبی گذاشتهام انگار اتفاق عجیبی افتاده است!
5- نوسان قیمتها در بازار جهانی موجب میشد تولید این محصولات بالا و پایین عجیبی پیدا کند و بعضاً سبک زندگی خیل زیادی از مردم عوض شود. مثلاً اُفت شدید قیمت ابریشم به میزان 400درصد عملاً موجب رکود و تعطیلی کارگاههای پرورش ابریشم خصوصاً در شمال کشور شد. یاد زمانی افتادم که همه هجوم بردند به سمت کاشت کیوی! در کل از آن زمان، ما در مدیریت و آمایش زمینهای کشاورزی نبوغ خود را به اثبات رساندهایم.
6- وقتی کمکم کشاورزان متوجه شدند کاشت تریاک بهصرفهتر است همه هجوم بردند به آن سمت! نتیجه آن شد که بر اثر تولید زیاد، قیمت پایین آمد؛ و بر اثر تعرفههای نامساعد و تقلب (که در این امر نشان دادهایم سابقهی طولانیای داریم و از نوک دماغ آن طرفتر را نمیبینیم)، از این هجوم تنها چیزی که نصیب ما شد رشد فزاینده اعتیاد بود.
7- فاجعه آنجا رخ میداد که با کاهش کشت گندم و خشکسالی مملکت دچار قحطی میشد! بگذارید یک مقایسه بکنم: چند قسمت قبل اشاره کردم که در اثر جدایی سرزمینهای قفقاز چه بخش وسیعی از ایران جدا شد...تقریباً چیزی معادل 15٪ جمعیت ایران... قحطی سال 1248-1251ش تقریباً همین میزان از جمعیت کشور را کاهش داد!
8- یک تحول مهم در قرن نوزدهم (بخصوص در فاصله 1229-1259ش) کاهش املاک سلطنتی بهنفع افزایش مالکیت زمین توسط بازرگانان و روحانیان و مقامهای دولتی است و بدینترتیب طبقه زمیندار خصوصی شروع به شکل گرفتن نمود...طبقهای قدرتمند در تحولات بعدی.
9- نتیجهگیری فوران: معیشت و گذران دهقانان که در نیمه نخست سده نوزدهم (1179-1279) بسی دشوار بود بعد از سال 1850م (1229ش) به وخامت بیشتری میگراید و تا اوایل 1914 یا 1925 ادامه می یابد و همه اینها تا حد زیادی ناشی از تجاری شدن کشاورزی در پهنه گستردهتر وابستگی فزاینده ایران و موقعیت حاشیه ای آن در نظام جهانی است.
10- میخواستم در همین قسمت به تحولات بخش عشایری و شهری(همان صنایع کوچک مورد اشاره مجری تلویزیون!) هم بپردازم که مطلب دراز شد. پس می ماند برای قسمت بعدی و این هم تقصیر همان مجری است!! مرگ بر آمریکا!!!
سلام ..
چه جالب شد. اومدم اینجا یه دعوایی چیزی راه بندازم بلکم این چرخ تاریخ وبت راه بیفته، دیدم قبل از اینکه شروع کنم چرخ دنده ها شروع به کار کردن
چند روز پیش پست های مقاومت رو پرینت گرفتم با یک استکان چای داغ زدم به رگ ..
باورم نمیشه دارم تاریخ میخونم ....واقعا دستمریزاد داداشم
سلام
این کتاب "مقاومت شکننده" همان حکم امام جمعه باران را دارد که اتفاقاً یکی از پستهایش همین نام را دارد. هروقت کم میآورم به سراغش میروم.
عجب مطالب پرمغزی را میخوانید! حسادت کردم ولی از شوخی گذشته برای شروع بد نیست.
مرسی
راستی .. سفر به انتهای شب رو خوندم و به قول شما یه نسیه کاری هم نوشتم . بعدش اومدم سرچ ات کردم تا نظر شما رو هم درباره ش بدونم . عالی بود. فقط به سال اون پستت نگاه کردم متوجه شدم یه پنج شش سالی عقبم
خودم هم نیاز دارم که این کتاب را دوباره بخوانم... و حتماً خواهم خواند. آن زمان کتاب را امانت گرفته بودم و نمیتوانستم جاییش را علامت بزنم! و روی یک کاغذ کوچک به صورت تلگرافی آن علامات را منتقل میکردم... بعدها کتاب را چندبار خریدم ولی هیچگاه بیش از چندروز در کتابخانهام نماند!!
سلام . من اومدم دوباره بعد از 2 ماه از 02.
یه چند روزی تو شمال کشور و جایی که واسه خودمه میخوام استراحت کنم.استراحت.
این متن هم مثل همه ی بیشتر پست ها خواندنی بود.
...
تو این 2 ماه 3 بار به انقلاب رفتم و 4 تا کتاب خریدم.
1-سفر به انتهای شب. 2- توپ مرواری 3- جن نامه
4- زوال کلنل
ولی اون چیزی تو ذهنم بود از این خیابون چیزی نبود که دیدم.
همش فکر میکردم خیلی بزرگ تر و شلوغ تر و ارزون تر باشه.(جمعه. پنجشنبه . چهارشنبه رفتم)
...
وقت یه داستان کوتاه خوب صوتی رو داری؟؟؟سایت و کاربرا (مثلا من) بهش نیاز داریمگریه:
سلام
بهبه ...آموزشی تمام شد!؟
استراحت الان میچسبد...آقا حالش را ببرید...استراحت امر کمیابی است و همینطور که در زندگی پیش بروید کمیابتر هم میشود!!
....
سفر به انتهای شب در سربازی! خیلی جالب است...
در مورد شلوغی و ...طبعن در روزهای جمعه آن گونه نیست و حتا پنجشنبه...و در مورد ارزونی هم باید بگویم که دندانها گاهی خیلی تیز است! میدرند!! ولی جاهایی هم یافت میشود که میتوان کتابی ارزان یافت...اما خیلی خیلی کم! قدیمها خیلی بهتر بود.
....
بهش فکر میکنم. یه داستان از بوتزاتی پیدا میکنم برای داستان صوتی.
سلام
واقعا تحملی داری میشینی به تماشای این برنامهها. خوندن اون پیامک مثلا انعکاس مشکلات جامعه بود؟ مشکلات ما وخیمتر و زیربناییتر از این حرفاس. فقط وراجی میکنن.
عین این قضیهی گندم امسال برای انگور و سیبزمینی پیش اومده بود و کشاورزها کلی متضرر شدن. هرچند وقت یهبار این اتفاق تکرار میشه.
امروز از قاچاق گستردهی مسواک تو استان البرز خوندم. توسعهی روابط در پساتحریم از لحاظ واردات و قاچاق احتمالا فاجعهبارتر میشه.
سلام
معمولاً آن زمان به رختخواب رفتهام اما داشتم "مقاومت شکننده" میخوندم...قسمت این بود که این درفشانی را ببینم! بله مثلاً انعکاس مشکلات جامعه و فراخواندن دولت برای رفع آن بود!
دقیقاً موقعی که مطلب را مینوشتم به مشکلات هرساله کشاورزی در اینرابطه فکر میکردم و نفس و آه عمیق میکشیدم... تکراری و همیشگی... معمولی و همیشگی... مثل عنوان کتاب گنچاروف.
مسواک آقا از صد و پنجاه سال قبل وضعیت گمرکات ما همینه! یه موقع میگفتیم مسیو نوز بلژیکی و انگلیسها و خارجیا نمیگذارند... دیگه وقتشه که برای این حفرههای درونیمون یک فکری بکنیم.
راستش این صدا سیمایی ها اگر دو زار به ایمان تصنعی شون باور داشتند انقدر از خوردن روزی مشکوکی که بر پایه سانسور ودروغ حاصل می شه، لذت نمی بردند.
غریبه که نیستی برادر من هم پول تاکسی ندارم و اگر از اتوبوس جا بمانم باید یا پیاده گز کنم یا جونم دراد 45 صبر کنم تا اتوبوس بعدی. پس همگی به حال من گریه کنید که کسی هم نیست به مدرسه زنگ بزنه خالی بندی کنه که طرف مریضه و عذرش موجه.
چیزی که حرص من را در میاره درازگوش فرض کردن مخاطبه. اون بغض در صدا هم که بماند.
سلام
گاهی باید گفت: یک ریال!!!
اگر اجازه بدهید یک زمانی که موضوعش مشکلات مهاجرت و کوبیدن غرب است شکوائیه شما را به نحو مطلوب به ایشان پیامک بزنم تا حسابی مسئولین آن دیار ماستهایشان را کیسه کنند به هر حال این کاریه که از دست من به عنوان یک دوست برمیآید
نمی دونم چی بگم
+ من که دیگه از این همه مقاومت خسته شدم
+ پریروزی رفتم شمال اونجا دیدم شور انتخاباتی زیاد هستشُ یکی از برادران لاریجانی ها ( اسمش یادم نیست. همون که آخونده)+ کاندید نمایندگی مازندران شده. بعدش داشتم فکر می کردم با این همه کاری که اینجا دارهُ این همه مسئولیتای سنگین سنگین ش+ تازه داره تلاش می کنه تا تو عرصه مجلس هم خدمت گذاری کنهُ بعدش فهمیدم چه مقاومتی دارند که این شغلای بدُ کم درآمدهُ تحمل می کننُ مقاومت می کنن تا به ما بی مقاومتا خدمت رسانی کنند+ و دارند به امثال من که دیگه نمی خوام تا مقاوت کنم ) یاد می دن تا مقاومت کنیم.
+ یک دونه دندون عصب کشیُ پرُ رو کش کردم شدش ۱میلیونُ ۳۰۰ هزارتومن. من که خیلی مقاومت کردم تا وقتی پولش از حسابم کم می شه اشکم درنیادش.
سلام
امیدوارم با این دندون اصلاحشده حسابی لحظات خوشی داشته باشی... میدونم چقدر وقتی این پولها از حساب آدم پر میکشه غدد اشکی چشم فعال میشوند ولی خب ارزشش رو داره
و اما در مورد لاریجانی... عرض کنم حضور انورتان که آن تبلیغاتی که دیدی برای مجلس خبرگان است و اصولن فعلن در آنجا استراحت میکنند تا زمانش برسد که همین البته خیلی مهم است... ولذا زیاد فشار نمیآید.
حتمن این کتاب خواهم خوند. به تاریخ علاقه ها دارم :)
سلام
توصیه ویژه دارم... تاریخی تحلیلی است و بسیار بااهمیت. به هرکسی توصیه کردم راضی بوده
یکی از این مجریان شاهکار را از نزدیک می شناسم . رسما معترف است که مورد نفرت و بیزاری مردم است!
اما حکایت وزیدن باد از هر طرف است ولاغیر !
یادش بخیر ، در دوران شیخ اصلاحات ، جریده های وزین هر از گاهی در باره اسکله های نامریی و قاچاق های بی نام و نشان و مباحث پیش پا افتاده ایی (!) از این دست می نوشتند تا شاید ککی به جایی بیفتند ، اما جریان گوش و ناله و اینها و ...خلاصه باقی بقای شما !!!!!!
سلام
مردم اگر با همدیگر مهربانتر بودند این احساس نفرت دهن مجری مورد نظر را آسفالت میکرد اما وقتی وضع بهگونه ایست که همه سر یکدیگر را میتراشند چنین افرادی هم از نفرت دیگران باکی نخواهند داشت. این یک حقیقت تلخ است. مورد نفرت دیگران واقع شدن هزینهای ندارد.
برخی اقلام قاچاق تابلو است که با الاغ و لنج نمیشود قاچاقش کرد...حکایت گنجشک و گنجیدن برج میلاد است...نمیگنجد!!
بله، مرگ بر آمریکای جنایتکار که چشم دیدن شورای نگهبان ما رو نداره و می خواد بزنه اونو بترکونه!!!
سلام
حسادت است خانم حسادت!!!
میله جان وقتی گلِ در برِ مقاومت شکننده و میِ در کفِ فوتبال به آن خوبی را رها می کنی و می نشینی پای برنامه ی کارشناسی اقتصادی چه انتظاری داری؟
سلام
گاهی لازم است خودمان را تقویت کنیم! از نظر روبرو شدن با مصایب!!