جناب آقای رئیس جمهور
روزهای پرتلاطمی بر شما و البته ما گذشت. گاهی با خودم فکر میکردم وقتی بر من اینگونه میگذرد بر شما چگونه میگذرد! و از آن بالاتر در صورت انتخاب نشدن و حتی انتخاب شدن چگونه خواهد گذشت!! از حنجرهی شما و صدایی که از آن در روزهای آخر تبلیغات و هنگام سخنرانیها بیرون میآمد مشخص بود که بر شما همانگونه میگذرد که بر ما میگذرد. واقعیت این است که در روزهای میانی هفتهی گذشته حاضر بودم سه چهار روز از عمرم را رایگان بدهم و سر از روز شنبه سیام اردیبهشت دربیاورم. شما هم که سنی را گذراندهاید میدانید که گذشتن از سه چهار روز برای کسانی که در نیمهی دوم بازیِ عمر خود توپ میزنند کمی تا قسمتی عجیب و سخت است. به هر حال این روزها گذشت و امروز جا دارد که انتخاب مجدد شما را تبریک عرض کنم و اظهار امیدواری کنم که در این دوره و این نیمهی دوم ریاستجمهوری بهگونهای عمل کنید که حداقل در چهارسال بعد، من و همتایانم کمتر آویزان دوست و فامیل و آشنایان و بالاخص مخاطبان وبلاگمان شویم! طبعاً انتظار ندارم که یکشبه ره صدساله را برویم... به نظرم همین کافی خواهد بود که طوری عمل کنید و عمل کنیم که با اشارتی به دولت شما حجت بر مخاطب تمام شود تا برای تداوم این راه اقدام کنند و در واقع این دوره میراثی باشد که آیندگان با افتخار از آن یاد کنند.
به نظرم رسید با توجه به تجربیاتی که در هنگام بحث با دوستان و آشنایان و برای ترغیب آنان به رای دادن و رای دادن به شما، به دست آوردهام پیشنهاداتی را ارائه کنم... شاید به کار آید.
الف) پوپولیسم همیشه بوده و خواهد بود و مشاهداتی که از برخی کشورهای توسعهیافته داریم نشان میدهد که این خطر همهجا حس میشود. البته گاهی همین خطر موجب میشود طیف بیشتری از مردم از رخوت و انفعال خارج شوند و وارد کارزار انتخاباتی شوند و به بحث با دیگران بپردازند. چیزی که در این میانه کمبودش واقعاً به چشم میآید فکر کردن و تفکر است. ما عموماً در این زمینه ضعف داریم. اگر میخواهید کار بلندمدت و یادگاریِ اساسی بگذارید باید این نقیصه را در آموزش و پرورش اصلاح کنید. میدانم که در سالهای گذشته کارهای خوبی انجام شده است و درسی به نام "تفکر و پژوهش" به مفاد درسی اضافه شده است منتها این درس و بهخصوص معلمینِ آن باید غنی و غنیتر شوند. این نباشد که دانشآموزان موضوع مورد نظر را در گوگل جستجو کنند و پرینت بگیرند و...
ب) اقتصاد را دریابید! نه از آنجهت که همگان میگویند بلکه از این جهت که ما در این زمینه واقعاً بیسوادیم! هرکس عکس مار را به ما نشان بدهد فیلمان یاد هندوستان میکند و آن دوستانی که وارد کارزار شدهاند باید حسابی با ما صحبت کنند تا فکر فیلمان را از آن بلاد دوردست بازگردانند. چه باید کرد!؟ باز هم به نظر میرسد این نقیصه را در آموزش و پرورش باید اصلاح نمود. ما تقریباً با همان میزان اطلاعات اقتصادی که وارد مدرسه شدیم، از آن خارج شدیم! در دانشگاه هم به همین ترتیب...
ج) بیکاری را دریابید! نه از آنجهت که همگان میگویند چراکه شما و پیشینیان شما در وقت بیپولی و پولداری در این زمینه کوشش کردهاید اما از این چاه آب چندانی بیرون نیامده است. طبعاً در این دوره دورنماهایی از گسترش گردشگری به چشم میخورد و امیدوارم در این مسیر و در مسیر توسعه صنعت توفیق یابید. بدبختانه همه برای رفع بیکاری چشمشان به دولت است، من هم چشمم همانجاست! منتها بیشتر به فعالیت وزارتخانههای آموزش و پرورش و آموزش عالی است. آنجاست که باید "خلاقیت" و "کارآفرینی" به جوانان آموزش داده شود و از کارآفرینان قدیم و جدید این سرزمین به عنوان الگو یاد شود تا بلکه در درازمدت نگاه ما به دولت در همه زمینهها خیره نباشد.
د) کار جمعی و تحزب را هم دریابید! اگر شما در گوگل یا پروندههای وزارت کشور جستجو کنید خواهید دید که هرچه اسمِ آبرومند و قابل توجه که میتوان بر روی یک حزب گذاشت، پیش از این استفاده شده است! طبیعتاً انتخابات شب امتحان احزاب باید باشد نه ما!! اگر شما خیری از این احزابِ الکی دیدید ما هم دیدیم. بخصوص در انتخابات شوراها جای خالیِ این رکن اصلی دموکراسی مشاهده شد. در این زمینه هم اگر میخواهید توفیق یابید ضمن انجام برنامههایِ خودتان، به فکر آموزش کار جمعی در آموزش و پرورش باشید.
ه) تاریخ را دریابید! مردم ما با تاریخ تقریباً بیگانهاند و گاهی مایه تعجب است که با تاریخی که در آن زیستهاند نیز بیگانهاند! بهعنوان مثال برخی از هموطنانی که تن به انتخاب ندادند (یا به سختی تن دادند!) ذکر میکردند که در این چهار دهه همیشه یک لولویی گذاشتهاند تا ما از ترس برویم پای صندوق... اما اگر به کل 12 دوره انتخابات ریاستجمهوری نگاه کنیم نمیتوانیم اصلاً چنین حکمی بدهیم اما خیلی از مردم میدهند؛ پیر و جوان. چرا اینگونه است؟ یکی از دلایلش این است که ما در کتابهای درسی تاریخمان فقط "حکم دادن" را یاد گرفتهایم. درس تاریخ باید بهگونهای ارائه شود که دانشآموز به دنبال کتابهای تاریخی بدود نه اینکه ما با کتاب تاریخ به دنبال آنها بدویم! حتماً توجه دارید رای گرفتن از کسانی که با تاریخشان بیگانهاند چهقدر سخت است!
و) ادبیات را دریابید! رای گرفتن از کسانی که اهل ادبیات و داستان بودند راحتتر از دیگران بود. شاید آنها زندگیهای دیگر را در قالب داستان تجربه کرده بودند و قدر زندگی را بهتر میدانستند، شاید آنها بهتر و راحتتر میتوانستند وضعیتهای متفاوت را تصور کنند. گاهی رمان بخوانید و به دیگران هم توصیه بکنید. توصیه شما و دیگران (علیالخصوص آنهایی که تَکرار میکنند) با توصیههای امثال من، تومنی یک دلار توفیر دارد. اگر میخواهید چهار سال بعد ما کمتر بترسیم در این زمینه هم کاری بکنید. و طبعاً اینجا هم پای آموزش و پرورش به میان خواهد آمد. به نظر میرسد غیر از مباحث حقوقی معلمین نیاز است در این زمینهها غنیسازی انجام شود. این غنیسازی از آن غنیسازیهاست که چرخَش سالیان سال خواهد چرخید و چرخهای دیگر را نیز به چرخش درخواهد آورد.
مطلب طولانی شد و البته بدانید گاهی برای یک رای خیلی از این طولانیتر حرف زدیم! باقیِ گفتنیها پیرامون مواردی نظیر تقویت اخلاق، تقویت سرمایه اجتماعی، تقلیل توطئهاندیشی و... را بر عهدهی دیگر تبریکگویان میگذارم!
علی برکت الله
میلهی بدون پرچم
وقتی من به شوهرخواهرم میگویم چرا کتاب نمیخواند؟ معمولاً یکی از شبهاتی که مطرح میکند این است که کتابها سانسور میشود و وقتی میدانم کتابی که به دستم میگیرم همانی نیست که نویسنده نوشته است یا دوست داشته بنویسد (بخصوص برای نویسندگان داخلی) اعصابم به هم میریزد. ضمن اینکه با خواندن کتابهای سانسور شده و تبلیغ آن، بهنوعی نهاد سانسور را تایید و تقویت میکنیم! اخیراً با عضویت در چند کانال تلگرامی، استدلال جدیدی یاد گرفته است؛ میگوید ترجمهها دقیق نیستند و ضمن آسیب ناشی از ممیزی، آسیب ناشی از مترجم هم به خُردکنندههای اعصابش اضافه شدهاند.
من به زحماتی که یک مترجم و همچنین ناشر میکشد تا یک اثر خوب روانه بازار شود اشاره میکنم و سوال میکنم که آیا نباید این زحمات را ارج نهاد و این مسیر را با خرید و خواندن کتاب و مطالبهی حقوق خواننده تقویت کرد؟ آیا جز این است که با تقویت کتابخوانی و فشاری که از طرف جامعه وارد میشود میتوان خطوط قرمز ممیزی را تعدیل نمود یا به روشهای نوین آن را دور زد؟ آیا با نخواندن کتاب میتوان با نهاد ممیزی مبارزه کرد!؟ در کدام سرزمین نهاد ممیزی با پایین آمدن آمار کتابخوانی کک به تنبانش افتاده است!؟ فراموش نکنیم از قلم همین نویسندگان و با همت همین مترجمین، از زیر تیغ همین ممیزی، کتابهای قابل تأملی بیرون آمده و خواهد آمد.
شوهرخواهر من پشت ممیزی سنگر میگیرد و متاسفانه اگر همین امروز کاری نکند، پیشبینی میکنم آن روزی که ممیزی در کار نباشد و او خلع سلاح شده و مجبور به خواندن کتاب بشود، انتخابش چیزی شبیه دو سه گزینه از همین انتخاباتِ کتابِ من خواهد بود که در شرایط فعلی هم بدون ممیزی قابل دسترس است!
*****
حتماً حُکم بازی کردهاید. هنر یک بازیکن این است که بتواند با ورقهای متوسط بازی را دربیاورد وگرنه در صورت وجود چهارتا آس و چهار تا شاه و چهارتا... و یا وجود هر سیزده ورقِ حکم در دست، خواهرزادهی من هم بازیکن قهاری میشود! دیده شده است برخی توانستهاند با وجود دستهای خیرهکننده، بازی را واگذار کنند و این نتیجهی عدم توجه و تلاش در زمانهایی است که دستِ آنها متوسط و یا ضعیف بوده است. هنر بازی کردن را با چنین دستهایی میتوان آموخت. خواهرزادهی من هروقت دستش بد است بازی نمیکند. گمان نکنم هیچگاه این بازی را یاد بگیرد.
*****
پ ن 1: انتخابات پست قبل ادامه دارد. لطفاً در صورت صلاحدید شرکت کنید. یک وقت دیدید افتادیم به استیلخوانی و مویسخوانی آن هم در این سن و سال!!
پ ن 2: کتابهایی که در انتظار رسیدن فرصت نوشته شدن مطلبشان هستند: آونگ فوکو اثر اومبرتو اکو؛ پرسه زیر درختان تاغ اثر علی چنگیزی؛ مرد یخین میآید از یوجین اونیل.
انتخابات خیلی نزدیک است و ما مطابق معمول و مثل دوران دانشجویی، ناگهان در شب امتحان به خودمان میآییم و برخی از ما با دیدن حجم کتاب و جزوات دچار افسردگی میشویم و برخی از ما هم خیلی سریع میخواهیم نگاهی به کتاب و جزوات بیاندازیم و از این مرحله هم با نمرهی قبولی عبور کنیم. اما مجاهدتها و مخاطراتِ شب انتخابات چیست!؟ راضی کردن دوست و آشنا و فامیل برای درک شرایط حساسی که در آن قرار داریم! تلاش برای اثبات اینکه یک رای چهقدر تاثیر دارد! حرص خوردن برای اینکه نشان بدهیم چرا نباید به عقب برگردیم! متحیر شدن از اینکه برخی مخاطبها هیچ تفاوتی بین گزینهها نمیبینند! افسرده شدن از حجم انفعالی که به چشمتان میآید! و خلاصه چندین و چند غول دیگر که میبایست برای عبور از این مرحله با آنها دست به یقه بشوید.
همین ابتدا عرض کنم که من و امثال من مقصریم. بله ما مقصریم. خارج کردن مخاطبان از انفعالی که ریشههای چندهزارساله دارد در یک شب!؟ خارج نمودن رقیبی قَدَر و چِغِر و کارکشته مثل تئوری توطئه از ذهن مخاطب در یک جلسه!؟ راضی کردن مخاطب برای خلع سلاح کردن خودش از سلاحی کاربردی مانند "غُرغُر" در یک نشست!؟ برگزاری یک دوره تاریخ تحلیلی درخصوص علل سقوط ساسانیان و نشان دادن نتایج فاجعهبار سقوط صفویه از پشت تلفن!؟ و... به قول اساتید! این کارهایی است که باید در طول ترم انجام میدادیم و ندادیم و حالا با ظهور ابرهای بارور شدهی کومولوسپوپولیستی و رسیدن به شب امتحان (امتحانی تا بدین حد سرنوشتساز) کاسه چهکنم چهکنم دست گرفتهایم و بر سر دستاوردهایمان مثل بید میلرزیم...
حالا البته زمان ناامید شدن نیست. تجربه نشان داده است که اکثر ما با همین مجاهدتهای شب امتحانی بالاخره صاحب مدارک دانشگاهی شدهایم!! منتها همینجا به خودمان قول بدهیم نتیجهی این امتحان هرچه شد، برای تجربه نکردن دوبارهی لحظاتی چنین خوفناک، در طول ترم درسمان را بخوانیم. دامنهی فعالیت را هم آنچنان گسترده نگیریم. همین اطرافیان خودمان. مثلاً گزینههای من شوهرخواهر و خواهرزاده و زن داداشم هستند. همین! و البته همین هم کار کمی نیست و ساده هم نیست. من اگر همین سه نفر را به جایی برسانم که مجبور نشوم شب امتحان به آنها آویزان شوم، نقشم از نقش امیرکبیر کمتر نخواهد بود! اگر نتوانم، باید خودم را آماده شرایطی بکنم که در آن شرایط، امیرِ کبیر و صغیرمان جلوی چشمانمان پودر شوند و باصطلاح تجدید دوره بشویم (در خوشبینانهترین حالت) و...
اما حالا بیایید فکر کنیم در همین شب امتحان چه باید بکنیم!؟ این را در قسمتهای آتی با هم به جلو خواهیم برد.
***********
حالا که در شرایط انتخاباتی هستیم یک انتخابات کتابی هم برگزار کنیم. از میان گزینههای زیر به یک گزینه رای بدهید. البته گزینههای انتخابات این دوره تشابهاتی با شرایط بیرونی دارند و من همینجا اعتراف میکنم که تمایلی به انتخاب شدن گزینههای الف و دال و واو ندارم! اما گزینهی دال همین الان 2 رای و گزینهی واو 4 رای و گزینهی الف 6 رای دارد. این آرای از قبل به صندوق ریخته شده البته توسط شواهد و قراین (تعداد چاپ و تعداد ترجمه و عناوین آنچنانی و عامهپسند بودن و شعاری بودن و...) کاملاً قابل دفاع است. حالا ببینیم شما چه میکنید! این را هم بگویم ممکن است قبل از شمارش آرا دو تا از این گزینهها به نفع یکی کنار بروند که حتماً همین طور است ولذا همین الان ضمن احترام به دانیل استیل و جوجو مویس باید بگویم ایشان 12 رای دارند!! و حتماً دوستانی که اینجا را دنبال میکنند میدانند که شاخترین گزینهها هم در انتخابات قبلی رای دو رقمی نیاوردهاند. حالا خودتان را بگذارید جای من!!
الف) آخرین نامه عاشقانه جوجو مویِس
ب) ارتش سایهها ژوزف کسل
ج) به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف
د) چگونه فولاد آبدیده شد آستروسکی
ه) خزان خودکامه (پاییز پدرسالار) مارکز
و) رویای طلایی دانیل استیل
راوی زن جوانی است که از طرف شرکت خدمات خانهداری جهت انجام کارهای خانهی پروفسوری با خصوصیات خاص انتخاب میشود. تا قبل از راوی نُه خدمتکار به این خانه اعزام شده اما دوام نیاوردهاند. پروفسور، مردی 64 ساله است که سابق بر این استاد ریاضیات بوده است اما هفده سال پیش در یک تصادف اتومبیل ضربهی سختی به سرش میخورد و پس از آن، اتفاقات جدید را به یاد نمیسپرد و در واقع حافظهی کوتاهمدت او حداکثر هشتاد دقیقه دوام دارد. او برای به خاطر آوردن مسائل مهم، آنها روی کاغذهای کوچکی مینویسد و به کتش سنجاق میکند. کار در منزل چنین مردی البته ساده نیست... شما همیشه یک غریبه هستید!
راوی پسر دهسالهای دارد که پس از مدرسه به خانه میرود و تا زمان بازگشت مادرش، تنهایی کارهای خودش را انجام میدهد. وقتی پروفسور به این موضوع پی میبرد از راوی میخواهد که حتماً پسرش بعد از مدرسه به خانهی او برود تا تنها نباشد و تحت مراقبت مادرش باشد. این کار خلاف قوانین شرکت خدماتی است ولی راوی به آن تن میدهد. "خدمتکار و پروفسور" روایت ساده و شیرین و روان ارتباط این سه نفر است. روایتی کاملاً انسانی و لطیف.
با توجه به شرایط حافظهای پروفسور تنها موضوعی که طرفین میتوانند بدون نگرانی راجع به آن صحبت کنند ریاضیات و اعداد است. راوی هم مانند خیلی از شما! این موضوع برایش جالب نیست و بهخصوص در مدرسه به حدی از ریاضیات بدش میآمده که با دیدن کتاب ریاضی تب میکرده است. اما پروفسور استعداد شگرفی در تدریس ریاضیات دارد. این را میتوان از روی تلاشهای راوی در برخی جستجوهایش پیرامون اعداد، در طول روایت فهمید و البته در موارد معدودی که مایِ خواننده نیز در آن شریک میشویم بر این مهارت صحه خواهیم گذاشت.
اعداد برای پروفسور راه اتصال با دنیای بیرون هستند. اعداد پیش از پیدایش بشر وجود داشتند و پس از آن هم وجود خواهند داشت... آنها ابدی هستند و به همین خاطر قابل اتکا و قابل اطمینان هستند. حقایق ابدی دیگری هم در این دنیا وجود دارد که بهزعم او ریاضیات میتواند به آنها صورت ببخشد.
به این فکر کنید که میخواهید با کسی ارتباط برقرار کنید و ارتباط محبتآمیز داشته باشید که مدام شما را و کارهای شما را از یاد میبرد. این راهی است که راوی در آن تلاش میکند و روایت را لطیف و انسانی جلوه میدهد.
***********
خانم یوکو اوگاوا (1962) ریاضیدان و نویسندهی ژاپنی که تاکنون بیش از سی رمان نوشته و منتشر کرده است که با توجه به جمیع جهات میتوان گفت نویسنده پرکاری است. این اثر او با نام اصلی "معادلهی محبوب پروفسور"(2003) جوایز متعددی کسب کرده است و با استقبال خوبی هم روبرو شد. در این زمینه کافیست بدانیم که ظرف یک ماه در ژاپن یک میلیون نسخه از آن به فروش رفته است... یعنی میمیرم اگر داخل پرانتز اشاره نکنم که بابا بالاخره یک فرقی باید باشد بین ملتی که راهش را پیدا میکند و ملتی که راهش را پیدا نمیکند! و در همین داخل پرانتز عرض کنم که چرا یک کاندیدا با اعتماد به نفس بالا به خودش اجازه میدهد دروغ بگوید و شامورتیبازی دربیاورد و ما نظارهگر باشیم که میزان آرای او بالا هم برود و... از پرانتز با آه و افسوس بیرون میآیم:یک میلیون نسخه در یک ماه و در نهایت بیش از پنجاه میلیون نسخه!
البته ما به جای تیراژ بالای فروش و خواندن کتاب، به نحو دیگری معادله را متعادل کردهایم و میکنیم: کتاب را سه بار ترجمه و منتشر میکنیم!
مشخصات کتاب من: مترجم کیهان بهمنی، نشر آموت، چاپ اول زمستان 1391، تیراژ 1100 نسخه، 248 صفحه.
..............
پ ن 1: ترجمهای که من خواندم خوب بود اما دو سه جا به نظرم نیاز به بازخوانی و اصلاح دارد؛ پاراگراف دوم ص66 که با تعریف اعداد ناقص و زاید همخوانی ندارد و جابجاست، جملهی آخر داستان هم "عدد اول 28 است." اشتباه است و "عدد کامل 28 است." صحیح است (28 عدد اول نیست بلکه عدد کامل است).
پ ن 2: عدد اویلر یا نپرین معمولاً جاهایی خودش را نشان میدهد که انتظارش را نداریم. انتظار ظهورش در یک داستان را نداشتم.
پ ن 3: نمره من به کتاب 3.7 است. (در سایت گودریدز 3.94 از مجموع 18979 رای و در سایت آمازون 4.4 است)
اگر بخواهم طبق روال سنوات قبل (مثل این پُست) بهترین کتابهایی که در سال گذشته خواندهام را جمعبندی کنم قاعدتاً به لیستی که در ادامهی مطلب آوردهام خواهم رسید.
...................
پ ن 1: در اینجا و بعد از تعطیلاتِ نوروز، از دو مشکل پیشآمده بر سر راه کتابخوانی و وبلاگنویسی نوشتم و برخی دوستان لطف کردند و اظهار امیدواری کردند، آرزو کردند، دعا کردند، تمرکز کردند، انرژی مثبت دادند و کارهایی از این قبیل تا این مشکلات حل شود. مشکلِ ساعتِ حرکتِ اتوبوسها حل شد و فقط ماند مشکلِ کاری. اینجا باید یادی بکنم از مرحوم مهندس بازرگان که جایی با اشاره به وقایع انقلاب گفته بود دعا میکردیم باران ببارد اما سیل آمد! فیالواقع آن مشکل چینیها نهتنها از بیخ و بُن حل شد بلکه جوری حل شد که الان من بین زمین و آسمان معلق میباشم! یعنی میتوانم تماموقت کتاب بخوانم و بنویسم که طبیعتاً از لحاظ کاری شرایط مطلوبی نیست! لذا از آرزوکنندگان و تمرکزکنندگان و... خواهشمندم کمی گرهِ موضوع را شُل کنند! البته خواهران گرامی گرهِ روسری را با توجه به احتمال سیل و سیلاب در ایام انتخابات کماکان شُل ننمایند! با تشکر!
ادامه مطلب ...