میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

انتخاب کتاب در کمال خونسردی!

در خبرهای این چند روز گذشته یک مطلب بود که با لبخند برای همدیگر فرستادیم... قهرمانی تیم وزنه‌برداری یا قرار گرفتن تیم فوتبال در گروه مرگ و خبرهایی از این دست نبود بلکه قرار گرفتن کشورمان در صدر کشورهای دنیا از حیث عصبانیت! دوست داشتم بدانم شاخص‌های این ارزیابی چه مواردی بوده است... هنوزم دوست دارم! البته این نه به این معناست که بخواهم در صحت و سقم این قضیه تشکیک یا چند و چون کنم بلکه صرفاً دوست داشتم بدانم شاخص‌های اندازه‌گیری این موضوع چه چیزهایی بوده است. در واقع اگر برای محققان اجتماعی و ارزیابان و تحلیلگران این مقولات از جنس متغیرهای علمی و تحقیقاتی است برای ما از جنس خاطره است!

چند وقت قبل پشت فرمان، داشتم در یکی از اتوبانهای منتهی به تهران می‌راندم. حداکثر سرعت مجاز 100 کیلومتر در ساعت بود و من هم دقیقاً با همین سرعت در خط دو حرکت می‌کردم. گاهی از سمت چپم اتومبیل‌هایی با گذشتن از حد مجاز سرعت، اقدام به سبقت گرفتن می‌کردند که طبعاً این امری است بین خودشان و دوربین‌ها و قانون و جان خودشان و چیزهایی از این دست... البته غیرمستقیم به ما هم برمی‌گردد اما خُب فعلاً موضوع بحث ما نیست... اصولاً من در خط سبقت کمتر می‌روم چون حوصله رانندگانی که سپر به سپر می‌چسبانند و چراغ می‌زنند و بوق می‌زنند را ندارم. القصه، خط دو بودیم و حداکثر سرعت مجاز، ناگهان یکی از خودروها اقدام به گرفتن سبقت از راست کرد و از سمت شاگرد با یک حالت برافروخته‌ای مرا مورد تفقد قرار داد!

صحنه جالبی بود! آخه واسه چی!؟ سمت چپم که خالی بود!؟ این یکی از بی‌سبب‌ترین و غیرمترقبه‌ترین فحش‌هایی است که در طول عمرم دریافت کرده‌ام. مانده بودم بخندم یا اقدام متقابل بکنم یا... حال آن لحظه‌ام تقریباًً حالتی شبیه حال کافو بعد از قرعه‌کشی جام جهانی و در هنگام دیدن صفحه شخصی‌اش شده بود!

.........................................

حالا در کمال خونسردی به ادامه مطلب بروید. سه گزینه از ادبیات روسیه در انتظار شماست. به یکی از گزینه‌ها رای بدهید بلکه قسمت شد در کنار یکدیگر آن کتاب را بخوانیم و لحظاتی از این وضع و اوضاع فارغ شویم! نمی‌دانم ما چندبار دیگر باید ثابت بکنیم که در هر امری می‌توانیم بدون دلیل و یا حتی شوخی‌شوخی به حد اعلای عصبانیت برسیم و ... دشمنانِ ما چرا حالیشون نیست!؟

 

 

گزینه‌ها به ترتیب حروف الفبا

الف) داستان همیشگی – ایوان گنچاروف

گنچاروف را عموماً با ابلوموف می‌شناسند. داستان همیشگی یا یک‌ داستان معمولی، اولین اثر نویسنده است و به قول برخی منتقدین مدخلی بر ابلوموف.

فضای توصیف شده در این داستان فضای اجتماعی دهه بیست و سی قرن نوزدهم جامعه روسیه است. جامعه‌ای که رکود اقتصادی بدی را طی می‌کرد و پوچ‌گرایی به کنشی عادی تبدیل شده بود. انسان‌های این دوره هیچ روزنه امیدی پیش چشم خود نمی‌دیدند و به تن‌پروری می‌گذراندند. (منبع این پاراگراف پایگاه اطلاع‌رسانی و نقد کتاب معاصر)

ب) مرگ ایوان ایلیچ – لئو تولستوی

"یکی از برجسته‌ترین آثار تولستوی ویکی از مشهورترین داستانهایی است که در باره مرگ نوشته شده است. تولستوی در بیشتر آثار خود از اندیشه مرگ فارغ نبوده است، اما در هیچ یک از آنها همانند مرگ ایوان ایلیچ چنین مستقیم و فلسفی به آن نپرداخته است. 

داستان با خبر مرگ ایوان ایلیچ شروع می‌شود. اولین مطلبی که با شنیدن خبر مرگ او از ذهن دوستان همکارش در دیوان عالی می‌گذرد این است که جایگزین او چه کسی خواهد بود و جایگزینِ جایگزین او چه کسی.

به این ترتیب معنای مرگ ایوان ایلیچ  برای همکاران او تنها خالی شدن یک پست سازمانی است؛ برای دیگران چه؟" از معرفی مداد سیاه.

 

ج) یادداشتهای یک دیوانه – نیکلای گوگول

یادداشت‌های یک دیوانه مجموعه داستانی شامل هشت داستان کوتاه است. داستانهای مشهوری چون شنل، دماغ و یادداشت‌های یک دیوانه. در اهمیت گوگول همین بس که تورگنیف در رثای او می‌نویسد که همه ما (منظورش نویسندگان برجسته نیمه دوم قرن نوزدهم روس) از زیر شنل گوگول بیرون آمده‌ایم.

وجه مشخصه‌ی داستان‌های گوگول سادگی قصه‌نویسی، ویژگی قومی، امانت محض نسبت به زندگی، و بکر بودن و سرزندگی خنده‌آور آن‌هاست که همیشه تحت‌تأثیر احساس عمیق غم و دلتنگی قرار می‌گیرد. همه‌ی این ویژگی‌ها یک منبع دارند: گوگول شاعر است، شاعر زندگی حقیقی. (منبع این پاراگراف از سایت ناشر کتاب: نشر نی)

 

نظرات 27 + ارسال نظر
مدادسیاه پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 09:33 ب.ظ

اون هایی که گفته اند ایرانی ها عصبانی ترین مردم دنیا هستند حتما سر و کارشان به چینی ها نیفتاده. حرف زدن عادی آن ها مثل دعواست وای از وقتی که دعوا می کنند.

من یکی که انتخابی به جز مرگ ایوان ایلیچ ندارم. پس همان.

سلام
این هم لینکی در مورد موضوع:
https://www.mehrnews.com/news/4013625
این هم اصل گزارش گالوپ:
http://news.gallup.com/reports/212648/7.aspx#utm_source=opinion&utm_medium=copy&utm_content=20170622
موسسه گالوپ ... منتها خیلی قابل اتکا نیست ولی در صورت اصلاح همه اشکالات به طور تقریبی ممکن است چند رتبه‌ای در جدول بهبود پیدا کند اما گره اصلی به جاست...
چینی‌ها حرف زدنشان غلط‌انداز است.اگر تراکم جمعیتی چینی‌ها را ملتهای دیگر داشتند و میزان برخوردهای‌‌شان با یکدیگر به آن اندازه بود... واویلا می‌شد!
....................
مرگ ایوان ایلیچ 1

رضا جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:34 ق.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

عصبانیت شتاب و عجله الکی بدزبانی قسمتی از خصوصیات مردم ما شده
درمورد کتاب هم گوگول رو بیشتر می پسندم

سلام
این‌ها مواردی است که خوشبختانه تک‌تک ما می‌توانیم در مورد خودمان آن را کنترل کنیم... اگر نکنیم متقابلاً بر یکدیگر تاثیر گذاشته و وضعیت تشدید می‌شود.
البته ریشه‌های کلان هم دارد...
..............
یادداشتهای یک دیوانه 1

اندکی سایه جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:40 ب.ظ http://andakisaye.blogsky.com

سلام علیکم و رحمه اله. حفظ الله. تبارک الله احسن الخالقین. خاصه ایرانی.
خب عصبانی هستیم دیگه شک دارید؟ این نی نی رو ببینید. اونم بله. حالا رتبه ی اول نه رتبه ی دوم. ها. فرقی می کنه مگه؟
روسیه. هووم. حالبه من دیروز کل فردوسی و دلال ها و صرافی ها رو واسه چندرغاز روبل بالا پایین کردم که جملگی بهم خندیدند پوزخند زدند. یعنی کل روز همه شون رو ساختم. شادشون کردم. از عصبانیت درشون اوردم. وضع پول کشورمون یعنی انقدر داغونه. دویست تا روبل خریدن براشون خنده داره.صرافی های اخر رو مجبور شدم توضبح بدم که هدیه می خوام بدم برا دانشجویی که عازم مسکوست. که اینقدر کم می خوام. اخرشم نیافتم یعنی ندادند و دلار خریدم.
مرگ ایوان ایلیچ رو خوندم. خوبه. مرگ و مردن رو خوب توصیف کرده.

سلام
ان الله و ملائکه یصلون علی النبی...
من که شکی ندارم! باور کنید در این زمینه به مرحله ایقان و ایمان و امثالهم رسیده‌ام
کلاً روبل نبود یا در ارقام پایین موجود نبود؟
توی این سرما بعضی‌ها برای طلب علم به سرزمین سرد روسیه می‌روند که این مسئله اشک را به چشمان من و راویان حدیث اطلبوالعلم حتی بالصین و امثالهم می‌آورد طفلکی‌ها در ترم آینده مجبورند در میان هیاهوی جام جهانی درس بخوانند و در ورزشگاه‌ها بالا و پایین بپرند... خیلی سخت است... با اینکه دیگر کشش درس خواندن ندارم اما حاضرم جای ایشان ترم بعدی را تقبل کنم
...................
مرگ ایوان ایلیچ 2

نیلوفر جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 07:23 ب.ظ

به نظرم عنوان در کمال خونسردی ترومن کاپوتی رو میطلبه
اما ...مرگ ایوان ایلیچ – لئو تولستوی

سلام
بله دقیقاً
........................
مرگ ایوان ایلیچ 3

مهرداد شنبه 18 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:13 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
این عکس چرا اینجوریه ؟ نزدیکه که مارو بخوره.
امیدوارم ما حداقل قطع کننده این چرخه عصبانیت باشیم.
تا چند روز پیش که درباره قانون من درآوردی خودم در باب عدم آغاز از نویسندگان با شاهکارشون صحبت نکرده بودیم اثر گنچارف را انتخاب می کردم اما طبق توصیه مرگ اندیشی ات تجدید نظر میکنم و با آبلوموف آغاز میکنم.البته هر وقت خریدمش.
از گوگول هم نه کتابی دارم نه چیزی خوندم . دوست دارم ببینم آثارش چطوره.
تولستوی عزیز هم که باجنگ و صلحش مدت ها پیش دل مارو برده. مرگ ایوان ایلیچ هم دارم و بالاخره میخونم .
اما دوست دارم شما یادداشت های یک دیوانه رو بخونی ببینم چی میگه این نیکلای.
پس رای من نیکلای.
یکی نیست بگه این همه پرچونگیت چی بود رایتو بده برو دیگه.

سلام
نوزادان در این زمینه بسیار جالب هستند و خیلی سریع و راحت حالتشان را نشان می‌دهند!
..........
البته آن قانون یا حتی نقیض آن هیچگاه نمی‌توانند عمومیت داشته باشند. شرایط مختلف تاثیرگذار خواهند بود. مثلاً همین انتخابات!!
آرای اینجا می‌توانند تحلیلی هم باشند. مثل گزینه‌های کنکور است بیشتر...
.......
یادداشتهای یک دیوانه 2

هلاچین شنبه 18 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 02:19 ب.ظ

سلام میله‌ی عزیز
مرگ ابوان ایلیچ. البته با ترجمه‌ی خوب.
من ترجمه صالح حسینی رو خوندم کمی آزاردهنده بود. با اینکه ایشون در ترجمه‌ی ادبیات انگلیسی زبان کم‌نظیره، اما متن‌های دیگه‌ش دست‌انداز داره.
سروش حبیبی و حمیدرضا آتش‌برآب هم این شاهکار دوست‌داشتنی رو ترجمه کردن
هرچند احتمالا الان کتاب رو گرفتید

سلام دوست قدیمی من
ترجمه‌ای که من دارم سروش حبیبی است. اگر بخواهم دقیق بگویم همان نسخه‌ای است که با سونات کرویتزر و چند داستان دیگر در یک مجلد آمده است! الان با توجه به آرا در این فکرم که چطور آن را حمل کنم
....................
مرگ ایوان ایلیچ 4

نیکی یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 11:09 ق.ظ

این روزا شخصیت آروم و ساکت من به خاطر هم نشینی با این جماعت دائما عصبانی تغییر کرده و به قول گفتنی کمال همنشین در ما اثر کرده (البته از نوع بدش) و ما هم اره...
لئو تولستوی را به خاطر اینکه دوست دارم در مورد مرگ و اتفاقات بعد از اون بدونم
شما کانال یا گروه تلگرام ندارید؟ که بشه اونجا از مطالب استفاده کرد؟
اگه ممکنه تاریخ شروع و پایان برای خوندن کتاب ها به صورت دسته جمعی در نظر بگیرید و هرکس هم میتونه بعد از پایان زمان در نظر گرفته شده در مورد کتابی که خونده شده نقطه نظر خودش رو بگه البته یک پیشنهاده اگر موافق باشید

سلام
مقاومت کنید دوست من
در مورد کانال هم فعلاً که نه... اما دوست دارم این کار را انجام بدهم و در اولین فرصت حتماً این کار را خواهم کرد.
در مورد پیشنهادتان هم تا الان به نحوی همینطور عمل شده است. پس از اتمام رای‌گیری و در پست آتی کتاب انتخاب شده را اعلام می‌کنم و طبعاً همراه دوستانی که کتاب را همزمان می‌خوانند خواهیم بود. سعی می‌کنیم که نظم و سامان بهتری به کار بدهیم. ممنون از پیشنهادتان
.............................
مرگ ایوان ایلیچ 5

مجید مویدی یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:50 ب.ظ

سلام به میله ی عزیز
عجالتا" اومدم توی انتخابات شرکت کنم و فریضه م رو به جا بیارم و برم. سخنرانیم هم باشه واسه بعدا"

سلام مجید خان
سخنرانی که ماند برای بعداً اما رایتان چه شد!؟

اندکی سایه یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:33 ب.ظ

کلا نبود و اگر هم بود وقتی می شنیدند چقدر می خوام می خندیدند بهم یا نگاه هاشون جوری بود که انگاری تو باغ نیستم.
چه فکر کرده اید. طفلکی مورد نظر وقتی در وطن بود تا پاسی از شب تماشای فوتبال را از دست نمی داد چه برسد به وقتی در یک قدمی شان باشد.

آهان... پس بوده اما... تعجب کردم پول رایج کشور دوست و برادر در دسترس نباشد
واقعاً از این دوستمان التماس دعا داریم و بگویید حتماً در آن زمان سلام ما را به طوطی‌های روس برسانند

سحر یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 06:15 ب.ظ

من موندم رای مجید کجاست؟! حالا سخنرانی اش به کنار!

از این کتابها "یادداشت های یک دیوانه" را یک قرن پیش خوانده ام و هیچ چیزش یادم نیست، به جز این که آن زمان به نظرم در مقایسه با بقیه ی روس های رئالیست، گوگول کمی بازیگوش تر بود و تخیل قوی تری پشت داستان هایش پیدا کردم، گرچه به روس محبوبم تبدیل نشد
حالا اینجا دلم می خواهد به کار گنچاروف رای بدهم

سلام
من هم مانده بودم کجاست اما توضیحاتی ارائه کرده است که به موقع به آن خواهم رسید
شما طرفدار مظلومان هستید خدا خیرتان بدهد.
...........
داستان همیشگی 1

مجید مویدی یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 10:32 ب.ظ

آقا رای من کجا رفته؟؟
یه ساعت خوابیدما... ببین چه جوری شد...

سلام مجدد
آقا دیگه خوابیدن در این مقاطع حساس مسموع نیست

قاسمی یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 11:31 ب.ظ

سلام
از بین این سه تا فقط مرگ ایوان ایلیچ توی کتابخانه ام هست اما به گزینه سه رای میدم اسمش هم جالبه

سلام
ممنون رفیق از رایتان... فداکاری شما ستودنی است
..........
یادداشت‌های یک دیوانه 3

مجید مویدی دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 08:07 ق.ظ

عه... بی شوخی انگار بازم ثبت نشده که... آقا "مرگ ایوان ایلیچ" رای منه... فک کنم آه سحر منو گرفته یا شایدم طلسمم کرده.

بالاخره بخت‌تان باز شد
.........
مرگ ایوان ایلیچ 6

مارسی دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:35 ب.ظ

ج) یادداشتهای یک دیوانه – نیکلای گوگول

سلام
ممنون
.........
یادداشتهای یک دیوانه 4

سمیرا دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:12 ب.ظ

سلام
ساعت شوم مارکز رو نخوندین شما؟ نقدشو پیدا نکردم تو وبلاگ
سال 94 هم به گمانم،ازتون پرسیدم لولیتارو خوندین که نقدش کنید گفتین به زودی الان سال96 داره تموم میشه

سلام
ساعت شوم را نخوانده‌ام و جرئت ندارم بگم به زودی
اما در مورد لولیتا هم بعید می‌دونم 94 بوده باشد! اما خُب هر بهانه‌ای بیاورم بهانه است!!
البته دو سال هم زمان زیادی نیست
ممنون رفیق
یادم می‌ماند که توی انتخابات بعدی آمریکای شمالی حتماً لحاظش کنم

سمیرا دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:15 ب.ظ

رای من یادداشتهای بک دیوانه است.

یادداشتهای یک دیوانه 5

سمیرا دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام
میله جان نظرت راجع به لولیتا چیه؟ امروز بطور اتفاقی با اینکه پول نداشتم خریدمش ، خواهش میکنم نگو که خیلی کتاب بیخودیه
ممنون میشم اگه خوندیش نظرت و بگی 

پاسخ:
سلام
اختیار دارید... اصن نمی‌گفتم کتاب بیخودیه... حتا اگر شما خواهش نمی‌کردید. یعنی در مورد کتابهایی که نخوندم چنین جسارتی نمی‌کنم. بخصوص این کتاب که در موردش بسیار تعریف و تمجید شنیده‌ایم و سالها منتظر ترجمه و چاپش بوده‌ایم. من هم امیدوارم تا آخر همین امسال کتاب را دست بگیرم و در واقع از توی کتابخانه‌ام بیرون بیاورم و بخوانمش.
خیلی زود.
مرسی
+فقط نمیدونم چرا انقدر صمیمی بودم اونجا
نظرم زیر مطلب رویای تبت درج شده
+امیدوارم به زودی بخونینش

سلام
آفرین... کمی هم بیشتر از دو سال شده است البته گفته‌ام امیدوارم تا آخر سال...
حالا خودتان خوانده‌اید؟ یا منتظر هستید با هم بخوانیم؟
دوباره قول می‌دهم در انتخابات بعدی آمریکای شمالی جزء گزینه‌ها باشد.
در مورد صمیمیت هم خوبی مجازستان همین است...

خورشید دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 03:54 ب.ظ http://http

در مورد عصبانیت چیزی ندارم بگم چون تا اسفند ماه حقوق نمیدن و ادم بی پول عصبانی ترین موجود رو زمینه :))
داستان همیشگی رو انتخاب میکنم
هرچند ترجیح میدادم یکی از گزینه ها ابلوموف میبود حداقل میتونستم از کتابخونه محلمون بگیرم

سلام
با عرض پوزش بابت تاخیر...
طبعاً وضعیت نامطلوبی است که هفته‌ها بعد از خشک شدن عرق‌مان مزدمان را بدهند و این می‌تواند دلیلی بر عصبانیت ما شود... اما آدم بی‌پول لزوماً عصبانی‌ترین موجود دنیا نیست حالا مثال‌هایش بماند... البته "ترین" را در زمینه‌های اینچنینی نمی‌توان اندازه گرفت با این حساب الان متوجه شدید که گیر دادن‌های اینچنینی به یک کامنت طنز می‌تواند از بی‌پولی اعصاب‌خردکن‌تر باشد
امیدوارم هر چه زودتر این کتابخانه متحول بشود. ممنون از رای
.................
داستان همیشگی 2

ساره.م دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 05:04 ب.ظ http://naardoone.mihanblog.com/

لا اقل برون گرایی این خشم ، از انباشته شدن و تبعات بعدیش جلوگیری می کنه ... نیمه پر لیوان ( آغشته به آب گل آلود البته!)

سلام
بعضی‌ منظره‌ها قابلیت دیدن نیمه پر لیوان را به شدت کاهش می‌دهند! در اینگونه موارد نباید زیاد تلاش بیهوده کرد
برون‌ریزی مداوم موجب می‌شود که به این کار عادت کنیم... برون ریزی در واقع انتقال به غیر است به همراه رزونانس و تشدید شدن که تبعات منفی بیشتری برای فرد در میان‌مدت و بلندمدت دارد.
چیزی که باید یاد بگیریم روش‌های کنترل خشم است.

سحر دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 07:09 ب.ظ

مجید، من برای چی باید طلسمت کنم؟!!

من فقط اشخاصی را طلسم می کنم که پا در کفش ترجمه هایم بگذارند! و چون اینقدر خبیثم همیشه خودم ته صف می افتم!

قابل توجه مجید خان مویدی

سمره دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 07:58 ب.ظ

سلام
یادداشتهای یک دیوانه راخوانده ام
آمارمرگ ایوان نمیدونم چیچیچ بالاست
موندم به کدوم رای بدم ؟
خداییش آدم روبرسرچه دوراهی هایی میگذارید
قبلترها مجله هایی بود که آدم هارو ازسردوراهی برمیداشت
الان میله هایی هستند که آدم روبرسردوراهی میگذارند

دیگه هرچی شد
مرگ ایوان ایلیچ
رای من
کتاب جدید بخونیم
البته اگرکتاب خانه داشته باشه

سلام
اصولاً هر میله‌ای فضا را حداقل به دو قسمت تقسیم می‌کند!
اما می‌توانستید نه به این و نه به آن رای بدهید
من هم امیدوارم... امروز آخر وقت شمارش آرا ارائه می‌شود و تکلیف مشخص...
..............
مرگ ایوان ایلیچ 7

لادن سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 09:03 ق.ظ http://lahoot.blogfa.com

عصبانیت بحث جالبیه . در ملبورن خیلی اتفاقات مثل ایران می افتد ولی واقعا عکس العمل ها فرق دارد. سه هفته است ما اسانسور نداریم یک قطعه باید از خارج استرالیا وارد شود. فقط ایرانیها فحش میدهند ازی ها با لبخند ژکوند از پله ها بالا میروند. یا مترو شلوغ است به هم می خورند می گویند ببخشید. یا راننده اتوبوس راه را اشتباه رفت معذرت خواهی کرد و دور زد همه لبخند زدند. من یاد راننده بی ار تی پشت چراغ قرمز توحید افتادم که اگر دیر راه می افتاد همه مسافرها حتی خود من شروع به غر و غر و فحش می کردند.
اگه بشه تو رای گیری هنوز شرکت کرد داستان همیشگی

سلام
این نکته مهمی است: که دیگران هم شرایط و مشکلاتی دارند که می‌تواند عصبانیت ایجاد کند اما... آن دیگران قابلیت‌هایی دارند که می‌توانند خودشان را کنترل کنند. حالا این قابلیت ناشی از آموزش است یا قوانین یا نوع نگاه به جهان و زندگی یا...
ازی‌ها!؟
بله که می‌شود رای داد... تا آخر وقت امروز می‌شود. بلکه بیشتر!! (یعنی اگر مطلب بعدی آماده نشود!)
.................
داستان همیشگی 3

محبوب سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 10:33 ق.ظ

سلام
درمورد عصبانیت.حق با آنهاست. ما در غمگینی و افسردگی و عصبانیت گوی سبقت از دیگران ربوده ایم. بله من عصبانی هستم. به هزاران دلیل که نهصدونودونه تایش تقصیرمن نیست و تقصیر شرایط و آب و هوای محیطی ست.
یکی همین رانندگی که کاملا با شما موافقم و برای خودمان هم پیش آمده. بقیه ش باشد برای یک وقتی که شاید دلشان به حال ما مردم بسوزد و توی شهر مثل مدرسه صندوق انتقادات پیشنهادات برایمان بگذارند. آنوقت می بینید که با فحاشی نویسی به بخت و اقبال سیاهشان چقدر حال این مردم خوب می شودو از حجم عصبانیت شان کاسته می شود. سینماها درعربستان دارد آزاد می شود و ما با اینکه خودمان سینما داریم نمی دانم چرا به آنها حسودی م می شود اصلا یکی از دلایل عصبانیتم همین پیشرفت سرعتمند عربستان است.
راستش را بخواهید من در مورد عصبانیت و علل آن بسیارحرفها دارم. ولی بهترست بروم سراغ انتخاب کتاب.
یاداشت های یک دیوانه رادارم و خوانده م. به همین دلیل به او رای می دهم.

سلام
دنبال مقصر گشتن هم یک موضوع لازمی است که در جای خود می توان به آن پرداخت...
البته یک سهو لسانی پیش آمد در کامنت‌تان که من با آن موافقم فرمودید هزاران دلیل دارد که 999 تاش تقصیر من نیست... احتمالا هزار مد نظرتان بود ولی من با هزاران بیشتر موافقم
وقتی منِ نوعی دلم به حال خودم نمی‌سوزد و به جای ایستادن در کنار خیابان برای گرفتن تاکسی به وسط خیابان می‌روم و مسیر عبور ماشین‌ها را تنگ می‌کنم و به تبع آن خودم بیشتر در خیابان باقی می‌مانم! وقتی که دیگران هم به همین ترتیب جلو می‌روند و... وضع در یک مثال ساده مثل این، چنین کلاف سردرگمی می‌شود که بیا و ببین چه انتظاری برای حل مشکلات پیچیده‌تر می‌توان داشت!؟
در مقاطع مختلف از میان همین مردم اشخاصی برای حل مشکلات پیچیده‌تر برآمده‌اند و گاهی زحمت هم کشیده‌اند اما نتیجه‌ای نداشته است. به نظر من مشکل جای دوری نیست! نزدیک‌ترین جا به من است.
من به واسطه مسیر رفت و آمد و مشکل کلیوی سر و کارم با دستشویی‌های عمومی زیاد می‌افتد... اگر با فحاشی نویسی حال ما خوب می‌شد که همین الان می‌بایست در صدر حال‌خوبان دنیا می‌بودیم. الان که اینستاگرام و چه و چه هم هست و هموطنان در نوشتن حرف دلشان در صفحات پربیننده حسابی از خجالت زمین و زمان درمی‌آیند. پس چرا حالشان خوب نمی‌شود...
بعید می‌دانم حال ما از این طریق خوب بشود.
به قول شما بهتر است برویم سراغ انتخاب و خواندن کتاب که از نظر من یکی از راه‌های درمان همین است
.........................
یادداشتهای یک دیوانه 6

مهرداد سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:14 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

خوبه
دارم انتخابات کتاب رو لحظه به لحظه رصد می کنم .
در صحت انتخابات تا کنون خدشه ای وارد نشده.
هرچند نتایج تا کنون دور از انتظار بوده و گوگول خوب تونسته در مظلومیت رای جمع کنه اونم در کنار تولستوی و گنچارف بیشتر در اینجا شناخته شده.
انگار داشتن یک غول در ادبیات در کسب محبوبیت نقش مهمی داره اما گاهی این غول خیلی غول میشه و از اونیکی غول پیشی می گیره .
اینجا در جدال غول های گنچارف و تولستوی ،جنگ و صلح پیروز بوده و با محبوبیتش آرا رو به سمت نویسنده کشونده.
چی گفتم ؟ شما متوجه شدی؟

شما که الان جزء ناظران بین‌المللی این انتخابات هستید
ما طرفدار مظلوم هستیم حتا اگر...
الان اگر فرصت باشد بعید نیست گنچاروف هم خودی نشان بدهد... حتا ممکن است محسن رضایی هم...
تقریباً متوجه شدم حرفت این بود که معروفیت یک کار از یک نویسنده موجب می‌شود که کارهای دیگر آن نویسنده نیز مورد توجه قرار بگیرد.

سمیرا سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 05:34 ب.ظ

من خوندم ولی چون میخام دوباره بخونم میخوام که با شما شروع کنم.منتظر میمونم فعلا کتاب نبرد من و آغاز کردم.

پس پیگیر باشید تا زمان انتخابات بتوانید لولیتا را بر کرسی بنشانید

لادن جمعه 24 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 04:59 ق.ظ http://lahoot.blogfa.cm

ازی (Aussi) یعنی استرالیایی. اینا خیلی تنبل هستن و همه کلمات رو می شکنن به صبحانه می گن برکی (مخفف برک فست) به کادو میگن پرزی (مخفف پرزنت) باید یه پست در موردشون بنویسم

آهان چه باحال
خیلی جالب بود

محبوب دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 02:11 ب.ظ

بله حال ما با این درمان ها ی احساسی ومقطعی خوب نمی شود
فقط توالت نویسی ها به نظرم. عموما خیلی به انتقاد یا اعتراضات مدنی شبیه نیست. و بیشتر قشر خاصی مخصوصا نوجوانان نگارنده آنها هستند. منظورم از صندوق شاید یک جوررفراندوم بود.
بله بله بهتراست کتابمان را بخوانیم.
ولی ریشه های عصبانیت همه همه ش تقصیر خودمان نیست. بخدا. دلایل بیرونی زیادی دارد. اصلا همین عربستان شنیدم موتورسواری زنها را هم آزاد کرده.
برویم برویم سراغ کتاب خوانی. پس یادداشتها دوم شد

بله نمی‌شود...
من هم معتقد نیستم که همه همه‌اش تقصیر خودمان است ولی عمده‌اش را چرا...
یک ساختمان چند واحده را نمی‌توانیم به کمک هم بچرخانیم!
بهترین کار همین کتابخوانی است
بله دوم شد اما تصمیم گرفتم بخوانمش...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد