میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

پرچم بالاست!

امان از این خشونتی که در فضای مجازیِ ما بیداد می‌کند... آیا وقت آن نرسیده است که از این نشانه‌ها بترسیم!؟ از فوتبال شروع کنیم؛ منظورم حوادث این روزهای استادیوم‌ها نیست، که آن هم البته بی‌ارتباط با موضوع نیست. دو سایت فوتبالی که من به آن سر می‌زنم varrzesh3 و 90tv است؛ در هر دوی این سایت‌ها امکان کامنت گذاشتن در زیر اخبار وجود دارد اما سایت اول چندان روی خوشی به کامنتها نشان نمی‌دهد و معمولاً زیر خبرها کامنتی نمی‌بینیم. اما در خبرهای سایت نود معمولاً بعد از چند ساعت تعداد قابل توجهی کامنت قابل مشاهده است. علیرغم اینکه سایت نود ادمینی دارد که دروازه‌بانیِ کامنت می‌کند کامنت‌های منتشر شده حاویِ مواردِ بسیاری از خشونت‌های کلامی است.

از مثال فوتبال که بگذریم در مسائل اجتماعی و سیاسی گویا عده‌‌ای نشسته‌اند و با نگاه به اخبار روز، قربانی خود را انتخاب کرده و قلم مجازی‌شان را در دواتِ مجازی فرو می‌کنند و از خجالت طرف درمی‌آیند! نمی‌دانم چه شده است که این روزها دوات‌ها جنسشان به ترکیبات لجن نزدیک شده است. اطمینان دارم که نزد این گروهِ دوم (برخلاف مثال اول) خشونت (چه کلامی چه غیرکلامی) امری مذموم است و اگر پای صحبت هر کدام بنشینیم مقادیر قابل توجهی از کلمات و اصطلاحات مدرن و متمدنانه در باب جامعه مدنی، توسعه و اخلاق و آزادی و مسئولیت و... خواهیم شنید اما در عمل کوچکترین رواداری حتی نسبت به دیگرانی که مختصر زاویه‌ای با آنها داشته باشند را نمی‌بینیم.

اگر در المپیک 2020 برای رشته پرتاب لجن مدال در نظر گرفته شود به نظرتان چندبار پرچم‌مان بالا می‌رود؟! زمانی فقط یک باشگاه (ببخشید روزنامه!) داشتیم که در این زمینه به پرورش استعدادها می‌پرداخت اما الان... واقعاً دست زیاد شده است!

..................................

پ ن 1: کتاب بعدی نمایشنامه خدای کشتار از یاسمینا رضا خواهد بود.

نظرات 10 + ارسال نظر
reza یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 11:08 ق.ظ http://rezacplus.blogsky.com

آی گفتی
بعضی وقتها حالم به هم میخوره از بس روشنفکر میبینم تو فضای مجازی! همه هم پر ادعا و ناسزا گو

سلام دوست من
یک اصلاح روی آن کلمه بکنیم: شبه‌روشنفکر
چون به هرحال هر واژه و اصطلاحی تعریفی دارد و بر مبنای تعریفش حدود و ثغوری می‌توان برای آن تعریف کرد ولذا هر فردی را نمی‌توان در آن دایره قرار داد چون واژه و اصطلاح به مرور از کارکردش ساقط می‌شود. در واقع این هم یک نوع خشونت نسبت به واژه است
در اینجور مواقع که حالمان دگرگون می‌شود می‌توان به عنوان مثال به سراغ گروه‌ها و سایت‌های ورزشی رفت تا حالمان جا بیاید! در آنجا کسی داعیه روشنفکری ندارد

مهرداد یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 12:00 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
حسین جان شما فضای مجازی رو گفتی اما در همین دنیای واقعی اطرافمان هم اوضاع فاجعه باره.
یه سوالی برام پیش اومده که نمی دونم باید از یه جامعه شناس یا شخصی که آگاه در زمینه های فرهنگ و... باشه بپرسم یا... به هر حال من از تو و دوستان می پرسمش
همیشه مطرح میشه که فرهنگ رو من و شما باید از خودمون شروع کنیم چرا که جامعه رو همین ما ها تشکیل میدیم و این حرفا .اینا و بحث درباره اش بجای خود اما سوال من اینه که ما واقعا چطور در عرض چند سال به اینجای وحشتناکی رسیدیم که هستیم/
اوایل فکر می کردم از ابتدا همینطور بی فرهنگ بودیم و به خاطر نبود فضاهای مجازی و اطلاع رسانی وسیع تا این حد به گوشمون نمی رسید.اما در این چند روز اخیر به چشم خودم چیز هایی دیدم که براستی تا همین چند وقت پیش باور کردنی نبود.
از زن همسایه ای که هر روز نایلون زباله اش رو از طبقه سوم میندازه پایین به سمت سطل اون سمت کوچه (که هیچوقتم سابقه نداشته داخل سطل بیفته)گرفته تا حمله و بزن بزن های سر نذری گرفتن و چه و چه و چه.مواردی که تا نمی دیدم باور نمی کردم.درسته سال قبل هم خیلی از این موارد بود اما نه تا این حد که الان هست به هیچ وجه.انگار دیگه هیچ پرده حیایی وجود نداره.
شاید گفتن این کلام درست نباشه اما بیش از پیش به حیوان شدن نزدیک میشیم.اما کاش به همونم حداقل بسنده می کردیم.
....................
راستی گور به گور اولین کتابیه که از فاکنر می خونم. این بشر چرا اینجوره؟چی میگه اصن؟من که دارم باهاش کلنجار می رم اما به هر حال خوندنش از دسته ی دلقک های سلین راحت تره و فعلا دارم پیش میرم.اما هنوز توش خبری از لذت خواندن برام وجود نداره.تا ببینیم چی میشه.

سلام مهرداد عزیز
فضای مجازی را گفتم چون اکثراً ما در فضای مجازی خودمان را بهتر از آنی که هستیم نمایش می‌دهیم ولذا وقتی فضای مجازی اینگونه باشد وای به حال واقعیت!
اینکه چطور در عرض چند سال به چنین وضعیتی رسیدیم سوال درازدامنه‌ایست اما از جوابِ طنازانه‌ی دمِ دستی آن (به سختی! و یا به راحتی) که بگذریم برای یافتن پاسخ‌های آن (چون قطعاً تک عاملی نیست و عامل‌های گوناگونی در حوزه‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی دارد) بایدابتدا به علل انحطاط و عقب‌ماندگی خودمان بیاندیشیم. به نظرم از آنجا اگر شروع کنیم به نتایج خوبی خواهیم رسید. بعد ببینیم چه فعالیت‌هایی برای رفع آنها انجام شده است که ما به چنین وضعیتی رسیده‌ایم.
برای مثال درباره همین رفتار همسایه شما در پرتاب زباله‌ها کمی فکر کنیم... فراخی؟ ناآگاهی به عواقب کار؟ عدم آموزش؟ و... اینها مسیرهای خوبی برای ورود به موضوع نیستند. به این فکر کنیم که سیستم جمع‌آوری زباله از چه زمانی و به چه علتی راه افتاد و چه فراز و نشیبی طی کرده است و در این فراز و نشیب «شهروندان» چه میزان نقش داشتند؟ به‌زعم من ما در اکثر موارد اینچنینی با مسائل و روش‌های حل آن دست و پنجه نرم نکردیم و حتی گاهی قبل از رویرو شدن با مسئله، پاسخ آن را از غرب وارد کردیم ولذا خیلی به فلسفه‌ی آن آگاه نشدیم. این قضیه از همین سیستم جمع‌آوری زباله بگیر تا نظام حکومتی صادق است. در همه این موارد در سطح ظاهر و شکل ماندیم و این شده که در ظاهر، همه چیز درست به نظر می‌رسد اما کارکردش اصلاً آن چیزی نیست که برای آن به وجود آمده است. به عنوان مثال همین سازمانی که من در آن مشغول هستم؛ «تقسیم کار» و دستورالعمل‌های کاری و دستگاه‌ها و تکنولوژی و... همه گواه وجود یک امر مدرن است اما این ظاهر کار است و واقعیت این است که همان سیستم ارباب رعیتی سابق خودمان است که لباس مدرن به تن کرده است ومدیر می‌تواند به چرخش قلمی کل کار کارشناسی را هوا کند و از این دست موارد...
و اما در مورد مثال نذری که وارداتی هم نیست به این فکر کن که پنج شش سال قبل بعد از کلی تبلیغ که یارانه مخصوص اقشار آسیب‌پذیر است و کسانی که نیاز ندارند از ثبت‌نام کردن انصراف بدهند چه اتفاقی افتاد؟ 93٪ مردم ثبت‌نام کردند! این یعنی غیر از افول سرمایه اجتماعی، ما در زمینه «عزت نفس» به مرزهای ناجوری سقوط کرده‌ایم. الان اگر ثبت‌نام کنند بعید نیست 98٪ ثبت‌نام کنند! با این وصف توقع دارید به دیگ نذری حمله نشود
.................
من تازه شروع کرده‌ام ... به قول مترجم از کارهای ساده‌ فاکنر است... کمی طول می‌کشد تا قوزک پای خواننده وارد داستان بشود... باید حوصله داشته باشیم.. برای آبتنی‌کردن لذت‌بخش باید صبور بود

نوشین یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 01:16 ب.ظ

آیا جامعه بی‌رحمتر نشده؟ آیا فشارها و تقابل‌ها و تنازع‌ها بیشتر نشده؟ آیا دسته بندی‌ها و هویت‌سازی‌های دروغین بیشتر نشده؟
آیا حتی من به کتابخوانی مان افتخار نمیکنم و برای فرد دیگری برترجویی ندارم؟
سیستم مدارس در چه وضعیتی هست؟
بخش زیادی از کامنتها از نوجوانان و جوانان هست خب. زمان ما هم فروم‌ها پر بود از جر و بحث و دعواهای بی‌خودی. هیچ کی هم نمیفهمید و اظهار تاسف نمیکرد.
کلا حتی در خارج از کشور هم نوجوانان بی‌ادبی بیشتری بروز میدن و این هرچند در ناپسنده ولی از یه لجاظی هم نمیتونیم به عقب و تحقیر شدن/کردن برگردیم. سیستم آموزشی نیاز به ایجاد فضایی برای کنار آمدن با بسیاری از این مساپل داره. چیزی شبیه گروه تراپی.
مدتی قبل با یکی از آشنایان که از خارج از کشور اومده بودن صحبت می‌کردم و فرزند ایشون با اینکه کودک بود و مسلما مسایل جنسی براش یه چیز ذهنی بود. به شکل مرتب از انواع فحش‌های مطرح خارجی که در فیلمها و بازی‌ها میبینیم استفاده میکرد و مادر و پدرش دیگه اصلا اهمیت نمیدادن. خود کودک ولی به نظر مشکلات خاص خودش در مدرسه رو داشت و اصلا فحش دادنش به نظر من مشکل اصلی او نبود.

سلام دوست من
مقدار و میزان کتابخوانی من و امثال من عددی نیست که بتوان به آن افتخار کرد... بیشتر به مایه ننگ می‌ماند... حالا اگر همین هم ایجاد اشکال می‌کند که باید گریست.
بله در هر زمان و زمانه‌ای ممکن است نوجوان‌ها و جوان‌ها جروبحث بی‌خودی و دعوا و احیاناً فحاشی هم می‌کرده‌اند و به قول شما کسی هم نمی‌فهمید و اظهار تاسف نمی‌کرد. خُب الان سوال اینجاست که اگر ما احیاناً با این مسئله روبرو شدیم یا حتی خارج از اراده‌ی ما، مسئله با ما روبرو شد! نباید دچار تعجب و تأسف بشویم؟
بله موافقم که سیستم آموزشی باید به حل این مشکل اقدام کند اما به نظرم سیستمی که در رتق و فتق امور یومیه خود مانده است نمی‌تواند این بار را به تنهایی به دوش بکشد.
و البته که این مشکل منحصر در نوجوانان و جوانان نیست.

بندباز سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 11:12 ق.ظ http://dbandbaz.blogfa.com/

درود بر میله ی عزیز
در ادامه ی نظر مهرداد، می خواستم بگم که همین پریشب، عده ای موتورسوار ریختند و ماشین های پارک شده در طول یک خیابان را با قمه و چماق، خرد و خاک شیر کردند!... به همین سادگی. پلیس هم گفته یا مشکل شخصی با فردی در آن منطقه داشته اند یا در حالت عادی نبوده اند! فکر کنید یک خیابان عریض و طویل را !!...
این خشونت در فضای مجازی و واقعی به حد ترسناکی زیاد شده است. بخش عمده ای از آن را به نظرم مشکلات اقتصادی و فشارهای روحی و روانی حاصل از آن به وجود آورده است.
آن بخشی که مربوط به عواملی مثل زباله و نذری و ... است را به نظرم از وقتی رو به قهقرا رفتیم که منیت و فردگرایی یکباره با ورود مدرنیته در جامعه ی ما پا گرفت!. اگر در قدیم به احترام همسایه و پایبندی به اصول دینی و اخلاقی هر کسی در خانه اش را آب و جارو می کرد، حالا وقتی همه یک کلمه شده اند و آن هم "من" است، دیگر کسی برایش فرقی نمی کند چه عملی انجام می دهد. "دیگران" مهم نیستند. من هر کاری که عشقم بکشد انجام می دهم و به کسی هم مربوط نیست!... این می شود که می رویم به سمت فنا!... یادم هست یک زمانی اگر کسی توی کوچه و خیابان فحاشی می کرد، چهار نفر جمع می شدند جلوی دهانش را می گرفتند که اینجا زن و بچه ی مردم هستند. اما حالا هیچ اثری از این رفتارهای تذکر دهنده وجود ندارد. یک رهاشدگی در همه ی ابعاد دیده می شود. مثل شکستن دیوارهای یک سد! قاعدتا این آب رها شده آسیب های شدیدی را وارد خواهد کرد. و باید دید پس از آرام گرفتنش، چیزی باقی خواهد ماند یا نه؟

سلام بر بندباز گرامی
عجب! مشکل شخصی!؟ کمی ثقیل است!
در مورد اینکه بخش عمده‌ای از ریشه‌های این خشونت در مشکلات اقتصادی باشد کمی تردید دارم. ملت‌های زیادی تحت فشارهای به مراتب (با تأکید) بالاتر اقتصادی قرار داشتند و دارند اما...
قوام یک جامعه به سرمایه اجتماعی آن است. وقتی سطح اعتماد بین افراد یک جامعه (به عنوان شاخصی از سرمایه اجتماعی) پایین می‌آید شیرازه‌ی جامعه از هم می‌پاشد. اعتماد مثل چسب افراد یک جامعه را به هم متصل می‌کند وقتی این چسب از بین برود آن رها شدگی و ول شدگی که شما به آن اشاره کردید رخ می‌دهد.
متاسفانه همه از حاکم و محکوم دست به دست هم داده‌اند و با قویترین محلول‌های شیمیایی به جان این چسب افتاده‌اند!

کامشین سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 08:26 ب.ظ http://www.kamsin.blog.ir

چند صباحی هست که من هم به این موضوع فکر می کنم. شاید انقدر تبعات این خشونت مجازی بر زندگی واقعی آدم ها بالا است که دیگه نشه نادید گرفتش. از طرفی دنبال دلیل برای این خشونت رفتن می توانه خیلی آسون تبدیل بشه به یک جور خودزنی. من که خودم را جدا از این متن خشن و بخو بریده نمی بینم. حالا یا قربانی خشونت مجازی هستم یا عامل اش، در هر دو صورت دارم سابقه فرهنگی خودمون را رو می کنم. ما همیشه همین بوده ایم رسانه مون فقط پیشرفته تر شده. نمی دونم چرا باید از متن جامعه ای که با سرکوب و خشونت خو گرفته انتظار رفتار مناسب در فضایی را داشته باشیم که خیلی راحت می شه پشت صفر و یک بینوا قایم شد. ما انقدر قابلیت داریم که پشت Infinity هم می توانیم قایم بشیم چه برسه به این دو بینوای عالم مجاز.

سلام بر کامشین گرامی
از این جهت به فضای مجازی اشاره کردم که در این فضا ما معمولاً چهره‌ی معقول‌تری از خودمان به نمایش می‌گذاریم... در این فضا اهل گفتگو هستیم، مهربان و با صعه‌ی صدر و ...و...و حتا خوش‌تیپ حال وقتی در این فضا که به مراتب نسبت به واقعیت خوش آب و رنگ‌تر است با چنان پدیده‌هایی روبرو می‌شویم قاعدتاً باید بیشتر به خودمان بیاییم که داریم به کدام سمت می‌رویم.

محبوبه سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 10:29 ب.ظ http://http://jaiibarayeman.blogfa.com/

درود بر شما
چه مطلب مهم و چه نکات ارزشمندی در کامنتهاست. خیلی موضوع مهمی ست ممنون که بهش پرداختین

من فکر میکنم در حال حاضر در مرحله ای قرار داریم که خیلی حیاتی و ضروری است هرچه زودتر مقدار خشونت رو کم کرده و جامعه رو به حد متعادل خودش بازگردونیم
به همین خاطر فکر میکنم بهتره از مرحله ی چراییِ بوجود اومدن این مساله فعلا صرف نظر کنیم و به این بیاندیشیم که باید چطور مهارش کنیم.
دو تا مساله رو فعلا تا ذهنم همراهی کنه میگم خدمتتون
یکی مساله فردی و درونی خودمون و دیگری مساله های بیرونی و اجتماعی ما
در مساله فردی تمرین مدارا کنیم. هرکدوم ما اگه کوچکترین رفتاری داریم که مصداق خشونت هست یا حتا بی احترامی به دیگران بازگردیم به اخلاقِ فردی. شاید اگه تعداد کسانی که آگاه هستند سعی کنن بیشتر مداراورزی کنند به مرور این ویروس در جایی متوقف میشه. مثل آتش گسترده ای که اگه از سعی کنیم از گسترش اش جلوگیری کنیم میتونیم مرکز فاجعه رو مشخص کرده خسارت کمتری در پی داره و مهارش راحتتره
دومی هم مسئولیت ما در مقابل جامعه، گاهی خیلی مسائل رو میشه براحتی حل کرد. در رابطه با پیرزنی که زباله اش از پنجره پرتاب میکنه اول باید بتونیم خودمون رو جای ایشون بگذاریم.این استیصال وقتی بوجود میاد که جامعه ما رو نادیده میگیره.چه اشکالی داره اگه داریم از دردی رنج می بریم براش راه حلی پیدا کنیم؟ شاید او هم رنجی داره و ما نمیدونیم. شاید کسی رو نداشته باشه و ممکنه راه رفتن براش دشوار باشه. حتا ممکنه رابطه های از هم گسیخته ی همسایگی مجالی بهش نداده باشه تا در این سن و سال همراه و یاری دهنده ای داشته باشه
طولانی شد صحبت هام. عذر خواهی میکنم
در کل بر این باور هستم که بیشتر از اینکه دنبال علتهای بیرونی باشیم نگاه کنیم ببینیم ما چقدر تغییر کرده ایم این سالها و ماه ها. ما این یک ماه اخیر نسبت به اطرافیان و هم محله ای هایمان چقدر توجه و مهرورزی داشته ایم
درسته که ما عضو کوچکی هستیم از یک جامعه ی خیلی بزرگ. و خیلی درسته که اقتصاد و سیاست تاثیرات مخربی بر اخلاق گذاشتند طی این سالها و روزهای اخیر. اما دسته ای از خشونت ها در بستر زندگی ما با دیگران شکل گرفته. حداقل می توان اینها رو تا جایی مهار کرد.

سلام بر شما
موافقم که در کنار چرایی به وجود آمدن باید به چگونگی مهار آن نیز فکر کنیم. چون بیان دقیق از چرایی به وجود آمدن می‌تواند بخشی از چگونگی مهار را در بر داشته باشد.
در باقی موارد هم با شما کاملاً موافقم. از اپسیلون و تغییرات اپسیلون اپسیلونی نباید غافل شد.
ممنون رفیق

اندکی سایه شنبه 14 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 01:56 ب.ظ

پس بالاخره به خشونت جمعی اشاره کردید. دقت کنید که نمی گم به نتیجه رسیدیدا. می دونستم یه روز بهش می پردازید.

سلام دوست من
هر چقدر در این مورد بنویسیم کم است... مدام باید به خودمان یادآوری کنیم... قبلاً هم در این مورد نوشته‌ام و باز هم خواهم نوشت...
شما هم به عنوان یک دوست یادآوری کنید که نسبت به هم مهربان‌تر باشیم

اندکی سایه چهارشنبه 18 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 10:37 ق.ظ

ذهنت مرا چگونه به تصویر می کشد؟
وقتی که
نشنیده ای صدای مرا و
با من، کنار من
ننشسته ای و ننوشیده ای چای را.
(منظورم قهوه قجری نیستا)
تصویر واقعی ام تصویر ذهن تو


تصویر ذهن من
همچون کبوتری ست
بی صرف دان و چای
پرواز می‌کند
در بهترین مکان
بر روی آن درخت
سکنا گزیده است
(درختش درخت زیتون پرورده است البته که نماد صلح مزه‌دار شده است)

اندکی سایه سه‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 12:48 ب.ظ

سایه دارد آیا
آن درخت برنا؟
تا کمی آسوده بنشینیم ما
(وای نه. کفتره یکدفعه کار خرابی نکند؟) //
فکر کنم درخت زیتون کمی دمده شده کار آوانگارد انجام بده صلح پاندایی چطور است؟
ولی خودمانیم هیچ جوره تو کتم نمی ره میله خان اینکه فکر نکنم شما یه ایده آلیست نیستید. راه کار کتابخوانی پست بالا درست اما برا درازمدت عزیز اونم شاید افاقه کنه اگه کنه رسولانی برای ابلاغ این پیام تو جامعه منتشر بشند. مثلا یکی ش شما دیگری ش مداد سیاه و خب این ها چند نفرند کلا؟ اصلا زورشان به فامیل و خانواده میرسه چه برسه به جامعه؟ خلاصه که شما یه جامعه شناس ایده آلیستی. واقعیت یه طور دیگه است. چشم دل بگشای و بنگر حال را. درد دارد می کُشد جانا، نسخه ای بر درد الانم بده.

اگر برنا باشد زیاد سایه ندارد اما به نظر از آن درخت‌هاست که می‌توان زیرش چندتا زیرانداز انداخت! و البته اگر ماشینتان را زیر آن پارک کنید حتماً کفترها وظیفه‌ی خود را انجام می‌دهند!
دمده شدن درخت زیتون؟! نمادها هم مگر دمده می‌شوند؟! امان از روزگار...
و اما نسخه‌ای که دنبالش هستید را از قول امیرکبیر در فیلم ناصرالدین‌شاه آکتور سینما (مخملباف) می‌نویسم:« اگر نیت یک ساله دارید، گندم بکارید، اگر نیت ده ساله دارید درخت بکارید و اگر نیت صد ساله دارید انسان تربیت کنید. »
دنبال راه‌های کوتاه‌مدت و باصطلاح اتصال کوتاه نباشید! هرچند در این جامعه کلنگی و کوتاه‌مدت این راه‌ها بسیار خواهان دارد و هیچگاه دمده نمی‌شود
....
آن نسخه امیرکبیر به کنفوسیوس هم منسوب شده است.

30Ya30 یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 07:54 ب.ظ

جانا سخن از زبان ما میگویی

دل به دل راه داره

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد