میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

آخرین انار دنیا – بختیار علی

مقدمه اول: گاهی پیش می‌آید از این‌ موضوع حیرت می‌کنم که یک کتاب چطور با حال و روز و مسائلی که ذهنم با آن درگیر است مصادف می‌شود. معمولاً کتاب‌ها را بدون این‌که از موضوع و محتوای آن باخبر باشم انتخاب می‌کنم و گاه در هنگام خواندن یا پس از آن حیران شده‌ام که من کتاب را انتخاب کرده‌ام یا کتاب من را! این قضیه آن‌قدر برای من پیش آمده است که اگر بخواهم مهارِ شترِ ذهنم را رها کنم، باید حکم به هوشمندی کتاب‌ها بدهم اما من مهار را رها نمی‌کنم! چون جنگ پدیده‌ای نیست که برای ما کهنه شود، چون جنگ‌ها نو به نو و با انواع و اقسام توجیهاتِ مسخره در دنیا رخ می‌دهد. چون جنگ و بلایی که بر سر انسان‌ها و به‌ویژه کودکان و نوجوانان می‌آورد، همواره می‌تواند مسئله ذهنی ما باشد. من اگر بیست سال قبل هم به سراغ آخرین انار دنیا می‌رفتم، حکایت به همین ترتیب بود که این ایام است و من با خواندن این رمانِ ضدجنگ، حسرت و تأسف می‌خوردم، مثل الان.     

مقدمه دوم: وقتی کتاب را شروع کردم تا حدود یک‌سوم ابتدایی داستان چندان ارتباط خوبی با آن برقرار نکرده بودم. این موضوع را با دوستان همراه به اشتراک گذاشتم و در ارزیابی اولیه علت را در شاعرانگی نثر و پیچیدگی‌ها و ابهام آن تلقی کردم و اندکی هم تکرار و اطناب. البته امیدوار بودم با خو گرفتن به نثر و پیش رفتن داستان ارتباط بهتری شکل بگیرد و همین اتفاق افتاد. یک‌سوم انتهایی مثل برق و باد طی شد و علیرغم همه‌ی مقاومتی که به خرج دادم در صفحاتی، اشکهایم داخل مترو روان شد. در خوانش دوم، همان یک‌سوم ِ ابندایی را در یک مجلس خواندم و خیلی هم به نظرم شفاف و روان آمد! علت چیست؟ راوی اول‌شخص داستان برای ما روایتی از وقایع گذشته‌ی دور و نزدیک ارائه می‌کند؛ برای او همه‌چیز مشخص است چون با آنها زندگی کرده است ولی ما تازه از راه رسیده و در کشتی با او همسفر شده‌ایم، باید قدری تحمل کنیم تا با زبانش خو بگیریم، با شخصیت‌های محوری روایتش آشنا شویم و قطعات پازل را کنار هم قرار بدهیم. راوی گناهی ندارد! او از هرجا آغاز می‌کرد برای ما اندکی و چه‌بسا بسیاری ابهام به همراه می‌داشت. در خوانش دوم، ما هم جایگاهی همانند راوی داریم و با توجه به جمیع جهات می‌توانم بگویم خواننده‌ی صبور، روایت را جذاب و روان، و کتاب را اثرگذارخواهد یافت.  

مقدمه سوم: زمان-مکان روایت خیلی به ما نزدیک است: اقلیم کردستان عراق در حدوداً سه دهه قبل. در سال 1970 طی یک توافق قرار بود این ناحیه به نوعی خودمختاری دست یابد اما این امر به جایی نرسید و فاز جدیدی از درگیری‌ها در این مناطق آغاز شد. حادثه‌ای که راوی بابت آن بیست و یک سال در زندان و اسارت سپری کرده است در همین اواسط دهه هفتاد میلادی رخ داده است چرا که هنوز دودستگی در میان نیروهای کورد رخ نداده است. اتحادیه میهنی کردستان در سال 1975 شکل گرفت و تا پیش از آن همه نیروها با محوریت حزب دموکرات کردستان فعالیت می‌کردند. در اواخر جنگ عراق و ایران، صدام یک سلسله عملیات در کردستان عراق انجام داد که به ویرانی کامل چهار هزار روستا و کشتار 182هزار نفر کورد عراقی منتهی شد. در این حملات از بمب‌های شیمیایی به‌وفور استفاده شد. این تلفات و صدمات در پس‌زمینه روایت این رمان حضور دارد. در اوایل دهه نود میلادی، این مناطق عملاً خودگردان شدند و اولین پارلمان شکل گرفت اما یک سری جنگهای داخلی بین دو گروه اصلی حاضر آغاز شد که این درگیری‌ها و تبعاتش در داستان نمود یافته است هرچند مستقیماً به آن نمی‌پردازد. یکی از تبعات این درگیری‌ها، جمعیت بالایی است که از این دیار مهاجرت کرده‌اند. مثل راوی این داستان. مثل نویسنده این داستان.      

******

« از همان صبح روز اول فهمیدم اسیرم کرده است

راوی اول‌شخص داستان مردی به نام «مظفر صبحدم» است و جمله بالا اولین کلامی است که به ما انتقال می‌دهد. «صبح روز اول» مورد نظر راوی زمانی است که او پس از تحمل 21 سال زندان و اسارت، مبادله شده و به خانه‌ای مجلل در میان جنگل منتقل شده است. او در زمان دستگیری 22 سال داشته و قضیه از این قرار بوده که به همراه فرمانده‌اش در کلبه‌ای گیر افتاده و او خود را فدا کرده تا فرمانده بتواند فرار کند. آن فرمانده (یعقوب صنوبر) در حال حاضر قدرت سیاسی را در اختیار دارد و مظفر را پس از آزادی به این خانه منتقل کرده است. یعقوب با بیان اینکه دنیای بیرون پلشت و آلوده شده از مظفر می‌خواهد در این خانه بماند و سودای بیرون رفتن را نداشته باشد. تنها یک موضوع از دنیای بیرون است که راوی را در کل دوران طولانی اسارت به خود مشغول داشته و آن هم فرزندش «سریاس صبحدم» است. راوی در زمان انجام فداکاری، از یعقوب می‌خواهد هوای نوزاد چندروزه‌اش، که مادر خود را در هنگام به دنیا آمدن از دست داده، داشته باشد و حالا پس از آزادی، در این خانه مجلل، سراغ فرزندش را می‌گیرد و با خبر مرگ او در چند سال قبل مواجه می‌شود. همه‌چیز مهیای تداوم اسارت و زندانی شدن است اما راوی تصمیم می‌گیرد تا با چند و چون ماجرای پسرش روبرو شود، پس به کمک شخصیت دیگری به نام «اکرام کوهی» پا به دنیای بیرون گذاشته و به جستجوی سرنخ‌های مرتبط با فرزندش می‌پردازد.

راوی ماه‌ها بعد، کل ماجرا را بر روی عرشه کشتی، وقتی که در راه مهاجرت به اروپا، روی دریا سرگردان است برای ما روایت می‌کند. روایت او از لحاظ زمانی خطی نیست. او ابتدا شخصیت‌هایی نظیر محمد دل‌شیشه‌ای و خواهران سپید را وارد روایتش می‌کند که در واقع بعدها اولین سرنخِ ورودِ او به ماجراهای سریاسِ اول خواهند شد. شخصیت‌های فرعی دیگر هرکدام از زاویه خود بخشی از ماجراها را شفاف می‌کنند ولذا مقداری همپوشانی و تکرار اجتناب‌ناپذیر شده است. چندین نوبت در طول داستان ما حس می‌کنیم که کل حقایق هویدا شده است اما هربار با یک پیچ، مناظر جدیدی پیش پای خواننده قرار می‌گیرد و کلیت آن در انتها شفاف می‌شود.   

در ادامه مطلب به درونمایه‌های داستان از جمله جنگ و تبعات ویرانگرش، روزگار و زمانه‌ی داستان و مختصات آن و همچنین راه‌کار برون‌رفتی که داستان در این زمینه مد نظر دارد خواهم پرداخت.

******

بختیار علی متولد سال 1960 در سلیمانیه عراق است. در اوایل دهه هشتاد میلادی برای تحصیل در رشته زمین‌شناسی وارد دانشگاه سلیمانیه شد. او اولین شعر بلندش را در سال 1983 سرود و یکی دو سال بعد اولین رمانش «مرگ تک‌فرزند دوم»، را نوشت اما این کتاب نتوانست از زیر تیغ سانسور عبور کند و بعدها در سال 1996 در سوئد به چاپ رسید. پس از مشکلاتی که در عراق برای او پیش آمد ابتدا به ایران و سپس به اروپا مهاجرت کرد. رمان دوم او «غروب پروانه» نیز ابتدا در سوئد منتشر شد اما آخرین انار دنیا این اقبال را یافت که در سال 2002 در سلیمانیه منتشر شود. او یکی از پرمخاطب‌ترین نویسندگان کرد محسوب می‌شود.

آخرین انار دنیا دو نوبت به فارسی ترجمه شده است.  

 ...................

مشخصات کتاب من: ترجمه مریوان حلبچه‌ای، نشر ثالث، چاپ دوم 1393، تیراژ 1100 نسخه، 391 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 4.4  از 5  است. گروه B (نمره در گودریدز 3.9  و در سایت آمازون 4.6)

پ ن 2: این کتاب همانند نام نویسنده بختیار بوده و در ایران به نسبت مورد توجه قرار گرفته و یادداشت‌های خوبی در مورد آن نوشته شده است. چندتا از این مطالب را اینجا و اینجا و اینجا و اینجا بخوانید.

پ ن 3: کتاب‌های بعدی «اشتباه در ستاره‌های بخت ما» اثر جان گرین و «ناپدیدشدگان» از آریل دورفمن خواهد بود. سرعت من بسیار پایین آمده است ولی امیدوارم به صفر نرسد!


ادامه مطلب ...

بندرهای شرق – امین معلوف

«این قصه از آن من نیست، نقل سرگذشت دیگری است. با واژه‌هایی خاص خودش که من تنها در بعضی موارد، برای رفع ابهام و ایجاد انسجام، جا به جا کرده‌ام. با حقایقی که به اندازه هر حقیقت دیگری ارزش دارد.

یعنی ممکن است در برخی موارد به من دروغ گفته باشد؟ نمی‌دانم. در مورد او نه! یعنی در مورد زنی که دوست داشته، همین‌طور، درباره دیدارها، اشتباهات، اعتقادات و ناکامی‌هایشان، مدرک دارم. فقط شاید درباره انگیزه‌هایش در هر یک از مراحل زندگی همه چیز را نگفته باشد، درباره خانواده عجیب و غریبش، درباره آن جزر و مد شگفت‌انگیز عقلش – منظورم نوسان دائمی از جنون به عقل و از عقل به جنون است با این‌حال من از روی حسن‌نیت به گفته‌هایش اعتماد می‌کنم. قبول دارم که دچار ضعف حافظه و کاهش قدرت تصمیم‌گیری بود. با وجود این، از سر حسن‌نیت حرف‌هایش را باور می‌کنم.»  

این آغاز داستان بندرهای شرق است. یک راوی اول‌شخص داریم که سرگذشت فرد دیگری را برای ما تعریف می‌کند. هویت راوی چندان اهمیتی ندارد کما اینکه در طول داستان حتی متوجه اسم او نمی‌شویم و فقط اینقدر خواهیم دانست که در پاریس زندگی می‌کند و اصالتی شرقی و به طور خاص لبنانی دارد و باصطلاح خوره تاریخ است... شبیه خود نویسنده! اما آن فرد دیگر که قرار است سرگذشت او را بشنویم کیست؟ در پاراگراف اول اطلاعاتی از او به ما داده می‌شود که ما را به خواندن سرگذشتش علاقمند می‌کند: دارای خانواده‌ای عجیب و غریب! نوسان بین عقل و جنون!

من چند صفحه پیش‌تر می‌روم تا شما در مورد خواندن یا نخواندن داستان بتوانید تصمیم بگیرید؛ راوی از کتابهای درسی تاریخ خود در زمان مدرسه، عکسی را در خاطر دارد که در آن، استقبالی پرشور از یک رزمنده نهضت مقاومت فرانسه که پس از اتمام جنگ جهانی دوم به زادگاهش در بیروت بازگشته به نمایش درآمده بود. حالا پس از گذشت چند دهه از آن زمان، همان فرد را، که طبعاً پیر شده، در یکی از ایستگاه‌های متروی پاریس می‌بیند و ... بالاخره موفق می‌شود باب گفتگویی طولانی که چند روز طول می‌کشد را با این فرد باز کند. این فرد همان است که قرار است سرگذشتش را دنبال کنید.

نام این فرد عصیان است، پدرش یک ترک مسلمان از خاندان سلطنتی عثمانی و مادرش یک ارمنی است و عصیان درست در اوج کشمکش‌های بین این دو نژاد و در واقع کشتار ارمنی‌ها به دنیا آمده است. پدرِ عصیان نیز حاصل ازدواج یک پزشک ایرانی‌تبار با دخترِ مجنون‌شده‌ی یکی از سلاطین مخلوع عثمانی است و خود عصیان هم بعدها با دختری یهودی‌تبار ازدواج می‌کند و همه این‌ها یعنی «خاور میانه»!

داستان در واقع یادآوری و تذکری است بر این امر بدیهی که انسانیت چیزی مستقل از جنسیت، مذهب و زبان است و ارزشمندتر از آنها... به‌گونه‌ای که تفاوت در آنها موجب کاهش و افزایش ارزش انسان نمی‌شود. به عبارت دیگر داستان فراخوانی است برای تحمل، عشق و صلح در منطقه و حتی جهانی که از ضربات جنگ و تعصب، چاک‌چاک است.

درست است که ازدواج‌ها و همراهی‌هایی که در داستان با آن مواجه می‌شویم بیشتر به یک رویا می‌ماند اما بالاخره ما باید یک‌جایی این هم‌زیستی را تجربه کنیم و چه جایی بهتر از رمان!؟ برای تصمیم‌گیری بهتر باید یادآور شوم که وقایع سیاسی-اجتماعی چون نسل‌کشی ارامنه، نهضت مقاومت فرانسه، فروپاشی امپراتوری عثمانی، فروپاشی نظم در لبنانِ دهه‌ی هفتاد و... همواره در پس‌زمینه داستان قرار دارند و هیچ‌گاه داستان مستقیم بر روی آنها متمرکز نمی‌شود. یک داستان ساده.

******

امین معلوف متولد سال 1949 در بیروت لبنان از پدری کاتولیک و مادری مسیحی مارونی (در واقعیت معمولاً در همین حد تلرانس رخ می‌دهد!) است. او تا سال 1975 به عنوان روزنامه‌نگار در روزنامه النهار لبنان به فعالیت مشغول بود اما پس از آغاز جنگهای داخلی در لبنان به فرانسه رفت و تا کنون در آنجا زندگی می‌کند. اولین اثر او کاری است غیرداستانی تحت عنوان «جنگ‌های صلیبی از دیدگاه اعراب» که در سال 1983 به چاپ رسید و باعث شهرت او شد. رمان «صخره تانیوس» در سال 1993 برای او جایزه گنکور را به ارمغان آورد. او جوایز متعددی دریافت و اکنون عضو آکادمی فرانسه است. اگرچه زبان مادری معلوف عربی است اما آثار خود را به زبان فرانسوی می‌نویسد.

******

مشخصات کتاب من: ترجمه داوود دهقان، انتشارات روزنه، جاپ اول 1381، تیراژ 3000 نسخه، 238 صفحه

..........

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 4.13  و در سایت آمازون 4.8 )

پ ن 2: برنامه‌های بعدی بدین‌ترتیب خواهد بود: مرد بدون وطن (وونه‌گات)، طومار شیخ شرزین (بهرام بیضایی)، پرواز بر فراز آشیانه فاخته (کن کیسی)، دشمنان (باشویس سینگر)، ملکوت (بهرام صادقی)، استخوانهای دوست داشتنی (آلیس زیبولد)، ژاله‌کش (ادویج دانتیگا).

پ ن 3: در واقع به خاطر بیماری مدتی را دور از کتاب گذراندم و سرد شدم لذا دوباره باید با تلاش مستمر موتور را گرم کنم!

 

ادامه مطلب ...

فداکاری مظنون X - کیگو هیگاشینو

حدوداً چهل ساله به نظر می‌رسید. خونسرد و آرام کنار پرچمی که به مناسبت سخنرانی کنار پیاده‌رو گذاشته بودند قدم می‌زد. دو ساعت  به وقت ناهار مانده بود. ظرف غذایی که از مطبخی دو سه کوچه پایین‌تر خریده بود، مثل همه‌ی روزهای قبل داخل کوله‌پشتی‌اش بود. سخنران از راه رسید و آرام و خونسرد، همانگونه که از سن و سال بالایش انتظار می‌رفت، رو به دوربین‌ها و حاضران مشغول صحبت شد. همان کنار خیابان. کمی بعد به نظر می‌آمد صدای شنیدن شلیک گلوله در فاصله چند متری، برای سخنران بیشتر کنجکاوی‌برانگیز بود تا ترسناک! شاید به همین خاطر بدون اینکه سر و گردنی خم کند به عقب چرخید تا ببیند صدای چیست. به همین سادگی فضا برای نشستن گلوله‌ی دوم بر روی سینه‌اش مهیا شد. پیرمرد، گویی که می‌خواهد بر روی تشکچه‌ای که روی زمین برایش تدارک دیده بودند بنشیند، دو قدم برداشت و روی زمین آرام گرفت.

******

«یاسوکو» زن جوانی است که به همراه دختر نوجوانش «میساتو» زندگی می‌کند. با اینکه به تازگی محل کار و زندگیش را تغییر داده اما همسر سابقش که از قضا آدم تنِ لشی است (ایشان ناپدری میساتو است و نه پدرش)، آدرس جدید او را یافته و با نیت اخاذی به سراغش می‌آید. ورود اجباری مرد به محل زندگی زن در همین صفحات ابتدایی داستان، به قتل ناخواسته‌ی مرد منتهی می‌شود. یاسوکو نگران آن است که با این اتفاق چه بر سر او و دخترش خواهد آمد. همسایه واحد بغلی، مرد میانسالی به نام «ایشیگامی» است. او معلم ریاضی یک دبیرستان است و در این مدت کوتاهی که این مادر و دختر در مجاورت او ساکن شده‌اند به یاسوکو علاقمند شده است. او که ذهنی استدلالی دارد، با شنیدن سروصدا و دیدن برخی شواهد پی به وقوع قتل می‌برد و به زن پیشنهاد می‌دهد که در اختفای جنازه و امحای مدارک و... به آنها کمک کند. یاسوکو که مستأصل شده است این پیشنهاد کمک را می‌پذیرد و بدین‌ترتیب فصل مقدماتی داستان به پایان می‌رسد و ما خوانندگان که از ابتدا با بخش عمده‌ای از حقایق ماجرا آشنا شده‌ایم، پس از آن نظاره‌گرتلاش‌های گروه کارآگاهان برای کشف حقایق خواهیم بود. این گروه عبارتند از یک کارآگاه کارکشته به نام «کوساناگی» و یک کارآگاه تازه‌کار و همچنین یکی از دوستان نزدیک کوساناگی که استاد فیزیک دانشگاه است و عملاً این شخصیت بارِ استدلالی کشف حقایق را بر دوش می‌کشد. این استاد فیزیک ظاهراً در چند اثر دیگر نویسنده هم حضور دارد و به کارآگاه گالیله معروف است.

داستان سرگرم‌کننده و روان است. تاحدودی جذاب هم هست اما به نظرم وقتی خواننده از هشتاد نود درصد حقایق پرونده در ابتدا مطلع می‌شود بهتر است که اولاً حجم کار تا جایی که می‌تواند کم باشد و دوم اینکه آن ده بیست درصد باقی‌مانده (در اینجا نحوه ترفندی که ریاضیدان برای محو کردن سرنخ‌ها و گمراه کردن کارآگاهان طراحی کرده است) باید هم جذابیت و هم استحکام بالایی داشته باشد. در این زمینه چند نکته به ذهنم می‌رسد که در ادامه مطلب خواهم نوشت. 

******

کیگو هیگاشینو متولد سال 1958 در ژاپن است. او که فارغ‌التحصیل رشته مهندسی برق است خیلی زود رو به نوشتن آورد و با چاپ اولین کتابش در 27 سالگی به صورت حرفه‌ای مشغول نوشتن شد. نویسنده‌ای پر کار که با حساب و کتابِ من از سال 1985 تا الان به طور متوسط سالی دو اثر (رمان یا مجموعه داستان) خلق کرده است. او یکی از معروف‌ترین جنایی‌نویس‌های جنوب شرق آسیا محسوب می‌شود. از سال 2009 تا 2013 ریاست انجمن جنایی‌نویسان ژاپن بوده و همچنین تمام جوایز اصلی مرتبط با کتاب در ژاپن را دریافت کرده و در سطح بین‌المللی نیز نامزد جوایز مهمی در این عرصه بوده است. از کارهای او اقتباس‌های سینمایی زیادی انجام شده است. «فداکاری مظنون x » یکی از تحسین‌شده‌ترین کارهای اوست که در سال 2005 چاپ شده است. این کتاب سومین رمان از گروه رمان‌های نویسنده است که در آن کارآگاه گالیله حضور دارد. ترجمه انگلیسی اثر سال 2012 انجام و کتاب نامزد جایزه ادگار شده است. چهار اقتباس سینمایی از این اثر در ژاپن، کره، چین و هند صورت پذیرفته است که پوسترهای آن را در عکس بالا می‌بینید.

............

مشخصات کتاب من: ترجمه محمد عباس‌آبادی، نشر چترنگ، چاپ دوم 1398، شمارگان 1000نسخه، 376 صفحه.

............

پ ن 1: نمره من به داستان 3.1 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز 4.15)

پ ن 2: سطرهای ابتدایی برداشت شخصی من از یکی از کلیپ‌های حادثه ترور شینزو آبه است.

پ ن 3: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت « مارش رادتسکی » اثر یوزف روت است. پس از آن به سراغ کتاب «بندرهای شرق» اثر امین معلوف خواهم رفت.


 

ادامه مطلب ...

طاقت زندگی و مرگم نیست - مو یان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نگویید چیزی نداریم - مادلین تین

«نگویید چیزی نداریم» داستان زندگی مردم (به‌طور عام و هنرمندان به‌طور خاص) در ذیل یک نظام استبدادی است و اینکه چه بلایی بر سر شهروندانِ چنین نظام‌هایی می‌آید. طبعاً مستبدین در بلاد مختلف با توجه به خلاقیت‌هایشان می‌توانند قصه‌ها و خرده‌قصه‌های متعددی خلق کنند اما همواره می‌توان وجوه مشترکی بین آنها یافت. محوری‌ترین ستون این داستان به‌زعم من به یکی از این وجوه مشترک اختصاص دارد؛ جایی که به باور یکی از شخصیت‌های داستان، خوشبختی عبارت است از یکسان بودن درون و بیرون انسان (ص463).

در انواع مختلف نظام‌های استبدادی مردم عمدتاً به این سمت سوق داده می‌شوند که وجه بیرونی خود را با هنجارهای مورد تأیید هیئت حاکمه منطبق سازند حتی اگر در درون متفاوت بیاندیشند. درواقع آنها باید به رهبرانشان ایمان بیاورند. قلباً ایمان بیاورند! و ایمان خود را نیز در فراز و نشیب‌های پیشِ رو حفظ کنند و ذره‌ای از اعتماد خود به آنها نکاهند و این ایمان را به کرات به نمایش عمومی بگذارند. سستی در این امور به منزله جرم است، جرمی که معمولاً بی‌پاسخ نخواهد ماند. بدین‌ترتیب ریاکاری اجتماعی محصول چنین نظام‌هایی خواهد بود. طبعاً با توجه به آن تعریف از خوشبختی مشخص است که مردم چه سرنوشتی خواهند داشت و این یکی از وجوه اشتراک اساسی در نظام‌های استبدادی است.

این داستان دو راوی دارد: یک راوی اول‌شخص و یک راوی دانای کل. راوی اول‌شخص (ماری- لی‌لینگ) یک استاد ریاضی چینی است که در کانادا زندگی می‌کند و روایتش را در سال 2016 و در سی‌وهفت سالگی آغاز می‌کند. اولین پاراگراف داستان حکایت از سفر پدرِ راوی در سال 1989 به هنگ‌کنگ است؛ سفری که در نهایت به خودکشی پدر منتهی می‌شود. پس از آن دختری به نام ای‌مینگ به جمع دونفره آنها وارد می‌شود. ای‌مینگ پس از ناآرامی‌های میدان تیان‌آن‌من توانسته است با مشقات فراوان خود را به کانادا برساند. ارتباط ماری‌لینگ (ده دوازده ساله) و ای‌مینگ (هجده نوزده ساله) سنگ بنایی است که بعدها راوی را به تکاپو می‌اندازد تا با جستجویی فراگیر در گذشته، به دنبال شخصیت‌های ناکام خانواده (که از قضا در میانشان نوابغی در زمینه موسیقی مشاهده می‌شوند) روان شود. تلاش‌های راوی با روایت دانای کل تکمیل می‌شود. بدین‌ترتیب دامنه داستان عملاً از سالهای ابتدایی جنگ‌های داخلی در چین آغاز و تا اواخر دهه هشتاد ادامه می‌یابد.

در ادامه مطلب به برداشت‌های دیگری از داستان اشاره خواهم کرد.

******

مادلین تین (1974) از پدر و مادری چینی‌تبار در ونکوور کانادا متولد شده است. او فارغ‌التحصیل رشته نویسندگی خلاق است و این اثر پنجمین اثر اوست که در سال 2016 منتشر شده است. این رمان موفق تاکنون به بیست و پنج زبان ترجمه شده و علاوه بر نامزدی در جایزه من‌بوکر توانسته است جوایز بین‌المللی نظیر گاورنر و گیلر را به خود اختصاص دهد.

مشخصات کتاب من: ترجمه سحر قدیمی، نشر ثالث، 623 صفحه، چاپ اول 1399، تیراژ 440 نسخه.

...............................

پ ن 1: نمره من به داستان 4.4 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 3.91 نمره در آمازون 4.2)

پ ن 2: من این شانس را داشتم که نسخه اولیه ترجمه را سه سال قبل بخوانم و حالا پس از گذشت این مدت نسخه چاپ شده را برای بار دوم خواندم. این فاصله زمانی برای خواندن البته جذاب است اما برای چاپ شدن یک اثر کمی طولانی است!

پ ن 3: کتاب‌های بعدی مطابق آرای دوستان «روسلان وفادار» و «دفتر بزرگ» خواهد بود.

  

ادامه مطلب ...