میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

زیر کوه آتشفشان – مالکوم لاوری

مقدمه اول: بزرگترین اهرام جهان در مصر نیستند بلکه در «ایالات متحده مکزیک» قرار دارند؛ کشوری که بیشتر با دیوارِ ترامپ و ذرت مکزیکی و آن کلاه‌های لبه‌دار حصیری می‌شناسیم که در واقع زادگاه قدیمی‌ترین و پیشرفته‌ترین تمدن‌های قاره آمریکا به حساب می‌آید: مایاها و آزتک‌ها. سرزمینی خوفناک و رازآلود. خوفناک از این جهت که همین چند سال قبل در یکی از کاوش‌های باستان‌شناسی برجی کشف شد که با استفاده از 6000 جمجمه ساخته شده و متعلق بود به دوران اوج قدرت آزتک‌ها، کمی قبل از ورود اسپانیایی‌ها. رازآلود از آن جهت که هنوز هم معلوم نیست چرا مایاها به یک‌باره تمدن و شهرهای عظیم خود را رها کرده و به کوهستان‌ها پناه بردند. به‌هرحال هرنان کورتس در اوایل قرن شانزدهم وارد آنجا شد و هر چه بود و نبود را برانداخت و این مناطق مستعمره اسپانیا شد و نهایتاً پس از سه قرن به عنوان پُرجمعیت‌ترین کشور اسپانیایی‌زبان به استقلال رسید. مکان وقوع داستان در مکزیک است؛ در شهر کواوهناهواک (در حال حاضر کوئرناواکا) مرکز ایالت مورلوس (زادگاه امیلیانو زاپاتا) با آب و هوایی معتدل و چشم‌اندازهای زیبا از جنگل و دو کوه آتشفشان، جایی که کاخ هرنان کورتس به عنوان یک مقصد توریستی میزبان گردشگران است.  

مقدمه دوم: روز مردگان یکی از مهمترین مناسبت‌های مکزیکی است. در باورهای سنتی، مردگان در این روز به دنیا بازمی‌گردند تا به خانواده و دوستان خود سر بزنند ولذا بازماندگانِ آنها در این ایام سعی می‌کنند شرایط را به بهترین نحو برای متوفای مورد نظر مهیا کنند. خانه را تمیز می‌کنند، گل و شیرینی و عکس‌های خاطره‌انگیز از متوفا روی میز قرار می‌دهند، غذای مورد علاقه‌ی او را می‌پزند، مزار را غرق گل می‌کنند و شمع روشن می‌کنند و دعا می‌خوانند و گاهی حتی مسیر بازگشت را هم با گل علامت‌گذاری می‌کنند! خلاصه این‌که دو سه روز منتهی به دوم نوامبر هر سال، در مکزیک جشن روز مردگان برپاست و در برخی نقاط بسیار پرشور و باشکوه هم برگزار می‌شود. فلسفه آن هم احترام به درگذشتگان و البته احترام به ایزدبانوی مرگ است! وقایعِ این داستان همه در روز مردگان رخ می‌دهد.    

مقدمه سوم: در اساطیر یونانی اورفئوس فردی است که در نواختن چنگ مهارتی افسانه‌ای داشته است به‌نحوی که حیوانات و جمادات هم شیفته‌ی موسیقی او می‌شدند. همسرش اوریدیس در اثر نیشِ مار از دنیا رفت و او مدتی آواره کوه و دشت و بیابان شد تا نهایتاً تصمیم گرفت به دنیای مردگان برود و هر طور شده محبوبش را بازگرداند. او در این سفر به واسطه‌ی موسیقی و نوای سحرانگیزش توانست نظر مثبت فرمانروا و ملکه‌ی دنیای مردگان را جلب کند و آنها رضایت دادند... به این شرط که همسرش از پشت او روانه گردد و اورفئوس در طول مسیر هیچگاه به عقب نگاه نکند. آنها روانه دنیای زندگان شدند اما نزدیکی‌های دروازه، اورفئوس دچار تردید شد و نیم‌نگاهی به پشت سر انداخت تا از آمدن اوریدیس اطمینان حاصل کند و در نتیجه شد آن‌چه شد!

******

«جئوفری فیرمین» کنسول دولت بریتانیا در کواوهناهواک است. در زمان وقوع حوادثِ داستان، رابطه بریتانیا و مکزیک قطع شده و به نوعی می‌توان او را کنسول سابق خطاب کرد. فصل ابتدایی در روز مردگانِ سال 1939 روایت می‌شود؛ یک فیلم‌ساز که از دوستان قدیمِ جئوفری به شمار می‌آید به همراه دکتری که سابقه آشنایی با کنسول را دارد، به اقتضای این روزِ خاص، یادی از این رفیقِ سفر کرده‌ی خود می‌کنند. فصل دوم تا آخر، که فصل دوازدهم باشد، در روزِ مردگانِ سال 1938 روایت می‌شود. در ابتدایِ این روز، جئوفری در میخانه‌ای مشغول نوشیدن است و ناگهان همسرِ سابقِ او «ایوون» که چند ماه قبل از کنسول جدا شده، از راه می‌رسد. این دو بدون شک عاشقانه یکدیگر را دوست دارند اما مشکلاتی باعث جدایی آنها شده است که یکی از آنها و شاید بنیادی‌ترینِ آنها، اعتیاد مفرط جئوفری به الکل است. ایوون در دوران جدایی نامه‌های متعددی برای جف فرستاده که هیچ‌کدام جوابی دریافت نکرده است هرچند فیرمین هم در طول این جدایی، چه در حال مستی و چه در هوشیاری، همواره در آرزوی بازگشت همسرش است. ایو نگران از اوضاع و احوال بالاخره از آمریکا راه افتاده و به شهر کواوهناهواک بازمی‌گردد. این مواجهه و اندک اتفاقاتی که در چند ساعتِ بعدی رخ می‌دهد و نهایتاً پایان تراژیک آن، کلِ خط داستانی را تشکیل می‌دهد. داستان مردی که فرصتی دوباره پیدا می‌کند اما با تردیدها و توهمات و نوعی خودویرانگری، همه‌چیز را از دست می‌دهد. این طرح و خط داستانی بسیار ساده است اما خواندن کتاب این‌گونه نیست!

از مقایسه زمان آخرین کتابی که در موردش نوشتم تا حال حاضر و البته اشاراتی که در این میان داشتم، واضح است که برای خواندن این کتاب و حتی دوباره‌خوانی آن دچار چالش و سختی شده‌ام (لازم نیست بروید تاریخ انتشار مطلب باباگوریو را کنترل کنید!) اواخر بهمن بود و چهل روز گذشته است. به صراحت عرض می‌کنم که «زیر کوه آتشفشان» کتاب سختی است. سخت‌خوان است. یکی از دلایل آن می‌تواند شعرگونگی نثر و سبک روایت آن باشد. به‌هرحال نویسنده دستی در شعر داشته است و شخصیت اصلی داستان هم این دلبستگی را به شعر دارد. ایشان هر دو نسبت به الکل هم دلبستگی بالایی داشته‌اند ولذا ذهن‌شان یا تیز و فرز است (در تداعی معانی) و یا میزبان صداهای پراکنده و سرگردان! و ترکیب اینها در سبک روایت طبعاً کار را برای خواندن مشکل می‌کند. این سختی در نسخه اصلی هم مشهود است چه برسد به ترجمه‌ی آن! متنی که بی‌شمار عبارت و اصطلاح به زبان‌های اسپانیولی و لاتین و غیره دارد و چه بسیار اشارات به اشعار شاعران و متون مقدس و نامقدس. مترجم زحمت زیادی کشیده تا این شاعرانگی و البته سخت‌خوانی آن حفظ شود. مثلاً با رجوع به راهنماها و حل‌المسائل‌هایی که پیرامون این کتاب منتشر شده، حدود چهل صفحه یادداشت و پانوشت و تعلیقات در انتهای کتاب آورده است که شما می‌توانید بطور میانگین هر سه صفحه یک‌بار به آنجا مراجعه کنید و این به غیر از مقدمه و مؤخره‌ایست که آورده است. همه اینها برای کمک آورده شده اما چیزی از سخت‌خوانی کتاب کم نمی‌کند، اگر اضافه نکند. در ادامه مطلب به این موضوع هم خواهم پرداخت.   

******

مالکوم لوری (1909 – 1957) نویسنده و شاعر بریتانیایی، در خانواده‌ای مرفه به دنیا آمد. از چهارده‌سالگی نوشیدن الکل را آغاز کرد! در پانزده‌سالگی قهرمان گلف شد و در هجده‌سالگی به عنوان خدمه یک کشتی باری به دریا رفت. لوری پس از بازگشت به تحصیل ادامه داد اما نه چندان جدی، و بیشتر به نویسندگی پرداخت و اولین رمانش را در سال 1933 منتشر کرد. یک سال بعد در فرانسه ازدواج کرد و دو سال بعد مدتی به علت اختلالات ناشی از مصرف بی‌رویه الکل در یک بیمارستان روانی در آمریکا بستری شد. پس از آن به همراه همسرش به مکزیک رفت و تلاش کرد تا زندگی مشترک را نجات دهد. او در این زمان مشغول نگارش دومین اثرش یعنی همین زیر کوه آتشفشان بود و تمام انرژی و وقت خود را صرف نوشتن و نوشیدن می‌کرد. نهایتاً همسرش او را در سال 1937رها کرد و لوری نیز سال بعد به علت افراط در نوشیدن از مکزیک اخراج شد و به هزینه‌ی پدر در هتلی در لس‌آنجلس ساکن شد. او در نوبت دوم با یک هنرپیشه سینما ازدواج کرد و در کانادا اقامت گزید. این کتاب در سال 1947 منتشر شد. او به همراه همسرش به نقاط مختلف دنیا سفر کرد و البته به نوشیدن ادامه داد. در زمینه نوشتن هم پروژه‌ای تحت عنوان «سفری که هرگز پایان نمی‌یابد»، برای مجموعه آثارش در نظر گرفته بود که زیر کوه آتشفشان در مرکز آن قرار می‌گرفت. لوری نهایتاً در 47 سالگی به طرز مشکوکی از دنیا رفت و دست‌نوشته‌های نیمه‌تمام بسیاری از خود به جا گذاشت که پس از مرگش به مرور به چاپ رسیدند.   

...................

مشخصات کتاب من: ترجمه صالح حسینی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول ۱۳۸۶، تعداد صفحات ۵۲۰

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه C (نمره در گودریدز 3.77 نمره در آمازون 3.9)

پ ن 2: جالب است که انعکاس همه تجربیات زندگی نویسنده در این داستان قابل مشاهده است.

پ ن 3: باید اعتراف کنم زمانی که در مورد کتاب می‌نوشتم و فکر می‌کردم بیشتر از زمانی که کتاب را می‌خواندم لذت بردم و نمره‌ای بالاتر از این که این بالا ثبت شد، دادم. برای بار آخر می‌گویم که کتاب سخت‌خوانی بود!

پ ن 4: مشغول خواندن رمان «آفتاب‌پرست‌ها» اثر ژوزه ادوآردو آگوآلوسا هستم. اما مطلب بعدی مربوط به مجموعه داستان کوتاه کوچکی است از فرانک اوکانر با عنوان «نوازنده‌ای که به ایرلند خیانت کرد» که چند روز قبل آن را خواندم.

 

ادامه مطلب ...

کشتن موش در یکشمبه - امریک پرسبرگر

پس از اتمام جنگ داخلی اسپانیا و یکسره شدن کار گروه‌های چپ‌گرا و جمهوری‌خواهان، بخشی از آنهایی که زنده ماندند به تبعیدی خودخواسته در فرانسه تن دادند و با توجه به طولانی شدن حاکمیت فرانکو، خیلی از آنها دور از وطن پیر و فراموش شدند و نهایتاٌ از دنیا رفتند. برخی از آنها قهرمانانی محبوب در نگاه طرفدارانشان بودند اما زندگی در تبعید و روزمرگی و بی‌عملی و قطع ارتباط مؤثر و عوامل دیگر، سکه‌ی آنها را از رونق انداخت. قهرمانِ خوب از نگاه عامه کسی است که جلوی جوخه اعدام یا زیر شکنجه، لبخند بر لب خواسته‌های مردم را فریاد بزند و خود را فدا کند! قهرمانِ خوب قهرمان مرده است.  

******

این داستان از لحاظ زمانی حدوداً دو دهه پس از پایان جنگ داخلی جریان دارد. «پابلو داگلاس» پسر نوجوان یکی از مبارزین قدیمی است که به تازگی دستگیر و زیر شکنجه‌ی عوامل پلیس شهر پامپلونا به سرکردگی «وینیولاس» کشته شده است. در صحنه آغازین داستان پابلو به کمک یکی از بستگانش از مرز فرانسه عبور می‌کند تا خود را به خانه عمویش در شهر «پاو» رسانده و با آنها زندگی کند. آرزوی قلبی او دیدار با یکی از انقلابیون مشهور به نام «مانول آرتیگز» است که در ذهن این نوجوان جایگاه رفیعی دارد؛ تقریباً همان جایگاهی که بیست سال قبل از آن، در میان طیف وسیع‌تری داشته است. علاوه بر این آرتیگز در نگاه او کسی است که می‌تواند انتقام خون پدرش را از وینیولاس بگیرد. خروج پابلو از اسپانیا با بستری شدن مادر آرتیگز در بیمارستان همزمان می‌شود. وینیولاس در نظر دارد از فرصت استفاده کرده و این عنصر سابقه‌دار را به داخل خاک اسپانیا بکشاند. مادر که از این دام‌ باخبر شده علیرغم ضدیت با مذهب و مذهبیون، برای نجات فرزندش به یکی از کشیش‌های فعال در بیمارستان به نام «فرانسیسکو» متوسل می‌شود و...  

داستان در یک بازه‌ی زمانی محدود چند روزه جریان دارد و از دیدگاه چهار شخصیت اصلی داستان (پابلو، مانول، وینیولاس و پدر فرانسیسکو) در قامت راویان اول‌شخص، روایت می‌شود. با توجه به سوابق نویسنده که عمدتاً در زمینه فیلمنامه‌نویسی است، کتاب خیلی تصویری و سینمایی از کار درآمده است. اگر فرصت لازم را هنگام خواندن داشتم حتماً یک‌نفس تا انتهای آن می‌رفتم؛ این یعنی داستان روان و پرکشش است. فیلمی که بر اساس کتاب ساخته شده به مراتب از خود اثر معروف‌تر است: «اسب کهر را بنگر» به کارگردانی فرد زینمان با بازی گریگوری پک، آنتونی کوئین و عمر شریف. فیلم را یکی دو روز پس از خواندن کتاب دیدم. فیلم خوبی بود اما کتاب به مراتب قوی‌تر بود. در ادامه مطلب بیشتر در مورد کتاب خواهم نوشت.

******

امریک پرسبرگر (1988-1902) فیلمنامه‌نویس و کارگردان مجار-بریتانیایی است که دو رمان در کارنامه خود دارد. این رمان در سال 1961 منتشر شده و در سال 1964 بر اساس آن فیلم ساخته شده است. پرسبرگر در راه خلق این کتابِ تریلر گونه، نیم‌نگاهی به زندگی و مرگ یکی از انقلابیون اسپانیایی معروف به «اِل کوئیکو» داشته است.

............

مشخصات کتاب من: ترجمه آرش گنجی، نشر چشمه، چاپ دوم بهار 1393، شمارگان 1200نسخه، 213 صفحه.

............

پ ن 1: نمره من به داستان 3.9 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز 3.46)

پ ن 2: ترجمه به نظرم خوب بود و در متن هم فقط تعداد انگشت‌شماری غلط تایپی وجود داشت که جای تشکر دارد. فقط در هنگام نوشتن این مطلب با «مانول» مشکل پیدا کردم... به «مانوئل» عادت داریم و گمان هم می‌کنم مانوئل گزینه بهتری است. این را نوشتم که بگویم در ادامه مطلب اگر «مانوئل» دیدید تعجب نکنید.

پ ن 3: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «فداکاری مظنون X» اثر کیگو هیگاشینو است. پس از آن به سراغ کتاب «مارش رادتسکی» اثر یوزف روت خواهم رفت.

 

ادامه مطلب ...

روباه - دیوید هربرت لارنس

چند وقت پیش یکی از آشنایان در مورد گربه‌ای که در انباری باغشان زایمان کرده صحبت می‌کرد و اینکه چند روز بعد روباهی به سروقت بچه‌ها آمده و.... در واقع روباه مورد نظر به حکم غریزه جان بچه‌گربه‌هایی که در محدوده او اضافه شده بودند گرفته است. من هرچه فکر کردم متوجه نشدم واقعاً آن گربه‌ها چه خطری برای قلمرو او داشتند و چه چیز از روباه کم می‌کردند و اینکه روباه پس از این عملیات چه چیزی اضافه‌تر دارد!  

******

«معمولاً، دو دختر را به نام خانوادگی‌شان می‌شناختند، بنفورد و مارچ. مزرعه را با هم گرفته بودند و قصد داشتند همه کارها را خودشان انجام دهند: یعنی، می‌خواستند مرغداری کنند، از فروش طیور اموراتشان را بگذرانند، و در کنارش ماده گاوی نگه دارند، و یک یا دو چهارپای دیگر هم پرورش بدهند. متأسفانه، اوضاع بر وفق مرادشان نشد.»

پاراگراف ابتدایی داستان مرزهای داستان را تقریباً روشن می‌کند. این دو دوست رویای خود را با خرید مزرعه عملی کرده‌اند تا روی پای خویش بایستند، بیشترِ پول خرید را بنفورد که پدرش تاجر است پرداخت کرده و در مقابل فعالیت‌های اجرایی مزرعه را مارچ که قوی‌بنیه‌تر است و دوره‌های نجاری را دیده است انجام می‌دهد. در ابتدای کار پدربزرگ بنفورد که تجاربی در این زمینه دارد همراه آنهاست اما او خیلی زود از دنیا می‌رود و دخترها خیلی زود از خیر نگهداری چهارپایان گذشته و حوزه فعالیت خود را محدود به نگهداری ماکیان می‌کنند. آنها در آغاز داستان علیرغم تمام کم‌وکاستی‌ها مشغول زندگی روزمره خود هستند. یکی از مشکلات آنها روباهی است که گاه و بیگاه به مرغداری آنها می‌زند.

این موقعیت تقریباً پایدار با ورود پسر جوانی از تعادل خارج می‌شود. «هنری» سربازی است که در ایام مرخصی به مزرعه پدربزرگش آمده و با مالکین جدیدِ آن مواجه می‌شود و سپس با تعارف دخترها، در آنجا اتراق می‌کند و...

لارنس در این داستان کوتاه تبحر خود را در نمایش دادن ترکیبی از عواطف انسانی و غرایز حیوانی در شخصیت‌های داستانش نشان می‌دهد. شخصیت‌هایی که گرفتار نوعی جبر غریزی می‌شوند. این رمان کوتاه از دیدگاه سوم‌شخص دانای کل روایت شده است و بزعم من قدرتمند آغاز و کم‌توان به پایان می‌رسد. در ادامه مطلب بیشتر در مورد آن خواهم نوشت.

******

دیوید هربرت لارنس (1885-1930) زندگی پرفراز و نشیب و البته کوتاهی داشت. پدرش یک معدنچی و مادرش معلم بود. عمدتاً با بیماری‌های ذات‌الریه و آنفولانزا و سل دست و پنجه نرم می‌کرد و سر آخر بر همین نمط خیلی زود روی در نقاب خاک نهاد. در زمان مرگ شهرت او نزد عوام بیشتر چیزی شبیه به یک نویسنده پورنوگرافی بود اما به هرحال بودند کسانی مثل ادوارد مورگان فورستر که او را در همان زمان «بزرگترین رمان‌نویس نسل ما» خطاب کردند.

پس از «زنی که گریخت» این دومین اثری است که از ایشان می‌خوانم ومتاسفانه هیچکدام جزء شاهکارهای او محسوب نمی‌شوند! در این دو اثری که من خواندم نویسنده بیشتر به پسری خجالتی می‌ماند تا آنچه که صد سال قبل به آن شهرت داشت! شاهکارهای او که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارند عبارتند از: پسران و عشاق (1913)، رنگین کمان (1915)، زنان عاشق (1920) و عاشق لیدی چاترلی (1928).

روباه در سال 1922 نوشته شده است و تا سال 2006 در این لیست هزار و یک کتابی حضور داشت اما به همراه دو اثر دیگر ایشان خارج شد تا جا برای آثار غیر انگلیسی‌زبان در این لیست اندکی باز شود.

............

مشخصات کتاب من: ترجمه کاوه میرعباسی، نشر باغ نو، چاپ اول 1382، شمارگان 3300نسخه، 104 صفحه.

............

پ ن 1: نمره من به داستان 3.3 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز 3.42 نمره در آمازون 3.7)

پ ن 2: مطلب کوتاهی درباره نویسنده: اینجا

پ ن 3: چند سال قبل مستندی در مورد زندگی این نویسنده دیدم. فکر کنم کاری بود که سی چهل سال قبل توسط شبکه بی.بی.سی در یک مجموعه مستند در مورد نویسندگان و شاعران انگلیسی ساخته شده بود. حدود بیست قسمت از آن را داشتم و دیدم. نکته جالب برایم این بود که خانه‌هایی که این بزرگان در صد، صد و پنجاه سال قبل زندگی می‌کردند همگی موجود بودند. یا به صورت موزه و یا در حال استفاده شخصی! این‌گونه هم نبود که خانه‌ی مورد نظر با خانه‌های اطراف متفاوت باشد... در این فاصله خانه‌های ما چند نوبت کوبیده و از نو ساخته شده است و باز هم دقیق که نگاه می‌کنیم کلنگی است! آن مجموعه را به علاقمندان شدیداً توصیه می‌کنم.

پ ن 4: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «کشتن موش در یکشمبه» اثر امریک پرسبرگر است. پس از آن به سراغ کتاب «فداکاری مظنون X» اثر کیگو هیگاشینو خواهم رفت.

 

ادامه مطلب ...

مأمور ما در هاوانا - گراهام گرین

«ورمولد» مرد میان‌سال انگلیسی ‌تباری است که نمایندگی یک برند جاروبرقی را در هاوانا دارد؛ در مغازه‌ای کوچک که زیر خانه محل سکونتش قرار دارد. او به همراه دخترش «میلی» زندگی می‌کند و مدتها قبل همسرش او را ترک کرده و به خارج از کشور رفته است. بازار کاسبی او چندان رونقی ندارد و دخترش نیز به روش‌های مختلف خرج روی دستش می‌گذارد. ابتدای داستان به نظر می‌رسد او هیچ راه گریزی از بن‌بست‌های مالی خود ندارد و شخصیتش هم به‌گونه‌ای نیست که بتواند راه‌حل مناسبی پیدا کند اما ناگهان اتفاق جالبی رخ می‌دهد؛ یکی از مأموران ارشد منطقه‌ای سازمان جاسوسی بریتانیا وارد مغازه شده و تلاش می‌کند تا به او پیشنهاد همکاری دهد...

مأمور ما در هاوانا ششمین کتابی است که از این نویسنده می‌خوانم و به نظرم طنازانه‌ترین اثر گرین در میان این شش اثر باشد. ایده‌ی اثر برگرفته از تجربیات خود او در سالهای جنگ دوم است؛ زمانی که در سازمان اطلاعاتی انگلستان مشغول خدمت شده بود. او در اسپانیا و پرتغال داستان مأموری دوجانبه را شنیده بود که تخیلات و اخبار جعلی را به عنوان گزارش‌های سری به طرف دیگر می‌فروخت تا از این راه درآمد اضافه‌ای ایجاد کند. او این ایده خارق‌العاده را با هدف هجو سازمان‌های اطلاعاتی ابتدا به صورت طرح کلی یک فیلم‌نامه در سال 1946 به روی کاغذ آورد اما نهایی شدن آن در اواخر دهه پنجاه صورت پذیرفت و زمان-مکان آن را که در طرح اولیه منطقه استونی و پیش از جنگ دوم بود به کوبای دوران باتیستا (قبل از انقلاب کمونیستی) منتقل کرد که مکان بهتری برای این داستان بود.

این داستانِ پُرکشش و روان با چاشنی قوی طنز را می‌شد به دوستداران این تیپ کتاب‌ها توصیه کرد اما متنی که در اختیار ما خوانندگان فارسی‌زبان است (لااقل ورژنی که من خواندم!) فاقد این امتیازات یا اغلب آنها است چرا که  زبان طنز اثر به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. کاسته شدن بارِ طنز در اثر ترجمه امری است که چندان دور از ذهن نیست مگر اینکه مترجم خودش از قبل دستی در طنزنویسی داشته باشد. ترجمه کار سخت و زمان‌بری است و من به‌شخصه به عنوان یک خواننده همواره قدردان زحماتی که این عزیزان کشیده و می‌کشند هستم اما طبعاً گاهی پیش می‌آید که برای ترجمه یک جمله لازم است ساعتها وقت گذاشته شود که اگر گذاشته نشود نتیجه چندان مطلوب و ماندگار نخواهد بود. در این مورد خاص، حذفیات و سانسورهای عجیب و غریب آنچه را که از طنز اثر باقی مانده، به باد فنا داده است. فقدان نمونه‌خوانی و ویرایشِ مؤثر هم تیر خلاص را به متن شلیک کرده است.

لذا در مجموع متأسفانه توصیه‌ای در مورد خواندن این کتاب ندارم! در ادامه‌ی مطلب به چند نمونه از مشکلات بالا و یک نامه وارده در مورد این اثر خواهم پرداخت.

*****

به زندگینامه گرین در اینجا اشاره کرده‌ام.

پیش از این در مورد کتابهای گرین مطالبی نوشته‌ام: مأمور معتمد، قطار استانبول، صخره برایتون، قدرت و جلال، آمریکایی آرام.

...................

مشخصات کتاب من: ترجمه غلامحسین سالمی، نشر کتابسرای تندیس، چاپ اول 1390، شمارگان 1500 نسخه، 341 صفحه

....................

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.3 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 3.96 نمره در آمازون 4.3)

پ ن 2: همانطور که از عکس مطلب مشخص است دولت انقلابی کوبا اجازه ساخت این فیلم در هاوانا را داد اما بعدها ناخرسندی خود را از بابت نمایش ندادن عمق فجایع و وحشی‌گری رژیم باتیستا در فیلم ابراز کرد. طبعاً آنها متوجه نبودند که محور داستان هجو سازمان‌های اطلاعاتی است نه چیز دیگر! معمولاً رژیم‌های استبدادی و حتی مخالفین استبدادزده‌ی آنها، چنین انتظاراتی دارند.

پ ن 3: عاشق پوسترهای این فیلم شدم. آن دو عکسی که تم مشابه دارند و با سایه تغییریافته شخصیت ورمولد کار کرده‌اند به نوعی جان کلام داستان را نمایش داده‌اند.

  

ادامه مطلب ...

دیو باید بمیرد – نیکلاس بلیک (سیسیل دی‌لوئیس)

قصد کشتن مردی را دارم. نمی‌دانم اسمش چیست، نمی‌دانم کجا زندگی می‌کند، هیچ تصوری از قیافه‌اش ندارم . اما قصد دارم پیدایش کنم و بکشمش...

خواننده‌ی محترم، حتماً مرا به خاطر این شروع احساساتی می‌بخشی. درست شبیه جمله‌ی شروع یکی از رمان‌های کارآگاهیِ خودم شد، درست است؟ فقط تفاوتش این است که این داستان به هیچ وجه قرار نیست چاپ شود و «خواننده‌ی محترم» هم رسمی از روی ادب است. نه. شاید فقط رسم و عادتی از روی ادب نباشد. من قصد دارم در کاری وارد شوم که جهان «جرم»اش می‌خواند؛ هر مجرمی که هم‌دستی نداشته باشد، سنگ صبور می‌خواهد: تنهایی، انزوای هراس‌آور و تعلیق انجام جرم بیشتر از آن است که مردی بتواند همه‌ی این‌ها را در خودش نگه دارد. دیر یا زود همه چیز را خودش بروز می‌دهد. یا، اگر اراده‌اش هم‌چنان قوی مانده باشد، خویشتن برترش به او خیانت می‌کند – یعنی همان معلم اخلاق سخت‌گیر درونش که بازی موش و گربه‌ای به راه می‌اندازد که مجرم را هم مخفی‌کار، هم بزدل و هم از خود مطمئن می‌سازد، او را به لغزش زبان می‌اندازد، برایش دامِ اطمینان مفرط پهن می‌کند، علیه‌اش کلی سرنخ جور می‌کند و خلاصه نقش مأموری اقرارگیر را بازی می‌کند. در برابر آدمی که مطلقاً وجدانی ندارد، تمامیِ نیروهای قانون و نظم ناتوان‌اند؛ منظورم از وجدان نوعی احساس گناه است، همان خائنی که درون دروازه‌ها جا خوش می‌کند. حتی اگر زبان از اقرار دوری کند، اعمال غیرارادی دست به این کار خواهند زد. همین است که مجرم را به صحنه‌ی جرمش بازمی‌گرداند...»

سرآغاز داستان همین جملات بالاست که در 20 ژوئن 1937 در دفترچه خاطرات نویسنده‌ای به نام «فرانک کیرنیس» درج شده است. او اینچنین از قصد خود برای کشتن مردی ناشناس پرده برمی‌دارد. فرزند شش‌هفت‌ساله‌ی فرانک چندی قبل در تصادف با اتومبیل در مقابل خانه‌ی خود که در یک منطقه روستایی است کشته شده است. راننده‌ی خودرو که بنا بر نظر کارشناسی پلیس سرعت دیوانه‌وار 80 کیلومتر در ساعت داشته، از محل حادثه گریخته و ردی از او پیدا نشده است. حالا با گذشت شش‌ماه، فرانک که با نام مستعار «فلیکس لین» رمان‌های جنایی می‌نوشت با این انگیزه به زندگی عادی خود بازمی‌گردد که این راننده را یافته و جامعه را از لوث وجود او پاک کند.

بخش اول داستان به همین سبک روزانه‌نویسی است اما حوادث به گونه‌ای پیش می‌رود که روایت از این شکل خارج و سر و کله کارآگاه خصوصی داستان‌های این نویسنده «نیگل استرنج‌ویز» و سربازرس «بالانت» از اسکاتلندیارد به داستان باز می‌شود...

*****

سیسیل دی لوئیس (1904-1972) شاعر پرآوازه بریتانیایی، در زمینه نویسندگی و بخصوص رمان‌های جنایی پرکار و پرآوازه بود. او بیست رمان‌ با نام مستعار «نیکلاس بلیک» نوشت که در شانزده کتاب کارآگاه نیگل استرنج‌ویز حضور دارد. این کتاب یکی از شاخص‌ترین کارهای اوست که در سال 1938 منتشر شده است. طبعاً با توجه به قریحه‌ی شاعرانه او می‌توان انتظار داشت دغدغه‌های درونی شخصیت‌های داستان بیشتر از جنبه‌های معمایی و رازآلود این ژانر و یا حداقل هم‌سنگ آنها مطرح شود.

......

مشخصات کتاب من: ترجمه شهریار وقفی‌پور، انتشارات نیلوفر، چاپ اول بهار 1386، شمارگان 2200 نسخه، 261 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.8 از 5 است. گروه A. (نمره در گودریدز 3.85 و در آمازون 3.9 )

پ ن 2: کتاب بعدی مطابق آرای اخذ شده در انتخابات (که البته کاملاً در سایه انتخابات آمریکا قرار گرفت) سوءقصد به ذات همایونی اثر رضا جولایی خواهد بود.

 

ادامه مطلب ...