میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

هارمونی پولی - اولیویا ملان ، شری کریستی

مقدمه اول: چندی قبل در صحبت با یکی از دوستان به نقطه‌ی آشنایی رسیدیم که اگر طی این همه سال تحصیل به جای درس‌ها و واحدهای بعضاً بیهوده و بی‌فایده، چند واحد مهارت‌های عمومی زندگی یاد گرفته بودیم اوضاع بهتری داشتیم. حرف درستی است اما چون روی دنده‌ی مخالفت بودم گفتم برو خدا رو شکر کن که درس «مهارت‌های حل مسئله» و «اقتصاد عمومی» و هر چیز دیگری که مد نظرت هست را در دوران مدرسه و دانشگاه نداشتیم چون اگر این عناوین هم به این سیستم آموزشی راه پیدا می‌کرد سرنوشت بهتری از دروس فعلی پیدا نمی‌کرد! و آن‌وقت شما رغبت نمی‌کردید دو تا کتاب در این زمینه‌ها مطالعه کنید. پس ظاهراً باید شکرگزار هم باشیم!

مقدمه دوم: حقیقت امر این است که من در زمینه سرمایه‌گذاری و کار اقتصادی یک آدم منحصر به فرد هستم! بی‌نظیر!! با سابقه‌ای درخشان... چنانکه این اواخر به همسرم مجوز دادم هرگاه احساس کرد من دارم به این مسائل فکر می‌کنم به هر روشی که صلاح دانست جلوی من را بگیرد! کارنامه‌ی آدم زیادی هم درخشان باشد خوب نیست! در همین راستا یکی از دوستان پیشنهاد خواندن کتاب «هارمونی پولی» را داد. اول فکر کردم شوخی می‌کند چون قاعدتاً باید تا حدودی از حساسیت‌ها و علایق من آگاه می‌بود؛ اما دیدم نه در پیشنهاد خود جدیت دارد و مختصری هم از تجربه خودش گفت و... در واقع به خاطر سوابق درخشان بالا یا بهتر است بگویم رفع این سوابق تصمیم گرفتم این کار را بکنم. این کار را کردم. فکر نکنم به این کار بیاید اما مطمئنم برخی نکات آن در جاهای دیگر به کارم خواهد آمد.

مقدمه سوم: این کتاب را دو ماه قبل خوانده بودم و مطلبش هم مدتهاست که آماده بود اما در شرایطی که پیش آمد، صلاح ندیدم آن را منتشر کنم. با توصیفاتی که پسرم از دانشگاه با خودش به خانه می‌آورد و البته مشاهدات دیگر، به نظر نمی‌رسد شرایط مناسبی که برای انتشار این مطلب و حتی مطالب مربوط به کتابهای بعدی مد نظر است به این زودی‌ها پیش بیاید. چند شب قبل، برای بچه‌ها از تجربیات گذشته‌ی اینجا و آنجای دنیا گفتم و اقداماتی که معمولاً برای حفظ قدرت دست به آن می‌زنند... ایمیل‌هایی برای چند شخصیت خبره در این حیطه (آقای جانی آبس در سور بز، دون کایو در گفتگو در کاتدرال، میگلِ فرشته‌رو در آقای رئیس‌جمهور و...) فرستادم که بعد از دریافت پاسخ حتماً برای شما خواهم گذاشت. به هر حال دانستن تجربیات دیگران اهمیت دارد!

******

مدعای اصلی کتاب این است که رابطه بسیاری از ما با «پول» در تعادل نیست و ما باید تلاش کنیم آن را به تعادل برسانیم. چرا این رابطه در تعادل نیست؟ چون خیلی از ما یک‌جور احساس اضطراب یا احساس گناه یا ترس یا شرم و یا حتی احساس امنیت نسبت به پول داریم که این احساسات از یک‌سری باورهای غلط ناشی می‌شود که در حوادث دوران کودکی یا فرایند اجتماعی‌شدن و... به دست آورده‌ایم.

البته ممکن است شما هم مثل خیلی‌های دیگر معتقد باشید که: «آقا‌جان! شما پول فراوان را به من برسان! من چنان توازن و تعادلی برپا کنم که...» البته من اگر دوست شما باشم باید آرزو کنم که این اتفاق نیفتد! چرا که پول هم مثل شراب و مثل آن چیز دیگر که مولانا فرموده: «آن‌چنان را آن‌چنان‌تر می‌کند». یعنی اگر الان متعادل و متوازن نباشید در آن صورت نامتعادل‌تر خواهید شد. اگر از امکانات فعلی خود نتوانید بهره ببرید در آن زمان هم نخواهید توانست. نویسندگان اثر هم همین نظر را دارند.

کتاب دو بخش دارد؛ در بخش نخست تلاش می‌شود ما نسبت به رابطه‌ی شخصی خود با پول به یک آگاهی مطلوبی برسیم. این بخش با یک آزمون آغاز می‌شود که وضعیت فعلی ما را مشخص می‌کند؛ این‌که شخصیت مالی ما به کدام تیپ‌های مالی تعریف شده در کتاب نزدیک‌تر است. بدیهی است که ما ترکیبی از انواع این تیپ‌ها (محتکر، ولخرج، زاهد، پول‌گریز و...) هستیم و هر‌کدام از این تیپ‌ها واجد نکات مثبت و منفی خاص خود هستند. در ادامه با تمرین‌های دیگری ما را به خاطرات گذشته خود و شکل‌گیری برخی باورهای ما در رابطه با پول هدایت می‌کند. پس از آن به باورهای غلط در این رابطه می‌پردازد: این‌که آیا پول مساوی است با خوشبختی؟ با عشق؟ با قدرت؟ با آزادی؟ با عزت نفس؟ با امنیت؟ در این قسمت هم آزمون‌هایی دارد که به ما کمک می‌کند که کشف کنیم کدام یک از این باورها در ما وجود دارد و بلافاصله تمرین‌هایی برای کمرنگ کردن آن‌ها ارائه می‌کند. پس از آن تیپ‌های موجود در آزمون اولیه و زیرگروه‌ها و انواع دیگر تیپ‌های شخصیتی را توضیح داده و تمرین‌هایی برای متعادل کردن آنها ارائه می‌کند. هدف در بخش نخست دستیابی به توازن و هارمونی در فرد است. نویسنده‌ی اصلی کتاب یک روان‌درمانگر است که در حوزه مسائل مالی فعالیت می‌کند ولذا در بخش‌های مختلف از میان مراجعین خود سوژه‌های مختلفی را انتخاب و از آنها در کتاب استفاده کرده است.

بخش دوم در واقع راهنمایی برای زوج‌ها محسوب می‌شود. ابتدا تفاوت‌های زن و مرد تشریح و سپس به سراغ تکنیک‌های ارتباطی می‌رود چرا که این تفاوت‌ها نیستند که در رضایت یا عدم رضایت زوج‌ها اثرگذار هستند بلکه نحوه‌ی برخورد آنها با تفاوتهاست که تأثیرگذار است. از این جهت فصل هشتم برای من جالب توجه بود. در ادامه بر همین مبنا به سراغ راه‌های رفع تعارضات پیرامون مسائل مالی می‌رود.

در ادامه‌ی مطلب به برخی نکات پیرامون کتاب خواهم پرداخت.

******

مشخصات کتاب من: ترجمه محمدباقر غروی نخجوانی، نشر یزدا، چاپ اول 1401، تیراژ 1000 نسخه، 264 صفحه.

پ ن 1: چون کتاب داستانی نبود نتوانستم به سبک قبل نمره بدهم! (نمره در گودریدز 3.77  و در سایت آمازون 3.8 )

پ ن 2: تعدادی موارد ویرایشی و اصلاحی هم یادداشت کرده‌ام که اگر گذر مسئولین مربوطه به اینجا افتاد و عزمی برای اصلاحات داشتند در خدمتشان خواهم بود. اصلاح بعضی از آنها واجب است.

پ ن 3: پیرو بند فوق موارد اصلاحی به یکی از دست‌اندرکاران موسسه علف خرس ارائه شد. همچنین برای خرید کتاب یا آشنایی با موسسه فوق می‌توانید به این آدرس مراجعه فرمایید: اینجا

پ ن 4: برنامه‌های بعدی بدین‌ترتیب خواهد بود: ملکوت (بهرام صادقی)، استخوانهای دوست داشتنی (آلیس زیبولد)، ژاله‌کش (ادویج دانتیگا).

 

 

ادامه مطلب ...

مردی بدون وطن – کورت ونه‌گات

مردی بدون وطن آخرین کتابی است که در زمان حیات نویسنده به چاپ رسیده و حاوی دوازده قسمت است که افکار و عقاید ونه‌گات را در رابطه با موضوعاتی نظیر سیاست، تکنولوژی، محیط زیست، جنگ، هنر و ... در بر می‌گیرد آن هم در قالبی غیر داستانی. این بخش‌ها را نمی‌توان از لحاظ انسجام و استدلال و... مقاله نامید. چندتا از آنها به سخنرانی نزدیک است. اسم آنها را هرچه بگذاریم خواندنش خالی از لطف نیست مخصوصاً اگر چند کتاب از این نویسنده خوانده باشیم و به ویژه اگر زمان-مکان این سخنان و جایگاه نویسنده را در نظر بگیریم و مسائل را با هم قاطی نکنیم! ونه‌گات برخی حواشی این موضوعات را بسیار وحشتناک و ناامیدکننده می‌بیند و مطابق معمولِ خودش، با ابزار طنز که آن را نوعی مکانیزم دفاعی می‌داند به سراغ آنها می‌رود. پیرمردی محترم باشی، ونه‌گات باشی، و البته در آمریکا هم باشی، می‌توانی چنین با صراحت اعتقادات خود را بیان کنی! البته در نظر باید داشت که ایشان یک فیلسوف نیست که دغدغه‌ها و توصیه‌هایش، آن هم در چنین مجموعه پراکنده‌ای، در یک سیستم منسجم بگنجد و مو لای درزش نرود. به همین خاطر ممکن است دو گروه (که از قضا کاملاٌ متضاد هم هستند) در مواجهه با این کتاب دچار سوءبرداشت شوند: آنهایی که آمریکا و نظام حاکمیتی آن را فاقد نقص می‌دانند و آنهایی که برعکس معتقدند عن‌قریب این نظام به واسطه نقص‌هایش دچار فروپاشی می‌شود.

گروه اول اساساً این نقدها را فاقد ارزش عنوان و آن را غرغرهای یک پیرمرد که از مواهب همین نظام بهره‌مند شده و به جایگاهی دست یافته، ارزیابی می‌کنند و گروه دوم آن را نشانه‌ای دیگر از صحت نظریات خود قلمداد می‌کنند. اخیراً ویدیویی از یکی از اعضای طالبان دست به دست می‌شد که در آن خطیب جمعه وعده می‌داد که ده سال دیگر اوضاع چنان تغییر خواهد کرد که آمریکایی‌ها به ما التماس می‌کنند تا برای ما کارگری کنند و چنین و چنان! مشابه این سخنان را در مکان‌های آشناتری هم شنیده‌ایم. ممکن است آدمهای رندی پیدا شوند و با استناد به این نقدها و نقدهای مشابه و حتی بسیار تندتر از این و بدون در نظر گرفتن اختلافات شدید مبنایی این نقدها، به امثال آن خطیب نزدیک شوند و مستعان‌وار بهره‌برداری لازم را بکنند.

آیا نقدهای این‌چنینی به معنای پایان و زوال آمریکاست؟! ونه‌گات که پا را فراتر گذاشته و از نابودی دنیا اظهار نگرانی می‌کند اما او در عین‌حال معتقد است که «بله، سیاره‌ی ما بدجوری به هچل افتاده است. ولی هچل همیشه وجود داشته است. هرگز چیزی به اسم "روزهای خوش گذشته" در کار نبوده است.» او و منتقدانی از جنس او به دنبال «آمریکایی بهتر» بودند و هستند. این یک اختلاف جدی مبنایی است؛ با کسانی که در توهم روزهای خوش در گذشته‌های دور هستند. به هر حال یک نظام پویا می‌تواند انواع نقدها را دریافت و بر اساس آن‌ها مسیر خود را اصلاح کند. به نظر می‌رسد چنین نظام‌هایی دچار فروپاشی نخواهند شد و حالا حالاها فرزندان گروه دوم برای ارتقای کیفیت زندگی و ارتقای سطح آموزشی و ارتقای کسب و کار خود به آن دیار و ممالک مشابه خواهند شتافت!

******

کورت ونه‌گات (1922-2007) در شهر ایندیانا‌پولیس در خانواده‌ای آلمانی‌تبار به دنیا آمد. در دوره دبیرستان، در کنار نواختن کلارینت در یک نشریه دانش‌آموزی، فعالیت می‌کرد. در سال‌های 1941 تا 1942 در دانشگاه کرنل، دستیار سرویراستار نشریه‌ی دانشجویی کرنل‌دیلی‌سان بود. پس از  فارغ‌التحصیلی، در ارتش نام‌نویسی کرد و برای نبرد در جنگ جهانی دوم به اروپا اعزام شد. در دسامبر 1944 در جبهه جنگ اسیر  شد و در انباری زیرزمینی که محل نگهداری لاشه‌های گوشت بود، زندانی شد. این همزمان با فاجعه بزرگی در جنگ جهانی دوم بود که میزان تلفاتش بسیار مهیب‌تر از هیروشیما و ناکازاکی بود؛ بمباران شهر درسدن توسط متفقین که تلفات عظیمی به‌جا گذاشت. او بعدها این تجربه را در کتاب سلاخ‌خانه‌ شماره 5 به داستان کشید. در سال 1945 آزاد شد و به امریکا برگشت.

بعد از جنگ به دانشگاه شیکاگو رفت و در رشته‌ی مردم‌شناسی تحصیل کرد و همزمان خبرنگار جنایی شد. هنگامیکه پایان‌نامه‌اش با عنوان "بررسی حرکات در رقص‌های مذهبی ارواح" رد شد، دانشگاه را بدون دریافت مدرک رها کرد. سپس به نیویورک رفت و مسئول روابط عمومی شرکت جنرال‌الکتریک شد. نخستین رمان وونه‌گات پیانوی خودنواز، در سال 1951 منتشر و با استقبال فراوانی مواجه شد و او تصمیم گرفت به‌طور تمام‌وقت مشغول نویسندگی شود. رمان بعدی او “افسونگران تایتان” هفت سال بعد به چاپ رسید. “سلاخ‌خانه شماره پنج ” در سال 1969 نام وی را بیش از پیش بر سر زبان‌ها انداخت.

او در آثارش همواره برای مخاطب خود فضای فانتزی و علمی-تخیلی را می‌سازد که با هجو و طنزی سیاه و اجتماعی آمیخته شده است. یکی از شخصیت‌های خلق شده توسط او، "کیلگور تراوت" نویسنده‌ی داستانهای علمی‌تخیلی‌ است که در بیشتر رمان‌هایش حضور دارد.

وی در کنار نویسندگی، مدت‌ها به عنوان گرافیست و طراح کار می‌کرد. سه فیلم «سلاخ خانه شماره ۵»، «صبحانه قهرمانان» و «شب مادر» بر اساس آثار او ساخته شده که خودش در این دوتای آخری بازی کرده است.  کورت وونه‌گات در 84 سالگی در نیویورک در منزل شخصی خود از دنیا رفت. میراثش انبوهی از رمان و داستان و مقاله بود. سیارک ونه‌گات 25399، به افتخار او نامگذاری شده است.

******

مشخصات کتاب من: ترحمه علی‌اصغر بهرامی، نشر چشمه، چاپ اول زمستان 1387، تیراژ 2000 نسخه، 125 صفحه.

پ ن 1: چون کتاب داستانی نبود نتوانستم به سبک قبل نمره بدهم! ولی نمره‌ای بین 3.5 الی 4 قابل اشاره است. (نمره در گودریدز 4.08  و در سایت آمازون 4.6 )

پ ن 2: برنامه‌های بعدی بدین‌ترتیب خواهد بود: طومار شیخ شرزین (بهرام بیضایی)، پرواز بر فراز آشیانه فاخته (کن کیسی)، دشمنان (باشویس سینگر)، ملکوت (بهرام صادقی)، استخوانهای دوست داشتنی (آلیس زیبولد)، ژاله‌کش (ادویج دانتیگا).

پ ن 3: این کتاب با چهار ترجمه روانه بازار شده است... البته تاکنون و تا جایی که من کشف کرده‌ام: علی‌اصغر بهرامی (نشر چشمه)، زیبا گنجی و پریسا سلیمان‌زاده (نشر مروارید)، حسین شهرابی (نشر مکتوب)، مجتبی پورمحسن (شرکت هزاره سوم اندیشه).

  ادامه مطلب ...

بتا - هاله حامدی‌فر


«واقعیت این است که تمام گروه دارویی سیناژن و 8 شرکتش، 10 کارخانه‌ی تولیدی آن در ایران و ترکیه، 50 قلم داروی بیماران خاص، 3500 نفر پرسنل و 60 درصد صادرات دارویی کشور و یک و نیم میلیارد صرفه‌جویی ارزی از ریشه‌ای به نام سینووکس بود و نطفه‌ی تمام این ایده‌ها از فروش ویال کوچکی با سری سرخ آغاز شد.»

جمله‌ی بالا از زبان خانم حامدی‌فر، مدیرعامل این گروه دارویی بیان شده است و کتاب «بتا» شرح و بیان تجربیاتی است که یک شرکت کم‌نام‌ونشان با 12 نفر پرسنل را به گروهی با مشخصات بالا تبدیل کرده است. مقایسه وضعیت ابتدایی و انتهایی شرکت (آمار فوق) طبعاً ما را مجاب می‌کند که نگاهی دقیق‌تر به این تجارب بیاندازیم بخصوص اینکه به‌صورت تاریخی، در سرزمین ما به‌ندرت دیده می‌شود که افراد موفق در حوزه‌های صنعتی و اقتصادی، تجربیات خود را روی کاغذ بیاورند. همین قضیه هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو در خود پنهان دارد و می‌تواند موضوع پژوهش‌های اجتماعی و تاریخی و فرهنگی قرار بگیرد. تحقیق در مورد اینکه چرا ما به سمت پنهان کردن توفیقات و یا حتی کم کردن و عدم گسترش آن سوق داده می‌شویم هم جذاب است و هم کاربردی و البته راهگشا. در این خصوص در ادامه کمی پیش‌تر خواهم رفت ولی همین‌جا قابل تأکید است که علم به طور کلی، و صنعت به طور اخص، بدون مستندسازی و ثبت تجربیات شکل نمی‌گیرد و یا اگر جرقه و حتی شعله‌ای هم افروخته گردد با بادها و طوفان‌هایی که در منطقه‌ی ما وزیدنِ آن دور از انتظار نیست!، به خاموشی خواهد گرایید.

با این مقدمه می‌توان نتیجه گرفت که نفسِ مکتوب کردن این تجربیات یک موفقیت و گامی به پیش است. لذا این کتاب فقط بیان تجربیات و خاطرات یک فرد موفق در امر صنعت دارویی نیست، این هست ولی می‌توان به فراخور حال از آن فراتر هم رفت؛ هم در حوزه اجتماعی و هم در حوزه فردی، مثلاً خواننده‌ی کتاب می‌تواند با دنبال کردن این تجربه، به اهمیت برخی پارامترها در دستیابی به موفقیت پی برده و گاه به خاطرات و تجربیات خود بیاندیشد و کلاهش را قاضی کند و یا بهتر از آن به افق پیشِ روی خود نگاه کرده و در جهت بهبود امور گامی به جلو بردارد.

نویسنده در فصل ابتدایی خیلی گذرا به دوران کودکی و تحصیل و نهایتاً فارغ‌التحصیلی در رشته داروسازی در دانشگاه تهران می‌پردازد و خیلی سریع به سراغ یکی از سرفصل‌های تإثیرگذار در زندگی حرفه‌ای خود (بزعم من) که همانا گذراندن دوره یکساله در کوبا است، می‌رود. او با اندوخته‌های این دوره، در انستیتو پاستور ایران مشغول به فعالیت می‌شود و تا رده مدیریت تضمین کیفیت پیش می‌رود. پس از آن به عنوان کارِ دوم به شرکت سیناژن که در زمینه کیت‌های آزمایشگاهی فعالیت می‌کند می‌پیوندد. پس از مهاجرت مدیرعامل این شرکت کوچک، خانم حامدی‌فر به صورت تمام‌وقت در آنجا مشغول می‌شود. همه این موارد در فصلی کوتاه و بیست صفحه‌ای بیان می‌شود تا پس از آن به سراغ موضوع اصلی کتاب که بر روی جلد نشسته است (بتا) برویم. ایشان با توجه به علایق و توانمندی‌های خود به سراغ لیست داروهای وارداتی به کشور می‌رود و گزینه‌ی اول این لیست که دارویی با محتوای «اینترفرون بتا» برای درمان ام اس است را انتخاب می‌کند. این آغاز فعالیت‌های تقریباً پنج ساله‌ایست که منتهی به تولید این دارو می‌شود و کتاب عمدتاً بیان این تجربیات است.

طبعاً ممکن است با توجه به تخصصی بودن موضوع این‌طور به نظر برسد که برای خواننده‌ای غریبه با آن، خسته‌کننده باشد اما برای من این‌گونه نبود و حتی بسیار آموزنده هم بود. گاهی برخی موانع و مشکلات برایم آشنا بود و گاهی حیرت‌انگیز! گاهی دلگیر و ناامید می‌شدم و بر بانیان وضع موجود ...عرض ارادت می‌کردم! و البته گاهی هم کورسوهایی از امید در انتهای تونلی که در آن به سر می‌بریم به چشم می‌آمد.

............

مشخصات کتاب من: هاله حامدی‌فر، انتشارات امین آتنا، چاپ پنجم 1399، شمارگان 2000 نسخه، متن (منهای عکس‌های انتهای کتاب) 210 صفحه.

............

پ ن 1: کتاب بعدی که خواهم خواند «فیل در تاریکی» اثر قاسم هاشمی‌نژاد است. پس از آن به سراغ کتاب پوست (ترس جان) از کورتزیو مالاپارته خواهم رفت.

 
ادامه مطلب ...

اسلحه، میکروب، و فولاد – جرد دایموند

سالها قبل یک سیاستمدار محلی در «گینه نو» با یک سفیدپوست که هر ساله برای تحقیق در رابطه با پرندگان به گینه رفت‌وآمد داشت آشنا می‌شود. احتمالاً در ذهن این سیاستمدار سوالاتی پیرامون فایده تحقیق درخصوص پرندگان شکل گرفته است اما آن را کنار گذاشته و از این محقق سوال می‌کند که چرا و چگونه شما سفیدپوست‌ها توانستید به جایی برسید که چیزهای جورواجوری نظیر تبرهای فولادی و کبریت و دارو و لباس و نوشیدنی و چتر و امثالهم را بسازید ولی ما نتوانستیم به چنین موقعیتی دست پیدا کنیم؟ لازم به ذکر است گینه‌نو تا دو سده قبل هنوز به مرحله کشاورزی وارد نشده بود و ساکنان آن عمدتاً شکارچی-گردآورنده بودند و وقتی اولین سفیدپوستان وارد این کشور شدند احتمالاً در نظرشان موجوداتی عجیب و فوق‌طبیعی جلوه کرده‌اند.

در واقع عباس‌میرزا هم مشابه این سوال را از یک فرد فرانسوی کرده بود. طبعاً زمان طرح آن سوال و مخاطب آن به‌گونه‌ای نبود که منشاء خیری همچون این سوال شود! در اینجا مخاطب، «جرد دایموند» استاد دانشگاه، محقق و نویسنده‌ای آمریکایی بود که این سوال را در ذهن خود پروراند و بعد از دو سه دهه کتاب حاضر را نوشت که انصافاً کتاب قابل توجهی است. سوال محوری همان است که ذکر شد: چرا بومیان آمریکا، آفریقا و استرالیا به سراغ اروپایی‌ها و آسیایی‌ها نیامدند تا آنها را به انقیاد بکشند و منقرض کنند؟ وقتی به حدود 13هزار سال قبل بازگردیم خواهیم دید که مردمان سرتاسر کره زمین همگی شکارچی-گردآورنده بوده‌اند و سطح و سبک زندگی‌شان تفاوت محسوسی با یکدیگر نداشته است، حال اگر مثلاً به سال 1500 میلادی برویم و اوضاع جهان را رصد کنیم با نابرابری‌های شگفت‌انگیزی روبرو می‌شویم، پس سوال ما خیلی واضح‌تر این می‌شود که چرا و چگونه تکامل انسان در قاره‌های مختلف این‌گونه متفاوت پیش رفته است؟ این سوالی است که نویسنده در پی یافتن پاسخ آن است.

او ابتدا پاسخ‌هایی که تا آن زمان به این پرسش داده شده (نظیر تفاوت‌های نژادی و...) را نقد می‌کند و سپس با ذکر مثال‌هایی، سوال را باز می‌کند. یکی از مثال‌هایی که شرح آن در طرح روی جلد کتاب نقش بسته است مواجهه‌ی اسپانیایی‌ها با بومیان آمریکای لاتین به‌ویژه امپراتوری اینکاهاست. شرحی خواندنی از این مواجهه در کتاب آمده است و نویسنده سه برتری ویژه اروپایی‌ها را در سه مقوله اسلحه، میکروب و فولاد دسته‌بندی می‌کند و حالا سوال این می‌شود که چگونه اروپایی‌ها به این موارد دست پیدا کردند و نه دیگران!؟ پاسخ دایموند به‌طور خلاصه این است که علت تفاوت در محیط زیست است و نه تفاوت‌های زیست‌شناختی بین آنها.

در ادامه مطلب به نکاتی که برای من جالب بود به‌صورت کاملاً مختصر خواهم پرداخت که طبعاً جای مطالعه این کتابِ برنده جایزه پولیتزر را نخواهد گرفت.

*******

مشخصات کتاب من: ترجمه حسن مرتضوی، نشر بازتاب‌نگار، چاپ چهارم ویراست دوم 1399، تیراژ 2000 نسخه، 580 صفحه.

پ ن 1: مسیرهای آموزشی‌ که نویسنده طی کرده و بالاخص تحقیقات میدانی که در زمینه علایقش در نقاط مختلف جهان انجام داده و طی آن با مردمانِ جوامع مختلف در آمریکای جنوبی، جنوب آفریقا، اندونزی، استرالیا و به‌ویژه گینه‌نو حشر و نشر داشته است او را به یکی از بهترین افراد برای ارائه پاسخ به این سوال تبدیل کرده است.

پ ن 2: کماکان مشغول جنگ و صلح هستم! امیدوارم هفته آینده یا هفته بعدش آماده نوشتن در مورد آن کتاب بشوم.

  

ادامه مطلب ...

آیا روزهای خوشی در انتظار بشر است!؟

پیش از این در اینجا در مورد مناظره دوباتن و پینکر و کتاب آن نوشته‌ام. در این اوضاع و احوال می‌طلبد که دوباره آن سوال و مناظره و استدلال‌ها را در ذهنمان مرور کنیم. استدلال اصلی گروه خوشبین‌ها این بود که روند توفیقات بشر در حوزه‌های بهداشتی و درمانی نشان می‌دهد که هرچه پیش می‌رویم، دنیا از این حیث جای بهتری خواهد شد و انسان‌ها درد و رنج کمتری از بابت بیماری‌ها و مرگ و میر ناشی از آن تحمل خواهند کرد. گروه دیگر که برچسب بدبین‌ها یا واقع‌بین‌ها را به خود اختصاص داده بودند معتقد بودند که بشر با حل هر مسئله، گرفتار مسائل پیچیده‌تری می‌شود که ریشه در راه‌حل مسئله‌ی حل‌شده دارد.  

این مناظره سال 2016 انجام شد و در بخشی از آن موضوع بیماری‌های همه‌گیر مطرح شد. طبعاً هیچکدام از دو گروه حدس نمی‌زدند چهار سال بعد، مسئله‌ای به این غامضی رخ دهد که در ابعادی چنین فراگیر همه‌ی حوزه‌ها را تحت تاثیر قرار دهد.

شاید پینکر و پینکریون در این لحظات چنین بگویند که روندها را باید در درازمدت نگاه کرد و اگر ده سال یا صد سال بعد به گذشته نگاه بکنیم، حوادث این روزها جز نوسانی کوتاه در منحنی اثر چندانی نخواهد داشت. نمی‌توان این استدلال را رد نمود، امیدواریم که چنین باشد... اما برای ما که در این قسمت منحنی زندگی می‌کنیم چندان مفید فایده و آرامش‌بخش نخواهد بود! این البته از لحاظ «زمان» حضور ما در این دنیاست وگرنه «مکان» که حسابش جداست و در آن مطلب اشارتی به این قضیه داشتم.

به هرحال خواندن این کتاب در این شرایط خالی از لطف نیست.

*****

پ ن 1: به نظر می‌رسد برای حفظ سلامتی ضمن رعایت پروتکل‌های بهداشتی می‌بایست فعالیت‌های استرس‌زدا را هم مدنظر قرار داد. رمان خواندن از این حیث می‌تواند مفید باشد.

پ ن 2: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «زنگ انشاء» اثر زیگفرید لنتس خواهد بود.

پ ن 3: مطابق آرای اخذ شده در انتخابات، کتاب‌های بعدی «چه کسی باور می‌کند» اثر خانم روح‌انگیز شریفیان و «اسفار کاتبان» اثر ابوتراب خسروی خواهد بود.