میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

ینگه دنیا (مدار 42) جان دوس پاسوس

تریلوژی U.S.A که به فارسی تحت عنوان ینگه دنیا (کلمه ای با ریشه ترکی به معنای دنیای جدید) ترجمه شده, شامل مدار42 (منتشر شده در 1930) , 1919 (منتشر شده در 1932) و پول کلان (منتشر شده در 1936) است که تاکنون دو کتاب اول آن وارد بازار کتاب ایران شده است. این رمان که در فهرست 1001 کتابی که قبل از مرگ می بایست خواند حضور دارد از چند منظر قابل توجه است که مهمترین آن, فرم بدیع و منحصر به فرد آن است. آزمایش و نوآوری در فرم به خودی خود امتیازی برای یک کتاب محسوب نمی شود اما وقتی با محتوای رمان تناسب داشته باشد, آن وقت در عالم رمان نویسی می توان به چشم یک اختراع به آن نگاه کرد و مخترع را به تالار مشاهیر فرستاد. این اتفاق در U.S.A رخ داده است. هدف نویسنده ارائه یک گزارش دقیق و ماندگار از یک مرحله تاریخی ایالات متحده است, گزارشی که در آن دغدغه نویسنده نشان دادن چگونگی کمرنگ شدن فردیت آدمها و تاثیر مخرب سرمایه داری بر شخصیت فرد و همچنین قربانی شدن عزت نفس آدمها به پای آرمان های موهومی که قرار است در آینده تحقق یابد, می باشد.

برای این منظور رمان شامل چهار قسمت مجزا شده است:

1-      اخبار: شامل بریده های اخبار روزنامه و برخی تیترها و تکه هایی از ترانه های عامیانه روز که به صورت مخلوط و بریده بریده پشت سرهم آمده است. این بخش نوزده بار در مدار42 استفاده شده و هر بار حدود 2 صفحه را به خود اختصاص داده و موضوعاتی نظیر تنش های نظامی در نقاط مختلف جهان یا حوادث (از غرق تایتانیک گرفته تا تجمع مردم برای دیدن اعدام در ملاءعام!) یا تکه هایی کوتاه از سخنرانی سیاسیون و اخبار مربوط به فعالیتهای کارگری و وقایع انقلاب در روسیه و...در آن گنجانده شده است.این بخش در مجموع, خواننده را در جریان حال و هوای جامعه در طول زمان روایت قرار می دهد (این زمان برای مدار42 از ابتدای قرن بیستم تا زمان شرکت آمریکا در جنگ جهانی اول است).

2-      بخش های روایی داستان: در این بخش ها شرح حال و زندگی 5 شخصیت اصلی داستان از زبان راوی سوم شخص بیان می شود. این گزارش خیلی پرشتاب و بدون این که در ذهنیات و افکار آنها غور کند انجام شده است و به قول خود نویسنده: پرورش شخصیت های قائم به ذات و انداختن آنها در تنداب حوادث زمانه. از خلال این بخش نحوه شکل گیری و سوگیری آمریکائیان در زمان مورد نظر خودش را نشان می دهد... "مک" و "چارلی اندسون" خیلی شبیه هم هستند و هر دو تمایلات چپ پیدا می کنند اما در سطح می مانند و فقط تکرار کننده جملات خاصی از سخنرانان محبوبشان هستند و وضعیت نهایی هر دو در قیاس با تمایلات شان مضحک و قابل تامل است. یکی برای اینکه از نزدیک انقلاب را ببیند به مکزیک می رود اما نهایتن از پیش پایشان فرار می کند و دیگری علیرغم بیانات پرشور ضد جنگ فعالان کارگری, برای اینکه قبل از زیر و رو شدن دنیا جنگ را ببیند عازم جنگ می شود!..."جینی" و "النور" هم خیلی شبیه هم هستند و حتا "مورهاوس"... U.S.A (کاراکتر اصلی داستان) چنین کارکردی دارد و آدم های متفاوت و دگراندیش را مستحیل و یا منزوی می کند.

3-      زندگینامه شخصیت های واقعی: در مدار42 شرح حال 9 نفر از مشاهیر آن زمان در حجمی حدودن سه چهار صفحه ای نگاشته شده است...این شرح با زندگینامه های معمول بسیار متفاوت است...گاهی به شعر می ماند و نویسنده بخشی از احساسات خود را در این قسمت ریخته است (بخش بزرگتر در قسمت چهارم) و نقش مهمی در پیشبرد داستان دارد. مثلن در قسمت جادوگر برق که به ادیسون می پردازد مدام به صورت ترجیع بند تکرار می کند که هروقت چیز تازه ای به فکرش می رسید آن را می آزمود (حدود 9 بار در پنج صفحه). این به نوعی یکی از خصلت های جامعه را نشان می دهد, اشخاص بخش های داستانی نیز در حد قابل توجهی به دنبال آزمودن راه ها و کارهای جدید هستند. یا مثلن در بخش مبارز (رابرت لافولت سناتور معروف) تکرار می کند مرد روشن رایی که جز عقاید خود چیز دیگری بر زبان نمی آورد و نویسنده این ترجیع بند را با حسرت تکرار می کند و از سرنوشت "دبز" و "لافولت" می نالد. انتخاب لوتر بربنک (باغبان جادوگر) هم انتخاب هدفمندی است: همه در این جامعه به دنبال زدن پیوندهای طلایی هستند.

4-      دوربین عکاسی: دل نوشته ها و نگاه خاص نویسنده به بخشی از خاطرات شخصی خود در زمان های موازی با خط روایی داستان... 29 بار و هربار یکی دو صفحه. از نظر نویسنده گریزی از پرداختن به سیاست نیست و در عین حال نویسنده می بایست هنگام نوشتن احساسات خود را کنار بگذارد وگرنه مبدل به تبلیغاتچی و موعظه گر می شود لذا: در نوشتن ینگه دنیا هدفم این بود که مانند نویسندگانی چون هنری فیلدینگ و گوستاو فلوبر از موضوع کارم فاصله بگیرم. و برای دست یافتن به این مقصود دوربین عکاسی را اختراع کردم و احساسات شخصی ام را از بخش های دیگر کتاب دور نگاه دارم.

***

این ترکیب چنان خوش نشسته است که کتاب به یکی از شاهکارهای نیمه اول قرن بیستم تبدیل شده است و کسی مثل سارتر در سال 1938 بنویسد: «من نویسنده ای را نمی شناسم که هنرش فخیمتر و پوشیده تر از هنر دوس پاسوس باشد. هیچ رمانی را سراغ ندارم که ارزنده تر و ملموستر و به ما نزدیک تر باشد....من دوس پاسوس را بزرگترین نویسنده عصر حاضر می دانم».

این کتاب توسط آقای سعید باستانی ترجمه (ترجمه خوب) و توسط انتشارات هاشمی روانه بازار شده است.

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ چاپ اول 1385, تیراژ2200 نسخه, 517 صفحه, 6500تومان

پ ن 2: بنا بر آرای پست قبل کتابهای بعدی به ترتیب گرسنه کنوت هامسون و یوزپلنگ جوزپه تومازی خواهد بود.   



ادامه مطلب ...

آنها به اسب ها شلیک می کنند هوراس مک کوی


داستان از زبان مردی روایت می شود که در جایگاه متهم در دادگاه نشسته است و قاضی در حال اعلام حکم دادگاه است. مرد به خاطر قتل عمد یک زن به اعدام محکوم شده است و حالا راوی در لابلای قرائت حکم و لحظات آخر دادگاه, کل ماجرا را از زمان آشنایی اش با مقتول تا زمان قتل, در ذهنش مرور می کند.

زمان وقوع داستان سال 1935 است و مکان... هالیوود.

 

ادامه مطلب ...

اپرای شناور جان بارت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نه داستان جی.دی. سلینجر


در کشور ما یک نویسنده داستانهای کوتاه به طور معمول چند داستان کوتاه می نویسد و به نزد ناشر می رود و... نهایتن خود نویسنده تلاش می کند که این داستانها همگن یا مکمل یا یک نوع آرایش خاص تاکتیکی داشته باشد. خب بدین ترتیب خیلی بدیهی است که مجموعه داستانی اینچنینی معمولن چگونه از آب در می آید! روال معمول در دنیا چیز دیگری است: نویسنده داستان کوتاه , داستانی را می نویسد و در مجلات معتبر پرخواننده منتشر می کند... بعد چه به بازخوردها توجه داشته باشد چه نداشته باشد در فضایی دیگر داستانی دیگر می نویسد. چون طبیعی است که در زمانهای مختلف ممکن است یک نویسنده حال و هوای مختلفی داشته باشد. وقتی تعداد این داستان های کوتاه زیاد شد , نویسنده از میان آنها یک ترکیبی هماهنگ (با توجه به سلایق و عقاید خودش) انتخاب می کند و به چاپ می رساند. در چنین حالتی حتا خوانندگان آن نشریات معتبر که طبیعتن بیشتر آن آثار را خوانده اند نیز ترغیب می شوند که این ترکیبی را که نویسنده انتخاب و به میدان فرستاده است را بار دیگر ملاحظه کنند.

سلینجر هم به همین منوال این نه داستان را انتخاب و به همین نام توسط ناشر منتشر شده است.طبیعی است که همین عنوان ساده به مدد نام نویسنده , وضعیت استقبال مخاطب و تیراژ و فروش کتاب را تضمین می کند. اما در جایی مثل جایی که ما هستیم عنوان "نه داستان" کسی را جذب نمی کند! لذا ناشر و مترجم در عناوین داستانهای مجموعه به دنبال یک نام اثرگذار و جذاب می گردند... اگر در میان آنها چیزی را که باب میل باشد یافتند که فبها المراد...اگر نیافتند دست به کار تغییر عناوین داستانها می شوند تا بالاخره چیزی از آن بیرون بکشند که مخاطب را جذب کنند.لذا نام این مجموعه در ایران می شود "دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم" که نامی است که مترجم روی داستان هشتم این مجموعه یعنی "دورانِ آبیِ دو دمیه-اسمیت" گذاشته است...

همه اینها را گفتم که بگویم علت این تغییرات را درک می کنم , هرچند ... عنوان بی ربطی است!! ولی برای جذب مخاطب وقتی به همراه تابلوی سالوادور دالی روی جلد می نشیند...البته بد نیست!

باقی در ادامه مطلب

این مجموعه داستان توسط احمد گلشیری ترجمه و نشر ققنوس آن را روانه بازار کرده است.

مشخصات کتاب من: چاپ یازدهم, سال 1388, تیراژ 3300 نسخه, 263 صفحه, 4200 تومان 

پ ن 1: انتخابات پست قبل ادامه دارد...هل من ناصر...؟

ادامه مطلب ...

خرمن سرخ داشیل همت


یکی از کارآگاهان یک شرکت کارآگاهی به دعوت مدیر روزنامه شهر پرسون ویل (در تلفظ مردم محلی پویسون ویل) وارد شهر می شود. در هتلی مستقر می شود و با دعوت کننده اشتماس می گیرد و برای ساعت 10 شب در خانه او قرار می گذارد. در ساعت مقرر به محل قرار می رود و مدتی به انتظار می نشیند اما فرد مورد نظر نمی آید چرا که در چند خیابان آن طرف تر به ضرب چند گلوله به قتل رسیده است. مدیر روزنامه تنها فرزند بزرگترین سرمایه دار شهر (و به نوعی صاحب شهر) است. این سرمایه دار پیر از کارآگاه می خواهد شهر را از لوث وجود تبهکاران (گانگسترهایی که اتفاقن در سایه او رشد کرده اند و اکنون به نظر می رسد از کنترل خارج شده اند) پاک کند و بابت این ماموریت 10 هزار دلار (مبلغ در سال نگارش یعنی اواخر دهه بیست در آمریکا قابل توجه است) پرداخت می نماید. انجام این کار تحت حمایت این سیاستمدار پیر سخت نیست اما کار وقتی سخت می شود که مدت کوتاهی بعد, او از کارآگاه می خواهد که ماموریت را پایان یافته تلقی کند و از شهر خارج شود! اما کارآگاه می ماند و ادامه می دهد...

 شهر سیاه

معنای "پویسون" را در دیکشنری که جستجو کنیم به معنای مسموم و زهری و فاسد برمی خوریم ؛ شهری که در واقع برازنده این تغییر نام هست! مقامات فاسد , امنیت پایین , نبود عدالت , اقتصاد بیمار , گانگسترهایی که در جوانی پول و پله زیادی به هم زده اند و نوچه های فراوانی دور و برشان می پلکند و خلاصه این که فساد از سر و کول شهر بالا می رود:

...اما وقتی تو ماموریتی مجبوری اونو به بهترین وجهی انجام بدهی و هر کی که بخواد اصول اخلاقی رو به پویزن ویل بیاره , خیلی زود می فهمد که همه اونا این جا پوسیده و قدیمی ان... (ص147)

حالا یه چیز دیگه. مبادا خودتونو گول بزنین که اینجا, تو پویزن ویل, قانون مانونی وجود داره. اینجا به جز قانونی که خودتون وضعش می کنینع هیچ چیز دیگه ای وجود نداره. (ص148)


 

***

در ادامه مطلب مختصری در خصوص رمان سیاه و داشیل همت و یک نکته آموزشی نوشته ام.

این کتاب که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند حضور دارد را فرهاد منشوری ترجمه و انتشارات روزنه کار منتشر نموده است (البته ظاهرن نشر ترانه مشهد آن را تجدید چاپ نموده است).

مشخصات کتاب من: چاپ اول 1381, روزنه کار, 264 صفحه , مفت تومان!(چون با 40 درصد تخفیف نسبت به قیمت پشت جلد خریدم) 

پ ن 1: به امید روزی که هر ایرانی یک "محمدجواد" در کنار خود داشته باشد!

ادامه مطلب ...