دفتر بزرگ روایتی دیگر از مصائب فراوان جنگ است. مادری پسران دوقلوی هشتنهسالهی خود را از شهری بزرگ که در معرض بمباران و گرفتار قحطی است به نزد مادر خود در شهری کوچک میبرد تا باصطلاح مادربزرگ از نوههای خود نگهداری کند. مادربزرگ زن حسابگر و خشنی است. خانه او در باغی در انتهای شهر است. مادربزرگ محصولات باغش را هر هفته در بازار عرضه میکند و بخشی از خانهاش را هم به یک افسر خارجی و گماشتهاش(از قوای اشغالگر) اجاره داده است. برای شناخت این زن کافی است بدانید که همان ابتدا پتوهایی که دخترش برای دوقلوها آورده است در بازار میفروشد! دوقلوها بعد از چند روز محرومیت از غذا و جای خواب، متوجه میشوند که باید برای مادربزرگ کار کنند تا بتوانند شکمشان را سیر کنند و زیر سقف بخوابند.
دوقلوها بعد از مدت کوتاهی برای بقای خود در چنین شرایطی یک برنامه منظم از تمرینات مختلف تهیه و اجرا میکنند. مثلاً برای تقویت روح و جسم خود در برابر کتکها و زخمزبانهایی که از دیگران میخورند، هر روز یکدیگر را کتک میزنند و مورد عنایت زبانی قرار میدهند تا بدینترتیب اعمال و رفتار مادربزرگ و دیگران برایشان عادی و کمرنگ شود و... آنها از تحصیل و درس هم غافل نیستند و از معدود امکاناتی که در اختیار دارند در این راستا بهره میبرند. آنها یک زنگ انشاء دارند که در آن برای یکدیگر موضوعی را انتخاب میکنند و بعد از نوشتن انشاء، برگههای یکدیگر را تصحیح و ارزیابی میکنند. اگر انشای نوشته شده بد باشد به آتش انداخته میشود و اگر خوب باشد آن را در دفتر بزرگ پاکنویس میکنند.
این انشاءها سبک و سیاق خاصی دارند؛ در آن فقط از اتفاقات واقعی که برای آنها رخ داده است مینویسند، در نوشتهها از احساسات خبری نیست چون آنها خیلی زود یاد گرفته و تلاش کردهاند تا احساسات را در خود خاموش سازند، انشاءها روایتهایی هستند از منظر اول شخص جمع یعنی فیالواقع راوی آنها «ما» یعنی دوقلوها هستند، زمان افعال همگی زمان حال است گویی اتفاقات همین الان در حال رخ دادن هستند، و همه آنها محدود به یکی دو صفحه و با زبانی ساده و کودکانه نگاشته شده است.
رمان همانگونه که از عنوانش مشخص است مجموع انشاءهاییست که در دفتر بزرگ پاکنویس شده است. در ادامه مطلب به نکات و برداشتهایی از کتاب خواهم پرداخت.
********
آگوتا کریستوف (1935- 2011) در مجارستان به دنیا آمد و کودکی خود را در زمان جنگ جهانی دوم و شرایطی مشابه آنچه در نوشتههایش میخوانیم گذرانده است. او در سال 1956 به همراه همسر و فرزند نوزادش از کشور خارج و نهایتاً در سوئیس مستقر شد. او ابتدا در یک کارخانه مشغول به کار شد اما بعدها با فراگیری و مطالعه زبان فرانسه به نویسندگی روی آورد. رمان دفتر بزرگ (1986) مهمترین اثر او و اولین قسمت از سهگانه دوقلوها است که او را به شهرت رساند. این رمان به 40 زبان ترجمه شده و مورد توجه قرار گرفته است. از این نویسنده سوئیسی-مجار کتابهای «مدرک» و «دروغ سوم» (دو قسمت دیگر از سهگانه)، «زبان مادری»، «فرقی نمیکند»، «جان و جو» و «دیروز» به فارسی ترجمه و چاپ شده است.
مشخصات کتاب من: ترجمه اصغر نوری، انتشارات مروارید، چاپ اول 1390، تیراژ 1100نسخه، 197صفحه.
........
پ ن 1: نمره من به کتاب 4 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 4.17 و در سایت آمازون 4.6)
پ ن 2: چون در قرنطینه هستم و سر کار نمیروم به جدول نمرهدهی خودم دسترسی ندارم و همینجوری نمره دادم که انشاءالله بعد از مشرف شدن به محل کار این نمرهها را مطابق آن جدول اصلاح خواهم کرد. البته احتمالاً یکی دو دهم بیشتر تفاوت نخواهد کرد!
پ ن 3: کتابهای بعدی «آبیتر از گناه» از محمد حسینی و «وقت سکوت» از مارتین سانتوس خواهد بود. شاید بین این دو کتاب به سراغ یکی دو کتاب کم حجم بروم.
پ ن 4: انشای مربوط به موضوع «تحصیلات ما» را به صورت صوتی در کانال قرار دادهام. با توجه به کرونایی بودن من حتماً هنگام شنیدن ماسک بزنید.
لایوش ناگ (1883 – 1954) از نویسندههای مجار است که مشهورترین اثرش "زیستشناسی ابزورد" است که بخش بزرگی از این اثر با عنوان جانورنامه با ترجمه آقای کمال ظاهری توسط نشر چشمه روانه بازار نشر شده است. در واقع ترجمهی خوب این مترجم از "شوایک" مرا به سمت این کتاب سوق داد و یا بالعکس کتاب را به سمت من سوق داد! و از این سوق دادن رضایت دارم.
جانورنامه مجموعه نوشتههایی کوتاه و طنز است که بنا به تاریخهای ثبت شده در پای هر کدام طی سالهای 1918 الی 1921 نوشته شده است. نویسنده در هر کدام از نوشتهها که عمدتاً از دو صفحه تجاوز نمیکند، در قالب معرفی و قلم زدن پیرامون یک جانور به مسائل اجتماعی زمان خودش پرداخته است. زمانهای که با سقوط امپراتوری اتریش-مجارستان آغاز و بعد از حکومت کوتاه جمهوری و سپس حکومت کمونیستی چندماهه منتهی به یک حکومت ملیگرای تقریباً فاشیستی میشود. در چنین فضایی این طنزها نوشته شده است.
برای آشنایی با نوع طنز اثر چند نمونه میآورم:
عمر مارها بین یک روز تا ده دوازده سال است ـ بسته به این که کِی با چماق توی سرش بزنند. گوشتش خوردنی نیست، اما از پوستش کیفپولهای قشنگی درست میکنند که بسیار مورد علاقهی جیببرهاست. مارهای بزرگسال بچهمارهای تخس را با فریاد «عمو چرمساز آمد!» ساکت میکنند.
خرس جانوری است وحشی، یعنی دور از اجتماع آدمها زندگی میکند، آدمها ولی به این دلیل وحشیاند که دور از هم زندگی نمیکنند، بلکه زندگی جمعی، حتا به اصطلاح معنوی دارند که یکی از اختراعات بسیار بامزه به شمار میآید... خرسها عاشق بزها و گوسفندهایی هستند که در کوهپایهها به چرا مشغولاند، اما این عشق محکوم به ناکامی است، چون بزها و گوسفندهایی که در کوهپایهها به چرا مشغولاند، هیچوقت عاشق آنها نخواهند شد.
کرکس از قوم وخویشهای نزدیک عقاب است، در واقع عقابی است که از لاشهی حیوانات تغذیه میکند که از سلیقهی بد اما معدهی خوب و مزاج پاک او حکایت دارد. قدوقوارهی کرکسها از عقاب هم بزرگتر است و مانند عقاب عمر طولانی دارند که گاه به صدسال میرسد، ولی با تفنگهای مناسب و شلیکهای بهموقع میتوان این زمان را کوتاهتر کرد.
شیر نر بزرگتر از شیر ماده است. آدم خوب است این را بداند که اگر یک وقت شیر رویش پرید، اقلاً بداند نر است یا ماده. یک فرق دیگر میان آن دو این است که یالِ پُرپشتی گردن شیر نر را میپوشاند و خوب گرم نگهش میدارد که خود یکی از حکمتهای بزرگ طبیعت محسوب میشود، زیرا درست است که در صحرای آفریقا گرمای هوا به چهل پنجاه درجه میرسد، اما وقتی چند میلیون سال دیگر خورشید شروع به سرد شدن کرد و هوای آنطرفها هم سردتر شد، این یال خیلی به دردش خواهد خورد.
غاز جانور بسیار مفیدی است، چون آدمها سرش را میبُرند و میخورند. پیش از آن هم که سرش را ببُرند هر روز به اصرار مشتمشت ذرت و بلغور به خوردش میدهند، و اگر با زبان خوش نخورد، به زور توی حلقش میتپانند، بنابراین رفتارشان با غازها آنطور هم که اسمش بد دررفته بد نیست، بهتر از رفتارشان با همجنسان خودشان است، چون به اینها به ندرت غذای سیری میدهند، پیش از سر بریدن که اصلاً.
..................
پ ن 1: برخی قسمتها شامل یک طرح نیز هست که اثر لاسلو ربر کاریکاتوریست معروف مجار است.
پ ن 2: مطابق نتیجه انتخابات قبلی کتابهای راهنمای مسافران مجانی کهکشان اثر داگلاس آدامز و کافکا در کرانه اثر موراکامی به عنوان گزینههای بعدی انتخاب شدند.
پ ن 3: حجم زیاد کارهایی که این روزها گرفتار آن شدهام (و در عکس کتاب هویداست!) موجب شده است که نتوانم همچون گذشته عمل نمایم. هم خواندن کتاب و هم خواندن وبلاگ دوستان، هم نوشتن مطلب و هم... امیدوارم بیدی نباشم که از این بادها بلرزم!
پ ن 4: قسمتهایی از مقدمه و پشت جلد کتاب که خواندنش خالی از لطف نیست را میتوانید در این لینک ببینید. مشخصات کتاب من؛ ترجمه کمال ظاهری، نشر چشمه، چاپ اول 1395، تیراژ 1000 نسخه، 107 صفحه
این کتاب بهنوعی اتوبیوگرافی یکسال از زندگی نویسنده است... تقریباً از اوت 1939 تا اوت 1940 ... مقطعی حساس و بحرانی در تاریخ اروپا و بالاخص فرانسه که در این زمان محل اقامت این نویسندهی پُرجنبوجوش بوده است.
کتاب با مسافرت کستلر و دوستش به جنوب فرانسه آغاز میشود. آنها به دنبال جای آرامی میگردند تا در آن مکان، کستلر به نوشتن رمان تازهاش مشغول شود، رمانی که بعدها خواهیم فهمید، همان شاهکارش "ظلمت در نیمروز" است. جای مناسب پیدا میشود اما اتفاقات سرنوشتساز به سرعت از پی هم میآیند؛ شوروی و آلمان به توافق مهمی میرسند (مولوتوف – ریبنتروپ) و دست آلمان برای حمله به همسایگانش باز میشود. با حملهی آلمان به لهستان، فرانسه و انگلستان به آلمان اعلام جنگ نمودند و در این شرایط کستلر و دوستش به پاریس برمیگردند. در پاریس پلیس خارجیان را احضار و بازداشت میکند و این قضیه شامل کستلر هم میشود. او که مدتی را در زندانهای اسپانیا (فرانکو) زیر حکم اعدام گذرانده است در اینجا نیز طعم زندان و اردوگاه کار اجباری را میچشد. او پس از سه ماه آزاد میشود اما با نزدیک شدن نیروهای آلمانی به دنبال راه فرار از فرانسه است و ...
کتاب ضمن اینکه بیان مصائب نویسندگان و مبارزان ضدفاشیسم در کشوری است که مورد تهاجم نیروهای فاشیستی قرار گرفته است(!!!) به تحلیل وضعیت اجتماعی سیاسی فرانسه در این مقطع میپردازد که از این دو جنبه قابل تأمل است.
این کتاب در فاصلهی ژانویه تا مارس 1941 نوشته شده و از طرف نویسنده به دوستان و همکارن تبعیدیاش از آلمان که پس از شکست فرانسه دست به خودکشی زدند نظیر والتر بنیامین، کارل انیشتین و... تقدیم شده است.
عنوان کتاب برگرفته از اطلاعیهایست که پلیس فرانسه در هنگام بازداشت خارجیان در روزنامهها منتشر نموده است: «جماعت خارجیها که در دو روز اخیر به وسیلهی پلیس هوشیار ما بازداشت شدهاند سمبل خطرناکترین عناصر تبهکار پاریس بودهاند. وازدگان واقعی خاک!» به قول نویسنده همین چند سال پیش بود که ما را شهیدان توحش فاشیستی، پیشآهنگان نبرد برای تمدن، مدافعان آزادی و چه چیزهای دیگری نامیده بودند. روزنامهها و دولتمردان غرب در مورد ما سر و صدا و اعتراض کرده بودند، شاید به خاطر اینکه ندای وجدان خود را خاموش کنند و حالا ما شده بودیم وازدگان خاک.
*******
آرتور کستلر (1905 – 1983) در بوداپست و در خانواده ای یهودی و آلمانیزبان به دنیا آمد. در جوانی ابتدا صهیونیست شد و به اسرائیل رفت و سپس در آلمان عضو حزب کمونیست شد. این نویسنده و روزنامهنگار در جنگهای داخلی اسپانیا حضور داشت و اتفاقاً دستگیر و به اعدام محکوم شد اما بعد از طریق معاوضه آزاد شد. او نهایتاً در سال 1938 از حزب کمونیست بیزاری جست و... خلاصه اینکه او خیلی چیزها را تست کرد و وانهاد و نهایتاً دنیا را نیز به خواست خود ترک نمود! قبلاً شاهکارش"ظلمت در نیمروز" را اینجا معرفی نمودهام.
مشخصات کتاب من: ترجمه علینقی حجت الهی و پوراندخت مجلسی؛ انتشارات سپیده سحر؛ چاپ اول 1382؛ شمارگان 2200 نسخه؛ 315 صفحه
........
پ ن 1: اگر بخواهم به سبک رمانها به این کتاب نمره بدهم حتماً کمتر از 4 نخواهم داد. (نمرهی کتاب در گودریدز 4.3 و در آمازون 4.7 است)
پ ن 2: مطلب بعدی درخصوص راه گرسنگان بن آُکری خواهد بود. مطابق آرای انتخابات پست قبل کتاب بعدی "یک سرباز خوب" اثر فورد مادوکس فورد خواهد بود.
ادامه مطلب ...
نیکلای سلمانویچ روباشوف از انقلابیون کهنه کار روسیه است: عضو سابق کمیته مرکزی حزب, کمیسر سابق خلق, فرمانده سابق لشگر2 ارتش انقلابی, دارنده نشان افتخار انقلاب به خاطر بی باکی در برابر دشمن خلق و... و در عکس دسته جمعی رهبران انقلاب در کنگره اول حضور دارد. حالا فردی با این سابقه درخشان انقلابی به دهه 1930 رسیده است زمانی که تصفیه های خونین از غیر خودی ها به خودی ها رسیده است... داستان با کابوس چندباره دستگیری روباشوف شروع می شود که این بار به حقیقت می پیوندد. جرم!؟ همان اقدام علیه امنیت ملی خودمان است با یک کمی این طرف و اون طرفتر و چند چیز واهی دیگر. و این کتاب شرح داستان روباشوف است از بازجویی ها و نحوه شکستن و اعتراف کردن و اقرار علیه خود که البته واضح است که به کجا ختم می شود.
در شوروی نیز تیغ حذف ابتدا از دگراندیشان شروع و بعدها به جناح های داخلی کشیده شد و این روند ناب گرایی به همین صورت ادامه یافت و نظام به جایی رسید که تاب تحمل کوچکترین انتقاد را نداشت. البته انتقاد جای خود را دارد بهتر آن است بگوییم تاب تحمل کوچکترین اختلاف سلیقه را نداشت.مواردی که در داستان ذکر می شود شاید به نظر کمدی بیاید ولی برگرفته از واقعیت و منطق حاکم است.
ادامه مطلب ...