میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

لیدی ال رومن گاری

 

لیدی ال زنی هشتاد ساله است. بانوی پیر باشکوهی است. بیوه لرد ال در قصر اشرافی خود در حال نگاه کردن به نوه ها و نتیجه های خود است که برای برگزاری جشن تولد هشتاد سالگی او جمع شده اند. علاوه بر آنها سر پرسی رادینر پیرمرد شاعری که ده ها سال! است عاشق سینه چاک لیدی است, حضور دارد. در میان نویسندگانی که لیدی ال می شناسد این پیرمرد هفتاد ساله اشرافی از محترم ترین هاست:

احتمالاٌ دلیلش آن بود که هرگز اثر بزرگی از خود به یادگار نگذاشته بود. محترم بودن پیوسته الهامات شاعرانه و استعدادهایش را تحت الشعاع قرار داده بود و به این ترتیب از لحاظ موقعیت اجتماعی او را به پیش رانده بود: مملکتش تمام افتخاراتی را که در ید قدرت داشت به او بخشیده بود... پر آوازه ترین اثرش غزل های عاشقانه بود, اما اینکه چگونه کسی می تواند امیدوار باشد که از رموز عشق سر در بیاورد و در عین حال معزز و محترم بماند از حیطه درک لیدی ال بیرون بود.

آرزوی سر پرسی آن است که روزی سرگذشت لیدی ال را بنویسد. سرگذشتی از یک زندگی نجیبانه و با شکوه و... و بالاخره در روز تولد هشتاد سالگی لیدی ال لب به سخن می گشاید.

آنت بودن در یکی از مناطق پست پاریس به دنیا آمد. واقعه ای عجیب, چون کوچه لاپ در اواخر سال های هزار و هشتصد و هفتاد ناحیه ای نبود که کودکی در آن متولد شود; با این وجود جای انکار نبود که تعداد زیادی از اعمالی که موجب به دنیا آمدن بچه ای می شود در آن رخ می داد. پدرش یک آنارشیست* است, او در خانه در حالیکه بوی الکلش به مشام من خواننده نیز می رسد صحبت از آزادی ,برابری و برادری می کند در حالیکه خرج خانواده را مادر آنت با رختشویی در می آورد! علاوه بر این پدر به طور مداوم توسط پلیس بازداشت می شود. اواخر قرن نوزدهم است و موج ترورهای آنارشیست ها اروپا را فرا گرفته است.

آنت با توجه به رفتار و اعمال پدرش از تمام اندیشه هایی که طرفداری از آنها مستلزم صرف هزینه و تحمل مرارت است متنفر می شود (آشناست چه قدر!). بعد از مرگ مادرش در سیزده سالگی به کار رختشویی می پردازد و دو سال این کار را ادامه می دهد. در این مدت پدر تئوری های آنارشیستی خودش را در مورد خانواده صریح تر بیان می کند! و طبیعتاٌ منظورش از اینکه پدران و دختران باید خود را از کلیه روابط بورژوایی رها کنند و به آزادی واقعی دست یابند معلوم است.

او به دنبال کار دیگری است و دلالان محبت این محله بدنام مدام پیشنهاداتشان را ارائه می کنند. او به دنبال کار به محلات دیگر می رود و در می یابد که در جاهای دیگر نیز برای یافتن کار و ادامه کار می بایست با مردی بخوابد. خوشگل تر از آن بود که دست از سرش بردارند. به زودی تصمیمش را گرفت و با خود گفت که بهتر است شروع زندگیش از پیاده رو باشد تا خاتمه آن... بعد از مدتی کار یکی از معروفترین دلالان محبت پاریس او را احضار می کند تا پروژه ای خاص را کلید بزند و او که همیشه در رویاهایش می دانست که بهترین چیزهای زندگی نصیبش خواهد شد متوجه می شود که رویدادهای مناسب در راه است. او از طریق آن دلال با آرمان دنی آنارشیست 26 ساله معروف آشنا می شود...

مضمون اصلی این داستان رومن گاری مانند خداحافظ گاری کوپر تلاقی عشق و آزادی است که اینجا به نوعی در تضاد عشق و فعالیت سیاسی پدیدار می شود. البته شاید بتوان گفت تنها وجه تشابه این داستان با خداحافظ گاری کوپر همین باشد چون نوع روایت داستان با آن متفاوت است که امری طبیعی است چون هر داستانی سبک خاص خودش را می طلبد. این داستان خیلی ساده و روان و لطیف است و البته انتهایی غیر منتظره دارد.

این کتاب را مهدی غبرایی ترجمه و انتشارات ناهید در حال حاضر (چاپ پنجم که من خواندم چون حداقل تا چاپ سوم را نیلوفر منتشر کرده است) متولی انتشار آن است.

* آنارشیسم در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا به طور کلی جامعه‌ای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی است. آنارشیسم برخلاف باور عمومی، خواهان «هرج و مرج» و جامعه «بدون نظم» نیست، بلکه همکاری داوطلبانه را درست می‌داند که بهترین شکل آن ایجاد گروه‌های خودمختار است. طبق این عقیده، نظام اقتصادی نیز در جامعه‌ای آزاد و بدون اجبار ِ یک قدرت سازمان‌یافته بهتر خواهد شد و گروه‌های داوطلب می‌توانند بهتر از دولت‌های کنونی از پس وظایف آن برآیند. آنارشیست‌ها به طور کلی با حاکمیت هرگونه دولت مخالفند و دموکراسی را نیز استبداد اکثریت می‌دانند (که معایبش کمتر از استبداد سلطنتی است). منبع :فرهنگ سیاسی داریوش آشوری که من از ویکی پدیا نقل کردم. 

 

پ ن: نمره کتاب 3.7 از 5 می‌باشد.

خداحافظ گاری کوپر رومن گاری

 

تعدادی اسکی باز جوان از ملیت های مختلف و بریده از جامعه به خانه ای کوهستانی در ارتفاعات آلپ سوییس پناه آورده اند. خانه به جوانی ثروتمند و فیلسوف مآب به نام بگ مورن تعلق دارد که آن را در اختیار این جوانان می گذارد. لنی شخصیت اصلی داستان جوانی 20 ساله و خوشگل و تو دل برو است که شباهتی نیز به گاری کوپر هنرپیشه آمریکایی دارد. لنی که از خدمت نظام و اعزام شدن به ویتنام فرار کرده است به همراه دیگران در این خانه حضور دارد. آنان در فصل زمستان از طریق دادن آموزش اسکی درآمدی بخور و نمیر کسب می کنند ولی در فصل تابستان و با آب شدن برفها و عدم امکان درآمد از راه اسکی مجبورند برای سیر کردن شکمشان از ارتفاع 2000 متری پایین بیایند و در شهرها از طریق کارهای متفرقه نظیر آموزش اسکی روی آب و... پولی به دست بیاورند تا شکمشان را سیر کنند. خانه کوهستانی و ارتفاعات بالای 2000 متر مکانی آرمانی است که همه چیز پاک است مانند برف و همه چیز حساب و کتاب دارد و منطقی است ولی در ارتفاعات پایین تر, شهرها و یا باصطلاح خود آنها در ارتفاع صفر متر بالای سطح گه هر کاری ممکن است از آدم سر بزند و گرچه غم انگیز است ولی حساب نیست!همه چیز مجاز است و بایست همرنگ جماعت شد.تنها چیز مهم آنست که آدم مواظب باشد و به دام نیفتد.

یکی از جوانان تابستان سال گذشته تا زوریخ پایین آمده بود و شش ماه بعد او را در یک مغازه لوازم التحریری پشت دخل در شرایطی پیدا کرده بودند که با مرده فرقی نداشت. بیچاره ازدواج کرده بود و مشغول کاغذ و مداد فروختن بود. آدم واقعاٌ دلش می سوزد. اسمش را جزو گمشدگان ثبت کرده بودند و دیگر جز برای ترساندن تازه کارها اسمش را نمی بردند...بگ برای پدر و مادر این جوان نوشت: پسرشان وسط خیابان روی خط عابر پیاده مرده است ; چه فایده داشت که آنها را ناراحت کند.

لنی ابتدا با عزی بن زوی اسکی باز اسراییلی که انگلیسی هم بلد نیست دوست می شود ولی بعد از سه ماه که عزی انگلیسی یاد می گیرد حجاب زبان بینشان شکل می گیرد و فاتحه دوستیشان خوانده می شود:

عزی آدمی بود پر از عقده های روانی. به محض اینکه زبانش باز شد شروع کرد به صحبت از نژادپرستی و مسئله سیاهان و مجرمیت آمریکا و بوداپست و از این حرفها. لنی با این جور مسائل روانی کاری نداشت. اصلاٌ توی این خطها نبود.

آن بالا در خانه کوهستانی پر است از آدمهای مختلف که نویسنده در حین معرفی آنها حرف ها و کنایه های خود را می زند و از این طریق همه مظاهر تمدن را هجو می کند. سرآمد این اشخاص بگ مورن است. همجنس بازی مریض احوال که همانطور که در بالا اشاره شد حرفهای فلسفی خاص خودش دارد:

تمدن ما تمدن دست خر پلاستیکی است. تمدنی که همه چیزش مصنوعی و ضد طبیعت است; همه چیز در آن نقش بازی می کند, همه تظاهر می کنند, اتوموبیل, کمونیسم, میهن, مائو, کاسترو, همه اینها همان ذکر مصنوعی است.

در فصل اول هیچ کس و هیچ چیز از تیغ هجو در امان نیست. از آمریکا , فرانسه, سوییس و کوبا گرفته تا عشق و دین و سوسیالیسم و ایدئولوژی ها و لنین و کامو و پلیس و سیاستمداران و مردان و زنان و تقریباٌ هر چی و هر کی به ذهن می رسد! اگر جنگ ویتنام به سخره گرفته می شود همزمان مخالفین آن هم بی نصیب نمی مانند.البته در میان آنها طبعاٌ آمریکا در صف اول قرار دارد جایی به میلیونها اسپرماتوزوئید تشبیه می شود و جاهای زیادی به حماقت و البته لنی از این احمق پنداشته شدن ضرر نمی بیند! هرچند بالاخره از حفظ این شهرت خسته می شود:

آدم باید خیلی سعی کند تا شهرت حماقت خود را تائید کند... لنی از این کار خسته شده بود. آخر او که سفیر کبیر آمریکا نبود. حفظ شهرت آمریکائیها کار سفیر است ... اصلاٌ برای همین منظور است که آمریکا یک مرکز فرهنگی در پاریس دایر کرده است. البته بلافاصله با نثر گزنده ای فرانسه و سوییس را هم بی نصیب نمی گذارد. یکی دو نمونه دیگر جهت آشنایی :

آلدو می گفت سوسیالیسم واقعی وقتی است که انزال به انسان دست می دهد. قبل و بعد از آن زیاد جالب نیست. بلبشو و تاریکی و بی نظمی است.

به عقیده بگ مردها , همه, مطلقاٌ سورآلیست اند. لنی درست نمی دانست سورآلیست یعنی چه؟ ولی بگ می گفت : سورآلیست درست یعنی همین نباید کوشش کرد که آن را فهمید. مردها همه کاملاٌ همینطورند.

 در فصل اول (60 صفحه) آنقدر جملات قصار و مطلب هست که تا شصت روز وبلاگ نویسی را کفاف می دهد! انگار با بیل مطلب ریخته اند داخل صفحات ! البته به روانی کتاب لطمه ای نخورده است. به نظر می رسد نویسنده فکر می کرده این آخرین کتابش است و باید تمام حرفهایش در مورد تمام چیزها را بزند. (نکرده است مثل مستور خودمان هر پنج شش تا مطلب را داخل یک کتاب کند و...!) خلاصه که فصل اول جا برای چند بار و چندین بار خواندن را دارد.

به هر حال مطابق فال علمی! که بگ برای لنی گرفته او باید از ماهی و دختران باکره پرهیز کند و این نقاط تاریکی در طالع اوست ولی در عوض اقبالش خوب است به شرطی که در ماداگاسکار قدم نگذارد. ماداگاسکار اصطلاحی است که نویسنده برای وضعیت هایی که آزادی آدمی به خطر می افتد (همرنگ جماعت شدن هم یک وضعیت ماداگاسکاری است) ابداع می کند (در کنار اصطلاحات دیگری که می سازد مثل مغولستان خارجی و...) و لنی این موارد را آویزه گوشش می کند و در نیمه اول داستان همه جا به آن عمل می کند اما در نیمه دوم داستان چه اتفاقی می افتد که همه چیز عوض می شود؟ مطابق نظراتی که در نیمه اول و به خصوص فصل اول مطرح می شود خواننده انتظار اتفاقات نیمه دوم را ندارد و برخی دیالوگ ها در نظر اول پاک نا امید کننده به نظر می آید (مثل دیالوگ های پایانی). آیا رومن گاری نیمه دوم که معروف به نیمه مربیان است! را باخته است؟ وقتی کتاب را تمام کردم اعتقادم این بود که نیمه دوم را باخته ولی به دلیل گل های زیادی که در نیمه اول زده نتیجه نهایی را برده است. ولی وقتی برای نوشتن مطلب کمی دقیقتر شدم رگه هایی از تفکرات سرمربی را در نیمه دوم دیدم که اشاره خواهم کرد!

*******

این کتاب در لیست مذکور 1001 ...نیست. و امیدوارم روزی ما لیست خودمان را داشته باشیم! کتابی که من خواندم از دست دوم فروشی های میدان انقلاب خریداری شده و جلد ندارد و شناسنامه آن مشخص نیست فقط چون یک صفحه از مقدمه سروش حبیبی مترجم کتاب موجود است و در انتها معرفی چند کتاب از انتشارات امیرکبیر را دارد می توان نتیجه گرفت که این کتاب باید چاپ اول (1351) باشد و... یادگاری های خانمی که صاحب اول یا... بوده است مربوط به تابستان 1360 است. در هر حال کتابی که من خواندم نیاز به ویراستاری اساسی دارد که ظاهراٌ در چاپ های جدید صورت پذیرفته است. چاپ های جدید را انتشارات نیلوفر انجام داده است.

....................................................

پ ن: نمره کتاب 4.3 از 5 می‌باشد.

  ادامه مطلب ...