میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

خداحافظ برلین - کریستوفر ایشروود


«شش قطعه‌ای که در این مجموعه گنجانده شده‌اند، یک روایت تقریباً پیوسته را تشکیل می‌دهند. این قطعه‌ها تنها قسمت‌های باقی‌مانده از چیزی هستند که در اصل برای یک رمان حجیمِ چندقسمتی در برلینِ پیش از ظهور هیتلر، درنظر گرفته شده بودند. می‌خواستم نام رمان را گمشده بگذارم، با این وجود عنوان را عوض کردم. به‌نظرم این نام برای مجموعه‌ای از خاطرات و طرح‌های روزانهٔ کوتاه و پرآب‌وتاب که ارتباط ضعیفی با یکدیگر دارند، نامناسب آمد.»

این شروع مقدمه‌ی کوتاهی است که نویسنده برای این کتاب نگاشته است. شاید نتوانیم این کتاب را در طبقه‌ی «رمان» قرار دهیم و از طرف دیگر، اگرچه راوی اول شخص این قطعات نام نویسنده را بر خود دارد، نمی‌توان آنها را خاطرات روزانه‌ی نویسنده در هنگام حضور در برلین در اوایل دهه 1930 قلمداد کرد. هرچند اگر شما کتاب را به دست بگیرید خواهید دید که عنوان دو قطعه از این قطعات خاطرات روزانه برلین است!

هر قطعه از تکه‌های کوچکتر یکی دو صفحه‌‌ای تشکیل شده است که به واسطه یک موضوع محوری، پیوستگی دارند. اولین قطعه با عنوان «خاطرات روزانه برلین (پاییز 1930)»، با توصیفی کوتاه از خیابانی که نویسنده در آن سکونت دارد آغاز می‌شود و پس از آن وارد آپارتمانش می‌شود. آپارتمان متعلق به دوشیزه شرودر است که یک زمانی نوکر و کلفتی داشته است اما با توجه به شرایط اقتصادی پس از جنگ اول، اتاق‌های آپارتمانش را اجاره می‌دهد و در این زمان، چهار مستأجر دارد و خودش روی کاناپه اتاق نشیمن می‌خوابد. روایت اگرچه در چند تکه کوتاه (زمانی که نویسنده برای تدریس خصوصی زبان به خانه شاگردش می‌رود و...) به خارج از این آپارتمان نقل مکان می‌کند اما محور آن همین آپارتمان و ساکنانش است.

قطعه دوم با عنوان «سالی بوولز» طولانی‌ترین و جذاب‌ترین قطعه کتاب است. سالی دختری جوان است که از انگلستان به برلین آمده بود تا هنرپیشه بشود اما نهایتاً سر از کاباره‌ها و... درآورده است. سالی وقتی با ایشروود آشنا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود نوزده ساله است و این قطعه از آشنایی تا پایان ارتباط این دو را در بر می‌گیرد. بر اساس این قطعه فیلم «کاباره» در سال 1972 ساخته شد و توانست 8 اسکار در حضور فیلم پدرخوانده بدست بیاورد.

قطعه سوم با عنوان «در روگن آیلند (تابستان 1931)» مربوط به زمان حضور ایشروود در روستایی در کناره‌ی دریای بالتیک است. در مقطعی از داستان سالی بوولز، ایشروود از برلین خارج می‌شود و بعد از مدتی بازمی‌گردد... این حفره زمانی با این قطعه پر می‌شود. نویسنده در این دوره در خانه‌ای روستایی با دو هم‌خانه دیگر ساکن شده است؛ یکی مردی انگلیسی و همسن و سال خود (جدوداً 27 ساله) به نام پیتر و دیگری پسری شانزده ساله و آلمانی به نام اتو نوواک. پیتر از خانواده‌ای مرفه است و بخاطر مشکلاتی که دارد پول‌های زیادی صرف جلسات روانشناسی کرده است. پس از آشنایی با اتو، او پیشنهاد کرده است که همراه پیتر باشد و حرفهای او را بشنود و بخشی از حق‌الزحمه روانشناس را بگیرد.

قطعه چهارم با عنوان «خانواده نوواک» مربوط به دورانی است که نویسنده بخاطر مشکلات مالی مجبور می‌شود محل اقامتش در برلین را عوض کند و به مکانی ارزان‌تر برود. بدین‌ترتیب سر از خانه‌ی خانواده نوواک درمی‌آورد... مادری که از صبح تا شب جان می‌کند و بطور کلی نمایی است از یک خانواده کارگری و پایین‌تر از حد متوسط در برلین آن زمان.

قطعه پنجم با عنوان «خانواده لاندائر» مربوط به آشنایی نویسنده با چندتن از اعضای خانواده لاندائر است که از یهودیان متمکن شهر برلین هستند. از لحاظ زمانی این قطعه به موازات چهار قطعه پیشین جریان دارد و پایان آن نیز با سرنوشت این خانواده گره می‌خورد.

قطعه ششم با عنوان «خاطرات روزانه برلین (زمستان 1932 تا 1933)» نشان می‌دهد که باز هم نویسنده در آپارتمان دوشیزه شرودر (قطعه اول) ساکن شده است اما این‌بار برلین دستخوش وقایعی است که پُرشتاب از پی هم می‌آیند و نهایتاً نازی‌ها به قدرت می‌رسند و کار به جایی می‌رسد که ایشروود مجبور به ترک برلین و بازگشت به انگلستان می‌شود.

*****

کریستوفر ایشروود (1904 – 1986) پس از تحصیلات مقدماتی در کالج سلطنی لندن در رشته پزشکی مشغول به تحصیل شد اما پس از یکسال از ادامه‌ی آن منصرف شد. در همان زمان اولین رمانش «تمام دسیسه‌چینان» را منتشر کرد و پس از آن به برلین رفت و روزگار خود را با تدریس زبان انگلیسی می‌گذراند. پس از بازگشت از برلین، «آقای نوریس قطار عوض می‌کند» را در سال 1935 و خداحافظ برلین را در سال 1939 به چاپ سپرد. در این بین تعدادی نمایشنامه نیز نوشت و پس از آن با شروع جنگ به آمریکا رفت و به همکاری با کمپانی متروگلدن‌مایر پرداخت و... او در طول زندگی‌اش سفرهای متعددی به نقاط مختلف جهان داشت که به غنای آثارش می‌افزود. مهمترین اثر او «مرد مجرد» است که آن هم به فیلم درآمده است. مرد مجرد بیانگر برخی علایق پیدا و پنهان خود نویسنده نیز هست.

....................

مشخصات کتاب من: ترجمه آرش طهماسبی، انتشارات فرهنگ جاوید، 296 صفحه، چاپ دوم 1391 ، تیراژ 1100 نسخه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A. (نمره در سایت گودریدز 3.9 و در آمازون 4.1)

پ ن 2: کتاب بعدی وقتی یتیم بودیم اثر ایشی‌گورو است. تازه شروع کرده‌ام.

 

ادامه مطلب ...

قتل در کمیته مرکزی مانوئل باثکث مونتالبان


پس از مرگ فرانکو و باز شدن فضای سیاسی و آزادی فعالیت احزاب چپ, در یکی از جلسات کمیته مرکزی حزب کمونیست در مادرید, اتفاقی رخ می دهد. هنگام آغاز سخنرانی دبیرکل, برق قطع می شود و یکی دو دقیقه بعد, وقتی برق وصل می شود 139 عضو حاضر با جنازه غرق در خون رئیسشان روبرو می شوند... از طرف دولت, کسی مسئول پیگیری پرونده می شود که در دوران فرانکو ید طولایی در تعقیب و شکنجه مبارزین چپگرا داشته است و به همین خاطر حزب تصمیم می گیرد به موازات بررسی های مجاری رسمی از یک کارآگاه خصوصی برای کشف راز این جنایت استفاده کنند ولذا آنها به سراغ "پپه کاروایو" می روند.

کاروایو کارآگاهی خوش خوراک!

او کارآگاهی کاتالان است که از قضا در جوانی یکی از اعضای حزب کمونیست بوده است و سال هایی را نیز در حبس گذرانده است.پس از آزادی و خروج از اسپانیا, به آمریکا می رود و ابتدا به تدریس زبان اسپانیایی و پس از آن به عنوان مترجم در وزارت کشور مشغول می شود و یک روز به خودش می آید و می بیند یک مامور سیا است که نصف دنیا را سفر کرده است و رویای سپری کردن بازنشستگی در کشورش را دارد...او حالا با این سوابق, ساکن بارسلونا و یک کارآگاه خصوصی است.

او به غیر از خصوصیات عام کارآگاه های داستان های جنایی (نظیر زیرکی و حاضرجوابی و...) مشخصات ویژه ای نیز دارد:

الف) مثل اسب! غذا می خورد و بسیار به غذاها و مواد غذایی و روش طبخ و حواشی آن توجه دارد.البته این موضوع را مدیون خالقش مونتالبان است که از قضا تالیفاتی در زمینه آشپزی دارد.

ب)  آرمانباخته است و این موضوع در یاداوری خاطراتش و نوع نگاهش به این خاطرات که از قضا در این ماموریت و روبرو شدن با همرزمان سابق و کسانی که روزی الگوهای او بوده اند خودش را نشان می دهد. یکی از فعالیت های روزانه اش آتش زدن کتاب های کتابخانه شخصی اش است! در صفحه 52 می بینیم یکی از آثار انگلس را با چه ولعی آتش می زند و چون باید به ماموریت برود نگران است که روزهای زیادی از این مراسم دور خواهد بود! و در صفحه 226 در یک شرایط حساس و خطرناک چشمش به ویترین کتابفروشی می افتد و به این فکر می کند که دیر یا زود باید کتاب های جدیدی بخرد و آگاهانه بسوزاند...به جرم داشتن حقایق بی حاصل و ناقص.

***

پ ن 1: اسامی اسپانیایی سه قسمتی را دوست دارم و نام نویسنده مرا به یاد بازیکنی که دوست داشتم انداخت: رافائل مارتین واسکوئز... خواستم بگم که واسکوئز را به باثکث ترجیح می دهم!

پ ن 2: این کتاب را آقای کاوه میرعباسی ترجمه و انتشارات نیلوفر منتشر نموده است (کتاب من: چاپ اول, تابستان 1386, تیراژ3300نسخه, 336 صفحه, 4500 تومان)

پ ن 3: موزیک متن هم مربوط به آلبوم "خداحافظ لنین" یان تیرسن است که برای فیلمی به همین نام ساخته شده است.



 

ادامه مطلب ...

کفشهای شیطان را نپوش احمد غلامی

 

این کتاب از سه داستان نسبتاً بلند تشکیل شده است:

1- کفشهای شیطان را نپوش :پویان فرد محوری داستان دارای شخصیتی پیچیده است. متاهل است و در عین حال با کارمندش آذر که دختری غیر مذهبیست سر و سری دارد و در پی آن است که منشی شرکت, نیلوفر که دختری مذهبی است را نیز به تور بیاندازد.

باید آن قدر سرد و گرمش کرد تا مقاومتش بشکند. بین اعتماد و بی اعتمادی... بی اعتمادی و اعتماد در اوج بی اعتمادی. باید او را مدیون خودم کنم و آن وقت مالکش شوم. صاحبش. صاحب روحش...

 اما هوسرانی پویان رویه کار است, او در کنار فعالیت های اقتصادی خود, فعالیت های سیاسی خاصی نیز دارد. از آذر می خواهد به عقد امیر دربیاید. امیر فعالیت های سیاسی مخفیانه ای دارد و می خواهد به کمک پویان که گویا از افراد رده بالای سازمانش است , از ایران خارج شود. آذر به عقد امیر در می آید تا اگر امیر دستگیر شد و به زندان افتاد بتواند با او ارتباط برقرار کند...

پویان در قسمتی از داستان گفتگویی با همسر خود دارد که قابل توجه است. او شخصیتی از همسرش را می بیند که دیگران نمی بینند و البته چیزی را هم که دیگران می بینند او نمی بیند! از نظر خواننده هم شخصیت پویان شیطانیست اما گفتگوهای این بخش آدم را به فکر فرو می برد, فکر این که آدمها چه قدر می توانند پیچیده باشند و شناخت آنها نیز به همان نسبت سخت...

از نظر پویان اهداف, استفاده از هر نوع وسیله ای را توجیه می کند. در این راه البته انسانهای ساده دل قربانی می شوند. همه اشخاص دیگر داستان از جمله زنان آن همگی از این جمله اند و قربانی سادگی و ظاهربینی خود می شوند.

می دونی مشکل شیطون چیه؟ اون می گه راست تو چشم های من نگاه نکنین، کفش های منو پاتون نکنین، براش مهم اینه که تو یه جوری بهش اهمیت بدی...

2- آرامش انگلیسی : ترس از مرگ و فرار از مرگ... راوی نویسنده میانسالی است که علیرغم کاراکتر غیر مذهبی و از لحاظ سیاسی غیر خودی, در جبهه حضور دارد و گزارش تهیه می کند. از نظر او آدم وقتی به مرگ نزدیک تره, کم تر احساسش می کنه و این دلیل حضور اوست. در اهواز با دختری به نام مهرنوش آشنا می شود , نمی داند دوستش دارد یا نه , اما وقتی با اوست به مرگ فکر نمی کند. بیژن هم خبرنگار است و نظری نسبت به مهرنوش دارد و چند سرباز دیگر هم به همین ترتیب... عشق است که به زندگی معنا می دهد.

داستان هم از نظر نوع گزارشش از جنگ و آدمهای درگیر آن و هم از نظر نوع روایت جالب توجه است. راوی در خط مقدم کتابی را می خواند که شخص اول آن داستان هم در جنگ کتابی را می خواند که همین داستان راویست!

مثل سربازی شده ام که با نامزدش خوش و بش کرده و حالا هم سرحال است و هم غمگین و افسرده.

سرم را بلند می کنم و عراقی ها را می بینم , آدم هایی مثل ما. چنان مضطرب این سو و آن سو می دوند و سنگر می گیرند که یادم می رود گلوله هایی که از روبرو می آیند گلوله های آن ها است و می تواند ما را بکشد.

مگه همه آدمایی که عاشق می شن دنبال چی هستن؟ اونا هم از مرگ فرار می کنن.

پیشروی مهمه , تا کجا , تا کی , نمی دونم.

3- راستی آخرین بار کی پدرت را دیدی؟ : راوی داستان روزنامه نگاری است که برای دیدن پدر مریضش به شهرستان می رود. در کوپه قطار با 3نفر همراه است, دو نفر که آدمهای معمولی هستند , ممکن است انگشتر عقیق داشته باشند اما اهل نوشیدن هم باشند. نفر آخر فردیست مذهبی و جبهه رفته و آسیب دیده از جنگ (اعضای خانواده اش را در جنگ از دست داده است) که نمی خواهد با دیگران ارتباطی برقرار کند. در مورد دیگران با پیش فرض های خود قضاوت می کند, مثلاً در جایی که راوی شغلش را می گوید سریع می پرسد کیهانی هستید؟ (برای قضاوتش مهم است) و وقتی اسم خرداد و فتح به میان می آید می گوید: پس زنجیره ای هستید (قضاوت صورت می پذیرد). راوی سعی در برقرار کردن ارتباط و کاهش سوء تفاهمات دارد.

اما داستان این نیست! راوی در ایستگاه مورد نظر پیاده می شود و به روستایی که پدرش (وکیل) چند سالیست در آنجا اقامت گزیده است می رود. پدر پیر مستبد با دختری جوان ازدواج کرده است و حال دچار سرطان شده است و مرگ نزدیک است:

هرگز فکر نکرده بودم او هم می میرد... پدری که صدایش زانوهای ما را از ترس می لرزاند و پدری که حرف های ما برایش مهم نبود. مهم این بود که او چه می گوید و ما چگونه انجام می دهیم... نه از مرگ او راضی ام و نه متاثر, فقط تهی هستم. نمی دانم اگر او نباشد برای اشتباه ها و گناهانم باید یقه چه کسی را بگیرم.

در ابتدا به نظر می رسد که دو قسمت داستان به هم نمی چسبد اما اینجا هم بحث موانع ارتباطی است و سوء تفاهمات ناشی از آن... وقتی نتوانی با نزدیکانت تفاهم پیدا کنی و آنها را درک کنی امکان ارتباط برقرار کردن با دیگران البته جای خود دارد و بالعکس.

***

داستان ها زبان ساده ای دارند و بعضاً دیالوگ های جذابی دارد. من این مجموعه داستان را پسندیدم. این کتاب را نشر چشمه در 131 صفحه به چاپ رسانده است. (کتاب من چاپ اول 1382 در 1200 نسخه و به قیمت 1000تومان است)

.

پ ن 1: از مرز دو سوم آنا کارنینا گذشتم! نیاز به هل دادن دارم!! (همسایه ها یاری کنید تا من کتابخوانی کنم)

پ ن 2: برای کتاب بعدی از میان گزینه های زیر انتخاب کنید و رای بدهید:

الف) تونل  ارنستو ساباتو  (نویسنده آرژانتینی که ماه قبل از دنیا رفت. یک چیزی تو مایه های بیگانه کامو باید باشد)

ب) قاضی و جلادش  فردریش دورنمات (جنایی – 1001 کتاب)

ج) ناتوردشت  جی.دی.سالینجر  (توضیحی ندارم بدهم که تا الان نخوندمش – 1001 کتاب)

د) نادیا    آندره برتون (رمان سورآلیستی و ظاهراً مانیفست آن 1001 کتاب )

ه) یوزپلنگ  جوزپه تومازی دی لامپه دوزا  (رمان تاریخی – ایتالیا زمان گاریبالدی – اسم نویسنده اش که خوشگله 1001)

...............

پ ن 3: نمره کتاب 3.3 از 5 می‌باشد.

ظلمت در نیمروز آرتور کستلر

 

 

نیکلای سلمانویچ روباشوف از انقلابیون کهنه کار روسیه است: عضو سابق کمیته مرکزی حزب, کمیسر سابق خلق, فرمانده سابق لشگر2 ارتش انقلابی, دارنده نشان افتخار انقلاب به خاطر بی باکی در برابر دشمن خلق و... و در عکس دسته جمعی رهبران انقلاب در کنگره اول حضور دارد. حالا فردی با این سابقه درخشان انقلابی به دهه 1930 رسیده است زمانی که تصفیه های خونین از غیر خودی ها به خودی ها رسیده است... داستان با کابوس چندباره دستگیری روباشوف شروع می شود که این بار به حقیقت می پیوندد. جرم!؟ همان اقدام علیه امنیت ملی خودمان است با یک کمی این طرف و اون طرفتر و چند چیز واهی دیگر. و این کتاب شرح داستان روباشوف است از بازجویی ها و نحوه شکستن و اعتراف کردن و اقرار علیه خود که البته واضح است که به کجا ختم می شود.

در شوروی نیز تیغ حذف ابتدا از دگراندیشان شروع و بعدها به جناح های داخلی کشیده شد و این روند ناب گرایی به همین صورت ادامه یافت و نظام به جایی رسید که تاب تحمل کوچکترین انتقاد را نداشت. البته انتقاد جای خود را دارد بهتر آن است بگوییم تاب تحمل کوچکترین اختلاف سلیقه را نداشت.مواردی که در داستان ذکر می شود شاید به نظر کمدی بیاید ولی برگرفته از واقعیت و منطق حاکم است.

 

ادامه مطلب ...