میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

جاده - کورمک مک‌کارتی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

زنگ انشاء – زیگفرید لنتس

«زیگی یپزن» جوانی حدوداً بیست ساله است که به دلیل ارتکاب جرمی که در طول داستان بر خواننده آشکار می‌شود در یک مرکز اصلاح و بازپروری در آلمانِ پس از جنگ دوم، در کنار بزهکاران هم‌سن‌وسالش نگهداری می‌شود. آنها در یکی از کلاس‌های مرکز موظف به نوشتن انشاء هستند؛ موضوعی با عنوان فواید وظیفه‌شناسی طرح می‌شود اما زیگی که از قضا در نوشتن انشاء تبحر ویژه‌ای دارد به دلیل هجوم حجم زیادی از مطالب و خاطرات، موفق به نوشتن حتی یک جمله هم نمی‌شود. مدیر مرکز بعد از شنیدن دلیل زیگی، حکم می‌کند او تا زمان نوشتن و تکمیل انشاء در سلول انفرادی باقی بماند تا در آنجا فرصت کافی برای این کار داشته باشد!

زیگی یپزن اما چندان از حضورش در انفرادی ناراضی نیست لذا با خیال راحت و سر صبر به نوشتن می‌پردازد. او از ده‌سالگی خود آغاز می‌کند؛ زمانی که در کنار خانواده در منطقه‌ای دورافتاده در ساحل دریای شمال زندگی می‌کرد. پدرش پلیس آن منطقه بود، پلیسی وظیفه‌شناس! راوی انشای خود را از آوریل سال 1943 آغاز می‌کند زمان رسیدن حکمی از برلین که در آن نقاشی معروف به نام «ماکس نانزن» که در همسایگی آنها زندگی می‌کند ممنوع‌الکار اعلام شده است. پدر مأمور به ابلاغ حکم و نظارت بر اجرای آن است. «ینس یپزن» در انجام این مأموریت، همسایگی و رفاقت و حتی نجات جانش در نوجوانی توسط نقاش و... را کنار می‌گذارد و دقت و ریزبینی و وظیفه‌شناسی را به نهایت افراط می‌رساند.

زیگی ارتباط نزدیک و ویژه‌ای با نقاش دارد و به همین خاطر درک بالایی از هنر نقاشی کسب کرده است. پدر که شخصیتی مستبد است از زیگی می‌خواهد تا جاسوسی نقاش را بکند و... این دستور پدر، زیگی را در وضعیتی نابهنجار قرار می‌دهد. امری که ریشه حضور راوی در مکانی است که اکنون در آن مشغول نوشتن انشاء است.

*****

فرصت‌ها:

الف) امکان درک مناسب از وضعیت اجتماعی آلمان در دوران نازیسم در فضایی کاملاً دور از جنگ.

ب) تشریح و ایجاد سوال در باب حد و حدود اطاعت و انجام‌وظیفه و ارتباط آن با اخلاق و وجدان.

ج) روبرو شدن با توصیفاتی دقیق و مبسوط که کم از تابلوی نقاشی ندارد.

د) دریافت پاسخی برای آن سوال قدیمی که چطور و چگونه آلمانی‌ها پا در راهی گذاشتند که چنان فجایعی در عالم پدید آورد.

تهدیدها:

الف) برخلاف آنکه 486 صفحه چندان حجیم محسوب نمی‌شود اما با توجه به کم شدن فاصله بین سطور و پر بودن صفحات روی 700 الی 800 صفحه‌ای بودن کتاب حساب کنید!

ب) تعمد راوی در توصیف دقیق! کتاب حاوی بیست فصل است که هر فصل به‌نوعی یک تابلوی نقاشی است و راوی خود را مکلف می‌داند تمام جزئیات این تابلوها را ترسیم کند. از این حیث به هیچ وجه نمی‌توان بر او خرده گرفت و اتفاقاً این سبک، علاقمندان خاص خودش را دارد. اما اگر توان نیم‌ساعت خیره شدن به یک نقاشی را در خود نمی‌بینید به سراغ این کتاب نروید!

ج) نکات بالا سبب شده است جای خالی نمونه‌خوانی و ویراستاری و... در کتاب حاضر حس گردد.

*****

زیگفرید لنتس (1926-2014) از نویسندگان جوانِ دوره‌ی پس از جنگ و در کنار نویسندگانی چون گونتر گراس، هاینریش بل، آلفرد آندرش و... نامی مطرح در ادبیات آلمان محسوب می‌شود. یکی از مهمترین آثار او همین «زنگ انشاء» است که در سال 1968 منتشر شده است. این اثر در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. سال گذشته فیلمی بر اساس این رمانِ شاخص ساخته شده است.

مشخصات کتاب من: ترجمه حسن نقره‌چی، نشر نیلوفر، چاپ اول پاییز1388، تیراژ 1650 نسخه، 486 صفحه.

....................

پ ن 1: نمره من به کتاب 4.3 از 5 است. گروهB. (نمره در گودریدز 4.08 نمره در آمازون 4.7 )

 

ادامه مطلب ...

مشتی غبار – اِولین وُ

«تونی لست» مردی جوان و حدوداً سی ساله و صاحب املاکی به نام هِتُن است که فاصله‌ای دو سه ساعته (با قطار در مقیاس اوایل دهه 1930) تا لندن دارد. در این املاک عمارتی بزرگ قرار دارد که روزگاری صومعه بوده است و در هنگام تغییر کاربری به مسکونی توسط اجداد تونی به سبک گوتیک بازسازی شده است. تونی دوران کودکی خود را در اینجا گذرانده است و عشق و علاقه ویژه‌ای به آن دارد و بخش بزرگی از درآمد خود را صرف نگهداری از این عمارت می‌کند. او به همراه همسر زیبایش «برندا» و پسرشان جان اندرو و تعدادی خدمه در این عمارت زندگی می‌کنند.

تونی و برندا هر دو از طبقه اشراف به حساب می‌آیند و هشت نه سال قبل در مهمانی‌های معمول این طبقه در لندن با یکدیگر آشنا شده‌اند و این آشنایی به ازدواج منتهی شده و پس از آن ساکن این مکان شده‌اند. چیزی که ما در مقدمات داستان دریافت می‌کنیم این است که برندا چندان از زندگی در این عمارت قدیمی و دور بودن از لندن و مهمانی‌های آن خرسند نیست. این اختلاف سلیقه بین زن و شوهر وجود دارد اما هیچ‌ اقدام خاصی برای رفع آن انجام نمی‌شود.

شخصیت دیگر داستان که اتفاقاً روایت با او آغاز می‌شود «جان بیوِر» است. جوان 25 ساله‌ای که بعد از فارغ‌التحصیلی از آکسفورد و مدت کوتاهی اشتغال, بیکار است و با مختصر مقرری ماهانه‌اش نزد مادرش زندگی می‌کند و معمولاً در محافل و مهمانی‌های لندن به او به چشم «یک زاپاس مناسب» نگاه می‌شود؛ فردی که می‌توان در لحظات آخر و در صورت غیبت یکی از مهمانان به عنوان جایگزین سریعاً به جمع اضافه کرد. جان بیور غیر از همیشه در دسترس بودن خصوصیت قابل ذکری ندارد: نه خوش‌مشرب است, نه پولدار, نه رومانتیک و... او در محافل و مهمانی‌های لندن آدم محبوبی نیست.

او در ابتدای داستان قصد دارد آخر هفته را به هِتُن برود چون در باشگاه به تونی معرفی شده و تونی هم یک تعارف شاه‌عبدالعظیمی به او زده است. جان که یک چترباز حرفه‌ایست و استادی ماهر همچون مادرش دارد, به سوی هِتُن حرکت کرده و در بین راه ورودش را با تلگراف خبر می‌دهد تا فرصت از سر باز کردن را به میزبان ندهد! جان وارد عمارت می‌شود و این آشنایی سرآغاز داستان است و...

هدف اصلی نویسنده نشان دادن سستی‌های اخلاقی موجود در جامعه جدید بالاخص در محافل اشرافی لندن است لذا بهتر است با این دید وارد داستان شوید که در حال خواندن یک هجویه از این روابط هستید و چندان در پی باورپذیر بودن یا نبودن و روابط علت و معلولی بین اتفاقات نباشید.

******

اولین وو (1903-1966) نویسنده مهمی در ادبیات انگلستان محسوب می‌شود. او پس از فارغ‌التحصیلی از آکسفورد مدتی معلم بود و در دهه سوم زندگیش عمدتاً به عنوان خبرنگار به نقاط مختلف دنیا سفر کرد. مشتی غبار در سال 1934 منتشر شده است. مشهورترین اثر او «باری دیگر, برایدزهد» (1945) است.

مشخصات کتاب من: ترجمه ابراهیم یونسی, نشر پیام امروز, چاپ نخست 1379, تیراژ 2200 نسخه, 280 صفحه.

...............

پ‌ن1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A. (نمره در سایت گودریدز 3.9 نمره در آمازون 4.3)

  

ادامه مطلب ...

ما در این داستان مشغول مردن‌مان هستیم؟! (بخش سوم)

در ادامه مطلب قبل دو سه موردی که باقی مانده بود می‌آورم:

5) از شوروی سابق

ایوان نیکلایویچ پونریوف از اعضای حزب کمونیست شوروی سابق پس از فروپاشی در مقاله‌ای تحلیلی به علل بروز این اتفاق می‌پردازد. ایشان در یکی از بندهای مقاله‌اش می‌نویسد که ما وقتی انقلاب کردیم و به پیروزی رسیدیم، اکثریت مردم با ما بودند. ما اکثریت نتوانستیم با آن اقلیت همزیستی داشته باشیم لذا آنها را طرد و حذف کردیم و بدین‌ترتیب اکثریت جامعه از نظر اخلاقی در موضع ظالم قرار گرفتند و این اولین ضربه مهلک به نظام ما بود. او می‌نویسد فرایند ناب‌گرایی آفتی بود که همنشین هر انقلابی است و ما هم دچار آن شدیم و به مرور کسانی که کمتر انقلابی به نظر می‌رسیدند حذف کردیم و روزی به خودمان آمدیم که ما اقلیتی بودیم در مقابل اکثریت طرد شده و خشمگین که با نفرت‌ به ما نگاه می‌کردند.

6) از مدیران و کارمندان

در جامعه سنتی-دهقانی هر خانواده تقریباً تمام آنچه را که لازم داشت از خوراک و پوشاک تا خدمات مختلف مورد نیاز، خودش به عمل می‌آورد ولذا خانوارها همگی فعالیت‌های مشابه را انجام می‌دادند. وجود نقص یا تنبلی و یا به‌عبارتی هرگونه ناکارآمدی مستقیماً حیات آن خانوار را تحت تأثیر قرار می‌داد. اما در گذر از جامعه سنتی به مدرن و تقسیم کار، هر فرد کار خاصی را انجام می‌دهد و امور جامعه از کنار هم قرار گرفتن آنها پیش می‌رود. در این دوران سازمان‌ها شکل می‌گیرد که هر عضو آن گوشه‌ای کوچک از یک کار را انجام می‌دهد و با هم‌افزایی توان تک‌تک اعضاء سازمان محصول نهایی ارائه می‌شود. این محصول می‌تواند یک کالای صنعتی باشد یا یک پرونده قضایی یا خدمات درمانی و هر خدمات دیگری که به ذهن می‌رسد.

بدین‌ترتیب در جهان جدید، واقعاً اهمیت دارد که هر فرد کار خود را به درستی انجام دهد چون ناکارآمدی در هر جزء موجبات اختلال در سازمان و متعاقب آن در بخش‌های مختلف جامعه می‌شود. به نظر می‌رسد مفهوم سازمان در جامعه ما جا نیافتاده است؛ کارمندان فکر می‌کنند صِرفِ حضورشان در محل کار آنها را مستحق دریافت حقوق و پاداش می‌کند! و مدیران نیز حداکثر پاسخگوی کسی هستند که آنها را به آن مقام رسانده است!! و تجربه نشان داده است مدیران غیرپاسخگو نمی‌توانند از پرسنل خود مطالبه پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری داشته باشند و این مدیران صرفاً مدتی را در پُست مربوطه مشغول هستند و بعد بدون هیچ ارزیابی به پُست دیگری گمارده می‌شوند. این چرخه مدام تکرار می‌شود و وضعیت ناکارآمدی را به وضعیت بغرنج کنونی رسانده است.

7) از کشیشی برجسته

پدر ویلیام باسکرویل، کشیش فرقه فرانسیسکن در قرن چهاردهم میلادی، در حاشیه یک کتاب پرسشی مطرح کرده است که از چه زمانی دیگر حرف ما در میان پیروان‌مان خریدار ندارد و خود در ادامه پاسخ داده است: از زمانی که آموزه‌های اخلاقی بزرگان خود را فراموش کردیم. او سپس روایتی را نقل می‌کند که هرکس گناهکاری را به سبب گناهی که مرتکب شده است سرزنش کند، از دنیا نخواهد رفت تا زمانی که خودش نیز آن گناه را مرتکب شود. او می‌گوید ما کشیشان این آموزه‌ی بزرگ و آموزه‌های اخلاقی دیگر را فراموش کردیم و حالا به جایی رسیده‌ایم که در همه گناهانی که روزی مغرورانه، دیگران را به سبب آنها کوبیده بودیم، غرق شده‌ایم. او در انتها ذکر کرده است حتی بدتر از آنها.

8) از عزیز نسین و قلعه حیوانات

نقل است (قریب به مضمون) که چند داستان ترجمه شده از عزیز نسین را برای خودش تعریف کرده‌اند و او با تعجب گفته است که هیچ‌کدام از این داستان‌ها از او نیستند و بعد اضافه کرده است نویسندگان شما که چنین ذوقی دارند چرا با اسم خود نمی‌نویسند!

اتفاقاً در هفته گذشته تحلیلی در فضای مجازی به دستم رسید که اشاره‌ای به قلعه حیوانات جورج اورول داشت و از شخصیت‌هایی به نام «خوکچه» و «پلنگ» در آن کتاب خبر داده بود! همکارانِ من آن را برای یکدیگر می‌خواندند و با ولع برای یکدیگر می‌خواندند و از تحلیل لذت می‌بردند. چند نکته در این قضیه قابل تأمل است. اول همان که عزیز نسین گفت... دوم اینکه چه ملت کتاب‌نخوانی هستیم ما! سوم اینکه نکند در ترجمه‌ای از کتاب واقعاً چنین شخصیت‌هایی اضافه شده باشند!!

من اگر به جای نویسنده آن تحلیل بودم آن را به جورج اورول نسبت نمی‌دادم بلکه نوشته‌ام را یا به یک شخصیت تخیلی یا نهایتاً به یکی از شخصیت‌های داستانی اورول منتسب می‌کردم!

بازی در سپیده‌دم - آرتور شنیتسلر

«ویلهلم کازدا» ستوان جوانی است که در پادگانی در شهر وین، در اواخر قرن نوزدهم یا اوایل قرن بیستم، زندگی می‌کند. او سعی می‌کند با حسابگری در مخارج، حقوق ماهیانه‌اش را طوری مدیریت کند که زندگی مجردی خوشی را بگذراند که البته در چند ماه منتهی به زمان آغاز روایت چندان توفیقی در زمینه خوشگذرانی نداشته است و علت آن هم بی‌پولی است. در چنین حال و روزی با درخواستی نامتعارف از جانب یکی از هم‌قطاران سابق مواجه می‌شود. این فرد (بوگنر) سه سال قبل در اثر بالا آوردن قرض مجبور شد از زندگی نظامی خارج شود؛ چیزی که برای یک افسر در آن دوران یک ننگ محسوب می‌شد. این فرد خیلی سریع به هزار گولدن پول نیاز دارد و کسب آن ظرف یکی دو روز با توجه به توضیحی که در داستان می‌دهد حیاتی است. فراهم کردن این مبلغ برای ویلهلم که تمام دارایی‌اش 120 گولدن است و باید تا آخر ماه با آن سر کند، غیرممکن است اما به دوستش قول می‌دهد که همین دارایی را در قمار به خطر بیاندازد تا این مبلغ را جور کند.

او هر یکشنبه به منطقه‌ای ییلاقی در حومه وین می‌رود و در آنجا ابتدا در خانه‌ی یک کارخانه‌دار از مصاحبت بانوی زیبای خانه و دوشیزه‌ی جوانِ خانواده کسنر بهره‌مند می‌شود و پس از آن در کافه‌ای به همراه جمعی از هم‌قطاران و دوستان دیگر در بازی‌ای شبیه به بیست و یک، مختصری قمار می‌کند. او همواره در این بازی‌ها جانب احتیاط را رعایت می‌کند و باصطلاح می‌داند که چه زمانی باید از سر میز بلند شود و در برابر وسوسه‌ها مقاومت کند. او این بار هم به خودش قول می‌دهد که فقط یک ربع یا نیم ساعت شانس خودش را امتحان کند و بعد...   

آیا به صرف توفیق در آزمون‌های گذشته می‌توان اطمینان داشت که در آزمون‌های آتی هم موفق باشیم!؟ آیا غلبه بر وسوسه‌های خُرد می‌تواند ما را غره کند تا با هر وسوسه‌ی کلانی درآویزیم و پیروز شویم؟! آیا خواسته‌های بشری حد و مرزی دارد!؟ تصادف و بازی‌های سرنوشت چه نقشی در زندگی ما دارند!؟ آیا نباید برای بالا بردن تراز زندگی ریسک کرد!؟ اینها موضوعاتی است که در حین داستان برای ویلهلم یا مای خواننده مطرح می‌شود. در ادامه مطلب به برخی برش‌ها و برداشت‌ها خواهم پرداخت.

*****

کتاب بازی در سپیده‌دم و رویا حاوی دو نوولا از آرتور شنیتسلر، نویسنده و پزشک اطریشی است که در این مطلب به داستان اول می‌پردازم و در مطلب بعدی به سراغ داستان بعدی خواهم رفت. این داستان در سال 1926 منتشر شده است. توصیف فراز و نشیب بخش‌های مرتبط با قمار در این داستان هر خواننده‌ای را به یاد قمارباز داستایوسکی می‌اندازد. البته هر گلی بوی خاص خودش را دارد ولی من این را بیشتر پسندیدم.

مشخصات کتاب من: بازی در سپیده‌دم و رؤیا، ترجمه علی‌اصغر حداد، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم بهار 1391، تیراژ 2200 نسخه، 212 صفحه.

...........

پ ن 1: نمره من به این داستان 4.4 از 5 است. گروه B (نمره در سایت گودریدز 4.14 و در سایت آمازون 4.2)

پ ن 2: این رمان کوتاه حدود 90 صفحه است. کتاب البته مجموعاً 212 صفحه است.

 

ادامه مطلب ...