میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

مأمور ما در هاوانا - گراهام گرین

«ورمولد» مرد میان‌سال انگلیسی ‌تباری است که نمایندگی یک برند جاروبرقی را در هاوانا دارد؛ در مغازه‌ای کوچک که زیر خانه محل سکونتش قرار دارد. او به همراه دخترش «میلی» زندگی می‌کند و مدتها قبل همسرش او را ترک کرده و به خارج از کشور رفته است. بازار کاسبی او چندان رونقی ندارد و دخترش نیز به روش‌های مختلف خرج روی دستش می‌گذارد. ابتدای داستان به نظر می‌رسد او هیچ راه گریزی از بن‌بست‌های مالی خود ندارد و شخصیتش هم به‌گونه‌ای نیست که بتواند راه‌حل مناسبی پیدا کند اما ناگهان اتفاق جالبی رخ می‌دهد؛ یکی از مأموران ارشد منطقه‌ای سازمان جاسوسی بریتانیا وارد مغازه شده و تلاش می‌کند تا به او پیشنهاد همکاری دهد...

مأمور ما در هاوانا ششمین کتابی است که از این نویسنده می‌خوانم و به نظرم طنازانه‌ترین اثر گرین در میان این شش اثر باشد. ایده‌ی اثر برگرفته از تجربیات خود او در سالهای جنگ دوم است؛ زمانی که در سازمان اطلاعاتی انگلستان مشغول خدمت شده بود. او در اسپانیا و پرتغال داستان مأموری دوجانبه را شنیده بود که تخیلات و اخبار جعلی را به عنوان گزارش‌های سری به طرف دیگر می‌فروخت تا از این راه درآمد اضافه‌ای ایجاد کند. او این ایده خارق‌العاده را با هدف هجو سازمان‌های اطلاعاتی ابتدا به صورت طرح کلی یک فیلم‌نامه در سال 1946 به روی کاغذ آورد اما نهایی شدن آن در اواخر دهه پنجاه صورت پذیرفت و زمان-مکان آن را که در طرح اولیه منطقه استونی و پیش از جنگ دوم بود به کوبای دوران باتیستا (قبل از انقلاب کمونیستی) منتقل کرد که مکان بهتری برای این داستان بود.

این داستانِ پُرکشش و روان با چاشنی قوی طنز را می‌شد به دوستداران این تیپ کتاب‌ها توصیه کرد اما متنی که در اختیار ما خوانندگان فارسی‌زبان است (لااقل ورژنی که من خواندم!) فاقد این امتیازات یا اغلب آنها است چرا که  زبان طنز اثر به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. کاسته شدن بارِ طنز در اثر ترجمه امری است که چندان دور از ذهن نیست مگر اینکه مترجم خودش از قبل دستی در طنزنویسی داشته باشد. ترجمه کار سخت و زمان‌بری است و من به‌شخصه به عنوان یک خواننده همواره قدردان زحماتی که این عزیزان کشیده و می‌کشند هستم اما طبعاً گاهی پیش می‌آید که برای ترجمه یک جمله لازم است ساعتها وقت گذاشته شود که اگر گذاشته نشود نتیجه چندان مطلوب و ماندگار نخواهد بود. در این مورد خاص، حذفیات و سانسورهای عجیب و غریب آنچه را که از طنز اثر باقی مانده، به باد فنا داده است. فقدان نمونه‌خوانی و ویرایشِ مؤثر هم تیر خلاص را به متن شلیک کرده است.

لذا در مجموع متأسفانه توصیه‌ای در مورد خواندن این کتاب ندارم! در ادامه‌ی مطلب به چند نمونه از مشکلات بالا و یک نامه وارده در مورد این اثر خواهم پرداخت.

*****

به زندگینامه گرین در اینجا اشاره کرده‌ام.

پیش از این در مورد کتابهای گرین مطالبی نوشته‌ام: مأمور معتمد، قطار استانبول، صخره برایتون، قدرت و جلال، آمریکایی آرام.

...................

مشخصات کتاب من: ترجمه غلامحسین سالمی، نشر کتابسرای تندیس، چاپ اول 1390، شمارگان 1500 نسخه، 341 صفحه

....................

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.3 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 3.96 نمره در آمازون 4.3)

پ ن 2: همانطور که از عکس مطلب مشخص است دولت انقلابی کوبا اجازه ساخت این فیلم در هاوانا را داد اما بعدها ناخرسندی خود را از بابت نمایش ندادن عمق فجایع و وحشی‌گری رژیم باتیستا در فیلم ابراز کرد. طبعاً آنها متوجه نبودند که محور داستان هجو سازمان‌های اطلاعاتی است نه چیز دیگر! معمولاً رژیم‌های استبدادی و حتی مخالفین استبدادزده‌ی آنها، چنین انتظاراتی دارند.

پ ن 3: عاشق پوسترهای این فیلم شدم. آن دو عکسی که تم مشابه دارند و با سایه تغییریافته شخصیت ورمولد کار کرده‌اند به نوعی جان کلام داستان را نمایش داده‌اند.

  

ادامه مطلب ...

جاسوسی که از سردسیر آمد جان لوکاره


چه کسی جاسوس است!؟ جیمز باند, ادوارد اسنودن, ماتاهاری, سعید واجبی, آن مردی که زمان اصلاحات با چمدان آمد... می‌بینید؟! چنان متنوعند که اساسن نمی‌توان یک قالب مشخص برای آنها تصور کرد. یکی مانند جیمز باند ابزار و وسایل عجیب و غریب به همراه دارد, یکی مثل اسنودن برای صد سال اطلاعات سری دارد و حالا حالاها سرگرم‌مان می‌کند, یکی معصومیت خاصی در چهره دارد (جیسون بورن) و یکی دیگر تا صد سال دیگر هم چهره‌اش از سایه خارج نمی‌شود.

وقتی الان "خرگوش" می‌تواند جاسوسی کند, حتمن در آینده نه‌چندان دور "هویج" هم قابلیت جاسوسی خواهد داشت و ما هنگام خوردن سوپ نیز باید حواسمان شش دانگ جمع باشد که بند را آب ندهیم. اصلن چرا راه دور برویم؟ همین سیستم مخابرات... هیچ‌کس تنها نیست!... این یک شعار تبلیغاتی نیست. پشت پرده این تکنولوژی کلی ایده برای تنها نماندن آدم‌ها خوابیده است! یاد رمان بااهمیت "میرا" به خیر...

چند روز قبل یک آقای مخابراتی آمده بود تا پسرش را از تنهایی در بیاورد و برای این کار در نظر گرفته بود که ایشان را باجناق بنده نماید! ما هم مثل یک میله‌ی متشخص نشستیم و به حرف‌های ایشان در مورد حرفه‌شان گوش دادیم. غیر از مسایل کنترلی مخابرات که هوش از سر آدم می‌پراند، از جمله متوجه شدم افرادی که در بخش ماکروویو کار می‌کنند همه دختردار می‌شوند! خب این نکته جالب و کاربردی بود. من به خواهرزن‌جان گفته‌ام عجله نکند تا لااقل ما در این مراسمات با حقایق بیشتری از مشاغل مختلف آشنا شویم. از کجا معلوم...شاید در یک روز زمستانی وقتی ما پرسیدیم آقا‌داماد شغلشان چیست؟ پدرشان خیلی متین و محکم بگوید بنده‌زاده جاسوس هستند! و فردای آن روز در وبلاگمان تیتر بزنیم: باجناقی که از سردسیر آمد!

*****

جان لوکاره نام مستعار آقای دیوید جان مور کورنل است که حدود ده سال در سیستم اطلاعاتی انگلستان کار کرده و بعد به جرگه نویسندگان پیوسته است. معروف‌ترین اثرش همین کتاب است که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند حضور دارد... داستانی مشهور در ژانر جاسوسی که بر اساس آن فیلم هم ساخته شده است که من دقیقن در صفحات آخر به یادم آمد فیلم را در سالهای خیلی دور دیده‌ام!

پ ن 1: ادامه مطلب مختصری در مورد خود کتاب نوشته‌ام و به هیچ وجه خطر لوث شدن ندارد.

پ ن 2: مشخصات کتاب من؛ ترجمه فرزاد فربد, انتشارات جهان کتاب, تیراژ 1100 نسخه, 281 صفحه, قیمت 5500 تومان.

پ ن 3: نمره کتاب 3.5 از 5 می‌باشد.

پ ن 4: کتابهای بعدی به ترتیب؛ سکه‌سازان (آندره ژید) خانواده پاسکوآل دوآرته (خوسه سلا) خاطرات یک گیشا (آرتور گلدن) و بلم سنگی (ژوزه ساراماگو) خواهد بود.

 

ادامه مطلب ...