میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

من ژانت نیستم - محمد طلوعی

معمولاً در مجموعه‌های داستان کوتاه ایرانی یا ترجمه شده به فارسی رسم بر این است که اسم یکی از داستان‌ها بر جلد کتاب و مجموعه نقش می‌بندد به عنوان مثال: آشفته حالان بیداربخت از مرحوم غلامحسین ساعدی، آذر ماه آخر پاییز از ابراهیم گلستان و... البته مواردی هستند که عنوان مجموعه را مستقل انتخاب می‌کنند و اتفاقاً این عنوان مستقل همانند نخ تسبیح، داستان‌های مجموعه را به هم وصل می‌کند همانند: یوزپلنگانی که با من دویده‌اند از مرحوم بیژن نجدی، آویشن قشنگ نیست از حامد اسماعیلیون و... اما به طور غریزی دست‌اندرکاران حوزه نشر دوست دارند نام یکی از داستان‌های مجموعه را (که البته واجد شرایط باشد!) برای عنوان کتاب انتخاب کنند، نمونهٔ منحصر به فردی که در این زمینه برای تائید مدعایم می‌آورم مجموعه «نُه داستان» سلینجر است که در ایران با عنوان دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم به چاپ رسیده است و فی‌الواقع چون عنوان اصلی و عناوین داستان‌ها هیچ‌کدام باب میل نبوده است، اسم یکی از داستانها را تغییر داده و یک عنوان «شاخ!» برای آن در نظر گرفته و این عنوان را بر روی جلد نشانده‌اند.

با این مقدمه برویم به سراغ این مجموعه، که از مجموعه‌های تحسین‌شده در ابتدای دهه‌ی حاضر است. با رویکرد انتخاب عناوین یکی از داستان‌ها برای مجموعه به نظر می‌رسد علیرغم وجود اسامی هوشمندانه و جذاب (داریوش خیس، نصفِ تنورِ محسن، لیلاج بی‌اوغلو، تولد رضا دلدار نیک و...) هیچکدام آن مختصات لازم برای نشستن بر روی جلد را نداشته‌اند به غیر از همین عنوانی که انتخاب شده که از قضا کوتاه‌ترین و شاید ساده‌ترین داستان مجموعه است. عنوان من ژانت نیستم، علاوه بر جذابیت‌های ظاهری و آن اِلمان‌هایی که ناشران دوست‌دارند، ابتدا به ساکن مخاطب را با مسئله هویت مواجه می‌کند... قضیه‌ای که می‌تواند نقش نخ تسبیح را برای این مجموعه بازی کند.

این مجموعه داستان کوتاه شامل هفت داستان است که مطابق شواهد و قراین همگی توسط یک راوی اول شخص مشترک روایت می‌شود به همین سبب می‌توان اشتراکاتی در آنها یافت و به نوعی آنها را به یکدیگر مرتبط کرد.

من چه کسی هستم!

من و شما به فراخور موقعیت، خودمان را با هویت‌های مختلفی معرفی می‌کنیم؛ گاهی در قالب محل تولد (من تهرانی هستم، من رشتی هستم و ...)، گاهی در قالب محل تحصیل، گاهی در قالب تیم مورد علاقه، گاهی در قالب شغل، گاهی در قالب نقش‌مان در خانواده، گاهی در قالب انتساب خودمان به یک نام خانوادگی دارای اعتبار و هویت‌هایی از این دست. ما در واقع با قرار دادن خودمان در این قالبها و گروه‌ها و بیان مؤلفه‌هایی از این دست خودمان را تعریف می‌کنیم... تعریفی که یکی از کارکردهای آن تمایز خود از دیگری است.

سوال «من کی‌ام؟» در داستان «داریوش خیس» از آن سوالات ازلی ابدی است که در پاسخ، ما تلاش می‌کنیم به کمک شباهت‌ها و تفاوت‌های خودمان با دیگران، تصویری از خودمان ارائه دهیم. طبعاً در این تصویر فقط خودمان نیستیم که نقش داریم. حال اگر به هر دلیلی نتوانیم پاسخ رضایت‌بخشی به این سوال پیدا و ارائه کنیم باصطلاح دچار بحران هویت می‌شویم که از تبعات آن ناامیدی و افسردگی است.

اریک اریکسون روان شناس آلمانی- آمریکایی، اسکاندیناویایی الاصل! که به واسطه ابداع و کاربرد اصطلاح بحران هویت معروف است در این خصوص چنین می‌گوید: «فردی که قادر به یافتن ارزش های مثبت پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خود نیست، ایده‌آل‌هایش به هم می‌ریزد. چنین فردی که از فروپاشی هویت رنج می‌برد، نه می‌تواند ارزش های گذشته خود را ارزیابی کند و نه صاحب ارزش‌هایی می‌شود که به کمک آن‌ها بتواند آزادانه برای آینده برنامه ریزی نماید.»

در ادامه مطلب سعی می‌کنم این مقدمه را به داستان‌ها بچسبانم و خیلی مختصر در مورد آنها بنویسم. اما همینجا یاد یک لطیفه واقعی یا نمی‌دانم واقعیت لطیف افتادم! چند دهه قبل فرد یا افرادی مدعی شده بودند که اگر رادیو تلویزیون به مدت 24 ساعت در اختیارشان باشد تمام مشکلات هویتی را رفع و رجوع خواهند کرد و... به این لطیفه‌ها نباید خندید... مشکل در ادعای فرد یا برخی از افراد نیست، جلوی ادعای افراد را نمی توان گرفت... مشکل در قبول این ادعاها توسط جمع است.

*****

محمد طلوعی متولد ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ در رشت است (با این وصف در ایام تولد ایشان هم هستیم و به ایشان تبریک می‌گویم). اولین مجموعه شعر خود را با عنوان خاطرات بندباز در ۱۳۸۲ منتشر کرد. نخستین رمان او، قربانی باد موافق در سال ۱۳۸۶ منتشر و برندهٔ پنجمین جایزه ادبی «واو» یا رمان متفاوت سال گردید. در اسفند ۱۳۹۱ نیز مجموعه داستان «من ژانت نیستم» برندهٔ دوازدهمین جایزه ادبی گلشیری شد. از دیگر آثار او می‌توان به تربیت‌های پدر، آناتومی افسردگی و هفت گنبد اشاره کرد.

مشخصات کتاب من: نشر افق، چاپ سوم 1393، تیراژ 1500 نسخه، 96 صفحه

پ ن 1: نمره من به مجموعه 3.6 از 5 است. گروهB (در گودریدز 3.2).

پ ن 2: حُسن انتخابات کتاب این بود که لااقل نظم مطالب را حفظ می‌کرد و از تنبلی و سکون من جلوگیری می‌کرد!

پ ن 3: به نظرم طرح روی جلد این کتاب با نثر جزئی‌نگر نویسنده انطباق ندارد. به نظر دوستانی که کتاب را خوانده‌اند این طرح چطور است؟

 

ادامه مطلب ...

زن فرودگاه فرانکفورت - منیرو روانی‌پور

هفته اولی که مشغول به کار شدم صبح‌ها با چنین صحنه‌ای در اتاق کارمان روبرو می‌شدم: همکاران دورتادور یک میز می‌نشستند و تند‌تند لقمه‌های صبحانه را فرو می‌دادند و همزمان نگاهشان روی مطالب روزنامه بالا و پایین می‌شد. بیست دقیقه برای صبحانه وقت داشتیم و بعد باید از اتاق خارج می‌شدیم و هرکس به سر کار خودش می‌رفت. هرکس روزنامه‌ی خودش را داشت. دو سه نفر صبحِ‌امروز، چند نفری هم عصرِ آزادگان و آفتاب امروز و آریا و فتح و بیان و آزاد و امثالهم، دو سه نفر همشهری و ایران و ... و یک نفر هم یالثارات. دوازده نفر بودند. من که تازه‌وارد و سیزدهمین نفر بودم فقط نظاره‌گر همکاران بودم... نه صبحانه و نه روزنامه؛ چون صبح‌ها قبل از حرکت، صبحانه‌ای که مادر پیش از بیدار کردن من آماده می‌کرد را می‌خوردم و چون مشترک روزنامه بودم باید تا عصر صبر می‌کردم تا عصر آزادگان به درِ خانه برسد! فضای جالبی بود، تقریباً به همین کیفیتی که سر آدم‌ها الان داخل گوشی‌هایشان می‌رود آن زمان داخل روزنامه می‌رفت... اما این کجا و آن کجا!

این تصویر البته چندان نپایید و هفته دوم جماعت روزنامه‌خوان به آن دو سه نفری که همشهری و ایران می‌خواندند محدود شد و البته آن همکار یالثارات و شلمچه‌خوان! بله کنفرانس برلین و تعطیلی فله‌ای مطبوعات در آن زمان رخ داد. تقریباً یکی دو ماه بعد دیگر کسی در اتاق روزنامه نمی‌خواند!

منیرو روانی‌پور یکی از مدعوین کنفرانس بود و تعدادی از داستان‌های این مجموعه با سفر ایشان به آلمان ارتباط دارد. خواندن این داستان‌ها مرا به فضاهای مختلفی برد (از جمله فضای بالا!)....

این مجموعه‌ حاوی 14 داستان کوتاه است که محوری‌ترین مضمون مشترک آنها از نظر من غربت بود. غربت در خانه و خارج از خانه... در داخل و خارج از وطن! زن داستان کافه‌چی در خانه‌اش غریب است و یا نویسندگان حاضر در داستان‌های دیدار و یا مویه‌کنندگان برای نویسنده‌ی ناپدید شده در داستان کشتی‌شکستگان... اما داستانهایی که پایی در آلمان دارند این مفهوم را عمیق‌تر به ذهن خواننده فرو می‌کنند و ترکیباتی همچون غربت و هویت، غربت و فراموشی، غربت و فروپاشی، غربت و توهم در ذهن به وجود می‌آورد.

داستان‌های نیمه اول مجموعه بیشتر شامل فضاهای واقعی هستند و داستان‌های نیمه دوم در مرز توهم و واقعیت در نوسان هستند. من نیمه‌اولی‌ها را بیشتر پسندیدم. در خصوص هر کدام از داستانها در ادامه مطلب مختصری خواهم نوشت.

*******

مشخصات کتاب من:نشر قصه، چاپ دوم 1381، تیراژ 3300 نسخه، 143 صفحه (تفاوت تیراژ آن روزها با این روزها خود حاکی از سر درون است!)

پ ن 1: نمره کتاب از نگاه من 3 از 5 است.

 

ادامه مطلب ...

آشفته حالان بیداربخت غلامحسین ساعدی

مجموعه ای از ده داستان کوتاه از مرحوم غلامحسین ساعدی که زمان نگارش آنها از سال 1340 تا سال 1360 می باشد. از ایشان قبلن مجموعه ترس و لرز را خوانده بودم (اینجا).

وقتی هر ده داستان را در کنار هم یک مرور سریع بکنیم می بینیم وجه اشتراک بیشتر آنها تمثیلی بودن و اشاره داشتن به شرایط امنیتی حاکم بر جامعه می باشد که دومی خود به نوعی نویسندگان را به سمت اولی سوق می دهد. بهترین تمثیلی که من ِ خواننده را به خود جذب کرد تمثیل "تمیز کردن خانه" است که با توجه به تعدد کاربردش به نظر می رسد جایگاه ویژه ای نزد نویسنده داشته است.

تمیز کردن

اصولن تمیز کردن فعالیتی است که موجب می شود کیفیت زندگی افزایش پیدا کند و به همین خاطر است که زن و شوهر جوان داستان چهارم و احتمالن همه ما یکی از معیارهای اساسی مان در مورد خانه همین تمیز بودن آن است.اما تمیز کردن های به کار برده شده در داستانها اقسام متفاوتی دارد که با هم مرور می کنیم:

در داستان اول وقتی ماموران امنیتی وارد خانه سمندر می شوند شروع به تفتیش می کنند و هر گونه مورد مشکوکی را جمع آوری می کنند و داخل یک گونی می ریزند و در نهایت چند گونی با خود بیرون می برند که محتویات آن واقعن برای ما خنده دار است اما وقتی "متهم" و "محکوم" دو لغت جداگانه ای هستند که مصداق یکسانی دارند و اصولن وقتی ماموریت مامور تهیه مدرک برای محکومیت متهم باشد طبیعتن یک "موش کوکی" هم می تواند مدرک جرمی در حد "بمب ساعتی" باشد. از موضوع پرت نشویم!...ماموران به جمع آوری این مدارک از خانه ها "تمیز کردن" می گویند، نشان به آن نشان که این تمیز کردن منجر به ایجاد آرامش در جامعه می شود!

در همین داستان اول، اسکندر در بخش پایانی خودش به پیشواز تمیز کردن خانه اش می رود تا گزک دست کسی ندهد کاری که دوستان رضوی در داستان نهم همگی انجام می دهند.

در داستان "خانه باید تمیز باشد" تمیز کردن به نوعی تمثیلی است از نابود کردن همه زشتی ها و پلشتی های اجتماعی موجود...شاید برای زن و شوهر جوانی که برای سه روز به ماه عسل آمده اند بهترین انتخاب بعد از مواجه شدن با وضعیت خانه مذکور، رفتن به مسافرخانه یا هتل بود (مثل ما آدم ها که دو روز در این دنیا زندگی می کنیم و گاه عاقلانه ترین انتخاب این است که بزنیم به چاک مهاجرت) اما مرد این داستان که نمونه ایست از آرمانگرایان دهه چهل و پنجاه، آستین بالا می زند تا خانه را تمیز کند و تقریبن اکثر زمان ماه عسلش را (بخوانید دوران جوانی) صرف مبارزه برای تمیز کردن خانه می کند...این نگاه آرمانی در داستان هفتم (پادگان خاکستری) هم دیده می شود؛ جایی که طوفان کویری شروع می شود و همه چیز را با خودش می برد و تمیز می کند و این تمیزی موجب احساس آرامش می شود.

البته این که تمیز کردن های اینچنینی واقعن منجر به تمیزی می شود خود بحث دیگری است اما عجالتن در دو داستان متاخرتر این مجموعه با این واقعیت مواجه می شویم که: اولن آسمان تیره تر و هوا کثیف تر شده است و دومن تمیزی خانه به قدر نیم بوسه ای نیز دوام نیاورده است.

تعصب فرمانده پادگان در داستان ششم (صداخونه) بر تمیزی پرچم و یا کوشش رابرت برای تمیز کردن خانه قبل از ورود شارلوت در داستان دوم نیز قابل توجه است.

***

در ادامه مطلب مختصری به داستانهای این مجموعه اشاراتی شده است.

مشخصات کتاب من: انتشارات نگاه، چاپ اول 1388 ، تیراژ3000 نسخه، 272 صفحه، 4500 تومان


ادامه مطلب ...

آلیس یودیت هرمان


این کتاب چه رمان باشد چه نباشد مجموعه ایست شامل پنج داستان که یک شخصیت محوری به نام آلیس دارد و در هر پنج داستان "مرگ" مضمون اصلی است. در مورد رمان بودن یا نبودنش من نظر خود نویسنده را می پسندم که معتقد است این کتاب مجموعه داستان است!

می توان برای معرفی این کتاب در مورد مرگ و انتظار آمدن و نیامدنش و غافل و ناغافل آمدنش نوشت، می توان در مورد نسل های جدید آلمان و تاثیرگذاری نوع جهان بینی و اعتقاداتشان در زندگی و ردیابی آن در این داستانها نوشت و یا می توان به طنز به شباهت های ایران و آلمان از زاویه مرگ مردها نوشت (چون در هر پنج داستان کسی که می میرد یا مرده است یک مرد است) و نتیجه گرفت که زن مظهر زندگی است و مرد نمادی از مردگی!(کلمات فارسی چه قرابتی دارند!)...

می توان در معرفی کتاب از نثر خاص نویسنده در حذف افعال و کلمات زائد و غیر زائد نوشت و از سردی و خاکستری بودن فضای داستانها و ارتباط آن با تم داستان ها که مرگ است نوشت و البته امکانات دیگری که جلوی روی ماست... راهی که من انتخاب می کنم از زاویه حضور حشرات و بالاخص عنکبوت در داستانهاست! قبل از ورود به حشرات مختصری از هر داستان که به نام یک مرد نام گذاری شده است می آورم:

میشا دوست پسر سابق آلیس است که به علت سرطان در بیمارستانی در شهری کوچک بستری شده و در حال احتضار است. همسرش مایا که از نگهداری همزمان کودک خردسالش و رفت و آمد به بیمارستان مستاصل شده است با آلیس تماس می گیرد و از او می خواهد که برای آخرین دیدار با میشا و کمک به مایا در نگهداری بچه بیاید. آلیس می آید و...

کنراد پیرمرد هفتاد ساله ایست که با همسرش لوته در ویلایشان کنار دریاچه ای در ایتالیا زندگی می کنند و از آلیس دعوت کرده اند که به همراه دوستانش به آنجا بروند. مسافران از راه می رسند اما کنراد که تب کرده است به بیمارستان می رود و...

ریشارد و همسرش مارگارت از دوستان آلیس هستند. ریشارد در حال احتضار است و با همسرش در مورد روز تدفین و نحوه مراسم برنامه ریزی دقیقی کرده اند. آلیس به دیدن آنها می رود و...

مالته عموی آلیس است که یک ماه قبل از به دنیا آمدن آلیس در چهل سال قبل و در سن بیست و سه سالگی خودکشی کرده است و حالا آلیس با فریدریش معشوق عموی همجنسگرای خود قرار ملاقات گذاشته است و به دیدار او می رود...

رایموند همسر آلیس که به تازگی از دنیا رفته است(یک سال بعد از مرگ ریشارد) و آلیس مشغول جمع کردن وسایل اوست و این عمل به نوعی حفاری در خاطرات مشترک منجر می شود و این کندوکاو به کشف جدیدی منجر نمی شود جز این واقعیت که رایموند مرده است و...

***

یودیت هرمان از نویسندگان نسل جدید ادبیات آلمان است که از آثارش مجموعه "این سوی رودخانه اُدر" و "آلیس" و "خانه تابستانی بعدا" و چند داستان کوتاه دیگر به فارسی ترجمه شده است. این کتاب را آقای محمود حسینی زاد ترجمه و نشر افق آن را منتشر کرده است.

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ نشر افق (با همان سیستم گرفتن امتیاز از ناشر اصلی و کپی رایت), مترجم محمود حسینی زاد, چاپ چهارم, 171 صفحه, تیراژ 2500نسخه, 7000تومان

پ ن 2: همه مشغول جام جهانی هستند... فوتبال جنگ است، دفاع ِمقدس نیست!!


 

ادامه مطلب ...

ارواح مرطوب جنگلی محسن حکیم معانی

مجموعه ای از 13 داستان کوتاه که هیچ ارتباطی با هم ندارند و صرفن طبع آزمایی نویسنده در سبک ها و ژانرهای مختلف است.هم داستان رئالیستی داریم در این مجموعه و هم داستان سورئال, هم مدرن هم پست مدرن... چینش داستان ها هم هیچ علتی ندارد جز سلیقه من!! یعنی هرچه از ابتدا به سمت انتهای مجموعه می رویم (حالا با کمی بالا و پایین) داستانها به نظرم ضعیف تر می شوند. داستان اول (همیشه سرباز) به نظرم بهترین داستان مجموعه است و داستان یازدهم(گاهی حتی یک اتفاق ساده) و سیزدهم(مرگ مولف و مولفه و تالیف) ضعیف ترین آنهاست. البته من شاخص خوبی برای سنجش کیفیت نیستم چون دارم کم کم به این باور می رسم که "مجموعه داستان کوتاه" چیزی نیست که مورد علاقه من باشد...


 

ادامه مطلب ...