میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

وردی که بره‌ها می‌خوانند – رضا قاسمی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مرحوم ماتیا پاسکال - لوئیجی پیراندلو

راوی اول‌شخص داستان با بیان دو مقدمه به سراغ روایت می‌رود. در مقدمه‌ی اول خودش را با عبارت «من ماتیا پاسکال هستم.» معرفی و عنوان می‌کند زمانی که نتوانیم همین عبارت ساده را بیان کنیم پی به اهمیت آن می‌بریم. راوی زمانی به عنوان کتابدار از طرف شهرداری در یک کلیسای کوچک مشغول به کار بوده است. وضعیت نگهداری از کتاب‌ها به‌گونه‌ایست که نشان می‌دهد راوی اهمیتی به کتاب و نوشتن نمی‌دهد اما بواسطه سرگذشت عجیبی که از سر گذرانده است در همان مکان مشغول نوشتن این روایت است و توصیه می‌کند این نوشته‌ها بعد از گذشت 50 سال از «سومین و آخرین مرگ قطعی‌» او خوانده شود! این حرف طبعاً ما را کنجکاو می‌کند تا بدانیم چگونه یک راویِ حی و حاضر از دو بار مرگ خود سخن می‌گوید.

*****

من و شاید نسل ما با فیلمی که بر اساس داستان کوتاه «خمره» ساخته شد با این نویسنده آشنا شدیم؛ استادکاری که برای بندزدن یک خمره بزرگ که متعلق به یک فرد ثروتمند خسیس بود وارد خمره شد و آن را تعمیر و نهایتاً نمی‌توانست بدون شکستن آن از آن خارج شود، کاری که صاحب خمره به آن راضی نمی‌شد و...

لوئیجی پیراندلو در سال 1867 در خانواده‌ای ثروتمند در سیسیل به دنیا آمد. پدرش معدن‌دار بود اما بر اثر حادثه‌ای طبیعی دچار ورشکستگی شد و خانواده به ورطه‌ی فقر و تنگدستی افتاد. لوئیجی در سال 1887 برای تحصیل در رشته ادبیات وارد دانشگاه رم شد. او که طبع شعر داشت اولین دفتر شعر خود را با عنوان «درد مطبوع» در 22 سالگی منتشر کرد. پس از فارغ‌التحصیلی به آلمان رفت و در رشته زبانشناسی در دانشگاه بن دکتری گرفت. بعد از بازگشت به ایتالیا به روزنامه‌نگاری و تدریس مشغول شد و در عین‌حال نخستین رمان خود را با عنوان «مطرود» در سال 1893 و اولین مجموعه داستان کوتاه خود را در سال 1894 به چاپ رساند. دو سال بعد نخستین نمایشنامه خود را نوشت. جنگ جهانی اول و مصائب آن گویا خلاقیتش را به کار انداخت و تعداد زیادی نمایشنامه در آن دوره منتشر کرد. شهرت در سال 1921 و پس از انتشار نمایشنامه «شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده» به سراغ او آمد. از آثار مطرح این نویسنده می‌توان به مرحوم ماتیا پاسکال (1904)، هانری چهارم (1922)، یکی هیچ‌کس صدهزار (1926) اشاره کرد که این آخری در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. او که یکی از تأثیرگذاران در عرصه نمایشنامه‌نویسی در قرن بیستم است در سال 1934 موفق به دریافت جایزه نوبل گردید. این استاد سبک‌شناسی دانشگاه رم در سال 1936 از دنیا رفت.

مشخصات کتاب من: ترجمه بهمن محصص، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم1397، شمارگان 1000 نسخه، قطع جیبی 290 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A (نمره در سایت گودریدز 4 و در سایت آمازون 4.1) 

پ ن 2: نام نویسنده در فارسی هم پیراندلو و هم پیراندللو ذکر شده است. من هم هر دو را به کار بردم!

پ ن 3: کتاب‌های بعدی که در موردشان خواهم نوشت «سمفونی مردگان» و «موشها و آدمها» هستند.

 


ادامه مطلب ...

ما - یوگنی زامیاتین

«ما» در ابتدای دهه‌ی 1920 نگاشته شده و آرمانشهری را در بیش از هزار سال بعد به تصویر کشیده است. در این فاصله جنگ‌های طولانی رخ داده و فقط حدود 0.2 مردم زمین زنده مانده‌اند که بخش اعظم آنها در «یکتاکشور» و تحت لوای حکومت «نیکوکار» کبیر زندگی می‌کنند. این کشور با دیواری شیشه‌ای از نقاط دیگر این کره‌ی خاکی جدا شده؛ مناطقی که در آنها ظاهراً تعداد اندکی انسان در وضعیت بدوی زندگی می‌کنند. اما در یکتاکشور همه‌چیز بر مدار علم و علی‌الخصوص ریاضیات قرار گرفته است تا آحاد این ملت به سعادت و خوشبختی رهنمون شوند!

در این آرمانشهر، آدم‌ها اسمی ندارند و هرکس با یک کد مشخص می‌شود. لباس‌ها متحدالشکل است، خانه ها یکسان هستند و از شیشه‌ ساخته شده‌اند بنحوی‌که حرکات همه در پیش چشم ناظرین و پاسداران قرار دارد. برنامه‌ی زندگی مردم تقریباً به‌صورت کامل در «جدول ساعات» مشخص شده است؛ سرِ ساعت بیدار می‌شوند و سرِ ساعت به محل کار می‌روند و غذا می‌خورند و به پیاده‌روی اجباری می‌روند و مطابق برنامه در کلاس‌های آموزشی شرکت می‌کنند. خلاصه اینکه همه‌چیز خط‌کشی شده و مشخص است حتی روابط جنسی... میزان این روابط نیز بر اساس آزمایش‌های پزشکی برای هر فرد معین شده است و آنها می‌توانند بر اساس کوپن‌هایی که دارند شرکای جنسی خود را انتخاب کنند. میلیون‌ها آدم بر اساس جدول ساعات زندگی می‌کنند؛ جدولی که فقط اندکی از آن به خواست شخصی افراد تعلق دارد و امید می‌رود که به زودی این ساعات محدود شخصی نیز فرموله و مشخص گردد. در این دنیای آرمانی فردیت محلی از اعراب ندارد و همگی «من»ها در «ما» مستحیل شده است.

«ما» مجموع نوشته‌هایی است که شخصیت اصلی داستان با نام D-503 در چهل فصل کوتاه روی کاغذ می‌آورد. او ریاضیدانی است که بر روی ساخت سفینه‌ای فضایی به نام «انتگرال» کار می‌کند. قرار است انتگرال به زودی به فضا برود و برخی مجهولات باقی مانده را حل کند:

«کلمه‌به‌کلمه اعلامیه‌ای را که امروز در روزنامه رسمی یکتا‌کشور به چشم می‌خورد، رونویسی می‌کنم:

ساخت انتگرال ظرف صدو‌بیست روز به پایان خواهد رسید. ساعت پرشکوه و تاریخی پرواز اولین انتگرال به فضا فرا می‌رسد. هزار سال پیش نیاکان قهرمان شما تمام جهان خاکی را مطیع قدرت یکتا‌کشور ساختند. شاهکار شما افتخارآمیزتر خواهد بود. شما با کمک انتگرالِ شیشه‌ای آتشین دَم، معادله‌ی کائنات را حل خواهید کرد. شما، موجودات ناشناس سایر کُرات را - که شاید هنوز در وضع بدوی آزادی به سر می‌برند - به زیر یوغ پرخیر عقل خواهید کشاند. اگر نخواهند درک کنند که ما برای آنان سعادتی می‌آوریم که از لحاظ ریاضی خطاناپذیر است، وظیفه‌مان خواهد بود که ایشان را مجبور به زندگی باسعادت سازیم. اما پیش از آن که دست به اسلحه ببریم، از قدرت کلمات استفاده خواهیم کرد.

بنابراین، به نام نیکوکار به تمام اعداد یکتا کشور اعلام می‌داریم:

هر کس استعداد چنین کاری را در خود می‌بیند، باید به تصنیف تراکت، چکامه، بیانیه، شعر یا سایر آثاری که در تجلیل زیبایی و عظمت یکتا‌کشور باشد، بپردازد.

این اولین محموله‌ای خواهد بود که انتگرال حمل خواهد کرد. زنده باد یکتا‌کشور، زنده باد اعداد، زنده باد نیکوکار!»

راوی می‌خواهد پیرو همین اطلاعیه چیزهایی بنویسد تا با انتگرال به فضا بفرستد. او تلاش می‌کند آنچه را که می‌بیند و می‌اندیشد به رشته تحریر درآورد. البته با عنایت به اینکه این نوع نگارش در چنان فضایی کاری خلافِ عادت و به‌نوعی نقض غرض است، همان ابتدا راوی تأکید می‌کند چیزهایی که من می‌اندیشم همان است که «ما» می‌اندیشیم و دقیقاً به همین دلیل، عنوان نوشته‌هایش را «ما» می‌گذارد. طبعاً همین میزان اندیشیدن موجبات تمایز و قوام یافتن فردیت را فراهم می‌آورد و با ورود فردی مؤنث به داستان و قدرت گرفتن تخیل و احساسات در راوی، این امر تشدید می‌شود و تناقضات و کشمکش‌هایی شکل می‌گیرد که داستان را پیش می‌برد و...

*****

یوگنی زامیاتین در سال 1884 در منطقه لبدیان روسیه به دنیا آمد. در سال 1905 در دوران دانشجویی به واسطه پاره‌ای فعالیت‌های سیاسی و انقلابی دستگیر و پس از طی نمودن دوران زندان از پایتخت تبعید شد. پس از مدتی به سن‌پترزبورگ بازگشت و توانست ضمن ادامه تحصیل (رشته مهندسی کشتی) داستان‌هایی بنویسد که مورد توجه منتقدین و نویسندگانی همچون ماکسیم گورکی قرار بگیرد. پس از انقلاب خیلی زود از روند وقایع احساس خطر کرد. «ما» محصول این دوران است و نسخه اولیه آن در کمیته انقلابی مربوط به نویسندگان خوانده شد و مورد انتقاد قرار گرفت و اجازه چاپ نیافت. پس از آن نویسنده همواره زیر فشار و حمله منتقدین و نویسندگانِ رسمی! و جماعتی بود که تحت لوای انقلابی بودن به خود اجازه هر کاری می‌دادند. به‌مرور امکان هرگونه فعالیت ادبی از او سلب شد. در سال 1931 طی نامه‌ای به استالین ضمن بیان مشکلاتش خواستار مجوز خروج از کشور شد که با وساطت گورکی این امر میسر شد و او به پاریس رفت. دور شدن از وطن چندان به مزاج او سازگار نیافتاد و زامیاتین در سال 1937 در سن 53سالگی از دنیا رفت.

«ما» در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. این کتاب دو مرتبه به فارسی ترجمه شده است؛ بهروز مشیری (1352) و انوشیروان دولتشاهی (1379) ... البته هر دو نایاب هستند و من این کتاب را خوشبختانه در کتابخانه‌ یافتم.

...................

مشخصات کتاب: ترجمه انوشیروان دولتشاهی، نشر دیگر، 266صفحه، چاپ اول 1379، شمارگان 2200 نسخه

پ ن 1: نمره من به داستان 4.3 از 5 است. گروه B (نمره در سایت گودریدز 3.94 نمره در سایت آمازون 4)

پ ن 2: بر اساس آرای اخذ شده در انتخابات قبلی، برنامه‌های بعدی به ترتیب «مردی که همه‌چیز همه‌چیز همه‌چیز داشت» از آستوریاس و «زندگی واقعی آلخاندرو مایتا» از یوسا خواهد بود.

 

ادامه مطلب ...

من ژانت نیستم - محمد طلوعی

معمولاً در مجموعه‌های داستان کوتاه ایرانی یا ترجمه شده به فارسی رسم بر این است که اسم یکی از داستان‌ها بر جلد کتاب و مجموعه نقش می‌بندد به عنوان مثال: آشفته حالان بیداربخت از مرحوم غلامحسین ساعدی، آذر ماه آخر پاییز از ابراهیم گلستان و... البته مواردی هستند که عنوان مجموعه را مستقل انتخاب می‌کنند و اتفاقاً این عنوان مستقل همانند نخ تسبیح، داستان‌های مجموعه را به هم وصل می‌کند همانند: یوزپلنگانی که با من دویده‌اند از مرحوم بیژن نجدی، آویشن قشنگ نیست از حامد اسماعیلیون و... اما به طور غریزی دست‌اندرکاران حوزه نشر دوست دارند نام یکی از داستان‌های مجموعه را (که البته واجد شرایط باشد!) برای عنوان کتاب انتخاب کنند، نمونهٔ منحصر به فردی که در این زمینه برای تائید مدعایم می‌آورم مجموعه «نُه داستان» سلینجر است که در ایران با عنوان دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم به چاپ رسیده است و فی‌الواقع چون عنوان اصلی و عناوین داستان‌ها هیچ‌کدام باب میل نبوده است، اسم یکی از داستانها را تغییر داده و یک عنوان «شاخ!» برای آن در نظر گرفته و این عنوان را بر روی جلد نشانده‌اند.

با این مقدمه برویم به سراغ این مجموعه، که از مجموعه‌های تحسین‌شده در ابتدای دهه‌ی حاضر است. با رویکرد انتخاب عناوین یکی از داستان‌ها برای مجموعه به نظر می‌رسد علیرغم وجود اسامی هوشمندانه و جذاب (داریوش خیس، نصفِ تنورِ محسن، لیلاج بی‌اوغلو، تولد رضا دلدار نیک و...) هیچکدام آن مختصات لازم برای نشستن بر روی جلد را نداشته‌اند به غیر از همین عنوانی که انتخاب شده که از قضا کوتاه‌ترین و شاید ساده‌ترین داستان مجموعه است. عنوان من ژانت نیستم، علاوه بر جذابیت‌های ظاهری و آن اِلمان‌هایی که ناشران دوست‌دارند، ابتدا به ساکن مخاطب را با مسئله هویت مواجه می‌کند... قضیه‌ای که می‌تواند نقش نخ تسبیح را برای این مجموعه بازی کند.

این مجموعه داستان کوتاه شامل هفت داستان است که مطابق شواهد و قراین همگی توسط یک راوی اول شخص مشترک روایت می‌شود به همین سبب می‌توان اشتراکاتی در آنها یافت و به نوعی آنها را به یکدیگر مرتبط کرد.

من چه کسی هستم!

من و شما به فراخور موقعیت، خودمان را با هویت‌های مختلفی معرفی می‌کنیم؛ گاهی در قالب محل تولد (من تهرانی هستم، من رشتی هستم و ...)، گاهی در قالب محل تحصیل، گاهی در قالب تیم مورد علاقه، گاهی در قالب شغل، گاهی در قالب نقش‌مان در خانواده، گاهی در قالب انتساب خودمان به یک نام خانوادگی دارای اعتبار و هویت‌هایی از این دست. ما در واقع با قرار دادن خودمان در این قالبها و گروه‌ها و بیان مؤلفه‌هایی از این دست خودمان را تعریف می‌کنیم... تعریفی که یکی از کارکردهای آن تمایز خود از دیگری است.

سوال «من کی‌ام؟» در داستان «داریوش خیس» از آن سوالات ازلی ابدی است که در پاسخ، ما تلاش می‌کنیم به کمک شباهت‌ها و تفاوت‌های خودمان با دیگران، تصویری از خودمان ارائه دهیم. طبعاً در این تصویر فقط خودمان نیستیم که نقش داریم. حال اگر به هر دلیلی نتوانیم پاسخ رضایت‌بخشی به این سوال پیدا و ارائه کنیم باصطلاح دچار بحران هویت می‌شویم که از تبعات آن ناامیدی و افسردگی است.

اریک اریکسون روان شناس آلمانی- آمریکایی، اسکاندیناویایی الاصل! که به واسطه ابداع و کاربرد اصطلاح بحران هویت معروف است در این خصوص چنین می‌گوید: «فردی که قادر به یافتن ارزش های مثبت پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خود نیست، ایده‌آل‌هایش به هم می‌ریزد. چنین فردی که از فروپاشی هویت رنج می‌برد، نه می‌تواند ارزش های گذشته خود را ارزیابی کند و نه صاحب ارزش‌هایی می‌شود که به کمک آن‌ها بتواند آزادانه برای آینده برنامه ریزی نماید.»

در ادامه مطلب سعی می‌کنم این مقدمه را به داستان‌ها بچسبانم و خیلی مختصر در مورد آنها بنویسم. اما همینجا یاد یک لطیفه واقعی یا نمی‌دانم واقعیت لطیف افتادم! چند دهه قبل فرد یا افرادی مدعی شده بودند که اگر رادیو تلویزیون به مدت 24 ساعت در اختیارشان باشد تمام مشکلات هویتی را رفع و رجوع خواهند کرد و... به این لطیفه‌ها نباید خندید... مشکل در ادعای فرد یا برخی از افراد نیست، جلوی ادعای افراد را نمی توان گرفت... مشکل در قبول این ادعاها توسط جمع است.

*****

محمد طلوعی متولد ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ در رشت است (با این وصف در ایام تولد ایشان هم هستیم و به ایشان تبریک می‌گویم). اولین مجموعه شعر خود را با عنوان خاطرات بندباز در ۱۳۸۲ منتشر کرد. نخستین رمان او، قربانی باد موافق در سال ۱۳۸۶ منتشر و برندهٔ پنجمین جایزه ادبی «واو» یا رمان متفاوت سال گردید. در اسفند ۱۳۹۱ نیز مجموعه داستان «من ژانت نیستم» برندهٔ دوازدهمین جایزه ادبی گلشیری شد. از دیگر آثار او می‌توان به تربیت‌های پدر، آناتومی افسردگی و هفت گنبد اشاره کرد.

مشخصات کتاب من: نشر افق، چاپ سوم 1393، تیراژ 1500 نسخه، 96 صفحه

پ ن 1: نمره من به مجموعه 3.6 از 5 است. گروهB (در گودریدز 3.2).

پ ن 2: حُسن انتخابات کتاب این بود که لااقل نظم مطالب را حفظ می‌کرد و از تنبلی و سکون من جلوگیری می‌کرد!

پ ن 3: به نظرم طرح روی جلد این کتاب با نثر جزئی‌نگر نویسنده انطباق ندارد. به نظر دوستانی که کتاب را خوانده‌اند این طرح چطور است؟

 

ادامه مطلب ...

زن فرودگاه فرانکفورت - منیرو روانی‌پور

هفته اولی که مشغول به کار شدم صبح‌ها با چنین صحنه‌ای در اتاق کارمان روبرو می‌شدم: همکاران دورتادور یک میز می‌نشستند و تند‌تند لقمه‌های صبحانه را فرو می‌دادند و همزمان نگاهشان روی مطالب روزنامه بالا و پایین می‌شد. بیست دقیقه برای صبحانه وقت داشتیم و بعد باید از اتاق خارج می‌شدیم و هرکس به سر کار خودش می‌رفت. هرکس روزنامه‌ی خودش را داشت. دو سه نفر صبحِ‌امروز، چند نفری هم عصرِ آزادگان و آفتاب امروز و آریا و فتح و بیان و آزاد و امثالهم، دو سه نفر همشهری و ایران و ... و یک نفر هم یالثارات. دوازده نفر بودند. من که تازه‌وارد و سیزدهمین نفر بودم فقط نظاره‌گر همکاران بودم... نه صبحانه و نه روزنامه؛ چون صبح‌ها قبل از حرکت، صبحانه‌ای که مادر پیش از بیدار کردن من آماده می‌کرد را می‌خوردم و چون مشترک روزنامه بودم باید تا عصر صبر می‌کردم تا عصر آزادگان به درِ خانه برسد! فضای جالبی بود، تقریباً به همین کیفیتی که سر آدم‌ها الان داخل گوشی‌هایشان می‌رود آن زمان داخل روزنامه می‌رفت... اما این کجا و آن کجا!

این تصویر البته چندان نپایید و هفته دوم جماعت روزنامه‌خوان به آن دو سه نفری که همشهری و ایران می‌خواندند محدود شد و البته آن همکار یالثارات و شلمچه‌خوان! بله کنفرانس برلین و تعطیلی فله‌ای مطبوعات در آن زمان رخ داد. تقریباً یکی دو ماه بعد دیگر کسی در اتاق روزنامه نمی‌خواند!

منیرو روانی‌پور یکی از مدعوین کنفرانس بود و تعدادی از داستان‌های این مجموعه با سفر ایشان به آلمان ارتباط دارد. خواندن این داستان‌ها مرا به فضاهای مختلفی برد (از جمله فضای بالا!)....

این مجموعه‌ حاوی 14 داستان کوتاه است که محوری‌ترین مضمون مشترک آنها از نظر من غربت بود. غربت در خانه و خارج از خانه... در داخل و خارج از وطن! زن داستان کافه‌چی در خانه‌اش غریب است و یا نویسندگان حاضر در داستان‌های دیدار و یا مویه‌کنندگان برای نویسنده‌ی ناپدید شده در داستان کشتی‌شکستگان... اما داستانهایی که پایی در آلمان دارند این مفهوم را عمیق‌تر به ذهن خواننده فرو می‌کنند و ترکیباتی همچون غربت و هویت، غربت و فراموشی، غربت و فروپاشی، غربت و توهم در ذهن به وجود می‌آورد.

داستان‌های نیمه اول مجموعه بیشتر شامل فضاهای واقعی هستند و داستان‌های نیمه دوم در مرز توهم و واقعیت در نوسان هستند. من نیمه‌اولی‌ها را بیشتر پسندیدم. در خصوص هر کدام از داستانها در ادامه مطلب مختصری خواهم نوشت.

*******

مشخصات کتاب من:نشر قصه، چاپ دوم 1381، تیراژ 3300 نسخه، 143 صفحه (تفاوت تیراژ آن روزها با این روزها خود حاکی از سر درون است!)

پ ن 1: نمره کتاب از نگاه من 3 از 5 است.

 

ادامه مطلب ...