همانگونه که در پُست قبلی (اینجا) ذکر شد، پیشدرآمدِ رمان، متن کوتاهی است که فردی آکادمیک به نام جان ری جونیور نوشته است و در آن عنوان میکند که متن پیشِ رویِ خواننده، اعترافات خودنوشتی است که شخصی به نام «هامبرت هامبرت» آن را در زندان نوشته است. هامبرت قبل از آغاز محاکمه بهدلیل عارضه قلبی در زندان از دنیا رفته است و وکیلِ او این نوشتهها را مطابق وصیتنامهی هامبرت به این پروفسور داده است تا بتوان با تغییراتی آن را به چاپ رساند. بنا به تصریح ایشان متن نیاز به اصلاحات و تغییرات چندانی نداشته است که نشان از تسلطِ هامبرت بر ادبیات انگلیسی دارد.
هامبرت در سال 1910 در پاریس به دنیا آمده است. در سه سالگی مادرش را در اثر برخورد صاعقه از دست میدهد. پدرش هتلدار است و کودکیاش در رفاه میگذرد و زنانی که دور و بر پدرش هستند قربان صدقهاش میروند و دست نوازش بر سرش میکشند. در تابستان سال 1923 با دختری همسن و سال خود به نام آنابل آشنا میشود و این آشنایی اوج میگیرد اما هربار که میخواهد به وصل بیانجامد اتفاقی کوچک آنها را ناکام میگذارد. خیلی زود آنابل در اثر ابتلا به بیماری از دنیا میرود اما هامبرت هیچگاه نمیتواند او را فراموش کند و آمیختگی روحی او با آنابل تا سالها ادامه دارد. این واقعه بهزعم راوی و احتمالاً برخی روانکاوان موجب میشود گسلی در زندگی هامبرت پدید بیاید. بخشی از وجود او در این سوی گسل به حیات خود ادامه میدهد (مدرسه را به پایان میرساند و به دانشگاه میرود و...) اما بخشی دیگر از وجود او در آن سوی شکاف باقی میماند بهنحوی که هامبرت در ارتباطات بعدی خود با زنان پیوسته در جستجوی آنابل است و نهایتاً اینچنین میشود که او نیاز جسمی و روحی خود را در دخترکان نوبالغی همچون آنابل جستجو میکند.
این جستجوها البته به واسطه محدودیتهای اجتماعی و قانونی خطرناک است و چنانچه او دست از پا خطا کند مجازاتهای سنگینی در انتظارش خواهد بود. از این زاویه هامبرت خودش را فردی ترسو میداند اما یکبار که احساس شجاعت میکند در پی یک آگهی تبلیغاتی برای ارضای نیاز ویژه خود سر از بازار سیاه و غیررسمی درمیآورد و با گروهی زورگیر روبرو میشود و از به عینیت رساندن تصورات ذهنیاش پشیمان میشود. برای اینکه در اثر فشارهای اینچنینی دچار دردسر نشود به فکر ازدواج میافتد. زنی لهستانیتبار به نام والریا را با توجه به رفتارهای کودکانهای که دارد انتخاب میکند. بعد از چهار سال زندگی مشترک، ارثیهای از طرف عمویش به او میرسد به شرط اینکه بنا به وصیت متوفی به آمریکا برود. والریا از رفتن به آمریکا استنکاف میکند و هامبرت پس از طلاق به تنهایی به آمریکا میرود. به مشاغلی از جمله انجام کارهای پژوهشی در ادبیات فرانسه برای دانشجویان انگلیسیزبان مشغول میشود اما فشارهای روانی-جنسی موجب میشود چند نوبت در آسایشگاه بستری شود.
نهایتاً تصمیم میگیرد برای تکمیل کارهای پژوهشیاش به شهری دورافتاده برود و در خانه پسرعموی یکی از کارمندان سابق عمویش مستقر شود. یکی از آیتمهایی که او را به این سفر ترغیب میکند آن است که این پسرعمو دختری 12 ساله دارد. پیش از رسیدن او خانهی پسرعمو در آتش میسوزد و میزبان از او میخواهد به خانه یکی از آشنایان به نام هیز برود. هامبرت که قصد بازگشت دارد در خانهی خانم هیز با دخترک دوازده سالهای روبرو میشود که به قول خودش انگار روح آنابل در او حلول یافته است. از بازگشت صرفنظر می کند و در آن خانه مستقر میشود و داستان او با این دخترک که لولیتا مینامدش آغاز میشود...
جرم هامبرت در اواخر این سرگذشتنامه برای ما مکشوف میشود و اگر این اعترافات نبود ریشههای ارتکاب این جرم بر همگان پوشیده میماند؛ ریشههایی که خود، جرمِ سنگینِ دیگری است و به همین دلیل هامبرت تأکید دارد که این نوشتهها بعد از مرگ خودش و ... به چاپ برسد. این سرگذشتنامه چنان چندوجهی و لایهلایه از کار درآمده است که بعید میدانم هیچ خواننده یا قاضی عادلی با یک بار خواندن آن بخواهد حکمش را صادر کند! راز جذابیت کتاب علیرغم موضوع دهشتناک آن در همین نظم و دقت و پیچیدگی سرگذشتنامه است.
در ادامه مطلب تلاش شده است با برخی وجوه داستان زورآزمایی شود.
*****
ترجمهی خانم پدرامنیا تقریباً اولین و تنها ترجمه این کتاب است. خوشبختانه ترجمه مرحوم ذبیحالله منصوری را داشتم و... مقایسه که نه!... مقداری از آن را خواندم. میتوان آن کتاب را برداشتهای ایشان از رمان ناباکوف دانست. تاکنون دو نسخه سینمایی بر اساس این رمان ساخته شده است: استنلی کوبریک (1962) و آدریان لین (1997) که طبیعتاً این دو نسخه هم برداشتهایی از کتاب هستند!
................
مشخصات کتاب من: ترجمه اکرم پدرامنیا، نشر زریاب (افغانستان)، تابستان1393
پ ن 1: نمره من به کتاب 5 از 5 است. گروه B (نمره در سایت گودریدز 3.9 در سایت آمازون 4.1 ).
پ ن 2: توصیه من این است که در خوانش اول به ارجاعات و پینوشتهایی که مترجم محترم زحمت گردآوری آن را کشیده است مراجعه نکنید چون ممکن است در همان ابتدا برخی از جذابیتهای داستان را از بین ببرد اما مراجعه به آنها در خوانش دوم لازم و واجب است. البته چندتا از آنها مثل ص123 و ص357 اشتباه است.
پ ن 3: بازخوردهای اولیه و برچسبهایی که به این داستان خورده است را همه شنیدهایم... یک نمونهی سادهاش نظر سردبیر نشریه ساندی اکسپرس لندن است که آن را «پورنوگرافی محض» خواند. در نوشتههای مختلف درخصوص تأثیرگذاری این داستان عنوان میشود که در حال حاضر به دختران نوبالغ افسونگرِ و چه و چه، لولیتا میگویند! که این فقرهی اخیر نشان میدهد چرا ناباکوف به دوبارهخوانی و چندبارهخوانی هر کتابی توصیه میکند و آه و افسوس میکشد!
ادامه مطلب ...
یک خانواده انگلیسی سنتی با نام خانوادگی هریتون را تصور کنید؛ مادری مقتدر که به تمام شئونات خانواده نظارت دارد و در امر تربیت تمام منسوبین به خانواده اهتمام ویژهای دارد تا بر نمای بیرونی خانواده کوچکترین خدشهای(به قول وزیر اسبق آموزش پرورش خطشهای) وارد نشود و همه چیز طبق روال استانداردهای خانواده در انگلستان (انگلستانِ سالهای ابتدایی قرن بیستم) پیش برود. حالا فرض کنید پسر ارشد خانواده بخواهد با کسی ازدواج کند که با معیارهای مادر نمیخواند! طبعاً مادر همه تلاشش را میکند تا این وصلت سر نگیرد و پس از سر گرفتن همه تلاشش را میکند تا عضو جدید خانواده خودش را مطابق معیارها تغییر دهد. این اتفاقات همگی قبل از شروع داستان رخ داده است و حتی پسر ارشد خانواده پیش از شروع روایت روی در نقاب خاک کشیده است و پس از مرگ او، این خانواده به هر ترتیبی، موفق شده است تا عروس خانواده (لیلیا) را در خانهای در نزدیکی خود اسکان دهد تا بتواند بر تربیت او و نوهی خانواده (ایرما) نظارت کافی داشته باشد.
داستان از جایی آغاز میشود که اعضای خانواده برای بدرقه لیلیا به ایستگاه راهآهن آمدهاند. قرار است لیلیا برای سفری یکساله به ایتالیا برود. خانواده از تدارک این سفر اهداف مختلفی دارد: اول اینکه با دور کردن لیلیا از انگلستان رابطه او با مرد جوانی به نام کینگکرافت گسسته و از لکهدار شدن اسم خانوادگی جلوگیری میشود. دوم اینکه با دور شدن لیلیا، تربیت ایرما به انحصار خانواده درمیآید. سوم اینکه در این مسافرت و در همراهی با یک دوشیزهی استاندارد (مطابق معیارهای خانواده) به نام کارولین ممکن است چیزهای مفیدی یاد بگیرد و رفتارش تصحیح شود. و در آخر با دیدن ایتالیا که نه فقط تفرجگاه که به منزلهی یک دانشگاه (به عقیده فیلیپ هریتون برادرشوهر لیلیا) محسوب میشود سطح فهم و شعورش بالا برود.
این مسافرت آغاز میشود اما جریانات مطابق اهداف از پیش تعیین شده پیش نمیرود و مشکلاتی اساسی رخ میدهد که همه هریتونها را تحت تأثیر خود قرار میدهد و...
*****
ادوارد مورگان فورستر (1879-1970) نویسنده انگلیسی است که عمده شهرتش به واسطه رمان گذری به هند و کارهایش در زمینه نقد ادبی است. نخستین اثر او همین کتاب است که در سال 1905 و در سن 26 سالگی منتشر شد. از میان 6 رمان و چند مجموعه داستان کوتاه او چهار اثر در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور داشت: گذری به هند، هواردز اند، اتاقی با یک منظره و همین کتاب؛ که البته در ورژنهای اخیر این لیست، کتاب حاضر از لیست خارج شده است. از آثار معروف او در زمینه رمان و نقد ادبی کتاب «جنبههای رمان» است که مجموعهای از سخنرانیهای او پیرامون رمان در کالج ترینیتی کمبریج میباشد.
مشخصات کتاب من: ترجمه شیرین تعاونی، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم 1380، تیراژ 2200 نسخه، 241 صفحه.
..................
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A (در سایت گودریدز 3.62 و در سایت آمازون 3.8 )
پ ن 2: کتابهای بعدی لولیتا (ناباکف) و بل آمی (گیدو مو پاسان) خواهد بود.
ادامه مطلب ...
«الین ریزلی» بانوی نقاش میانسالی است که در اوایل دهه هشتاد میلادی به شهر زادگاهش تورنتو، بازگشته است تا در نمایشگاهی که برای مرور آثار او ترتیب داده شده، شرکت کند. الین پس از ورود به شهر طبعاً وارد دنیای خاطرات کودکی و نوجوانی میشود و خواننده را همراه خود به سفری میبرد که ابتدای آن به سالهای جنگ دوم جهانی در تورنتو بازمیگردد. شهری که از آن نفرت دارد و در دوران جوانی از آن به همراه فرزند کوچکش فرار کرده است. او واقعاً دوست ندارد حتی برای یکی دو روز به آنجا برود... ولی انگار باید برود! این نمایشگاه تأثیری در فروش آثار او ندارد و همینطوری هم آثارش به فروش میرود اما علیرغم ترس و تردید، کششی مبهم به این سفر دارد. ترس و تردیدی که ریشه در کودکی او دارد. این سفر، سفری درونی و نوعی خودشناسی است. او به عمق زمان خیره میشود و چیزهایی را به سطح میآورد....
کتاب حاوی 15 بخش و 75 فصل است. فصل ابتدایی هر بخش در زمان حال روایت میشود و فصول بعدی به روایت گذشته میپردازد. هر بخش عنوانی دارد که این عناوین برگرفته از نامهایی است که الین بر نقاشیهای خود گذاشته است. عنوان کتاب هم نام یکی از تابلوهاست. البته این نامها به موضوعات مهم و تأثیرگذار دورههای مختلف زندگی او اشاره دارد. «چشم گربه» یک یادگاری از دوران کودکی است... یک یادگاری فراموش شده که به تازگی دوباره جلوی چشم آمده است و همانند کلیدی برای باز کردن برخی درهای بسته در ناخودآگاه عمل میکند. چشم گربه نوعی تیله یا سنگ مرمر با رگههای رنگی است... اگر برایتان سؤال پیش بیاید که بالاخره تیله یا سنگ مرمر؟ باید شما را به خواندن ادامه مطلب دعوت کنم!
******
ار این نویسنده مطرح کانادایی شش اثر در فهرست اولیه 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور داشت که البته در حال حاضر تعداد آنها به سه اثر کاهش یافته است: کفپوش، چهره پنهان، آدمکش کور، چشم گربه، سرگذشت ندیمه، عروس فریبکار (مواردی که زیر آن خط کشیده شده است موارد باقیمانده در لیست هستند).
مشخصات کتاب من: ترجمه سهیل سُمّی، انتشارات مروارید، چاپ اول تابستان 1390، تیراژ 1650 نسخه، 522صفحه
........................
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.8 از 5 است (در سایت گودریدز 3.93 و در آمازون 4.1). گروه B
پ ن 2: در این تعطیلاتی که گذراندیم دو نمایشنامه دایی وانیا (چخوف) و مجلس ضربت زدن (بهرام بیضایی) را خواندم و در مورد آنها خواهم نوشت. کتاب بعدی که شروع خواهم کرد لولیتا از ناباکوف خواهد بود.
ادامه مطلب ...
هنوز از حال و هوای پدرو پارامو خارج نشده بودیم که به همراه گراهام گرین دوباره به مکزیک بازگشتیم! این بار شاید چند سال بعد... گراهام گرین در سال 1938 به مکزیک سفر کرد و مدتی را در آن سرزمین زندگی کرد و این کتاب حاصل آن سفر است که در سال 1940 منتشر شد. به عنوان مقدمه برای ورود به فضای داستان، آشنایی مختصر با بخشی از تاریخ مکزیک خالی از لطف نیست.
مکزیک در سال 1821 پس از حدود سه قرن مستعمرهٔ اسپانیا بودن اعلام استقلال کرد و امپراتوری مکزیک برپا شد که البته خیلی زود در سال 1824 به نظام جمهوری تبدیل شد. این کشور (که از قضا پرجمعیتترین کشور اسپانیاییزبان محسوب میشود) زبان رسمی ندارد و به 63 زبان مختلف در آن صحبت میشود، لذا از همان بدو تأسیس یکی از عناصر پیوند دهنده مردمان این سرزمین پهناور، مذهب کاتولیک بوده است. این سرزمین پهناور البته در سال 1835 و پس از آن بخشهای وسیعی از خاک خود را (ایالت تگزاس و...) در مقابله با ایالات متحده از دست داده است اما هنوز هم از لحاظ وسعت در رده 11 جهان قرار دارد.
از سال 1876 تا سال 1911 رئیس جمهور پروفریو دیاز زمام امور را در دست داشت که اواخر حکومتش مصادف شد با تحرکات انقلابی که نهایتاً با استعفای ایشان انقلاب پیروز شد و فرانسیسکو مادرو زمام امور را به دست گرفت. مادرو دولت مستعجل بود و توسط ژنرال هوئرتا ساقط و سپس اعدام شد و این آغاز دوره خشونتبار انقلاب مکزیک است. هوئرتا نهایتاً توسط ائتلاف انقلابیون پرآوازهای همچون امیلیانو زاپاتا، پانچو وییا، کارانزا و اوبرگون ساقط شد و کارانزا به ریاست جمهوری رسید. در سال 1917 قانون اساسی جدید که از قضا در آن مایههای محدود کننده قدرت کلیسا دیده شده بود به تصویب رسید. پس از آن، کارانزا توانست زاپاتا را از قطار انقلاب پیاده کند، اما خودش هم نتوانست مدت زیادی سوار قطار باقی بماند! پس از ترور کارانزا در سال 1920، ژنرال اوبرگون به ریاست جمهوری رسید و پس از او پلوتارکو الیاس کالس... در این زمان بود که قوانین محدودکننده کلیسا پیاده شد و اکثر کلیساها تعطیل و فعالیت کشیشها متوقف شد و در برخی نقاط کشیشها دستگیر و تیرباران شدند و انقلاب کریستروها و دست به اسلحه بردن کاتولیکها پیامد این تحرکات بود. ژنرال اوبرگون در انتخابات سال 1928 برای بار دوم به ریاست جمهوری برگزیده شد اما پیش از آغاز دورهاش توسط یک کاتولیک متعصب ترور شد. نقل است که این تروریست در پای چوبه اعدام فریاد viva cristo rey سر داد: زندهباد فرمانروایی مسیح!
با این مقدمه به داستان بازمیگردیم: روایت از یک بندر آغاز میشود، شخصیت اصلی داستان که یک کشیش است میخواهد با سوار شدن به کشتی خودش را از مهلکه برهاند... از قضای روزگار نام کشتی ژنرال اوبرگون است!... این کشیش چند ویژگی خاص دارد: اول اینکه آخرین کشیشی است که در این ایالت مانده است و فرماندار ماموریت ویژهای برای دستگیری او به رئیسپلیس داده است و یکی از افسران وظیفهشناس و غیرفاسد اداره پلیس با اختیارات ویژه این ماموریت را به عهده میگیرد. ویژگی دوم این کشیش، اعتیادش به الکل است که موجب شده است با لقب کشیش ویسکیخور در میان مردم شهرت یابد! از قضا در این دوره علاوه بر فعالیتهای مذهبی، خرید و فروش و مصرف مشروبات الکلی ممنوع است و مرتکبین آن به شدت مجازات میشوند. ویژگی سوم این کشیش، وظیفهشناسی اوست چنانکه در این سالهای اختفا و فرار (که ظاهراً هفت هشت سالی به طول انجامیده است) هرجا که توانسته است وظایف خود را از قبیل انجام مراسم عشای ربانی، غسل تعمید، شنیدن اعتراف و... انجام داده است و میدهد. ویژگی چهارم او احساس گناه است و دغدغههای ذهنی که در این زمینه دچار آن است... این کشمکشهای ذهنی به خوبی شخصیت او را برای خواننده قابل لمس میکند. البته ویژگیهای دیگری هم میتوان برای او برشمرد.
داستان در واقع روایت تعقیب و گریز این دو شخصیت وظیفهشناس است که طبعاً تمرکز روی شخصیت کشیش است. در ادامه مطلب بیشتر به داستان خواهم پرداخت.
*****
این کتاب یکی از برجستهترین کارهای گرین محسوب میشود. جان فورد بر اساس آن فیلمی را در سال 1947 به نام «فراری» ساخت. در مورد واکنشهای کلیسا نسبت به این کتاب نقلهای ضد و نقیضی دیدهام؛ طبعاً با خواندن این داستان به نظرم نمیرسد طرز فکر این کشیش و ارتقای او به مقام قدیسان و بلکه حتی از آن بالاتر ظهورش در قامت یک مسیح، مطلوب واتیکان باشد!
این کتاب که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور دارد دو بار به فارسی ترجمه و منتشر شده است؛ نوبت اول با ترجمه عبدالله آزادیان با عنوان «قدرت و افتخار» توسط انتشارات امیرکبیر (1342) و نوبت دوم با ترجمه هرمز عبدالهی با عنوان قدرت و جلال توسط انتشارات طرح نو (1373) که من این دومی را خواندم.
مشخصات کتاب من: نشر چشمه، چاپ اول بهار 1391، تیراژ 1500 نسخه، 350 صفحه
...................................
پ ن 1: نمره من به کتاب 4.2 از 5 است و گروه آن A. (نمره در گودریدز 4 و در سایت آمازون 3.9)
پ ن 2: دو کتاب بعدی به ترتیب چشم گربه از مارگارت اتوود و دایی وانیا از چخوف خواهد بود.
ادامه مطلب ...
ایوان ایلیچ در 45 سالگی عضو دیوان عالی استیناف روسیه بود. در ابتدای داستان همکارانش در وقت تنفس دادگاه در حال گفتگو پیرامون حواشی یک پرونده هستند که یکی از آنها خبر مرگ ایوان ایلیچ را به استناد خبرنامه سازمان به اطلاع همکاران دیگر میرساند. همگی او را دوست داشتند اما با شنیدن این خبر اولین چیزی که به ذهنشان خطور میکند خالی شدن یک پست ارشد سازمانی و امکانات گوناگونی است که برای ارتقا به وجود آمده بود.
در ادامه یکی از آنها که از دوران نوجوانی با آن مرحوم رفاقت نزدیک داشت برای عرض تسلیت به خانه ایلیچ میرود. ایوان در سالنی انباشته از مبلمان و وسایل خانه که مانع حرکت آزاد مراجعین است، داخل تابوت آرمیده است؛ وسایلی که در زمان حیات برای گردآوری آن وسواس بسیاری به خرج داده بود. حالت چهره میت در نظر دوستش آنچنان است که انگار در طول حیاتش هر کاری که میبایست انجام بدهد را به شایستگی انجام داده است... مدعایی که تولستوی در ادامه داستان با ظرافت به آن میپردازد.
این، جهانِ بدون ایوان ایلیچ است! نقشها و جایگاههایی که در اشغال او بود خالی شده است و البته زندگی و جهان، بدون او جریان دارد. اگر غمی در فقدان او هست خواهد گذشت و اگر مرگش وحشتی در اطرافیان ایجاد کند فقط به قدر لحظهای است، و اگر مرگش ملامت و هشداری به زندگان در باب مرگ و نزدیکی آن است کسی خود را طرف خطاب آن نمیبیند.... مرگ مصیبتی خاص ایوان ایلیچ است!
داستان با خبر مرگ ایوان ایلیچ شروع میشود و با مرگ او خاتمه مییابد و در بخش عمدهای از داستان مرگ حضور پُرقدرتی دارد اما اکثریت کسانی که کتاب را خواندهاند قاعدتاً تأیید میکنند که محور اصلی داستان "زندگی" است و این سؤال که "چگونه باید زندگی کرد؟" به باور برخی، داستان خوب داستانی است که سوال خوبی در ذهن خواننده ایجاد کند.
*****
تولستوی یکی از غولهای ادبیات روسیه است. چخوف در مورد او گفته است: وقتی ادبیات یک تولستوی دارد، نویسنده بودن لذتبخش و ساده میشود. حتی اگر بدانید خودتان هیچکاری انجام ندادهاید، چندان فاجعهبار نیست؛ چون تولستوی بهجای همه این کار را انجام میدهد.
اما در مورد این اثر و اهمیت آن همین بس که ناباکوف آن را در ردۀ جنگ و صلح و آنا کارنینا قرار میدهد، گیدو موپاسان بعد از خواندن آن قصد داشت کتابهای خود را در آتش بسوزاند و... نویسندگان و غیر نویسندگان بسیاری از این کتاب تمجید و خواندن آن را توصیه کردهاند، لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند هم که جای خود دارد!
.................................
پ ن 1: نمره من به کتاب 4.6 از 5 است. (در سایت گودریدز 4.05 و در سایت آمازون 4.3)
پ ن 2: این داستان صد صفحهای مترجمین بسیار داشته است... سیزده ترجمه... انشاءالله تا چند ماه دیگر از نحسی سیزده خارج و تعدادشان بیشتر خواهد شد! سروش حبیبی، حمیدرضا آتشبرآب، صالح حسینی، یوسف قنبر، کاظم انصاری، علیاصغر بهرامی، ایرج کریمی، لاله بهنام، رضی خدادادی، هوشنگ اسماعیلیان، سالومه مهوشان، تیمور قادری و محمد دادگر... علی برکت الله!
پ ن 3: یکی دو بخش از داستان را در کانال تلگرام گذاشتهام: https://t.me/milleh_book
پ ن 4: از برف سنگین باید تشکر کنم که فرصت اتمام این مطلب را فراهم کرد! فکرش را میکردم وقتی مسیر ایستگاه مترو تا محل کار را پیاده بیایم با تعطیلی محل کار مواجه شوم ولی خُب راه برگشتی نبود! نوشتههایم آنجا بود!
ادامه مطلب ...