بهاریه نوشتن برای امثال من که با نزدیک شدن سال نو دچار آلرژی شدید فصلی می شوند و آب از چشم و چال سرخ شان راه می افتد کار بسیار سختی است و فی الواقع بهاریه را باید کسانی بنویسند که در این ایام آب از لک و لوچه شان سرازیر است... منتها اگر فکر می کنید من سنگر را به همین راحتی تقدیم رقبای خود می کنم و از خیر اظهار لحیه و وجود می گذرم باید بگویم که خوش آمدید! ظاهرن بار اولتان است که اینجا می آیید...!
از هفته گذشته و زودتر از بازگشت پرستوها و باز شدن شکوفه بادام، فصلنمای بیولوژیکی بدنم به همان طریقی که در بالا بیان شد فرارسیدن فصل بهار را فریاد می زند و تحمل این فریاد هم کار ساده ای نیست...آنهایی که اینکاره اند می دانند. در روایات آمده است که در جهنم عقرب هایی است که آدمیان از دست آنها به مارهای غاشیه پناه می برند که حکایت ماست که از ترس هیستامین ها به کورتیکواستروئیدها پناه می بریم.
باری, پیرو رویاهای زمان بازنشستگی خودم که یکجور رویای آمریکایی است(همان مزرعه و خانه بر فراز تپه و تعمیر حصارها و باغ و گاو و گوسفند و اسب و خر و الاغ و...)، هفته قبل در باغچه ای تعداد 33 نهال به نیت سی و سه تن غرس نمودم (دو تا چهارده تن یک پنج تن) که البته در زمان کاشت جایتان خالی خیلی خوش گذشت اما یک روز پس از آن دچار کمردردی شدم که مپرس...البته نه در آن حد که از زبان شاعر گفته شود: که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس.
حقیقت امر این که غیر از کمردرد، وقایعی رخ داد که رویای استکباری مان کمرنگ شد و طبیعتن پس از این فعل و انفعال, رویای انگلیسی گوی سبقت را ربود:
- (نمای داخلی, اتاق خواب, مردی در تختخواب مشغول خوردن صبحانه و مطالعه روزنامه است. پیشکار وارد اتاق می شود و رو به ایشان شروع به صحبت می کند) ساعت ده لرد جیم در زمین گلف منتظر شما هستند.
- هوووم... (لرد جیم همسایه دست چپی است و گاهی با هم گپ و گلفی می زنیم و کرکری های قرمز و آبی لندنمان را هم می خوانیم)
- لیدی ال هم برای عصرانه تشریف خواهند آورد.
- اوهوووم ...(کلبه درویشی ما سمت چپ قصر لیدی است, گاهی گپ و گفتی می زنیم و همیشه با دیدنش یاد بانو سیمین بهبهانی می افتم)
- شب هم مهمانی شورا در منزل کنت مونت کریستو برقرار است.
- اوه...(با جمعی از اهالی محل مثل مادام بواری و سر تریسترام شندی و خانم دالووی و همسایه های چپ و راستی مان جلسات هفتگی جهت رتق و فتق امور داریم در خلال بریج...راستی شهردار کاستربریج هم هست)
- ...
خداییش هرجور نگاه می کنم نوع بدنسازی مان در این چهل سال بیشتر متناسب با همین رویای انگلیسی است!
...
در باب بهاریه و آرزوهای سال نو و...هم اساتید مختلف نوشته اند که من به روانشاد فریدون توللی اقتدا می کنم که از آلرژی به دور بود! و فرمود:
در این سال نوم آرزوست که عشق از دل های مرده, خوشیدن گیرد و لبان افسرده خوشخند پذیرد و رنجوران بی امید شفا یابند و پیمان شکنان به وفا شتابند و یاران نیمه راه به قرار باز آیند و جنگ آوران به آشتی گرایند و مهربانان, دست در آغوش آرند و کینه وران ستیزه فراموش دارند و لاف زنان سخن گزاف نگویند و سیاستگران, طریق خلاف نپویند و صوفیان بر سر ارادت شوند و زاهدان در پی عبادت روند و قاضیان, باده ی مفت ننوشند و همسران بر سر جفت نخروشند و عجوزان داعیه جمال فرو گذارند و بی هنران غیرت کمال رها دارند و شیرین دهنان صلای بوسابوس درزنند و نسرینه تنان, جلوه طاووس درشکنند و خوبرویان برقص برخیزند و مشکمویان شکن طره فروریزند و در گردن من آویزند!
...............
پ ن 1: تعطیلات خوشی را بسازید.سال نو مبارک.
پ ن 2: تعطیلات و عید و سال نو فرصتی است برای استراحت... در این فاصله با آغوش باز و روی گشاده پذیرای هرگونه پیشنهاد و نقد و حمد و ثنای غریبه و آشنا هستم!
یادداشتی بر:
"ویکنت دو نیم شده" – ایتالو کالوینو – پرویز شهدی - چشمه - چ ششم: 1389 - 120 صفحه.
(در این یادداشت، تلاش شده است داستان کتاب مورد نظر، لو نرود.)
داستانی که "ایتالو کالوینو" برایمان روایت میکند چنان ساده و سرراست است که با نگاهی به عنوان اثر، میتوان رگهی اصلی ماجرا را حدس زد: "داستان ویکنتای که به دو قسمت مساوی تقسیم میشود!" نحوهی برخورد "کالوینو" با دستمایهی اثرش، مثل همیشه طنزآمیز و دارای مفاهیمی اخلاقی در لابهلای متن است: اینکه وجود انسانها تشکیل شده از دو قطب متضادء خیر و شر؛ اینکه خیر بدون شر، و شر بدون خیر معنایی ندارد؛ اینکه دو قطب ء جداافتاده از وجود انسان عاقبت یکدیگر را پیدا خواهند کرد و غیره.
اگر سختگیری را کنار بگذاریم در قبال این کتاب وضعیت بهتری خواهیم داشت، و ای بسا که در قسمتهایی از داستان لذتی هم نصیبمان شود. در اینجا، نه از سرخوشی و احساس رهایی ء "بارون درختنشین" خبری هست، نه از روایتهای موازی و آن ذوق و خلاقیت سرشار ء موجود در "اگر شبی از شبهای زمستان مسافری"، و نه حتا از حداقل جنبههای اسطورهای و فضای باستانی ء "شوالیه ناموجود"... با اینهمه خرده ماجراهای عجیبوغریب، و بهخصوص برخی شخصیتهای با نمکی که کالوینو وارد داستان خود کرده است، مانع از خستهکننده شدن این کتاب میشوند و حتا باعث میشوند تا فصل ء پایانی ء سست و قابل پیشبینی کتاب را هم فراموش کنیم. شخصیتهایی همچون: "پسربچه: راوی داستان" که با معصومیت خاصی که دارد داستان عجیب داییاش (همان جناب ویکنت دو نیم شده) را برای ما تعریف میکند، "استاد پیتروکیودو" ء نجار که متخصص ساختن چوبههای دار با مکانیزمی پیچیده و بینظیر است، "دایه سباستیانا" پیرزنی مهربان که کلید حل هر مشکل و دوای هر دردی را در آستین دارد، "دکتر تریلونی" پزشکی ترسو و بازیگوش و پخمه که از دستزدن به مریضها و طبابت میترسد و ترجیح میدهد از روی گورستان دهکده و اجساد آن، گازهای آتشزا جمع کند، "پاملا" دختر روستایی تپلمپل و خوشگلی که به تجربهی محسوس در عشق بیشتر اهمیت میدهد تا تجربهی کلامی(نامحسوس!) و از سرنوشت خود در چنین عشق عجیبی ناراضی است، "ازه کی یل" پیرمردی ریشو و عصبی که رهبر جماعتی از پروتستانهای فراری است و با آن نیکوکاری و خوببودن ء افراطیاش حرص آدم را درمیآورد ( و آن علاقهی بیمارگونهاش به "کارکردن و عرقریختن" با آن تکیهکلام معرکه: طاعون و قحطی!)، و البته پسرکوچولوی این مرد روحانی یعنی "ایزائو" که قسم خورده تمام گناهان عالم را مرتکب شود تا پوز پروتستانها و بابا"ازه کی یل" را به خاک بمالد!... و حرف آخر اینکه: گرچه جا داشت کالوینو بیشتر روی آدم اصلی قصهاش کار کند و او را از حالت تیپ دربیاورد و به شخصیت نزدیک کند، اما ترجیحا در مورد او یعنی "ویکنت مداردو" و دو نیمهی بد و خوباش چیزی نمینویسم تا هم قصه لو نرود و هم خوانندهی مشتاق بدون پیشداوری به سراغ کتاب برود. (پایان مطلب / اختصاصی برای وبلاگ میله بدون پرچم.)
شهاب الف.1919
سلام رفیق
ممنون از به اشتراک گذاشتن مطلب... این همه آدم و خرده روایت در صد و بیست صفحه! خب طبیعیه که نوبت به شخصیت اصلی کم برسه
"دو تا چهارده تن یک پنج تن" من رو کشت :))))
البته من امریکاییش رو بیشتر می پسندم.
سال نو شما هم مبارک. امیدوارم سال خوبی برای شما و خانواده محترم باشه. ممنون از نوشته های خوبتون دوست عزیز.
سلام
منم آمریکاییش را دوست دارم اما هم بدن نمی کشه هم همسایه ها فضولند! مگه این که یه جایی مثل سلینجر پیدا کنم ... که اونم البته خیلی گرون تموم میشه
سلامت و شاد باشید در سال جدید.
سال نو شما هم مبارک ایشالا در کنار خانواده خوش و خرم باشید .. اون متن و دیالوگ عالی بود .فقط مراقب باش این لیدی ال مازوخیزم داره.. دور و ور قصرش هم اصلن نپلک. مخصوصا گاو صندوقش...
یه پیشنهاد . میله عزیر میشه اهنگ وبلاگتو حذف کنی! اخه ادم یه هم می گرخه.. شب یه هو می خوای وبلاگ بخونی .... نمیشه..
سلام
آره اتفاقن می خواستم اشاره کنم به گاوصندوقش منتها دیگه دیر شده و من از توی گاوصندوقش دارم آپ می کنم!
...
چرا نمیشه!؟ وقت انقضاش بود دیگه...حذفش کردم
سلامت و شاد باشید در سال جدید.
سلام و سال نو پیشاپیش مبارک باشد.
سلام بر مصمم گرامی
تندرستی و شادی برایت آرزومندم.
Hossein joon sale no to ham mobarak, omidvaram ke sale khoobo khoshi dashte bashi
سلام داش رضا
جات خیلی خالیه...هرچند با تغییر اداره , جای من هم اونجا خالیه!
به همچنین برای تو و خانواده , سلامتی و شادی...
خیلی مخلصیم
سلام سال نو مبارک پیشاپیش
باغچه ات مگه چقدره که 33 تا نهال جا دادی؟
تو که باغچه به این بزرگی داری ی کمکی می اوردی. این بینوایان که این موقع سال از خداشونه یکی صداشون کنه.
خسته نباشی. کمردردت هم امیدوارم زود زودی خوب شود.
تعطیلات هم بیشتر خوش بگذرد.
منم حساسیت پیدا کردم. و مرتب عطسه می کنم که نمی دونم الرژی بهاره یا نتایج عمل ب ی ن ی
امیدوارم زودتر خوب بشی.
هرچند تو یادی از من نکنی. من همچنان به وبلاگت سر می زنم.
و ب روی خودم هم نمی اورم که این یکسال حتی یک کامنت هم از تو نداشتم. اما من از رو نمی رم.
دوستان قدیمی کیمیا هستند.
سلام
پیشاپیش من شرمنده تمام دوستان هستم.
باغچه بعد از حمله سیل و مسئولان خل و چل نهایتن 200 متر باشد.
فکر کردید همه کارها را خودم انجام دادم!؟ قبل از رسیدن من برای درختکاری یک کارگر به مدت پنج روز کار کرده بود و جویها و چاله ها کنده شده بود و تنها کار گذاشتن نهال داخل چاله و ریختن خاک بود و همین کار ساده کمرمان را چند روز دردآلود نمود ولذا اگر من بخواهم مثلن به کندن زمین بپردازم حتمن راهی بیمارستان می شوم!!
.........
عطسه های شما به گونه ایست که باید گفت: مبارکه
........
خوب خوبم الان.
سال نو اسب سلامتی و شادی ات بتازد.
شما که ساخته اید گویا تعطیلات را ما هم
رفتیم که بسازیم مهندس جان
سلام
نون توی ساخت و ساز مهندس
با این کار و پروژه عقب مونده تقریبن میشه گفت تعطیلات ما ساخته شده بدجور! منتها من دنده پهن شدم
سلام.
هم دوبل میزنی و هم پنج تن!
گپ و گلف جالب بود. اما ما مدتیه که آلمانوفیل شدیم و به نظرم از پیر و پاتالهای انگلیسی جذابترن. امروزیترن، هرچند سرد و خشک.
اون بهاریه هم که دیگه هیچی
خوش بگذره و احیانا سفرت بهخیر، رفیق جان.
سلام
سرد و خشک خوبه دیگه جون میده برای مسافرت به جاهای گرم و مرطوب...
ژاپنی هم بد نیست...لباس بپوشیم بریم سراغ راکتورها کامیکازه بازی و جاودانه شدن
...
مثل سابق سفر نخواهم رفت این عید...حیف...تقریبن گند زدند به عید... منم صدام در نیومد...حالم از خودم بهم خورد
...
احتمالن سفر تو با تریسترام رو دنبال می کنم
ارادتمند
عجب باغچه ای شود با اینهمه نهال جدید در کنار قدیمی ها...
حالا چرا 2 تا 14 تن؟
میتونستید نیت 114سوره هم داشته باشید!!یا حتا 124 هزار پیامبر!!
عید باستانیِ زیبا و دوستداشتنی بر شما مبارک.روزهایتان روشن و شاد...
سلام
از قدیمی ها دو تا درخت گردو زنده ماندند و یک گلابی نیمه جان.
33 رو تجزیه کردم به اعداد مقدس.
ارث پدری جای بیشتری نداشت! این حداکثر استفاده بود.
بر شما هم مبارک و همیشه روشن
سلام
این آخر سالی مقاومت در برابر هر جور بیانیه مقاومتی بی اثره. حالا این بیانیه چه اقتصاد مقاومتی باشد چه بهاریه مقاومتی
نهال بکارید هموطن که نهال امروز زغال فرداست.
پ ن 1: سال خوبی برای شما و خانواده آرزومندم. منتظر سفرنامه های چند قسمتی نوروزی تان هم هستیم.
پ ن 2: غریبه ای که من باشم جز حمد و ثنا حرفی ندارم. کتاب های خوبی امسال همراه وبلاگ شما خواندم، مطالب خوبی آموختم و از این بابت ازتان سپاس گزارم. وبلاگتان پربار.
سلام
اسمگذاری هم فلسفه ای داشت: همه همون کارایی که قبلن می کردند رو می کنند و در بیانش یک پسوند مقاومتی را اضافه می کنند... مثل مطلب من که همینجوری شد بهاریه مقاومتی!
...
بابت سفرنامه به کامنتهای قبلی دوستان مراجعه شود.البته از سفرنامه های پارسال چند قسمت باقی مانده است!!! می تونم اونا رو جای امسالی قالب کنم
ممنون...یه کم استراحت کنم فعلن که از اوجب واجباته.
شاد و سلامت باشید
من یک درخت سیب کاشتم. حالا هرروز بهش سر مى زنم ببینم جوانه ها در چه حالند! کلا خیلی گل و گیاه رو لوس می کنم!می خواستم خرمالو هم بکارم اما گفتند خیلی بگیر نگیر دارد و من پشیمان شدم. اما نزدیک عید چیزی که واقعا خوشحالم می کند دیدن بنفشه هاست ... ضمنا سال نو بر شما و تمام دوستان این صفحه مبارک!
سلام
سال نو شما هم مبارک.
خوبه...چون شما از نهالتون دور نیستید ولی من بیش از سیصد کیلومتر دورم ازشون
خرمالو همانطور است که گفته اند, پدر من هر سال در همین باغچه می کاشت و ناموفق بود...من هم به نهضت ادامه دادم و دو تا خرمالو کاشتم تا منم شانسم را امتحان کنم
حالا امیدوارم که اون سی و سه نهال به حق پنش تن بگیره وتا رویاى امریکن شما متحقق بشه .
این سرازیرشدن آب بینى و ... را خیلى درک مى کنم ! چون خودم هم آلوده اش هستم منتها از نوع جرخش فصلی عشقی !
در بست جدیدم از باب تنبلى مجبور به لینک دادن به وبلاک شما شدم . مجبور شدم ! بى حق کپى رایت
سلام
حالا همه اش هم نگرفت نگرفت...بیست و شش تاش هم بگیرد من راضیم یعنی یه چهارده تا و یه دوازده تا!
والا در مورد اون آبریزش لعنت الله علیه من هم به نوع چرخش عشقی و دایمی دچارم ولی ایشون (اب!) هرجایی باشند خودشون رو دم عید به چشم و چال من می رسونند که یه وقت من مرتکب سرخوشی شب عید به تنهایی نشوم...
اختیار دارید...بدان ترتیب که کاملن مجاز است و عملی مستحب و توصیه شده و ماجور...آجرکم الله.
سلام
بهاریه ایت بهاریم کرد. دوران کودکی تا اوان جوانی را با عارضه فوق الذکر جنابعالی طی کردیم و به یکباره دست اجل تقدیر خوش زد و از سر ما برفت این مرض. این دعای آخر بهاریت خیلی قشنگ بود. خوش باشی و شاد
سلام
آقا تبریک...بابت استخلاص از این بلیه...و تبریک بابت بهاری دیگر
به همچنین شما
سلام
سال نو مبارک!
سلامت باشین وشاد
امسال خیلی چیزها از شما آموختم .
از این که هستین ممنون!
سلام
ممنون...برای شما هم سال خوشی را آرزومندم.
سلام
میله جان به رغم آلرژی بهاریه ات خواندنی است.
نوروزت مبارک و سالت به خوشی.
سلام بر مداد عزیز
امیدوارم امیدمان روز به روز افزون گردد.
سلامت و شاد باشی
عجوزان داعیه جمال فرو گذارند ...
کاش آیکونی بود که می توانست نشانگران حجم مسرت در رخسار آدمی باشد ... نیست که نیست !
سلام
بهاریه ی دماغیی بود ... یعنی از جنبه طنز و مزه لبالب بود .
امسال بهار ما هم که با خاک اثاث کشی و تارعنکبوت خانه ی هاویشام یکی شده آلرژی مان عو کرده نصیب ددان بشود الهی !
سفری نمی روید عجیب است !
کمردرد مزمن یک طرف آن گیرهای قلنج سا هم یک طرف . ورزش کنید آقا . ورزش کنید که تن ، شوخی آمریکایی و انگلیسی و اینا سرش نمیشه .
***
برای تان یک بهار دل انگیز باور نکردنی آرزو می کنم .
برای تان یک سال خوش واقعی آرزو می کنم
برای تان تنی ساق و جانی آزاد آرزو می کنم
برای تان سرونار و سروش و مسیحا را تندرست و شاد آرزو می کنم .
سلام
گاه آیکونها قاصرند
الهی آمین!
و اما سفر... گول خوردم و رفتم شمال!! و همین الان رسیدم خونه...له و په...درب و داغون...آخرین باری که در این ایام شمال رفته بودم به خودم قول دادم به خاطر ترافیک و شلوغی کلاهم افتاد اونطرفا نرم (منظور از کلاه ویلای مفت و ایناست!) اما خب اجتماع فامیل گولم زد و فکر کردم مثل بچگی ها مسافرت دسته جمعی حال میده اما غافل از اینکه دیگه بچه نیستیم!!!
...
بعد عید می چسبم به ورزش
...
ممنون
برای شما و همسر و محمدرضا و نازنین هم سلامتی و شادی آرزو می کنم.
سال نو مبارک
سلام بر شما
سال نو شما هم مبارک
ممنون
ای بابا گریت گتسبی رو یادت رفت. همسایه ی اون ور دریاچه رو می گم
سلام رفیق
من به خاطر اون جمله کذایی روی جلد گتسبی اونو تحریم می کنم!!
"دومین رمان برتر قرن بیستم"
شاید دویستمین یا دوهزارمین باشه
سلام
سال نو بر شما میله مقاوم و خستگی ناپذیر مبارک
سلام
من باید مقاومت و خستگی ناپذیری رو از دایناسور بیاموزم
از شما چه پنهون هم مقاومتم شکننده شده هم مدتی است دارم از خستگی پذیرایی می کنم و اونم بی مروت بهش خوش گذشته بیرون نمیره!
سال نو بر شما هم مبارک.
تبریک
سلام
تبریک علیکم
سلام
خدا میدونه چقد دلم تنگ شده بود برای خوندن میله ی بدون پرچم!
رسما محظوظ شدم از بهاریه تان آغا جان.مثل همیشه عااالی... مثل همیشه حین خوندن کلی خندیدم.این شیرازیها هم اتفاقا با مدل انگلیسی انطباق بیشتری دارن!
امیدوارم آلرژی هم کم بیاورد در برابر شما و همچنین نوروز خوبی ساخته باشید برای خودتان.
بهارتون مبارک
سلام
والللا دونستن خدا چه فایده ای داره! مهم اینه که من بدونم
نوش جان... یه حسن شیرازی ها اینه که برای خوشگذرانی مایه می گذارند که این امر در مقایسه با کسانی که برای هیچ کاری مایه نمی گذارند مایه مباهات است
نه بی پیر کم نیاورده... نصفش گذشت و ما به نیمه مربیان چشم دوخته ایم و وقتهای اضافه و تلف شده...
بهار و باقی ایامتان خوش
ممنون
سلام
سال نو مبارک با آرزوی سلامتی
من که هر روز و شبم و هر سالم مثل اسب دارم می تازم ولی برای شما دعا می کنم تازیدنتان به سوی موفقیت باشه نه واسه وام و پرداخت قسط خونه و ماشین و سبد کالا و ... کتابخوان باشید ایشالله
سلام
سال نو بر شما هم مبارک و توام با شادی و سلانتی
دارم به این تز معتقد می شوم که اصولن تازیدن چیز خوبی نیست اما خب مجبوریم...به قول یارو گفتنی میفهمی مجبورم!... واقعن لازمه که این اسب گاهی توی یونجه زار واسه خودش بچره
ممنون
سلام
سال نو مبارک میله عزیز
سلام
برای شما دوست کتابخوان عزیزم سالی توام با تندرستی و شادی آرزومندم.
ممنون
سلام.منم بشما تبریک عرض میکنم.[گل]
کتابفروش محترم آدرس وبلاگ شما رو خواست که البته نه من بیاد داشتم و نه اجازه داشتم.به هر حال از معرفی کتابهاتون خرسند شدن ایشون.
سلام
خوشحال شدم...
معرفی اجازه نمی خواهد...
تبریک مجدد
سال نو مبارک.
سلام
سال نو مبارک رفیق
سلام
سال نو مبارک
تعطیلات عید همراه با سه عنصر خواب، کتاب، کباب! خوش بگذره
سلام
به همچنین بر شما هم مبارک
سه عنصر چاق کننده!
سلام
مشکلات باعث شده نتونم تو ایام نوروز کتاب بخونم.ولی شاید از امشب شروع کنم...
نوروز مبارک
http://www.up.iranblog.com/images/jde704e1n8uy3bwiaz3.rar
سلام
بدون مشکل هم در این ایام سخت بشه کتاب خوند!
بر شما هم مبارک
سال نوت مبارک حسین جان.
سلام بر مهران
بر شما هم مبارک
سلام میله جان . سال نو شما مبارک ..
آقا شما آرزوهای بازنشستگی ما رو دزدیدید !! ما کلی داریم زمان رو زود میگذرونیم که به اون باغچه هه برسیم
بعدم آخه پیرمردها رو چه به بیل زدن ؟!! اصلا رویای انگلیسی با کاری که شما کردید منافات داره کلا !! رویای انگلیسی یعنی اینکه یه ننو بذاری توی ایوون و پیپ بکشی و همچین که داری توتونای پیپت ات رو درست میکنی به کارگرات دستور بدی و ..... رؤیای استعماری داشته باش جانم
سلام
داریم باهاش پز می دیم
والللا من هم به همون خاطر رفتم سراغ انگلیسیش...آمریکاییش نیاز به فعالیت بدنی داره خب...
خلاصه هرچی که بیشتر حال بده را برای دوستان آرزومندم
سال نو شما هم مبارک باشه
با سلام و تبریک سال جدید
امیدوارم که امسال سال سرنوشت مردم ایران باشد و از شر تیرگی ها خلاص شویم !
سلام
خلاص شدن ظرف یک سال!!
بعید است قربان بعید... سال های سال تلاش همه جانبه و طاقت فرسا می طلبد آن مهم...
پس کوشی؟
تعطیلات تموم شده ها.
سلام
هستم!
والللا دور و برم همه تعطیلند!
میله جان.
چرا تیک خصوصی نداری
یک میله کنار گود به از صد همکلاسی خزیده به پستوی خود
ارادتمند.
کامشین ملنگ که از زور بدبختی داره میکیس تئودوراکیس گوش می ده
سلام
فکر نکنم دوباره بتوانم روزی امتحان بدهم!! اسمش هم دگرگونم می کند.
امیدوارم به خوبی و خوشی بگذرد.
ممنون
انگار شما هم به جمله "برگشته ام از سفر سفر اما از من برنمیگردد" شمس لنگرودی مبتلا گشته اید.
راستی سلام
سلام
کارِ لامصب!
دارم برای شروع امسال برنامه ریزی می کنم
چه حال خوشی دارم الان از خواندن بهاریه مقاومتی و این قربان صدقاتی که دوستان نظر دهنده تقدیم شما و دیگران می کنند. کاش همیشه دنیا مجازی بود و دنیای واقعی وجود نداشت. در دنیای واقعی (بلا تشبیه) همین نظر دهندگان عزیز به جای قربان صدقه رفتن بهم دندان نشان می دهند و ....
بگذریم.
دردآلودت کلی ما را خنداند. آرزوی بلند بالایت هم چون قطاری شاد هم درد دل مان را راه انداخت و هم مشعوفمان نمود.
دلتان همیشه شاد و عیدتان مبارک.
سلام
قربان صدقه؟؟ کو؟! کجاست!؟؟
امیدوارم که آنطور نباشد و روزهای اینطوری از راه برسد....البته چه موقع می رسد؟ آن موقع که خودمان اینطور باشیم و نه آنطور...آن موقع با هم شاد خواهیم بود
شاد و سلامت باشی
شاید وقت عملی کردن رویاهایمان رسیده باشد
دنیا دو روز است
سلام
وقتش گذشته است! فعلن باید با واقعیات کنار اومد! اگر ایمان داشته باشیم دنیا دو روز است... آخه یه روز یا یه روز و نصفیش گذشته
سلام. سال نو مبارکـــــــ
هیچ معلومه کجایید؟ قبل تر ها گه گاهی یه ایمیلکی از شما می رسید که حالا مدت هاست اونو هم دریغ می کنید جانا!
بفرمایید و خبری از خود به دوست بدهید و بساط مسرتش فراهم کنید!!!!
سلام
سال نو شما هم مبارک
گاهی فرصت می کنم مثل الان اول صبح به اندازه 5 دقیقه واسه خودم بچرخم ... یاد ایامی که 5 دقیقه کار می کردم و باقیش رو واسه خودم می چرخیدم به خیر
سلام بر حسین خان کتاب خوان
سال بسیار خوبی رو براتون آرزو می کنم.
سلام بر یار آفتاب
امیدوارم همه دوستان داخل و خارج با امیدواری به پیش بروند.
ممنون
کمرت سلامت...
رویای انگلیسی رو دوست میداشتم
سال هم که نو شده و ...
سلام همشهری
من هم اتاق پر پنجره را دوست دارم
سال نو مبارک