میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

لطفاً بایگانی شود!

مدیریت محترم وبلاگ

جناب آقای میله بدون پرچم

با سلام

ضمن عرض تبریک به مناسبت حلول ماه مبارک، به منظور تکریم این ماه و رعایت حال روزه داران خواهشمند است دستور فرمائید کلیه بازدیدکنندگان محترم وبلاگ نسبت به رعایت موارد ذیل همکاری لازم را به عمل آورند:

1-      دوستانی که به هر دلیلی نمی‌توانند روزه بگیرند از روزه‌خواری و کشیدن سیگار در زمان بازدید آنلاین جداٌ خودداری نمایند.

2-      از گرم کردن غذا در طول روز و در هنگام باز بودن صفحات وب جداً بپرهیزند.

بدیهی است که عملکرد قاطع شما همچون گذشته موجب شادی قلوب مومنین و مومنات خواهد بود.

النصر بالرعب و من الله توفیق

عقیدتی سیاسی وبلاگستان

......................................

رونوشت: جمعی از دلواپسان مقیم فضای مجازی جهت آمادگی ایجاد زلزله

نظرات 11 + ارسال نظر
امیر شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 05:01 ب.ظ

سلام میله جان
من سعی می کنم زین پس درین موارد صفحه رو مینیمایز کنم تا مشکلی پیش نیاد!
...
تونل رو هم گرفته ام ولی کلا من تو دانشگاه هم کم به پیش نیاز برخوردم. گذاشتم برا بعد از شاهکار!

سلام
حتمن اگه تونل رو گرفتی قبلش بخون... بعدش کم لطف می‌شه به نظرم.
حتا می‌توانی به صورت هم‌نیاز و موازی بخونی! یه آنتراکت یکی دو روزه بده و تونل رو بخون. این از مینی‌مایز کردن واجب‌تره گوش کن جمله آخر صیغه امر میلوی بود

درخت ابدی یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:02 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام
خانواده‌های شهدا هم تشکر می‌کنن.
مث دریاچه‌ها و جنگل‌ها و طبیعتی که داره به باد فنا می‌ره.
واقعا نمی‌دونم چطوری ابراز احساسات کنم.
مانده‌ام سخت عجب!

سلام درخت
بیست سال قبل خودم در مسابقه والیبال به عنوان تماشاگر حضور داشتم که زنان هم حضور داشتند...در همین شهر تهران...در همین استادیوم آزادی...(منتها نه این 12هزارنفری بلکه اون کوچیکتره که سه چهار هزار نفریه)...یکی از سالم‌ترین و باهیجان‌ترین مسابقاتی بود که از نزدیک دیدم. اسنادش هم حتمن در فدراسیون و صداوسیما هست.
گاهی تعجب نباید کرد از مثلن خراب کردن موزه در موصل و امثالهم...

سحر یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:47 ق.ظ

با موهای رنگ شده و صورت آرایش کرده هم نمی شه حاضر شد؟

بابا استادیوم که نمی خوایم بریم والیبال تماشا کنیم، می خوایم چهار کلمه درباره ی کتاب ها بخونیم.

شک ندارم این هم به همان اندازه می تواند خطرناک باشد!

سلام
در جواب سوال دو راه هست؛ یا استفتاء کنیم که طبعن جواب‌ها از این قسم خواهدبود:
1- حرام است!
2- بنابر احتیاط یک پارچه مشکی رنگ روی مونیتور بیاندازید و صفحه مورد نظر را باز کنید، بعد آفلاین شوید و پارچه را بردارید و مطلب را بخوانید. البته این مربوط به عناصر نزدیک به اصلاحاتچی‌هاست. احتیاط مستحب آن است که در همان حالت آفلاین هم نور مونیتور را به حد کفایت کم کنید یا پارچه ابتدایی را برندارید.
راه دوم این است که استفتاء نکنید! فقط یه کاری نکنید که دیگران مجبور بشوند استفتاء کنند که در اون صورت فاتحه مع الصلوات!

مجید مویدی یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:44 ب.ظ http://majidmoayyedi.blogsky.com

هی خواستم یه چیزی بگم اما نمیشه.
سکوت میکنم. بعضی وقت بهترین کار همینه میله جان. نیست؟!!!

سلام
والللا چه عرض کنم...

خورشید جاودان یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 09:15 ب.ظ

سلام
دوباره سلام این بار با یه درخواست کمک پیشاپیش عذرخواهی میکنم فکر میکنم بتونید کمکم کنید و البته حوصله داشته باشید یه کامنت طولانی بخونید همیشه عاشق نوشتن بودم وهستم ولی گاهی زندگی ادم رو تو یه مسیر دیگه قرار میده که نمیدونم اسمشو چی بذارم جبر یا زورگویی بزرگترها تو عالم نوجوونی همیشه دلم میخواست نویسنده ای بشم که جایزه نوبل ادبیات بگیره و واقعا هم مصمم بودم بخاطر همین فکر میکردم اگه رشته انسانی بخونم موفق تر میشم ولی خانواده ترجیح دادن که من تجربی بخونم مقاومت کردم ولی تنها چیزی که نصیبم شد مقابله به مثل والدینم بود تمام نوشته هام پاره میشد و راهی سطل اشغال میشد جوری سر خورده شدم که واقعا از نوشتن وحشت داشتم وشدم بچه مورد علاقه اونا و گاهی مخفیانه می نوشتم وقایم می کردم خلاصه کل دوران نوجوانی من با ترس از نوشتن سپری شد وقتی دانشگاه رو تو رشته زیست شناسی تموم کردم رفتم دنبال علاقه خودم ولی دیر شده بود یه جورایی تازه میخواستم الفبای اصولی نوشتن رو یاد بگیرم این بار هم سر خورده شدم دوستان انجمن واونایی که نوشته هامو میخوندن جوری باهم برخورد کردن که با زبان بیزبانی گفتن طرف برو قلم و کاغذتو بنداز سطل آشغال و تا اخر عمرت چیزی ننویس ولی من اگه ننویسم فکر کنم بمیرم دقیقا میمیرم الان شدم یه موجود سر خورده که هر چی مینویسه رو قبول نداره به تشویق دوستم یه وبلاگ ساختم و الان توی اون مینویسم اسمشم شد نویسنده ای که هر گز نویسنده نشد یه کسی که مینویسه ولی اونقدر اعتماد به نفسش پایینه که اصلا خودشو قبول نداره
میشه کمکم کنید تا به اون چیزی که میخوام برسم خیلی سعی کردم این علاقم رو از بین ببرم ولی باز بر میگشتم به همون چیزی که میخواستم الان فقط میخوام خوب خوندن و خوب نوشتن رو واسه دل خودم یاد بگیرم فقط واسه دل خودم ممنونم اگه راهنماییم کنید این اولین کامنتی بود که وببلاگ دویدن با ذهن نوشتم ودر خواست کمک اقای مویدی لطف کردن و پاسخگوی بنده بودن و بزرگواری کردن شما رو به من معرفی کردن میخوام خیلی راحت بگم من هیچ چیزی بلد نیستم وتازه بعد سی وشش سال تصمیم گرفتم به ترس خودم از سرکوب شدن و انتقاد غلبه کنم و دوباره قلم به دست بگیرم و در حد انشای کودک ابتدایی بنویسم البته یادم میاد دوم راهنمایی تو مسابقات داستان نویسی مقام اوردم و اگه سرکوب نمیشدم می تونستم موفق بشم ولی نوشته هام در همون حد دوم راهنمایی باقی مونده و رشد نکرده فقط بخاطر ترس احمقانه از سرکوب شدن بلاخره تونستم بر ترسم غلبه کنم ولی الان کمک میخوام که یاد بگیرم خوب بخونم وخوب بنویسم ورشد کنم جوری که خودم از نوشته هام لذت ببرم

سلام
کامنت را چند بار خواندم. جواب دادن به اون خیلی سخته چون من در زمینه نویسندگی اصلاً تخصصی ندارم. نمی دونم توی کدام داستان بود که راوی یا یکی از شخصیت های داستان قریب به مضمون چنین چیزی می گفت: وقتی دیدی کسی اول حرفش اشاره کرد که من در این موضوع تخصصی ندارم مطمئن باش که بعدش یه تحلیل سطحی از اون موضوع ارائه می کنه!!!
خب از یک طرف نباید اون اعتراف را می کردم و از یک طرف باید واقعیت را گفت!
علماء در این باره گفته اند که خوب خواندن و ممارست در نوشتن یکی از واجبات است. دومی را که به نظر دارید و ادامه می دهید. برای خوب خواندن به نظرم برنامه ای برای خودتان بریزید و بخوانید (لیستی تهیه کنید و آن را هدف گذاری کنید). در مورد خوانده هایتان برای خودتان و دوستانتان بنویسید و این کار را ادامه بدهید.
فضلاء می گویند ترس و نفرت گاهی منحرف می کند مسیر آدم را... پس از جو اتفاقات گذشته خارج شوید و به فکر لذت بردن از حال باشید.(البته از گذشته گریزی نیست بلکه منظورم گریز از ترس ها و نفرت ناشی از برخی اتفاقات است)
موفق باشید

فرانک سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 03:26 ق.ظ http://fg.h.@yahoo.coom

سلام خوشحالم که همچنان میخوانید و مینویسید.من از خواننده های قدیمی خاموش شماهستم .عاشق رمان خوندن بودم چ عالی ک ی آقا رمان خوندن و جدی میدونه من زیاد نظرتر نذاشتم ولی خیلی ازنوشته های شما هم بحث های دوستان استفاده بردم.ولی او دو سال مادرم فوت کرده کتاب نخوندم.یادمه سسالگردپدرتون خاطره مینوشتین. من الان درکتون میکنم خیلی سخته از دست دادن عزیز از هر چیزی توانایی دنیا

سلام
این خواننده های خاموش وقتی تصمیم می گیرند روشن شوند باید مورد تشویق قرار بگیرند
هرچه قدر قدیمی تر بیشتر...چرا؟ چون ترک عادت سخت تر می شود.
خوشبختانه عادت های خوب هم داریم...همین عادت به خواندن کتاب یا همین عادت به کامنت گذاشتن!!
.....
یاد مادرتان گرامی. بله بسیار سخت است. یادشان گرامی.
فکر کنم برای بازگشت به خواندن کمی تاخیر دارید...نگذارید پشت تان باد بخورد...در همین آخر هفته خواندن رمان را شروع کنید.(این یک فعل امر بود )

خورشید جاودان سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 11:18 ق.ظ

سلام
کل اون کامنت رو نوشتم که اصل ماجرا و مشکلم رو گفته باشم بیشتر از کمک برای نوشتن دوست دارم راهنمایی کنید که بهتر بخونم راستش خوندن اولویت اوله
میشه کمی توضیح بدین که منظورتون از هدف گذاری چیه ؟

سلام
یعنی لیستی تهیه کنید و خواندن آن لیست هدفتان باشد.
با تهیه لیست یکجور پایبندی و علاقه در شما پدید خواهد آمد. و وقتی یک کتاب را تمام می کنییم گیج نیستیم که بعدش چه کار کنیم چون با تهیه لیست برنامه بعدی مان بین بیشمار گزینه مستتر نیست و...
ضمنن نوشتن برداشت هایتان از داستان اثرات مثبتی دارد.
امیدوارم این توضیحات به کار بیاید.

Bluish پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 07:42 ب.ظ http://bluish.blogsky.com

هروقت نگاهم به این پست میفته ناخودآگاه میخندم...
گفتم یه بار کامنت بذارم شاید این حسِ ناخودآگاه بهبود پیدا کنه!
واقعا این پست رو عالی نوشتین

سلام
لطف دارید دوست عزیز. ممنون.
این نامه را هم پاراف نمودیم که برود بایگانی شود!

سامورایی یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 11:07 ق.ظ http://samuraii84.persianblog.ir/

این قوانینی که گفتی قوانین شرکت ما در ماه مبارک رمضان می‌باشد!
ینی دهنمون سرویس با این قوانین

سلام
ما هم از قوانین خودمان اقتباس نمودیم! قوانین کشورشمول هستند.

پریسا یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 08:48 ب.ظ

من اصلا یک کلام از حرفاتونو با موضوع اصلی نفهمیدم

سلام
موضوع اصلی چیست؟ برچسب بنیادگرایی منظورتان است؟

بانویی در دور دست چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 11:16 ق.ظ http://zanitanhawador.blogfa.com

دیدن عکس کتابهای دیگران حال خوبیه شما را از این ببعد حتما خواهم خواند.. خوب می‌نویسید دوست کتابخوان من..


همه به دنبال حال خوبیم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد