میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

تکلیف

نور شدید بود.تنها چیزی که در وهله اول به چشمش آمد موی بلند و افشان بود. کم کم طرح تراش خورده بدن قابل تشخیص شد.نسیمی خنک در جهت نگاهش جریان داشت...شاید باد آرام.شنل روی دوش به بدن چسبیده بود. خطوط بدن گویا با ابزاری دقیق تراش خورده بود.با عادت کردن چشم ها به نور ,رنگ قهوه ای موها خودش را نشان داد. خطوط صورت کمی مبهم بود.شاید تعدادی کک و مک روی گونه ها بود... یا نبود.

-          نوبت توئه (با صدایی که کمی حالت تودماغی داشت)

به پشت سرش نگاه کرد ...کسی نبود.

-          نوبت توئه

خیره نگاه می کرد.

-          های عمو! نوبت توئه... شک نکن

گمانم داشت با خودش فکر می کرد نوبتش را به چه شکل آغاز کند. بلند شد.

-          الان که نه! صبح

بالا رفتن ابروی سمت چپ همزمان با پایین آمدن آن یکی شاید نشان از این داشت که صبح زمان مناسبی برای شروع نیست.

-          آخه کارمندا الان نیستند

حرکت همزمان دو ابرو به سمت بالا و گشاد شدن چشم ...شاید می خواست بگوید به محضر نیازی نیست.

-          کارمندهای وزارت کشور...

واکنشش می توانست افتادن گوشه های لبش باشد... اما... شاید برقی متفاوت در نگاهش دیده می شد.شاید هم نه.

***

در جمع ماهانه مان نشسته ایم. من و ابراهیم و مسعود و پرویز و مهدی. از هر دری سخنی... به موضوعات روز که می رسیم و آمدن یا نیامدن ها و احساس تکلیف ها, پرویز سرش را پایین می اندازد.اصرار می کنیم. با قید قسم و گرفتن قول نخندیدن ,اعتراف می کند. یک مرد نکره نخراشیده و نتراشیده ...خشن هم بوده. سه شب است سراغش می رود. از آن نره غول اصرار و از پرویز امتناع.

-          دکتر جان سرت رو بالا بگیر مرد! قبول کن (ابراهیم خان با همان ته لهجه کرمانشاهی)

دستانمان را جلو می آوریم و دستش را می گیریم و به این ترتیب از دکتر پرویز الاطباء می خواهیم بنا به دعوت جمعی از اساتید! ثبت نام کند. دستش را بیرون می کشد. اعتماد به نفسش پایین است. نمی خواهد قبول کند از استانداردهای موجود یک سر و گردن بالاتر است. حقش همان فرشته نره غول است.

جامعه مدنی چرتی

یکی از احمقانه ترین نمایش هایی که گاه گاه روی پرده میاد همین انتخابات فدراسیون های ورزشی است. البته نباید عصبانی شد...درسته... به جای احمقانه باید گفت قابل تامل... نه آخه جدن قابل تامله... چهل و چهار پنج نفر از هیئت های استانی و فلان و بهمان جمع می شوند دور هم تا رییس فدراسیون را انتخاب کنند. نتیجه هم که در این چند سال کاملن تکراریست... 44 رای به سرپرست فعلی آن فدراسیون (که معمولن شش ماه قبلش منصوب شده است) و یک رای و گاهی هم صفر رای به رقیب! تازه گاهی این رقیب هم قبل از انتخابات انصراف می دهد و البته گاهی با وساطت زعمای قوم ورزش انصرافش را پس می گیرد و قبول می کند که نقش کتک خور فیلم را بازی کند.

از فدراسیون فوتبال و والیبال بگیر تا فدراسیون گلف و کبدی و غیره و ذلک... کسی هم ککش نمی گزه... حتا مخالفان دوآتشه و این ور و اون ور آبی هم زیاد به این امور وقعی نمی نهند...آخه می دونید تا موضوعات گنده و دهن پرکن هست آخه خیلی ضایع است به این امور پیش پا افتاده پرداخت!

حرفم اینه که تا زمانی که برای فدراسیون بادبادک هواکنی که چندان هم موضوعش سیاسی نیست , نمی تونیم یه انتخابات که ظاهرش حداقل شباهتی به انتخابات داشته باشه برگزار کنیم , آیا حرف زدن از امور حساس تر و رویابافی در آن موارد کمی احلام الیقظه نیست؟!

………

پ ن 1: مطلب بعدی در مورد "لب بر تیغ" حسین سناپور و پس از ان "رنج های ورتر جوان" گوته خواهد بود.

پ ن 2: کماکان مشغول تریسترام شندی هستم... البته دقیق تر بگویم ایشان مشغول من هستند!

پ ن 3: مطابق آراء "چه کسی از دیوانه ها نمی ترسد" مهدی رضایی و "گاوخونی" جعفر مدرس صادقی را خواهم خواند.

علی آباد هم شهری است...

در زمان نوجوانی در شهر ما بساط مسابقات فوتبال دو بار در سال برپا بود. بچه های محله های مختلف دور هم جمع می شدند و تیمی تشکیل می دادند و در مسابقات شرکت می کردند. نمی دانم بر طبق چه حساب و کتابی یکی از بزرگان محله علی آباد , مسئول مسابقات بود و ثبت نام تیم ها و تعیین زمان بازی و داور و این قبیل امور بر عهده ایشان بود. تعصب عجیبی هم داشت که حتماً در نهایت تیم محله علی آباد اول بشود. به خاطر همین , معمولاً زمین و زمان را به هم می دوخت تا این اتفاق میمون رخ بدهد. اوایل البته اقداماتش توی ذوق ما نمی زد , هرچند برخی محله ها خیلی زود عطای این مسابقات را به لقایش بخشیدند و ...

یادش به خیر آن سالی که تیم ما با گذر از همه رقبا به فینال رسید... شور و شوقی داشتیم. حریف ما در دیدار فینال , همین تیم علی آباد بود. نیمه اول که تمام شد , بدون احتساب گل های سالمی که داور بازی مردود اعلام کرد ما دو بر صفر جلو بودیم. بین دو نیمه مسئول مسابقات آمد و گفت که روی سن تعدادی از بازیکنان ما اعتراض شده است و ما می بایست قبل از شروع نیمه دوم برویم و از خانه , شناسنامه هایمان را بیاوریم. هرچه اصرار کردیم که بچه های تیم مقابل همگی در مدرسه ,بدون احتساب سالهایی که مردود شده اند, در کلاس های بالاتر از ما مشغول درس خواندن هستند و این اعتراض بی مورد است و... فایده ای نداشت که نداشت. تنها فرجه ای که به ما دادند این بود که نیمه دوم بازی را تا آمدن ما به تعویق بیاندازند. ما شتابان به سمت خانه هایمان دویدیم و برگشتیم. هرچند که اکثر بچه ها قبل از پایان وقت استراحت بین دو نیمه, شناسنامه به دست در زمین بودند اما ... سکو را وسط زمین گذاشته بودند و اعضای تیم علی آباد هم روی سکو مشغول فیگور آمدن جلوی دوربین و تماشاچیان بودند!

من که به شخصه در سال های بعد در مسابقات شرکت نکردم اما اخبار آن جسته و گریخته به گوشم می رسید. مثلاً این که یک سال تیم رقیب با این که با اختلاف چند گل از تیم علی آباد جلو بود اما کاپیتان آن تیم نامه انصراف خودشان را تحویل مسئول مسابقات داد! ...اتفاقاً چند وقت پیش آن کاپیتان را در حال نواختن پیانو در یک کافه دیدم... یا مثلاً آن سالی که علی رغم همه تدابیر تیم علی آباد شش بر صفر بازی را باخت و همه تماشاگران تعجب زده داشتند نگاه می کردند. بعد از اتمام بازی مسئولین مسابقات با کمال خونسردی سکو را آوردند و تیم علی آباد به عنوان تیم قهرمان معرفی شد!!

سال به سال مسابقات متروک و متروک تر شد اما مسئول مسابقات معتقد بود که لیگ ما از لیگ های اروپایی هم معتبر تر است چرا که آنها سالی یک بار لیگ برگزار می کنند و ما در هر سال دو بار این کار را انجام می دهیم.

دیروز بعد مدت ها گذرم به آن طرف افتاد. دیدم تراکتهای تبلیغاتی مسابقات لیگ روی در و دیوار آویزان است.کنجکاو شدم. جلو رفتم و خواندم. لیگ برتر شهر ما به زودی با شرکت هشت تیم برگزار می شود:

رئال علی آباد

اف سی علی آباد

علی آباد یونایتد

علی آباد سیتی

بایرن علی آباد

آث علی آباد

اینتر علی آباد

اونتر علی آباد

به هر حال ... علی آباد هم برای خودش شهری است.

*** 

پ ن 1: دقایقی قبل اولین اسکار نصیب جدایی شد...جای تبریک داره به مردم صلح طلب مون