میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

وقایع درونیه (۱): استعفا

از : ستاد سلول های مغزی (واحد تعقل)

به: مجمع عمومی سلول های بدن

موضوع: استعفا

با سلام

احتراماً باستحضار کلیه عزیزان می رساند که این ستاد در پی تشکیل جلسات متعدد به این نتیجه رسیده است که توانایی راهبری امور در شرایط خطیر فعلی را ندارد و به خصوص قادر به رفع نیازهای بعضاً به حق برخی قسمت های مختلف که در ماه های اخیر در قالب بیانیه و اعتراض و ابستراکسیون و... به اطلاع همگان رسیده است, نمی باشد. لذا بنا بر عهدی که بر اساس قانون با شما عزیزان در هنگام قبول مسئولیت بسته شده است به موجب این استعفانامه مسئولیت راهبری و اداره امور را از خود ساقط می نماید.

بدیهی است مطابق قانون تا زمان تشکیل مجمع و انتخاب مسئول آینده , اداره امور بر عهده مرکز احساسات خواهد بود. امیدواریم که در انجام این مسئولیت با همکاری شما عزیزان موفق باشند.

از این که در این چند سال ما را تحمل نمودید متشکریم.

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی 

وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

کوری ژوزه ساراماگو

  

اگر می توانید ببینید , نگاه کنید , اگر می توانید نگاه کنید , مشاهده کنید.

بعد از یک تغییر و دگرگونی در نظم اجتماعی یا تغییر یکی از خصوصیات انسان یا دگرگونی موقعیت انسانی, انسانها چگونه عمل می کنند؟ ساراماگو در این داستان استادانه چنین وضعیتی را بررسی می کند.

در یک شهر , در زمان و مکان نامشخص مردی در هنگام رانندگی در پشت چراغ راهنمایی به صورت ناگهانی کور می شود. مرد دیگری به او کمک می کند تا به خانه خود بازگردد و در عوض ماشین او را می دزدد. مرد کور به همراه همسرش به نزد دکتر می رود ولی دکتر هرچه بررسی می کند علت کوری را تشخیص نمی دهد . فردای آن روز دکتر نیز کور می شود و به ترتیب کسانی که با این افراد در ارتباط بوده اند کور می شوند. در ابتدا دولت افرادی که کور شده اند و افرادی که  با آنها ارتباط داشته اند (و البته زن دکتر که خود را به کوری زده است تا همراه شوهرش باشد) را در یک تیمارستان متروک قرنطینه می کند و بالطبع یک وضعیت بدوی و بدون سازماندهی و بی قانون در آنجا پدید می آید. با ورود دسته ای جدید از کورها که افرادی شرور می باشند شکل جامعه تغییر می کند و آنها با در دست گرفتن کنترل منابع حیاتی نظیر غذا حاکم بر جان و مال و ناموس همه افراد می شوند و یک وضعیت دیکتاتوری خفن ! به وجود می آید و جماعت هم مجبورند یکی یکی به خواسته های آنها تن دهند و به قول یکی از شخصیت ها :"از تمام پله های تحقیر یکی یکی پایین رفتیم تا آنکه به خفت محض افتادیم."

شخصیت ها در این داستان اسم ندارند و همه با نشانه هایشان شناخته می شوند: مردی که اول کور شد, زن مردی که اول کور شد,  مرد ماشین دزد, دکتر و زن دکتر , دختری که عینک دودی داشت و پسرک لوچ و ...و به قولی "وقتی همه کور باشند به اسم نیازی نیست."

کوری مورد نظر ساراماگو یک نوع کوری تمثیلی است  و بیشتر به استفاده یا عدم استفاده از عقل اشاره دارد:

" فکر نمی کنم ما کور شدیم , فکر می کنم ما کور هستیم , کور اما بینا , کورهایی که می توانند ببینند اما نمی بینند." و خودش در جایی اشاره می کند " این کوری ... کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی‌کنیم".

در این پروسه موقعیت های متفاوتی پدید می آید که اعمال انسانها معانی متفاوتی پیدا می کند. نحوه برخورد آدم ها با یکدیگر در موقعیت های گوناگون به چالش کشیده می شود و خواننده را به تامل وامی دارد. چه چیز صحیح است و چه چیز اخلاقی است؟ اینها همه به موقعیت هایی ارتباط دارد که در آن هستیم (مثلاٌ صحنه استحمام زنان در بالکن در زیر باران که مثال ساده آن است و یا صحنه ای که افراد شرور برنامه استفاده خودشان از زنان موجود در بخش ها را اجرا می کنند و دادن غذا را منوط به این کار می کنند... دیالوگ های این بخش واقعاٌ کولاکه) در کل از این زاویه معتقد است که ملاک قطعی برای قضاوت اخلاقی وجود ندارد و فعلی که در شرایط  عادی غیر اخلاقی است در شرایطی دیگر نه تنها غیر اخلاقی نیست بلکه شجاعانه نیز هست.

و زیاد پرت نیست که یاد این شعر سهراب افتادم:

و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت

و بدانیم اگر نور نبود

منطق زنده پرواز دگرگون می شد

این کتاب در بین 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند جا نداره!! البته سه کتاب دیگر این نویسنده در آن لیست هست : "تاریخ محاصره لیسبون" و "سال مرگ ریکاردو ریس" و "مرد تکثیر شده".

به هر حال مطابق سلیقه من در این لیست قرار می گیرد و در عوض کتاب بعدی که معرفی می کنم از اون لیست خارج می شود! لیست خودمه دیگه اینقدر آزادی داریم دیگه! خدایا شکرت!

اگر نمی توانیم مثل آدم زندگی کنیم دست کم بکوشیم مثل حیوان زندگی نکنیم. 

 

پی نوشت: این کتاب توسط سه مترجم به فارسی برگردانده شده است (البته تا کنون و تا آنجایی که من اطلاع دارم!): 

خانم مینو مشیری     نشر علم 

آقای اسدالله امرایی   نشر مروارید 

آقای مهدی غبرایی   نشر مرکز

پ ن 2: نمره کتاب 4.5 از 5 می‌باشد.