میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

خنده در تاریکی ولادیمیر ناباکوف

 

عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند!

روزی روزگاری در شهر برلین آلمان مردی زندگی می‌کرد به نام آلبینوس. او متمول و محترم و خوشبخت بود. یک روز همسرش را به خاطر دختری جوان ترک کرد; عشق ورزید; مورد بی مهری قرار گرفت; و زندگیش در بدبختی و فلاکت به پایان رسید.

این کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادی نبود همین جا رهایش می‌کردیم; گرچه چکیده زندگی انسان را می‌توان بر سنگ قبری پوشیده از خزه جا داد، نقل جزییات همواره لطفی دیگر دارد.

این دو پاراگراف اول کتاب است! و از این به بعد داستان با جزئیاتش با نثری ساده و روان و بی تکلف بیان می شود. آلبینوس تحت تاثیر غرایز سرکوب شده اش دوست دارد که رابطه ای هیجانی و پر شور را تجربه کند. با دختر جوانی که نصف او سن دارد آشنا می شود. پس از مدتی سر و کله فردی که دختر با او رابطه ای پرشور و هیجانی داشته پیدا می شود و این مثلث احساسی (به علت انفعال محض همسر آلبینوس این مثلث به مربع تبدیل نمی شود) شکل می گیرد. ناباکوف با بیانی طنزآلود (بیشتر طنز موقعیت) این روایت را به پایان تراژیکش راه می برد.

 توصیه های ناباکوف به خوانندگان!:

1- رفتن در رویاهای بی پروا که همه چیز در آن مجاز است خطرناکتر از رفتن به سرزمینهای بی پروایی است که در آن همه چیز مجاز است.

2- هندوانه هایی که برمی دارید متناسب با توانایی هایتان باشد.

3- خربزه هایی که می خورید متناسب با میزان توانایی شما در تحمل لرز آن باشد.

4- سعی کنید اساساٌ تصمیمات تند احساسی نگیرید چون , چه آن را انجام دهید و چه آن را انجام ندهید در هر دو صورت بازنده اید.

5- اگر دروغگو و ترسو هستید , ابله نباشید و اگر ترسو و ابله هستید دروغگو نباشید و اگر دروغگو و ابله هستید ترسو نباشید, خلاصه مثل آلبینوس هر سه تا رو با هم نباشید.

6- اگر همسر یک مرد پولدار ساده و زودباور هستید , حواستان را جمع کنید تا افسارش به دست غرایز سرکوب شده اش نیفتد. اگر نمی توانید حواستان را جمع کنید لااقل نامه هایش را باز نکنید.

7- اگر همسر یک مرد پولدار باهوش هستید , توکل کنید.

8- پولداری زیاد هم خوب نیست چون ناخودآگاه آدم های فرصت طلب به شما سر خواهند زد. در صورتیکه ناخودآگاه پولدار شدید و یا گریزی از پولدار شدن نبود حتماٌ ابتدا تست هوش بدهید و در صورتیکه در دسته کم هوشان جای گرفتید در اولین فرصت با یک زن باهوش ازدواج کنید.

9- هیچ گاه فکر نکنید به عمق اندوه و رنج بشری رسیده اید چون همیشه این امکان هست که کسی پیدا شود و شما را با موقعیتهای عمیق تری آشنا سازد.

10- سعی کنید عکس العملتان متناسب با خطای طرف مقابل باشد و قبل از هرگونه عملی کمی فکر کنید و احساساتی تصمیم نگیرید.

11- واقعاٌ اگر می خواهید طرف برگردد همه پل های پشت سرش را خراب نکنید. راه های ساده تری برای مسدود کردن مسیر وجود دارد چرا انفجار؟

12- باور کنید پیش روانکاو رفتن عیبی ندارد.

13- وقتی طرفتان مجردی به تایلند می رود پس از یک هفته باز می گردد, مطمئن باشید.

14- کلاٌ این روزها بصیرت مد است , با بصیرت باشید.

کتاب خنده در تاریکی اثر نویسنده روسی الاصل آمریکایی ولادیمیر ناباکوف (خالق رمان لولیتا) توسط امید نیکفرجام ترجمه و انتشارات مروارید آن را منتشر نموده است. (کتاب من چاپ چهارم 1385 در 250 صفحه به قیمت 3200 تومان)

از این نویسنده رمان پنین در لیست 1001 کتاب قرار گرفته است.

پ ن 1: مطلب بعدی مربوط به کتاب مزرعه حیوانات اثر جورج اورول می باشد.

پ ن 2: کتابی که الان شروع به خواندن آن می کنم مطابق آراء کافه پیانو اثر فرهاد جعفری می باشد.

پ ن 3: با اجازه دوستان کتاب قطور چشم های بازمانده در گور اثر میگل آنخل آستوریاس را برای مطالعه در خانه انتخاب کرده ام.

پ ن 4: کتاب بعدی را از میان این گزینه ها انتخاب نمایید:

الف) روانکاو  ماشادو دآسیس  ب) همسایه ها  احمد محمود (دوباره خوانی)  ج) 1984  جورج اورول  د) دختر پرتقالی  یوستین گوردر  ه) جاز  تونی موریسون

پ ن 5: نمره کتاب در سایت گودریدز 3.9 و طبق سیستم نمره دهی خودم 3.8 از 5 می‌باشد.

نظرات 30 + ارسال نظر
farzane جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ http://allethia.blogfa.com

سلام
خسته نباشید ، من هنوز کتاب رو کامل نخوندم ولی دستتون درد نکنه بابت طبقه بندی این پیام ها (ولی همچنان در وجود آدمی مرض هایی است که نمی گذارد مثل آدم زندگی کند)

سلام
سلامت باشید ... منتظر اتمام کتاب و شنیدن نظرات شما هستم
البته این پیام ها از صافی ذهن یک خواننده آماتور ایرانی رد شده است...
و بعضی هاشم شوخی است!!!
و اما در مورد جمله: من روی کلمه "مثل آدم" حرف دارم, وقتی آدم ها هر کدام دارای امراضی هستند طبیعتاٌ زندگانی آنها با عوارض این امراض همراه است پس مثل آدم می شود همین, همین عوارض امراض! مگر اینکه بگوییم مثل آدم ایده آل که در کتاب ها موجود است!
یا مگر اینکه بگوییم گیر نده!!
ولی من معتقدم که همه دارای امراضی هستیم.
رای یادت نرود

فرزانه جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:38 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
این دفعه دیگه واقعاًً هیچی برای ما نذاشتیداز گفتنیها. همه موارد را با بصیرت ! گفتید .

دست مریزاد. نقدهایتان روزبروز دارد جالب تر می شود.
کتاب های آینده کمی متمایل به چپ شده اند
انتخاب من دختر پرتقالی است .

سلام
ممنون فکر کنم به خاطر این بود که بصیرت دونم پر شده بود!
کتاب آستوریاس را به چپ بودن قبول دارم اما مزرعه حیوانات؟
اون انتخابی ها هم همگی از طریق قرعه کشی تصادفی انتخاب شد و عجیب اینکه جاز باز هم اومد توی لیست!
ممنون از رای

هادی فخرائیان جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ق.ظ http://playtime.blogsky.com

آقا ما رای به 1984 میدیم
مخلصیم

سلام
ممنون از رای
ما بیشتر

نیکادل جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:14 ق.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام میله جان
چه مدل معرفی بدیعیDDD:
جالب بود!
اکثر شماره ها خیلی با حال بود، علی الخصوص 6 و 7
راست گفتی، از صفحه 100 به بعد خیلی حرص خوردم.
به نظر من سطحی از شرارت برای آدمهای با هوش مجازه، اما اگه احمقی مثل آلبینوس که نمی تونه یه جنایت تمیز انجام بده، دلش هوای هیجان رو کرد، جمیع مسلمین و مسلمات باید دست به دعا بردارن که یارو هرچه زودتر ریق رحمت رو سر بکشه و گرنه کار همه زاره ...
.
دکتر این چه مدل کتاب خوانیه دسته جمعیه؟ قلعه حیوانات و اون رمان قطوره از کجا اومدن؟
جسارتاً بنده اصرار دارم تمام تکالیفم رو پابه پای شما انجام بدم. حالا خوبه قلعه حیوانات رو دارم. خواهشاً یه نموره اهسته برانید ما هم برسیم. فکر کردم جمعه کافه پیانو رو باید بخونم. حالا سر و کله اون رمان قطوره از کجا پیدا شد؟

سلام نیکادل عزیز
گفتم یک جوری کوتاه بنویسم... موضوع کتاب هم کمک کرد به این روش و البته چون این ایام ریز و درشت میکروفون دست می گیرند و پیام می دهند , ما چرا ندهیم!
بله این تئوری حفظ آرامش روانی تئوری خوبیه!
آمین!
قلعه حیوانات همون کتاب صوتیه بود دیگه!! قبل از انتخاب کافه پیانو یک روز بدون کتاب موندم دو سه ساعته قلعه حیوانات را خوندم (برای چندمین بار) بعد دیدم باید یک جوری سرعتمو کم کنم دیدم بهترین کار اینه که یک کتاب قطور برای مطالعه در خانه دستم بگیرم تا سرعتم بیاد پایین و خیلی جلو نیفتم و همین که شما گفتید:آهسته تر...
امیدوارم توضیحات قانع کننده باشد
ممنون
پ ن: من کی دکترا گرفتم!؟
رای یادت نرود

ندا جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ق.ظ http://secondwindow.blogsky.com

۱۹۸۴


این کتاب چقدر نکته داشت. هرکدام درسی از زندگی ست

سلام
البته همش توی کتاب نیستا اما از نتایج موضوعه....

ممنون از رای

رضا جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ق.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

پولداری پیری و عشق دوبار و فرجام اصف ناک
من ۱۹۸۴ را می پسندم

سلام
البته بی پولی از همون اول ...
ممنون از رای

نعیمه جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ http://n1350.wordpress.com/

اینطور که به نظر میاد در این کتاب طنر تلخی نهفته.

من بی برو برگرد به 1984 رای می دم
البته همسایه ها رو هم بدم نمیاد فکر می کنم بیست و سه چهار سال پیش خوندمش اما هنوز شخصیت بلور خانم یادمه

سلام
بله تلخ و سیاه...
منم همسایه ها رو 18 سال قبل خوندم!
ممنون از رای

Helen جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ب.ظ http://www.mydays-h.blogspot.com

6 جالب بود!
مثلن: اگر نمی توانید حواستان را جمع کنید لااقل اس ام اس هایش را باز نکنید!
:))
این توصیه ها جزء کتاب بود؟
به الف رای می دم.

سلام
دقیقا همین مد نظرم بود!
این توصیه ها در لابلای سطور و حواشی سفید کتاب بود.
ممنون از رای

درخت ابدی جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:18 ب.ظ http://eternaltree.wordpress.com

سلام.
معرفی خیلی جالبی بود.
دیروز رفتم کتاب رو خریدم و بنا بر این یه نظر بعد از اتمام کتاب بهت بده‌کار می‌شم. امیدوارم تا اون روز خداوند تبارک و تعالی ما رو در زمره‌ی افراد واجد بصیرت قرار بده.
بازم جاز؟ هر وقت ما انتخابش کردیم یه چیز دیگه انتخاب شد! بذار یه بررسی بین الف و د بکنم خبر می‌دم. دنبال یه کتاب لطیفم!:)

سلام
آمین... بصیرت چیزی است که زیاد آن هم کم است و ما باید هر روز به فکر افزایش آن باشیم ... خدایا ما را بکن با بصیرت...
این جاز این بار با قرعه کشی امد توی لیست! فکر کنم شماره خوش شانسی بهش تعلق گرفته...
ممنون منتظرم

حسین جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ب.ظ http://kimiyaa.blogsky.com

سلام
آقا تلاش می کنیم توصیه های ایمنی ناباکوف! رو جدی بگیریم!
:)
رای من هم 1984...

سلام
جدی بگیر برادر... مخصوصاً شما!
فکر کنم نتیجه ارا مشخص باشه!

محمدرضا جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

فقط می تونم بگم بیچاره آلبینوس!

رای ما هم فعلا جاز به علاوه ی هلیم!

آقا از دیدار شما بسی بسیار مشعوف شدیم و بسیار خوش گذشت!

سلام برادر
بیچاره چه امکانات بهتری پیش روش بود!
امیدوار نباشید این بار هم رای نمیاره
...
آقا ما بیشتر خیلی وقت بود سی خودم بیرون نرفته بودم!... ببخشید خلاصه اگر خواب آلود بودم... شیفت شبه دیگه!
ممنون از کتاب

لی لی شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ب.ظ

همیشه دوست داشتم آثار نویسنده های روس رو بخونم اما هیچ وقت نشد. به دلایل مختلفــ ...
ممنون که میاین و سرمی زنین.

سلام
هیچ وقت دیر نیست...باز هم به دلایل مختلف...
خواهش می کنم

ققنوس خیس یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ق.ظ

سلام
عجب جالب شروع شده !
معرفی خوبی بود ، ممنون ...
رای من هم دختر احمد آباد ، یعنی ببخشید دختر پرتقالی !

سلام
ممنون

فرانک یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:37 ق.ظ http://bestbooks.blogfa.com

سلام
کتاب رو نخوندم ولی کتاب بعدی را چرا بهدا می یام نظر می دم

سلام
منتظرم

ناشناس یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ق.ظ

انتخاب من ۱۹۸۴ جورج ارول می باشد

سلام ناشناس جون
ممنون

نفیسه یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ق.ظ

نتیجه گیریهاش جالب بودند خوشم اومد
لو لیتا رمان دوست داشتنی تری بود مضمون داستان تقریباً با این رمان مشترک است ...

1984 و دختر پرتقالی رو خوندم و 1984 رو بیشتر دوست داشتم . کتابهای دیگر رو چون نخوندم نمی تونم بنظرم...

سلام
لولیتا! زبان اصلی خوانده اید یا همون ترجمه ذبیح الله منصوری را دارید؟
رایتان 1984 شد؟
ممنون

لیلی یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ب.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

نابوکوف مسائلی را در داستانهاش به تصویر می کشه که خیلی از نویسندگان قبل از او شرم داشتن از بازگو کردن حقایق. اااا اخ جون کافه پیانو رای اورد چه خوب. راستی من چقدر اون نظر نابوکف رو دوست دارم وقتی میگه اگر مرد پولداری هستید ولی باهوش نیستید سریعا با یک زن باهوش ازدواج کنید. چه خوب میشه ها نه؟؟؟ من هم خودمو یه زن باهوش میدونم اخه.... ایکون نیشخند. انتخاب برای کتاب بعدی من دختر پرتقالی رو دوست دارم. جاز رو هم دوست دارما ولی چون قبلا رای نیاورده دوباره رای نمیدم. همون دختر پرتقالی خوبه.

سلام
یعنی الان ناباکوف توی تابوتش لرزید! این نظرات خودم با توجه به موضوع کتابه با یه کم چاشنی طنز
البته اگر پولداره بعداٌ با همنشینی با شما ضریب هوشیش بالا رفت اونوقت شما هم باید توکلتون بالا بره
ممنون

فتح باغ یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:20 ب.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام حسین آقای عزیز
معرفی و نقد جالبی بود. البته بماند که آدمی را از هرچه رابطه ی زناشوئیست ناامید می کند!
و توصیه های خوبی بودند . البته آیتم سیزده رو باهاش موافق نیستم!!!

سلام
ممنون ... اتفاقاٌ با دانستن محل سوراخ های این بشکه راحت تر می توان آن را آب بندی کرد...نباید نا امید شد!
در مورد آیتم 13: رفتن یا نرفتن بحث دیگری است! توجه داشته باشید که پیام آن بند این است که ایشان مطمئناٌ بعد از یک هفته بر می گردد! و باقی مباحث به بند 1 بر می گردد.
باز هم ممنون

دوما یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ب.ظ http://dooma.blogfa.com/

امان از دست عشق پیری!
پس یه سر بریم پیش روانکاو هم بد نیست :D
آقا ما کتاب 1984 را بر می گزینیم چرا که تعاریف زیادی از آن شنیدیم...

نیکادل یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااام
رای ما : 1984

من با 63 درصد رای برای 1984 رای گیری را به دلیل اتمام تعرفه خاتمه یافته اعلام می کنم.
جالب است مستحضر باشید که من از اولین کامنت دائماً درصد ارا را کنترل کرده ام. 63درصد به 1984 رای داده اند. بنابراین شیب نمودارها هیچ تغییری نخواهد کرد و تو ای میله بدون پرچم امیدوارم نبینم که ختم این غائله را برنچیده ای چرا که تا صبح قیامت هم که رای گیری کنی نتیجه همین است که عرض کردم.

سلاااااااااام بر شما
ممنون از نکته سنجی شما !
البته تا قبل از رای شما 61.5 درصد بود و بعد از رای شما 68.6 درصد شد
می بینی که من از روی عمد هیچگاه به 63 نزدیک نشدم
به هر حال می دونی که من امکانات دفع فتنه را ندارم
من فقط بصیرت دارم
همین
ضمناٌ اخوان ثالث منو دوست می داشت!

نیکادل دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ق.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام
ببخشیدیه نکته ای هست که من نتونستم بسنجم.
«اخوان ثالث منو دوست می داشت! » یعنی چی؟

سلام
این جمله را یک آقایی در دیدار با شاعران با رجوع به خاطرات گذشته خود بیان کرده بود چند سال پیش...
این جمله در مجموعه واژه ها و اصطلاحات من کنایه از خودشیفتگی و آقایی یک فرد را می رساند.
فرهنگ اصطلاحات و واژه های میله ای ص 57

لیلی دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ق.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

من لولیتا رو به زبان اصلی بیشتر پستدیدما. فیلمش هم ورژن ۱۹۹۷ عالیه ترجمه ذبیح الله منصوری خیلی یه جوراییه خوبه ها. دستش درد نکنه ولی به درد ادبیات نمی خوره ترجمه اش

سلام
من که هیچکدام را ندیده ام!

شما برو توی کار ترجمه این کتاب! هرچند نمیدونم مجوز بگیر هست یا نه
ممنون

نفیسه سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ق.ظ

من هم همون حرفهایی که لیلی نوشت چه قدر مشترکات زیاد شد.

سلام

نوشینه سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ب.ظ http://nargess777.blogfa.com

جالبه که قسمت توصیه ها را از کل کتاب انتخاب کردین

سلام
بعد از اینکه کتاب تموم شد فکر کردم که چه نتایجی می شوداز کل کتاب گرفت و هرچه به ذهنم رسید را آوردم روی کاغذ...
یکی دو تاش رو حذف کردم و باقیش رو آوردم در وبلاگ شد اینی که می بینید...

جیران چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ق.ظ http://jairanpilehvari.wordpress.com

بابا 1984 کتاب نیس که :(
بیشتر یه مقاله ی توهمی جامعه شناسانه سکه متاسفانه واقعی ه نیس :(
ولی خوب چه میشه کرد..دختر پرتقالی رو کاش می خوندی.. راس میگی دیگه.. غیبت که می کنم همین میشه..
جدی درس بزرگی گرفتم!!

سلام
از نظرات متفاوت خوشم میاد
واقعاً همه نباید از یک چیز حتماً خوششون بیاد
...
درس بزرگ را باید بهش عمل کرد امروز قرعه کشی رای گیری بعدی را انجام دادم عجب انتخاباتی خواهد بود: 5 تا نویسنده چغر !

جیران چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 ب.ظ http://jairanpilehvari.wordpress.com

خواهشن تا پست گذاشتی اگر من ظرف دو ساعت خودمو نرسوندم بیا و یه خبری بده که من بیام و هی رای بدم :)

سلام

به روی چشم

منیره شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ق.ظ http://rishi.persianblog.ir/

سلام
هفته پیش از کتاب خانه ی جوجه دکترهای همشهری کش رفتم این کتاب رو . اینجور کش رفتنها لذت خواندن رو دوچندان میکنه. ممنون از این لیستی که در یادداشت ذهنیمون از شما داریم .
بالاخره من نفهمیدم ملاک قرار گرفتن کتابها در لیست قبل از مرگ چیه . کاش برداشتهای شما از خطوط سفید کتاب به پاراگراف اول نویسنده اضافه میشد.
جناب ناباکوف تمام سعیش رو کرد دلم برای آلبرت بسوزه ولی موفق نشد .

سلام
چه خوب امانت گرفتی یا کش رفتی واقعاً ؟؟
خواهش می کنم
ملاک اون لیست چند تا سلیقه است ... البته سلیقه هاشون بعضاً بد نیست...اما بالاخره چند نفر که دور هم بشینند اینجوریه... من توی لیستهایی که تا حالا دیدم این لیست گاف کمتری دارد
...
خاخور جان کم کم دلت داره آلمانی میشه

منیره دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 ق.ظ

سلام
شرط پس دادنش ، قبول دعوت شنبه شب بود. که بچه کانم تعارف رو کنار گذاشتند و اومدند .
و در مورد کتاب هم که هم عقیده بودیم و نپسندیده بود نوع روایت داستان رو ...
ازش خواستم این پست رو بخونه ، و نظرش رو بگه . که بسیار پسندید و آدرستون رو وارد گودر ش کرد و زین پس مشتری شماست و افسوس میخورد که کاش کتابها رو همزمان تهیه میکرد و میخوند . کتابهای خونده شده اش رو توی لیست شما پیدا کرد و تو برنا مه ی اوقات فراغتش گذاشت . دکترهای میله نشناس هم میله پسند میشند ... پیروز و شاد باشید .

سلام

به این می گن خاخور مشتری جمع کن با صفا
از ایشون هم غیاباً تشکر می کنم
امیدوارم مورد پسند و کاربردی باشند
ممنون
خوش باشی

مونا سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:38 ب.ظ

داستان گیرایی داره. میخواد بگه دنبال هوا و هوس نرین.جذابه اما عاقبت نداره.

سلام
برخی معتقدند عاقبت آدم‌ها کلاً چیز خوبی نیست: پیری و ناتوانی و مرگ!
ولیکن تجربه نشان می‌دهد که اکثر آدمها در دنباله‌روی از هوا و هوس به حس و حال خوبی دست نیافته‌اند.

مهرنوش یکشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 01:50 ب.ظ

وقتی کتاب را به اتمام رساندم،فکر میکنم حدود نیم ساعت به دیوار مقابلم خیره بودم.پایان شگفت آورش باعث شد در خواب هم به آلبرت مفلوک فکر کنم.واقعا که او یک ابله بود!
وقتی حرف های مارگو را باور میکرد دلم میخواست در سرزمین خیال و قصه هایشان فریاد بزنم ای مردک احمق حرفش را باور نکن.اما حیف که دنیای ما از دنیای تلخ شخصیت های داستان ها بسیار دور است.
کتاب خنده در تاریکی یک رمان تراژیک بود.به همه پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانند.شیوه ی نگارش آن بسیار زیبا بود و همینکه جناب ناباکوف عزیز قضاوت را بر عهده ی خودمان گذاشته بود،خودش جای شکر داشت!شاید کمی برای گفتن این حرف ها در وبلاگ شما دیر باشد!(:

سلام بر مهرنوش عزیز
اول اینکه هیچگاه دیر نیست. مخصوصاً برای به اشتراک گذاشتن نظرات خود در اینجا. از این بابت از شما سپاسگزارم.
با اینکه ده سال گذشته است کاملاً مزه حرف شما که میخواستید فریاد بزنید ای مردک احمق... زیر زبانم هست
کامنت شما باعث شد مطلب خودم را هم بخوانم و این سبک معرفی نوشتن را که فراموش کرده بودم به یاد بیاورم! آن زمان طنازتر بودم توی این ده سال چشمه طنزمان را خشکانده‌اند
باز هم ممنون از کامنت خوبتان

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد