میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

خاطرات روزانه یک میله

جمعه: رسیدم همدان و پس از استراحت به دلیل وجهه فرهنگی و دو تا نوشابه اضافه خودم! اولین جایی که می روم آرامگاه بوعلی است و اصلاً هم ارتباطی به شلوغی و نبود جای پارک در محوطه گنجنامه نداشت! به هرحال از اینجا شروع می کنم... روبروی در ورودی آرامگاه , مدفن عارف قزوینی است و پیش پای ایشان یک حوض و داخل این حوض هم آب, و در کف آب هم مقادیر زیادی وجه رایج مملکت در قالب سکه و اسکناس!! حالا نمی دانم کار کار ابن سیناست یا عارف... به گمان البته این امر زیر سر عارف قزوینی است که خواسته است مردم به بهانه انداختن پول و یا مثل ما , نگاه کردن به این پول ها در زیر آب, خم شوند و خلاصه قضایای مربوطه... الله اعلم.

بعد از آن به مجموعه هگمتانه می روم که برایم جالب است... بچه های همراه هم کلی کیف کرده اند و تا آخر سفر این قسمت را جزء موارد عالی ذکر می کنند. علت چیست؟ قاعدتاً رده سنی 3 و 7 سال از دیدن بقایای برجا مانده از خانه های خشتی و... لذتی نمی برد که هیچ بلکه حوصله اش نیز سر می رود... دلیلش این بود که قسمتی از حفاریهای باستانشناسانه را با یک سقف شیروانی پوشانده اند و برای دیدن آن معبری فلزی چوبی که شبیه پل های معلق است تعبیه شده است, وقتی ما وارد این معبر شدیم چراغهای آن خاموش بود و چشم چشم را نمی دید و ما به کمک گوشی موبایل و با حالتی دلهره آور از این قسمت رد شدیم و چنان به بچه ها فاز داده بود که مجبور شدیم چند بار این مسیر را برویم! به قول بچه ها مثل این فیلم های هیولایی بود...که متاسفانه بار آخر چراغها را روشن کردند و ...

شنبه: هفتاد کیلومتر می کوبم و می رسم به محوطه مجتمع سیاحتی تفریحی علیصدر ... این 70 تا یک طرف , پیاده روی اجباری از میان بازارچه ها و صف خرید بلیط و انتظار برای رسیدن نوبت یک طرف... البته درخت انجیر معابد همراهم است و مشغولم می کند... اما همه این معطلی ها هیچ! نوبتمان شد رفتیم داخل و دقیقاً یک ساعت و ربع در داخل معطل شدیم تا سوار قایق شدیم! بابا مدیریت! داشتیم اون بالا درخت انجیرمان را می خواندیم, خوب وقتی آماده نیستید چرا می فرستید پایین؟! خلاصه غار آبی زیبا با مدیریت زیبا قرین بود و جز این انتظاری نبود... مدیریتی که در نصب آیات قران در مسیرها و کشف کلمه الله در قندیل ها متبحر است... یک مسیر کوتاه (نمی دانم یک چندم مسیر غار است) و به جیب زدن پول آنچنانی و ... بر قدرت خالق فرصت ها صلوات...

بعد از ظهر می رسم همدان و به موزه تاریخ طبیعی می روم. خوب است و جمع آوری کننده گونه های مختلف حیوانات زحمت زیادی کشیده است. دستش درد نکند... فقط کنار ماکت دلفین, آیه مربوط به یونس پیامبر را نوشته اند که اشاره به شکم ماهی و پینوکیو و پدر ژپتو دارد!! کاش ماکت نهنگ می گذاشتند که لااقل بگنجد...

شب هم سری به آرامگاه بابا طاهر محجبه می زنم و هنگام خروج عزیزی به قصد راهنمایی و معرفی همدان, مقداری از مکان های دیدنی برایمان صحبت می کند; از جمله در مورد موزه مفاخر و مشاهیر همدان که با شنیدن اسم برخی مفاخر بی خیال دیدن آن می شوم! که با توجه به فشردگی برنامه کمک بزرگی بود.

یکشنبه: گنجنامه... بر روح مخترع ظروف یکبار مصرف صلوات چند باره ای می فرستم و بعد سوار تله کابین می شویم و می رویم بالا و هنگام بالا رفتن یک ختم قران هم به صورت قسطی به همان مخترع حواله دادم که در ماه مبارک پیش رو حتماً به جا خواهم آورد!... رسیدیم بالا...واوو عجب منظره ای... مرغزاری که عشایر در آن چادر زده اند و محیطی بسیار زیباست که زیباییش به تنهایی می تواند بر بوی فضولات و خود فضولات حیوانی قلم عفو بکشد... از یکی از خیمه های عشایر مقداری کشک و دوغ گرفتیم...عجب دوغی بود عزیزان... این دوغ نیز به تنهایی می تواند خاطره دیدن ظروف یکبار مصرف در ارتفاع چندهزار متری و یا دیدن پوشک تعویض شده در کنار نهر را از ذهن مان پاک کند.

بعد از ظهر است و ما به سمت کرمانشاه حرکت می کنیم و باقی دیدنی ها را می گذاریم برای دفعات بعد... به کنگاور می رسیم , شهری که از آموزشگاه رانندگی گرفته تا شرکت نصب سوله آن نام آناهیتا را بر خود دارد (یاد مرکز توزیع گوشت ملاصدرا می افتیم و آن طنز و تناسبی که هموطنانمان در انتخاب اسم دارند...) با این وجود , معبد آناهیتا در یک کلام مظلوم است.

عصر به شهر بیستون می رسیم , شهری که در دامنه کوهی قرار دارد که جان می دهد برای ساخت نقش برجسته و کتیبه و...خوشحالم که همه دیدنی های مدنظرم در یک مکان قرار گرفته است. خوشحالم که مسیر رسیدن به سالم ترین نقش برجسته باقی مانده به وسیله داربست و... مسدود شده است و ما امکان دسترسی و صدمه زدن به آن را نداریم! واقعاً از این اقدام باید تشکر کرد (از این پایین و از فاصله دور به راحتی قادر به دیدن این نقش برجسته هستیم). اما... یک صلوات جانانه من و همراهان به روح علی خان زنگنه کفایت نمی کند! شما هم همراه شوید! کسی که به تنهایی می تواند خودش را وسط شاهان دوران هخامنشی و اشکانی و سلوکی بیاندازد و با از بین بردن بخشی از آنها و درست وسط آنها به جایش وقف نامه آب و فلان شنگول آباد و منگول آباد را به رخ بازدیدکنندگان بکشاند!

دوشنبه: دیشب هنگام ورود به کرمانشاه وقتی تابلوی "به کلانشهر کرمانشاه خوش آمدید" را دیدم , غافلانه خندیدم و سزای من این است که در ترافیک این کلانشهر گرفتار شوم ... خودمان را به طاق بستان می رسانیم که الحق از گزند روزگار مصون مانده است. پسر فتحعلیشاه لااقل شعور داشته است که یادگاری خود را در گوشه ای بتراشد که به آثار دیگران صدمه ای نزند ... اینجا هم با منظره وجه رایج در کف آب مواجه می شویم و باید گفت این قافله تا به حشر لنگ است.

بعد از ظهر از کلانشهر فرار می کنیم و به سمت روانسر و پاوه حرکت می کنیم تا به غار قوری قلعه برسیم. از کرمانشاه به این طرف برنامه ها همه خلق الساعه هستند و ناراضی هم نیستیم. این غار هم اگرچه فقط چیزی در حدود یک هفتمش قابل بازدید است اما خوب , بد نبود. قوری قلعه هم مدعی "ترین" بودن است و فکر می کنم مستند ادعایش در شش هفتم مسیری است که ما نمی بینیم...

مسیر طولانی نیست و با توجه به خنکی مسیر همراه بردن آب معدنی و نوشابه وجهی ندارد که این تعداد ظروف را در مسیر نهر آب داخل غار می بینیم تازه باور کنید تعداد سطل آشغال های مسیر هم کم نیستند... البته به قول یکی از دوستان, از بهبود وضعیت فرهنگی هموطنان نباید ناامید شد و نباید همه کاسه کوزه ها را سر این ملت شکست. مردمان کره شمالی و جنوبی یک ریشه فرهنگی دارند (همگی به جومونگ و ... می رسند!) ولی از یک زمانی خطی کشیده شد و آنها از هم جدا شدند; بخشی از همه لحاظ پیش رفتند و بخشی پس رفتند.

سه شنبه: دیشب به قروه رسیدیم. در کردستان به مناطقی که چشمه ایست و برکه ای طبیعی یا مصنوعی, سراب می گویند. بعد از دیدن سراب قروه به سمت بیجار می رویم تا تخمه ای بشکنیم و از بام ایران قل بخوریم و پایین بیاییم تا برسیم به غار کتله خور در حومه شهرگرماب... گفتم حالا که دو تا غار بزرگ را دیدیم حیف است سومی را هم نبینیم و چه خوب شد که دیدیم. من که به شخصه خیلی لذت بردم و بقیه نیز به همچنین...

چهارشنبه: در اولین دقایق این روز به خانه رسیدیم. یادم رفت بگویم که قبل از حرکت به دلیل هجوم نوعی از سوسک های ریز (اسرائیلی؟!) خانه را سمپاشی کردم ولذا پس از برگشت بلافاصله اقدام به پاکسازی اجساد نمودیم. طبیعیست که پس از این فعالیت ها فقط باید خوابید و درخت انجیر معابد خواند که امروز آن هم به پایان رسید.

پنجشنبه: مشغول نوبت دوم سمپاشی شدم و به دلیل بالارفتن دوز جنایت! کتاب جنایی "قاضی و جلادش" اثر فردریش دورنمات را دست گرفتم و به پایان رساندم. فردا شب یک عروسی دعوت داریم و الان باخبر شدم که صبح هم به بهشت زهرا دعوت شده ام. یک جوان 21 ساله و تصادف رانندگی و...

جمعه: صبح تا الان که ساعت 4 است مشغول جوان ناکام بودم و تا ساعاتی دیگر باید بروم سراغ یک جوان باکام... اولی خودش راحت شد اما پدر و مادرش یک عمر آب خوش از گلویشان پایین نمی رود , دومی , پدر و مادرش راحت شدند و خودش یک عمر آب خوش...! وارد معقولات نمی شوم , فردا باید بروم سر کار...! 

.

پ ن 1: مطلب بعدی قاعدتاً مربوط به درخت انجیر معابد خواهد بود.

پ ن 2: بعد از آن "قاضی و جلادش" و "منطقه مصیبت زده شهر" که این یکی مجموعه داستان علمی تخیلی اثر جی جی بالارد است و الان مشغولش هستم خواهند بود. قبل یا بعد از آن به کتاب مهم "معنای نژادپرستی برای دخترم" اثر طاهر بن جلون خواهم پرداخت که امر واجبی است.

پ ن 3: کتاب بعدی را از میان گزینه های زیر انتخاب کنید!:

الف) زندگی واقعی آلخاندرو مایتا  ماریو بارگاس یوسا

ب) مرگ در آند                         ماریو بارگاس یوسا

ج) گفتگو در کاتدرال                  ماریو بارگاس یوسا

د) جنگ آخرالزمان                    ماریو بارگاس یوسا

ه) سالهای سگی                    ماریو بارگاس یوسا 

پ ن4: در مورد تاریخ خوانی و خلاصه فصل بعد کسی داوطلب هست؟ دوستانی که همراه هستند یک اعلامی به من بکنند که کجای کار هستند...

نظرات 28 + ارسال نظر
غزال شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://shinee.blogsky.com

از سفرنامه ی ناصرخسرو طولانی تر بود..!

سلام دوست عزیز
خوب 1750 کیلومتر رانندگی کردم! خیلی درز گرفتم شد این...

نیکادل یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 ق.ظ

سلام میله جان
رسیدن به خیر
جنبش آب معدنی همه جا رو فرا گرفته! حیرت آوره!
سفرنامه خوبی بود اسم مناطقی که در کردستان بود اصلاً نشنیده بودم .
طنز کلامت خیلی جذاب و شیطنت باره
.
بابت اون دو جوان هم به قول ملانصر الدین خدابیامرزتش ان شاالله مبارکش باد ...
و البته بابت سرکار رفتن ... هیچی نگم بهتره.
قاضی و جلادش رو خوندم جالبه و دوست داشتم .
درخت رو صفحه ششصد هستم . داستانی دارم با این کتاب . گمونم داره ریپ میزنه کم کم حالاببینم چی میشه .
انجیر رو آروم آروم بذار لطفن دارم سعی می کنم بهت برسم

سلام
الان رسیده رسیده شدم
واقعاً در مکان هایی این ظروف رو می بینی که عقل جن هم نمی رسد!
به سفرنامه های شما که نمی رسد عمراً...
.........
تا من انجیر رو بذارم تو تموم کردی
احتمالاً بروم سراغ نوشتن مطلب بن جلون...فعلاً که یکی دو روز باید به وبلاگ دوستان سر بزنم

آیدا یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ق.ظ http://1002shab.blogfa.com/

به به چه سفرنامه پر بارباری.
چقدر حسودیم شد مدت هاست به سفر نرفتم.
اما همه خوشی های پست یه طرف اون جوان ناکام یه طرف.خدا به بازمانده هاش صبر بده.

سلام
امیدوارم پا بده و سفر پربارتری بروید شما و ما بخوانیم و لذت ببریم...
اون جوان که خودش خلاص شد اما اطرافیان و به خصوص پدر و مادرش داغون شدند و خواهند شد متاسفانه...

آنا یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ق.ظ http://www.royayetafavot.blogfa.com

بابا توریست
بابا ایران گرد
دیگه غاری هم موند که نرفته باشی؟
دفعه دیگه برنامه رو بذار رو قلل مرتفع

من کندشده خوندنم ....... هنوز فصل ۳ هستم .....

سلام
فکر کنم غار که زیاده ولی مهمترین هاش رو رفتم
فکر نکنم با این همراهان بتوانم به قلل مرتفع بروم خودمم که به علت دو بار سقوط از کوه فوبیای کوه دارم ...
.......
فصل 3؟؟ یعنی جلوتر هستید دیگه؟
مطلب بعدی از صفحه 40 تا 90 است...شما پس رد شدید نه؟

درخت ابدی یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:12 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام بر میله‌ی غارنورد!
رسیدن به‌خیر و ایشالا که خوش گذشته.
من تو عمرم یه غار رفتم که اونم تو نیاسر بود و البته به شکر خوردن افتادم، بس که تنگ و باریک بود.
سفرنامه‌ی جالبی بود، هرچند گفته بودی به سواحل لوت می‌ری.
قائد اشاره‌های جالبی به نامدیریت اماکن تاریخی داره و اونم خیلی صریح بی‌سلیقگی موجود رو به باد مسخره می‌گیره.
یکی از جاهایی که دلم می‌خواد ببینم کردستانه و طبیعتش. امیدوارم ناکام از دنیا نرم.
تبریک و تسلیت به خاطر اون دو جوون.

سلام درخت جان
واقعاً دیدن این سه غار به صورت متوالی خودش رکوردی است
این غار ها برای بازدید آماده شده و شکر خوردن و اینا نداره ...
این کتله خور را از دست نده که واقعاً دیدنی بود.
یکی از چیزایی که یادم رفت بگم گندمزارهای فراوان در کنار جاده بود که در هر سه استان به وفور دیده می شد که دیدنی بود...
واقعاً با ترتیب این تبریک و تسلیت موافقم...

فرواک یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:50 ق.ظ http://http:

سلام.
سفرنامه‌ی خوبی بود. با این حساب موقع برگشت از زنجان اومدید. شما که تا قروه رفته بودید یه سر هم به بانه می‌زدید و هم زیارت می‌شد هم تجارت بعد موقع برگشت از ارومیه می‌امدید و یه وصف الحال غم انگیز هم برای دریاچه‌ش می‌نوشتید...
از کنگاوری‌ها در مورد آناهیتا خاطره‌ی جالبی داشتم که یادم افتاد و کلی خندیدم...
در مورد سمپاشی هم مواظب باشید این مواد بکل برای بچه‌ها مضر است.
پ ن 3 دختری از پرو رو نداشتید؟
هر چند دوست دارم گفتگو در کتدرال رو بخونم اما خیلی حجیمه بنابراین گزینه‌ی <ب > رو انتخاب می‌کنم...

سلام
از قیدار به سمت ابهر رفتم و انداختم توی اتوبان و...
بانه هم جزو گزینه ها بود ولی خدایی ماشینم جای خالی نداشت...وگرنه پاوه و جوانرود هم دم دست بود... اتفاقاً مریوان و سنندج هم نرفتم برای اینکه در سفر بعدی که از تبریز شروع می کنم و ارومیه و اینا از اونجا ها سر در بیارم و برگردم
خاطرهه رو می گفتی ما هم فیض می بردیم
بچه ها رو بیرون کردیم
....
نه این 5 تا رو داشتم و هیچکدام رو هم نخوندم
ممنون از رای

ققنوس یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ق.ظ http://qoqnooos.blogfa.com/

چه سفرنامه جالبی! اتفاقا دو هفته پیش همدان بودم و تنبلی مجال نداد سفرنامه را در وبلاگ بنویسم.

مرگ در آند خیلی خیلی زیباست یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی!

سلام
به به ... گفتم همدان یه جورایی خیلی شارپ و سرحال بود پس به خاطر پرواز ققنوس بر فراز الوند بود...بنویس برادر
.....
یعنی حسابی تحریک شدم
محمدرضای رند که هرکجا هست شاد باشد نیز نظر خوبی روی مرگ در آند داشت... و این کتاب رو هم من در سفری از قم خریدم
...............................................................
زود فهمیدم که ققنوس خیس رو با شما اشتب گرفتم ولی پاک نمی کنم ... خیلی جالبه آخه با خیس وقتی در همدان بودم تلفنی صحبت کردم چیزی در مورد همدان نگفت و حالا خیلی متعجب شدم...
............................
امیدوارم که همدان خوش گذشته باشد بنویس خواهر تا تجدید خاطره ای هم ما بکنیم در وبلاگ شما
ممنون از رای و توصیه

فاطمه یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ق.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

سلام
به به .. غرب ایرانگردی خوش گذشته انگار، خدا رو شکر .. راستی با وجود همسفر کم سن و سال خیلی خوب برنامه ریزی کرده بودید، ما هم مستفیذ شدیم

من در دهه 70 رفتم غار علیصدر رو دیدم،‌وضعیتش همینی بود که شما گفتین ...

درخت انجیر معابد رو خیلی منتظرم.. چون یکی از اطرافیان هم داره میخونه،‌خیلی تعریف می کنه

می خواستم بگم من خیلی زود بد عادت شدم به اینکه اول نوشته های شما رو در مورد کتاب ها بخوانم،‌بعد برم سراغشون (ببخشید دیگه)

رأی من:
- جنگ آخر الزمان (یه جایی خونده بودم، نظیری برای جنگ و صلحه)
- گفتگو در کاتدرال

رأی سوم:
- زندگی واقعی آلخاندرو مایتا

سلام
البته نه این که خیلی خیلی هم برنامه ریزی کرده باشیم ها... دو تا کتاب در ماشین هست که کمک زیادی می کند در این زمینه و برخی مواقع از روی آنها به مردم محلی هم اطلاعات می دهیم! (یاد عزیز نسین و آن داستانش به خیر)
- خوب بازم خوبه اگر پسرفت نکرده باشد
- کتاب تعریفی ای هم هست به نظرم...حالا بعد از نشخوارش کامل تر صحبت می کنم ولی سرجمع راضی هستم از خواندنش.
- ای وای بر من!
- ممنون از آراء! حالا من کدوم رای رو حساب کنم؟

مهرگان یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ب.ظ http://CHERCHE.BLOGFA.COM

سلام و همیشه به سفر
به به میله ی بی پرچم چه سفر پرباری رفته است در این مدت

مختصر و مفید. اونوخت من 8روز کرمانشاه بودم و 2روز شیراز فقط یک تاقبستان رو تونستم ببینم و یک عروسی برادرم در شیراز...!

سلام
ممنون و به همچنین
در کلانشهر ها زیاد ماندن وقت تلف کردن است (این نظر من است) من فکر نمی کردم کرمانشاه اینقدر بزرگ و شلوغ باشد ولی وقتی متوجه شدم سریع گازش رو گرفتم و خارج شدم...
به به مبارک باشد
من هم دوست داشتم به برادرم در شیراز یک سری بزنم که نشده

نادی یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ http://ashkemah.blogsky.com

سلام

سفرنامه جالبی بود. انگار منم اونجا بودم. هرچی نوشتی رو دیدم

انتخاب من سالهای سگی است. نمی دونم چرا. همین طوری . از اسمش خوشم اومد

سلام
چه خوب
ممنون از رای... حتی اگه همینجوری باشه

اسکندری یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ب.ظ http://WWW.ESKANDARI.BLOGFA.COM

سلام حسین آقا .سفر بخیر.سه سال پیش عین همین مسیر شما رو ما با دوستانمان طی کردیم .با اینکه فرهنگ معرفی و مدیریت و نگاهداری از ابنیه ی تاریخی درامی ست دردناک و مثال همان پوشکهای بین راهیست که به تاریخ مان طعنه میزند و یادمان میرود که این بخش از فرهنگمان را حد اقل رای جراید بپیچیم تا تیراژشان از اینرو بیشتر گردد سفر لذت بخشی بود که ما بهره وری را در این مملکت محروسه بخوبی آموخته ایم.در باب کتاب خوانی که شما بخوانید و ما چکیده ها و نقد شما را به چشم جان با امتنان میخوانیم.

سلام خانم اسکندری
ممنون
عین عین همین مسیر؟؟؟؟؟ چه جالب
می دونید ما خیلی تنبلی می کنیم...اکثر جاها در نزدیکیمان سطل آشغال هست ولی...
اونجوری هم خوبه

پیانیست یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ب.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

سلام. سفر خوش گذشته باشه ایشالله. خیلی خوب شد رفتید و هوایی عوض کردین. ایشالله دفعه بعد بیایید ساری.

من تازه با هزار ترفند تونستم برم شهر کتاب و ناتور دشت رو گیر آوردم. چون با بامداد نمیشه رفت تو مغازه مردم و بدون پرداخت تاوان برگشت. حتما یه خسارتی میزنه.
این داداش ناتور ما همون دختری با کفشهای کتانی نیست؟ باید بگم در مورد نوجوان بودن رمان کاملا گول خوردم. همه اش پر بود از اون چیزایی که دوست ندارم بخونم و بشنوم.

سلام
جای دوستان خالی
ممنون
..............................
ای وای! من دیدم شما گفتید رمان با موضوع نوجوان...باید حدس می زدم که دچار اشتباه شدید...
یک شباهتی دارد درست است...
خلاصه ببخشید
البته زندگی پر است از چیزهایی که آدم دوست نداره ببینه و بشنوه ولی خوب اونا وارد چشم و گوش ما می شوند... اما کتاب بحثش متفاوته میشه انتخاب کرد و...

فاطمه یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

میله جان رأی من همون جنگ آخر الزمان، ولی با توجه یه پیشنهاد جناب ققنوس و سابقه استادیشون، من "مرگ در آند" رو هم موافقم (کلاً هم که من از تقلید عقب نمی مونم)

سلام

باشه برای شما دو رای در نظر می گیرم

پیانیست دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

من منکر زحمات شما نیستم ها.. متن کتاب عالی بود. خیلی جذبش شده بودم. چند بار از خواب پریدم و ادامه شو خوندم. وحشتناک عالی بود. حقیقت دردناکی داشت.
-----------------------------
شوخی کردم که دختری با ... رو با اون مقایسه کردم. اون کارگردان باید اینقدر باهوش باشه که نذاره دیگران متوجه شباهت اثرش با اثر دیگه ای بشن. یعنی رسول صدر عاملی گاف داده که یه دونه کتاب خونده و سریع عینشو ساخته. بدون تقدیم اثر به نویسنده کتابی که ازش اقتباس کرده.

سلام
خوب خیالم کمی راحت شد...
.................................
شباهت های کوچکی که دارد می تواند به ذهن هر کارگردان و نویسنده ای برسد: فرار از مدرسه و برخورد با شخصی که به نظر کمک رسان است اما مقاصد دیگری در سر دارد... وگرنه بحث فرار و امید به همراه شدن دوست و رویا پردازی و... اینا رو نمیشه عین اون دونست...

حس سبز دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ق.ظ http://www.hesesabz.blogsky.com

سلام دوست خوبم.وب زیبایی داری.مایل به تبادل لینک هستی؟اگه تمایل داری منو بی خبر نذار.

"دوستدارت حس سبز"

فرواک دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:22 ق.ظ

سلام.
خاطره هه
سفر بعدی درست از وسط شهر کوچیک من رد می‌شه. یه خستگی اونجا در بکنید خوش‌حال می‌شیم. کلبه خرابه‌ای هست. رفتنی شهر سِرو و خوی رو هم ببینید بد نیست ( از بابت خرید البسه شارژ می‌کنه حسابی)

سلام
آهان
میانه؟
حالا تا اون موقع ببینیم یک سال دو سال دیگه هرکدوم ممکنه یه جای دیگه ای باشیم البته امیدوارم هرجا باشیم سالم و سلامت و دلخوش باشیم...
ممنون

ققنوس کاملا" خشک! دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ق.ظ http://qoqnooos.blogfa.com/

ضمن پوزش از جناب ققنوس خیس و سایر دوستان به دلیل استفاده از اسم شبهه ناک!!! از این به بعد یه جوری کامنت میذارم که اشتباه نشه!
در ضمن ما میدونیم که تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف...

سلام
اختیار دارید دوست عزیز
همین ققنوس خشک که من هم با همین اسم لینک نموده ام مرا از افتادن در ورطه خطا باز می دارد...
آخرش رو هم خیس باید جواب بده!

منیره دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:31 ب.ظ http://rishi.persianblog.ir

سلام
رسیدن به خیر . دائم به گردش .
به آن همه انتظار در صف غار علی صدر، ونگ و وونگ نازنین دو ماهه هم که اضافه بشه غار دیدنی تر میشه . ولی خنکای غار بعد از گرمای انتظار خوب می چسبید .

غار رو کارشناسان خارجی کشف کردند وجب به وجب ، آیات رو کارشناسان داخلی چسبوندند حرف به حرف .

به نظر من این غار (تنها غاریه که من دیدم ) یکی از دیدنی هایی هست که باید قبل از مرگ دید .

موفق باشید .

سلام
ممنون و به همچنین
خنکای غار که نگو...همه غارها این جوری بودند
واقعاً دیدنی است
اون دو تای دیگه و به خصوص کتله خور هم دیدنی است
شاید در 1001 جایی که باید قبل از مرگ دید باشه...باید لیستش رو ببینیم. (به نظر من که باید باشه)

فرواک دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ب.ظ

سلام دوباره.
یادم نبود که اتوبان از بغل شهرم رد شده و موقع رفتن به تبریز اصلا نمی‌بینیدش. البته ما از زنجان به اون ور رو همیشه از جاده می‌ریم چون صفاش بیشتره مخصوصا اردیبهشت ماه...
راستی از مرز خوی با ویزای یک روزه می‌شه با ماشین شخصی داخل خاک ترکیه شد و به شهر گربه‌ها " وان" سفر کرد. از جلفا هم می‌شه مستقیم وارد خاک آذربایجان شد که تا نخجوان 30 کیلومتر بیشتر نیست. ( ویزای یک روزه می‌دن)...
البته خودتون یه پا غارنورد و صخره نورد و جهانگرد هستید...
اه راستی فیلم "127 ساعت" هم بی‌ربط به غارنوردی نیستا.... (امروز دیدمش)

سلام مجدد
میانه؟؟
حالا تا سفر بعدی باید یکی دو سال بگذره ... من تا قبل از این سفر غار نرفته بودم والله!! ... چه جالب این فیلم الان 20 روزه که توی کشومه و باید ببرم خونه ببینم...

سوفیا سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:45 ق.ظ http://allethiayehich.blogfa.com

سلام
خوشحالم با همه ی چیزهایی که دیدید خوش گذشته
جایی که رفتید تو گنجنامه احتمالا میدان میشان بوده متاسفانه از بس مردم آشغال تولید کن زیاد میرن اونجا که جز آشغال چیزی نداره ولی یه قسمت دیگش هست که هنوز آشغال تولید کن ها کمتر میرن
متاسفانه با وجود اینکه کوهنوردای دلسوزی میرن زباله هارو جمع می کنن ولی سرعت تولید زباله بیش از توان اونهاست (نمی دونم کی می خوایم یاد بگیریم طبیعت رو خراب نکنیم)
راجع به اون تله کابین هم هیچی نگم بهتره
چند مورد حادثه خطرناک پدید آورده . خدارو شکر شما سالمید
اما راجع به هگمتانه ۱ - اینکه من موقعی که سرکار میرفتم روبروی هگمتانه منتظر سرویس می موندم (آخه خونمون اطراف اونجاست ) وزودتر میرفتم و هر روز به این فکر می کردم که این خاک که هیچی نیست چطور دووم آورده این همه سال؟
آخرش به این نتیجه رسیدم با آب پیوند برقرار کرده
راستی کلیسای توی هگمتانه رو هم دیدید؟
دوتاست جدیده و قدیمیه؟

سلام
بله همدان خیلی خوب بود... البته در کل سفر خوبی بود.
دو سه نفر رو دار بزنند درست میشه
البته مزاح بود ...راهش اینه که یه عده را دستگیر و محاکمه کنند و جریمه اش هم تمیز کردن محل باشد و ... اینجوری کم کم درست میشه
....
پس شانس آوردیم زنده موندیم!!!! مادرم نمیومد و به زور بردیمش تله کابین و کل مسیر رو ذکر می گفت! وقتی رسید بالا نظرش برگشت...
کشته ام داده اونجا؟؟؟
....
چون فقط خاک بوده دووم آورده اگر سر سبز و با صفا بود تا حالا...
بله کلیسا رو هم دیدیم اونی که باز بود دیدیم اونی که سمت دورتر بود...
(البته کنار همند اونی که نسبت به در ورودی دورتره را دیدیم و اون یکی بسته بود و به قبرستون پشتش اکتفا کردیم)

دایناسور سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ق.ظ

سلام
دیوانه این جور سفرهام.
با کمترین استراحت و سکون. در نیاوردن ته مکان ها تا چیزی برای بازگشت مجدد و سفر دوباره بماند.
در ضمن طنز نوشته هاتون خیلی خاصه.
ببینم اولین کتاب داستان شما کی منتشر میشه؟
این کثیف کردن مکان های دیدنی غیر قابل تحمله...

سلام
البته بینش استراحت هم می کردم چون حدود 700 صفحه درخت انجیر معابد را در همین سفر خواندم (بیشتر شبها قبل از خواب و صبح ها تا جماعت بیان بیرون!)
داستان؟؟ نمی گم بهش فکر نکردم! ولی حالا حالاها نیست و شایدم اصلاً نباشه!
عصبی کننده تر اینه که بعضی جاها سطل آشغال هست ولی دو قدم اونور تر... ته این جور گند زدن هاییم.

نفیسه سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 ق.ظ

در مرود همدان با شما موافقم یعنی این همه آثار باستانی یه طرف این وضعیت نابسامان هم به یه طرف. اما معبد آناهیتا رو بعد از دیدن چه حسی داشتید یعنی من واقعا فکر میکردم معبد یا تکه پاره های سنگ؟
در مورد کردستان چون من این استان را دوست داشتم خیلی خیلی یه حس خاص نسبت بهش دارم.

در مورد کتاب هم گفتگو در کاتدرال چون من خوندمش.

سلام
پایتخت تمدن ایران زمین است دیگر... (البته شهرها معمولاً خودتحویلی شان بالاست...مثلاً آوج زده بود شهر فرهیختگان و خلاصه از این قبیل...) یک چیزی اینجا یادم اومد این سه استان از نظر تابلوها و علایم کلاً ضعیف بودند خیلی ضعیف بودند...
نمونه خوب در این زمینه شهر کاشان است که از نظر تابلوها و علایم کولاک است.
سنندج و... رو نرفتم به خاطر این که می خوام حتماً یک سفر درست تر به اونجا برم.
ممنون از رای

حسین(گیلانی) سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ق.ظ

سلام علیکم.
آقا یهو میذاری میری نمی گی دلمون تنگ می شه
خوش گذشت پس. از 1000متر زمین ما چه خبر؟
...
خدا رحمتش کنه.
...
پ.ن3: من از یوسا جز چند تا مقاله چیزی نخوندم. اما "جنگ آخرالزمان" و "سور بز" رو دارم. البته دومی که تو لیست شما نبود. به هر حال
1. جنگ آخرالزمان.
2.گفتگو در کاتدرال
3.سالهای سگی
4.مرگ در آند.
این بار هر کدوم رای آورد می خوام با شما شروع کنم به خوندن(امیدوارم اول "جنگ.." باشه )
پ.ن4:متاسفانه من کمی عقبم. تا آخر هفته جبران می کنم

سلام
در کامنتها گفته بودم دارم می رم
جای شما خالی
در این سفر من زمین خالی ندیدم! همه جا رو شخم زدند و گندم دیم کاشتند و الان هم که درو می کردند جاش عدس و نخود دیم می کاشتند
احتمالاً هزارمتری های ما همون سمت لوت باید باشه...
ممنون
ممنون از رای و همراهی
اشکال نداره برادر
پست بعدی تاریخ شنبه خواهد بود و از این به بعد هر شنبه

لیلی سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

سلام
آخ چه خوب میشه اگه منم همراه بشم با شما در یوسا خوانی ... حس می کنم فقط کلکسیونش رو جمع کردم و اصلا وقت نمی کنم بخونم... هر کتابی رای بیاره حتما منم خبر کنید همراه بشم... البته همه به من گفتگو در کاتدرال رو بیشتر توصیه کردن.
راستی خوش به حالتون رفتید مسافرت... حسودیم شد. من که فقط تو این تهران گیر کردم فکر کنم حدودا ۶ سالی میشه از کرج اونورتر نرفتم

سلام
خیلی خوب میشه و خوشحال می شوم
منم همینطور! (کلکسیون)
امیدوارم یه سفر خوب به زودی بروید
البته کرج رو هم دست کم نگیرید به هرحال با توجه به سکونت نسبت بهش عرق داریم

فرواک چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ق.ظ

سلام.
بله. میانه. دروازه‌ی آذربایجان

پژمان سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ

سلام حسین جان
همیشه در سفر.... رای من "مرگ در آند"

سلام برادر
خوبی؟
آقا با رای شما دیگه مرگ در آند رو نمیشه بی خیال شد

مرتضی دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 02:49 ب.ظ http://tanzestann.ir

قشنگ و خواندنی بود .

سلام
مرسی

sahar دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 03:03 ب.ظ http://sahar.info.tm

وب خیلی خوبی دارین هم وبتون هم قالبتون خییییلی قشنگه
6518

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد