میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

رهایی جوزف کنراد

 

تام لینگارد دریانوردی انگلیسی است که سالها روی کشتی خود در اقیانوس آرام در حال زندگی است و آبها و جزایر آن مناطق (حوالی گینه نو) را به خوبی می شناسد. او در یکی از سفرهایش با حسیم و ایمادا که حکومت خود را در یکی از جزایر بر اثر کودتای یکی از بستگانشان از دست داده اند , آشنا می شود. حسیم جان تام را در گیروداری نجات می دهد و لذا تام مدیون اوست و قول می دهد که برای بازگرداندن آنها به قدرت ,تلاش کند.

تام دو سال را صرف جمع آوری مهمات و جلب موافقت یکی دو قبیله و ... می کند تا به این قولش عمل نماید. کمی قبل از شروع عملیات , یک کشتی تفریحی انگلیسی در یکی از سواحل به گل می نشیند و به نوعی نقشه لینگارد به هم می ریزد. کشتی تفریحی متعلق به یکی از این اشرافزاده های اعصاب خورد کن است که البته همسر اعصاب خورد نکنش نیز همراه اوست! برخورد لینگارد و خانم تراورس مسیر حوادث را به سمت دیگری می کشاند...

رمان مضمونی عاشقانه دارد. مترجم در مقدمه مدعی است که " رهایی , داستان زیبایی است که رویدادهای تلخ و شیرین آن تاثیری شگرف بر قلبها می گذارد و خاطره آن , ماه ها و سال ها پس از پایان مطالعه متن , باقی می ماند". البته روی من که چنین تاثیری نداشت (محتملاً به دلیل دل سنگ بودن من!) و فکر کنم تنها خاطره ای که بعد از ماه ها و سال ها از این کتاب برای من باقی بماند این باشد که کتابی از کنراد را خوانده ام! به نظرم حتا اگر ترجمه مناسب تری داشت و از غلط های تایپی هم بری بود , باز هم این قابلیت را نداشت که چنان تاثیر شگرفی روی خواننده بگذارد. به اعتقادم زبان اثر (متنی که ما می خوانیم) به گونه ای در نیامده که خواننده را جذب یک داستان کلاسیک عاشقانه ساده بکند.

***

 نمونه هایی از اشکالات ترجمه را می آورم (فقط از دید یک خواننده و با توجه به درخواست مترجم از گوشزد کردن غلطها) مثلاً کم دقتی های نظیر :

شما با چیزی که متعلق به دیگری است دوست ندارید, بلکه با چیزی دوست دارید که متعلق به شما و درون شماست; با چیزی که زنده و در خودتان است. (ص135)

استفاده نادرست از ضمایر... در پاراگرافی از صفحه 127 , دوازده بار ضمیر "او" به کار رفته است که مرجع آن متفاوت است و روی اعصاب خواننده راه می رود:

احساس او این بود که چنین اشتباه موفقیت آمیزی باعث آن اهانتها و ضمناً رضایت او شده است. (ص127) که اوی اول یک مرد است و اوی دوم یک زن است! ضمن این که خود جمله خیلی نا روان است...استفاده از ضمیر نامناسب را در این جمله هم می بینیم:

من پسری دارم که هنوز پدرش را نمی شناسد. وقتی بزرگ شود , چیزهی خوبی یاد خواهد گرفت. خواهد گفت که او همراه با شما بی گناه مرد. (ص204) ضمیر او به پدر بر می گردد (همان من اول جمله!) می خواهد بگوید که :پسرم بعدها خواهد گفت پدرش همراه با لینگارد (مخاطب جمله) بیگناه کشته شد...(حداقل آخرش رو باید می گفت "من همراه با شما بیگناه کشته شدم" )

بعضی جملات مبهم است, حداقل از نظر من:

این ساحل , یک خشکی بی شکل است که پایین تر از سطح دریا قرار دارد (ص63)

یا استفاده از کلمات غریب و نامانوس:

اما در همین صورت بی تفاوت و حرکات ساده و روان ادب و مسک نفس به چشم می خورد (ص65)

در زمینه غلطهای تایپی هم کتاب بدشانس بوده است. بعضی از غلطها تابلو اند و مشکلی پدید نمی آورد مثلاً جلف به جلفت یا تلف به تلفن تبدیل شده است اما وقتی تاریکی به تاریخی یا عرشه به عرضه و پشت به پست تبدیل می شود باید گفت با یک کتاب بدشانس مواجه ایم. طبیعتاً خواندن این کتاب را توصیه نمی کنم و فکر هم نمی کنم که تجدید چاپ هم بشود ولی اگر روزی قرار باشد که این اتفاق بیافتد نیاز به ویرایش اساسی دارد.

***

چند جمله جالب هم انتخاب کردم که باصطلاح کاسب شده باشیم:

من به هیچ وجه مدیون مردی نیستم که وقتی دستهایم را در مقابل او کاملاً باز گذاشته ام, نمی تواند آن را ببیند. (ص139)

.

هیچ رازی بین آن دختر و احساساتش وجود نداشت. او واقعاً دلیر بود و در تمایلات, احساسات و حتی درنده خویی , صداقت نشان می داد. (ص160)

.

یک مرد همیشه در اعمالش دچار تردید می شود, ولی زنان بی ملاحظه و بی پروا خلق شده اند. آنها در سکوت و پنهانی تلاش می کنند و هرچه ابهام موضوع برایشان بزرگتر باشد, بیشتر تحریک و تشویق می شوند تا آن را بفهمند. (ص324)

.

یک دوست همیشه بهتر از یک دشمن است. ص148 (این رو آوردم که یادی بکنم از شیخنا و مولانا که گفت از ما نیست کسی که فرصت "په نه په" به دست آورد و از آن استفاده نکند!)

***

جوزف کنراد (1857 – 1924) نویسنده انگلیسی لهستانی الاصل که مطابق تقسیمات کشوری حال حاضر می توان گفت متولد اوکراین بوده است! پدرش مترجم و شاعر بود که به همین واسطه!! به سیبری تبعید شد و جوزف ابتدای طفولیتش را آنجا گذراند ,والدینش را همانجا از دست داد و در 12 سالگی به سوییس نزد دایی اش رفت.در 17 سالگی به فرانسه رفت و دنبال آموختن دریانوردی ... در این مسیر تا مرحله ناخدایی پیش رفت و با کشتی اش خلاصه همه جا رفت و کلی جا را دید...شهروند بریتانیا شد و اولین رمانش را در 38 سالگی چاپ کرد که در فروش چندان موفقیتی کسب نکرد ...(مطالب تکمیلی درباره نویسنده اینجا و اینجا و اینجا و اینجا بخوانید)

کتاب رهایی (The Rescue ( را می توان جزء کارهای ابتدایی کنراد قلمداد کرد اما نویسنده آن را نیمه کاره رها نمود و بعدها پس از گذشت بیست سال آن را به پایان رساند و لذا در لیست کارهایش در رده های انتهایی قرار گرفته است(1920). در سال 1929 هم فیلمی بر اساس این رمان ساخته شده است. اصولاً از کارهای کنراد اقتباس زیاد شده است , به عنوان مثال اینک آخرالزمان کاپولا که بر اساس رمان دل تاریکی کنراد ساخته شد.

از کنراد پنج کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند حضور دارد که البته رمان رهایی از آنها نیست.(مامور سری , دل تاریکی, لرد جیم, نوسترومو , خط سایه ,که غیر از این آخری باقی به فارسی ترجمه شده است)

.

مشخصات کتاب من: مترجم کیومرث پارسای , نشر کلبه , چاپ اول 1380 , تیراژ 5000نسخه , 496 صفحه , 3700 تومان

نظرات 19 + ارسال نظر
حضرت خضر دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ق.ظ http://hazratekhezr4.blogfa.com

این مشکلات ترجمه ریشه داره
کتاب وضع بشر هانا آرنت رو اصلا نتونستم بخونم در صورتیکه کتابهای بسیار سخت تر رو خوندم

سلام
هیچ سعادتی بالاتر از این نیست که کتابی را دست بگیرید و اصلاً احساس نکنید نویسنده خارجی بوده... یعنی مثل شکلات در دهانت آب شود خلاصه
رمان و غیر رمان... حتا کتابهای درسی... همه به همین صورت...
آره می دونم دقیقاً چه حسی به آدم دست می ده...اولش آدم از خودش ناامید میشه

نِد نیک دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ق.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

فکر کنم مترجم از ترجمه گوگل استفاده کرده بوده اعتماد به نفس مترجم خیلی خوب بود.

نویسنده احتمالا منظورش از جذابیت عشقی داستان ، مخاطبین 14 ساله بوده.

سلام
البته اون موقع که این امکان نبوده ...
البته ایشون مترجم پر کاریست و تا اونجایی که در خاطرم هست دو کتاب دیگر هم از ترجمه های ایشون رو در همین دوران وبلاگ نویسی خوانده ام:
11 دقیقه کوئیلو
گزارش یک آدم ربایی مارکز
که هر دو دارای کاستی هایی بودند و دومی که پر از غلطهای تایپی هم بود... (البته اولی چنان سانسور شده بود که از ترجمه نمی شد زیاد دلگیر بود...
سرچ کردم دیدم ایشون کتاب در مورد مکالمات یونانی و سوئدی و هلندی هم منتشر کرده اند و از مارکز اسپانیولی زبان و ساراماگو پرتغالی هم کار ترجمه کرده اند... اینجا هم از کنراد انگلیسی زبان...
بهتر است که آدم در یک مسیر کار قشنگ و ماندگاری انجام دهد تا همه مسیرها را امتحان کند.(البته این توصیه ای برای آدمهای معمولی چون خودم است)

http://khaneipedar.persianblog.ir/ دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ب.ظ http://khaneipedar.persianblog.ir/

دوست خوبم بعد از مدتها کامنتی از شما دروبلاگم دیدم خوشحال شدم .
درمورد ترجمه اشاره خوبی داشتید ترجمه های ناقص و نارسا خواننده را از مفهوم اصلی دور می کند . چقدرخوب می شد که همه می توانستند از متون اصلی کتابها و یا لااقل ترجمه انگلیسی آن استفاده می کردند . حقیقتا نتیجه متفاوت است.

سلام
ممنون لطف دارید...
من که اون امکان رو ندارم و محرومم و لذا به تلاش و کوشش مترجمان عزیز چشم می دوزم و امیدوارم که همیشه در کارشان موفق باشند
و امیدوارم که همیشه کارهای درست و درمون به ما خوانندگان کوتاه دست , ارائه دهند...آمین

بهاره دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام بعد از مدت ها.
خوب مثل همیشه فقط اسم نویسنده رو شنیدم.
البته درباره ترجمه هم بگم واقعا کار مشکلیه اینکه کارو جوری دربیاری که در عین وفادار بودن به متن خواننده لذت ببره.
البته جدا از این اشتباهات اماتوری.

یاد ترجمه ای از غرور و تعصب افتادم که تقریبا اشک منو دراورد. انگار نه انگار که دارم یک مطلب فارسی رو می خونم انقدر که جملات طولانی و نافهموم بود که کلا خوندن کتاب و تا پیدا کردن یک ترجمه درست و حسابی به تعویق انداختم. اسم مترجم اصلا یادم نیست خوشبختانه!!

سلام

خوش آمدید
...............
واقعاً مشکل است...چند بار موقع تحصیل مصائب ترجمه یک مقاله چند صفحه ای را به دوش کشیده ام و می دانم چه مصیبتی است....
البته جدا از...
معمولاً بهتر است که این تجربیات را کاملاً به خاطر سپرد تا دوباره دچارش نشویم

مدادسیاه دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:12 ب.ظ

سلام و درود
میله جان کتابخانه من به خصوص در چند سال اخیر پرشده از کتابهایی که به دلیل ضعف ترجمه نتوانسته ام بخوانم و دلم هم نیامده دورشان بیاندازم.

سلام
فکر کنم که می بایست هرچه سریعتر در این زمینه یک تبادل نظر داشته باشیم که کتابخانه های هر دو دچار این فقره ترافیک نشود

فرزانه دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:31 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
قبول دارید که حتی ترجمه عنوان کتاب دقیق نیست ؟
خوب شد برنامه خرید کتابم به تاخیر افتاده است

سلام
شاید نجات یا نجات دادن یا رهانیدن صحیح تر باشد (البته من در این زمینه چندان صاحب نظر نیستم)... نظر شما چیست؟
واقعاً از بیخ گوشتان گذشت!
البته یه بار جستی ملخک....

دیوانگی محض من دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:37 ب.ظ http://pencilarezoo.blogfa.com/

سلام میله بازم دیر رسیدم میدونم ملی همهشون خوندم وای پس چی کشیدی تا این کتاب خوندی پسره منم دو تا کتاب جدید به دستم رسیده میخوام بخونم

سلام
خوندن کامنت شما هم کم از این کتاب نیست ها!!!

شمعدانی دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ

سلام حسین عزیز...
ای کاش دراین برحه زمانی مشکل جامعه مابه خصوص جوونهای این دوره ترجمه فاجعه برنگیز کتابهای سنگین ودرنوع خودش شاهکارمابود
ولی چه بایست کرد
اینجاجمهوری اسلامیه کی به کیه!!!!

سلام بر شمعدانی گرامی
البته که مشکلات بزرگتر و عظیم تری هست ... اما همین مشکلات ساده رو هم حل کنیم بد نیست!
به نظرم اگه هرکسی یک قدم مثبت بردارد (در حد خودش) حتماً دنیا جای بهتری برای زندگی خواهد بود...
البته درس پس می دیم

ص.ش دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:25 ب.ظ http://radefekr.blogfa.com

سلام.
جایتان خالیی امروز میزبان ۱ حانم استرالیایی بودیم از کشاورز تا تاترشهر...(پیرم درآمد. لامسب صدرحمت به امریکایی یا انگلیسی ها . لهجه داشت عینهو چی!!! ترجمه سخت است خیلی ).
کتاب ۱۹۸۴ ۴۰ ص ازش را خوانده ام اما نمیدانم چرا جذب نشده ام هنوز! ایراد از فونت کوجکش است یا ترجمه:
ترجمه کتاب از صالح حسینی است و حالا پیش بروم ببینم چه میشود.

سلام
دوستان به جای ما خسته نباشید... واقعاً سخته...
........
من ترجمه دیگری را خواندم
فکر کنم پیش بروید بهتر بشود
کتاب با اهمیتی است ... فقط یه کم صبور باشید
از اون مترجم کتاب خشم و هیاهوی فاکنر رو خوندم که البته کتاب بسیار سختی است ولی اشکالات ترجمه ای هم داشت که خلاصه می شد به سختی خود کتاب بخشید... ولیکن حالا در انتها ببینم نظر شما چه خواهد بود

درخت ابدی سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
فقط "دل تاریکی" رو ازش خوندم که خوب هم بود، اما بعید می‌دونم حالا حالاها سراغ کار دیگه‌ای ازش برم، به‌خصوص که ماشالا کاراش اکثرا حجیمن.
جمله‌ی جالب اولی جالب بود.

سلام
من هم فعلاً به همون تئوری خودم که از هر نویسنده در هر سال فقط یک کتاب ... پایبند می مونم و تا سال بعد منتظر... من لرد جیم رو دارم که نخوندم...
آره ماشالللللا واقعاً...
سلیقه خوبی داری

رها از چارچوب ها سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ق.ظ http://peango.persianblog.ir/

پاسخ کلاسیک:
سلام میله جان
مرسی از معرفی کتاب
در لیست خرید قرار نگرفت!
پاسخ غیرکلاسیک:
سلام علیکم عمو میله
آقا شما هم چه حالی دارین همچین کتابی رو تا ته می خونین! والا به قرعان!
حدس می زنم جمله انتخابی اول از زبان زن اعصاب خرد نکن در مورد مرد احتمالاْ اعصاب خردکن بیان شده.
آیا حدس من درست است؟
.
یه ایمیلی چیزی به این مترجم بزنید بگید لااقل یه تایپیست باهوش و حواس تر اختیار کنه! والااااا به قول ندامون چرا که نه!

سلام بر رها

این برای پاسخ کلاسیک
................................
سلام عمو جان
پس کتابی که الان دستمه رو چی می گی!!! زور زدم سه روزه تازه رسیدم به صفحه 40 !!! ببین تا 300 باید برم
فکر کنم برای خوندن آثار لسینگ از بد جایی شروع کردم اما خب ... تشویق دوستان منو تا انتها می بره...پس هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستم
.....
جمله اول از زبان تام لینگارد و در مورد همان مرد اعصاب خردکن بیان می شود ... پس نصف حدستان صحیح است
....
واللللا چه عرض کنم! فرصت ندارم کامنت دوستان را جواب بدهم! وقت اضافه گیرم بیاد به وبلاگ دوستان سر می زنم! اگه آدم پیگیری باشه خودش پیداش میشه بعدشم شاید اون پیشنهاد اجرایی نباشه

آنا سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:00 ق.ظ http://www.royayetafavot.blogfa.com

با این اوصافی که گفتی حتمن حتمن حتمن نمی خرمش
تو عجب حوصله ای داشتی که تا ته خواندیش

سلام
البته فکر کنم پیدا هم نشود!!
من البته پارسال با 30 درصد تخفیف از یک کتابفروشی خریدمش
حوصله که بله اما خب پول دادم بالاش

فرواک سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
منم نظرم در مورد اینکه فقط در یک زبان کار شود یا عمدتاً در همان زبان باهاتون موافقم. مثلاً رضا نجفی که زبان آلمانی خوندند اطلاعات جامعی در مورد نویسندگان آلمان خصوصاً هسه دارند.
البته یکم کار پارسای ضعیف هست، مخصوصاً من وقتی ترجمه ی آرش حجازی رو در مورد کتاب های کوئلیو با پارسای مقایسه می کردم، اصلاً 11 دقیقه ش چنگی به دل نمی زد.
البته همه ش هم تقصیر مترجم نیست، ناشر هم در این زمینه کوتاهی کرده است.
پس با این حساب نباید برم سراغش. هرچند هیچ کتابی رو تا بحال ازش نخوندم.

سلام
آره دقیقاً... در مورد تخصصی کار کردن مثال های زیادی هست... نمونه اش مثلاً آقای بازیاری که همه کارهای گوردر رو ترجمه کردند ... فکر کنم ایشون به زبان نویسنده مسلط شده اند به خصوص که از زبان اصلی هم ترجمه می کنند و یا مثلاً ترجمه ای که از شوایک آقای طاهری انجام دادند که واقعاً عالی بود ... او هم سالها در مجارستان و بلوک شرق زندگی کرده بود و... ممنون
قطعاً ناشر هم مقصر است ...به خصوص در باب ویرایش و غلط های تایپی اما خب منم زیاد از این روابط آگاه نیستم... اینجا نشستم و راحت حرف می زنم
نه!

آهو سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ق.ظ

سلام.شرمنده ی شما از گران سایه گی خویشم.در بند امتحاناتم... و اما رهایی:قدر بهمن فرزانه رو وقتی فهمیدم که صدسال تنهایی رو با ترجمه پارسای خوندم..
من با چیزی که متعلق به او است دوست ندارم بلکه با چیزی دوست دارم که او،او را روان و با مسک نفس ترجمه کند چون احتمالا یک مترجم خوب همیشه بهتر از یک مترجم بد است.
ضمنا شما هم یه فکری واسه دل سفتتون وردارین.داستان ازین تایتانیک تر:کشتی تفریحی و زن اعصاب خوردنکن و شوهر اشرافزاده و...اصلا شاید اسم اون فیلمه بلم تایتانیک بوده
ممنون برادر

سلام
خواهش می کنم... وثیقه بگذاریم آزادتون کنیم؟
حدس می زنم چه حالی داشتید
خیلی با این قسمت کامنتت حال کردم (با چیزی...)
با فکر کردن دل آدم نرم نمی شود!
ممنون

امیر سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

سلام حضرت میله
واقعا که اگه من بودم تا صفحه 20 میخوندم بعد پرتش میکردم
عجب حوصله ای دارید ها

سلام برادر
این حضرت میله جزء 124000 تایی هاست؟! با من نسبتی داره
واللللا چه عرض کنم:
1- پول بالاش دادم باید چار تا جمله به درد بخور از توش می کشیدم بیرون تا پولش زنده بشه!
2- قول هم دادم اینجا که مطلب بعدی مربوط به این کتاب است...
3- نوشتن پست در موردش راحت بود!
پس می بینی که دلایل کاملاً قانع کننده بود برای ادامه خواندنش

فرزانه سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ب.ظ

در مورد صاحب نظر بودن که منم بی تقصیرم یعنی نیستم ! ولی در راستای ما سه تا رو کجا می برین عرض کردم که رسوبات باقیمانده از سوات انگلیسی ام می گوید معنی rescue رهایی نیست ... حالا در مورد جستنم بعد ده روز میشه اظهار نظر کرد .
نمایشگاه از فردا شروع میشه وقضیه جوگیری بی مقاومت و اینا ...
تازه امسال یک تب دیگر هم هست هر چی می تونی کتاب بخر چون قیمت کاغذ دو تا سه برابر شده و طوفانی در راه است

laleh چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ب.ظ http://nocomment.blogsky.com

man 2 ta jomle avvali ro ke shoma az ketab naghl kardid ro khoondam taghatam tagh shod paridam akhare neveshtatoon :D

سلام
خیلی کم طاقت شده اید ها برای ورزش قوی کردن طاقت اتفاقاً خواندن چنین متونی توصیه می شود

فرزان پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 ق.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

درود وممنون ازین معرفی__
اما از سفارش ما خبری نشدا.....؟

سلام برادر
سفارش شما پشت کتاب خانم لسینگ گیر کرده و کتاب ایشون هم روی اعصاب من!!
نمی دونم کی خلاص میشم... از یه طرف هم دوست ندارم در مقابلش تسلیم بشم کتاب خفنیه واقعاً...باید ته و توش رو در بیارم...بعدش حتماً گاوینو رو میارم خونه
ممنون

فرزان پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:44 ب.ظ

حملِ بر بی ادبی نشه میله جان ..
شما بسیار لطف میکنی و دراین شکی نیست...
...
اما بعضی کتابا بقول شما خفنه..رادست نیست..
باز شما حرفه ای هستی اما من بی بوسمش میذارم کنار__

سلام
مخلصیم قربان
........

آخه هم بحث چالش است و هم بحث پولی که بالاش دادم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد