میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

دو سال گذشت

اگر به روزهایی که می گذرانیم نگاه کنیم می بینیم که فقط در تعداد کمی از روزها اتفاقات خاص تاثیرگذار رخ می دهد و این شانس را به ما می دهد که لااقل در این روزها از تکرار و روزمرگی خلاص شویم.

 البته اگر ذهنی قوی و حافظه ای کولاک می داشتیم هر روز می توانست سالگرد یک خاطره باشد ، سالگرد یک خاطره قشنگ ، مثل خاطره خوردن کشک بادمجان سر سفره پدر و مادر ، خاطره نشستن با لبخند روی نیمکت کلاس در کنار دوست ، خاطره سلام گفتن به دوست پلاستیکی دوران کودکی وقتی همزمان چشمهای خود را می مالیم و کاروان های فرومانده خواب را رم می دهیم ، خاطره اولین بار سوار دوچرخه شدن ، خاطره اولین آمپولی که به باسنمان فرو رفت و فهمیدیم که زندگی را باید شل بگیریم تا دردمان کمتر شود ، خاطره قهر و آشتی های فراوان کودکی و شاید بزرگسالی (چه اشکالی داره؟! تا نیست غیبتی نبود لذت حضور) ، خاطره خواندن فلان کتاب مهم ، خاطره اولین نگاه ، خاطره دومین نگاه ، سومین نگاه و الی آخر! و هزاران خاطره دیگر که اگر روزشان را به یاد داشتیم هر روزمان سالگرد یک خاطره خوب بود...

اما به هر حال اینگونه نیست، و چه بد که این گونه نیست ... باید به همین سالگردهایی که ثبت و ضبط شده است قناعت کنیم. برخی سالگردها را نباید ساده برگزار کرد، از کنارش نباید به سادگی عبور کرد ، و برخی سالگردها نقطه ای هستند که باید رو به یک طرف (آینده یا گذشته و یا هردو) ایستاد و نگاه کرد و البته می توان طوری هم ژست گرفت که انگار فکر عمیقی پشت چشم آدم نهفته است!

سالگرد وبلاگ می تواند این گونه باشد، دوست ندارم همینجوری مثل کرگدن برم جلو و روزی اگر زنده باشم بنویسم بیست سال گذشت!، بدون این که متوجه چگونه گذشتنش باشم. منظورم لزوماً فقط هدف و برنامه نیست بلکه فکر کردن به این که چه کار دارم می کنم؟ این کاری که دارم می کنم با چه کیفیتی انجام می دهم؟ برای بهبودش چه کارهایی باید بکنم؟ چه کارهایی نباید بکنم؟ و از این قبیل سوالات...

حالا بهترین فرصت برای این کار است و انتظار دارم که دوستان خوبم با نظرات و انتقادات و پیشنهاداتشان من را یاری کنند. وقت هم زیاد است چون می خواهم مدتی را به این قضیه فکر کنم و ضمناً استراحتی و رسیدن به امور معطل مانده زندگی و... پس وقت زیادی برای دادن نظرات خود دارید ... مثلاً چند هفته...

.........................

پ ن1: دست نوشته این پست از تلخ ترین نوشته هایم بود!! شاید باورتان نشود...روزهای سختی را پشت سر گذاشتم... دیروز با دوست عزیزی صحبتی داشتم (البته اصلاً در مورد وبلاگ و این قضایا چندان صحبتی نشد) اما از این رو به آن رو شدم و مشتاق به ادامه ... نمی دانم فهمید چه تاثیری گذاشت یا خواهد فهمید، به هر حال ازش ممنونم.

پ ن 2: این قضیه با خواندن پوست انداختن همزمان شد که رمانی است واقعاً پوست نواز!! فکر کنم خواندنش به تنهایی چند هفته طول می کشد.

پ ن 3: لینک سالگرد قبلی اینجا 

پ ن 4: آمار سالی که گذشت: 99 پست که 47 تای آن مربوط به کتاب بود( 36 کتاب خوانده شد) ، 10 داستان صوتی و 42 پست مربوط به نوشته های پراکنده و داستان-خاطرات و شعر

نظرات 75 + ارسال نظر
دورافتاده جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:05 ب.ظ

مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ی ما
غافل از این که خدا هست در اندیشه ی ما......

مانا باشید هماره...

سلام بر دور افتاده عزیز
چرا حالا اینقدر دور ...تشریف بیارید نزدیکتر
به هر حال سلامت و شاد باشید
ممنون

ص.ش شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ق.ظ

این کتاب در انتظار بربرها اشک مارا درآورد اقای میله بدون پرچم
دلمان تنگ شده است برای نوشته هاتان .امیدوارم زودتر این هفته ها بگذرد.
این روزها خیلی هوای حوصله مان ابریست.
بگذریم!

سلام
ببخشید دیر جواب می دم
کتاب معرکه ای بود نه؟ کتابی که اشک آدم را دربیاورد معرکه است به نظرم...
به زودی خواهم نوشت... به زودی
امیدوارم تا اون موقع آب و هوا هم مساعد شود
ممنون

لیلی مسلمی شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ب.ظ

ایشالله مبارکش باد... تولد وبلاگتون رو میگم.

سلام
ممنون...ایشون هم تشکر کردند

ایمان بخشایشی شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:10 ب.ظ http://www.nevrose.blogfa.com

سلام دوست عزیز. به روزم و شما با افتخار دعوتید[گل]

سلام
ممنون دوست عزیز
در اولین فرصتی که ممکن باشد به خودم سر بزنم حتماً خدمت دوستان هم خواهم رسید

rizoo یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:54 ق.ظ

مبارکه رفیق
همین طور ادامه بده . صراط ات مستقیمه . با احتمالات من چاپ نوشته هاتو میزاری برا -با زن نشستگی- اگه عمر اجازه داد . اگه هم نداد حق چاپ شونو بزار برا من تا شاید با دزدیدن آثارت معروف شدیم :)
موفق باشی که سبک تو دوس دارم

سلام بر دوست بی وبلاگ ولی پیگیر
آه... دوران خوش بازنشستگی تو کجایی تا شوم من چاکرت..چارقت دوزم و الی آخر...واقعاً یعنی چنین دورانی وجود خارجی داره یا مثل دوران بازنشستگی باکسر و باقی حیوانات در مزرعه حیوانات است...؟!
اینم مربوط به حق چاپ
ممنون از لطفت

منیره یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:04 ب.ظ

سلام
این پست واقعن دلگیر بود . اما با خواندن پاسخ ها به کامنت ها اندکی نگرانی رفع شد .
و بسیار بیشتر هم وجدان دردم التیام پیدا کرد ... پس اثاث کشی و اینا ، مانع مطالعه میشه ؟!
الهی صدهزار مرتبه شکر ، دلیل ناخوانده مُردنم کشف شد ...
منزل نو تان هم مبارک .
آرزو میکنم باغ این خانه و آن خانه ،با دستان میله و پسران آباد باشه و شادی و تندرستی همنشین همیشگی تان .

سلام
تازه دوست عزیزی زهر دلگیر کننده مطلب را گرفت...من فکر کردم که تازه طرب انگیز شده!!
چرا وجدان درد؟؟
اسباب کشی و اینا مانع خواندن نمی شود...چون زمان خواندن کتاب در مترو و گوشه کنارهای دیگر است... هنوز می خوانم هرچند کمتر...
اما هنوز به مرحله اسباب کشی نرسیده ایم!! تازه قراره جمعه قولنامه کنیم! ...خاخور جان داریم میریم اجاره نشینی!...احتمالاً تا ده روز دیگه جابجا می شویم...
ممنون

[ بدون نام ] یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:17 ب.ظ

راستی یادم رفت خواهش کنم که تا زنده ایم سربازی نامه تان را هم بنویسید البته واقعی شو ... تخیلی ش اونقده خوب بود واقعیش باید خوب تر باشه.
و اینکه من حوصله خوندن متن های طولانی رو ندارم ولی خلاصه نویسی های شما رو بیشتر وقت ها راحت میخونم . شاید برای اینکه میدونم وقت و موقعیت دیگه ای برای خوندن این کتابها ندارم . وقتی هم توصیه میکنید فلان کتاب خیلی جذاب نبود خیلی خوش حال میشم ... یعنی پرونده اعمالم سبک میشه حس خوبی بم میده .
اینکه کتاب صوتی هم زحمتش رو میکشید خیلی خوبه . با اون امکانات کم واقعن جای تحسین داره ، راستش من اگه جای شما بودم وقتی خودم میشنیدم از گذاشتنش صرف نظر میکردم ...

بعدشم اینکه با این برنامه ی خوب کتاب خوانی ،هم بابای خوبی هستید هم پسر خوبی برای مامان که به سفر می بریدشان هم برادر خوب هم دایی خوب ...بی برو برگرد باید .. یعنی باید همسر خوبی هم باشید ، دوست بسیار خوبی هم که هستید حداقل مجازی شو که ما میدونیم ، خب این خودش معجزه ی قرن بیست و یکم اگه نباشه ، واقعن کم نظیره ...از آشنایی با دوست خوبی مث شما خوش حالم .

پیروزتر و شادمانه تر از همیشه بمانید و بنویسید .

سلام
مطمئناً اون توی برنامه های کوتاه مدت قرار داره قولشو دادم و باید بهش عمل کنم...اما اینکه خوب باشه یا بد باید منتظر بمونیم ببینیم چی میشه!... ولی من تخیلی رو بیشتر می پسندم
سعی می کنم هم کوتاه تر بنویسم و هم جذاب تر...
و سعی می کنم پرونده اعمال دوستان را زیاد سنگین نکنم
یعنی خوب نیست صوتی ها؟
بعدشم این که خوب تمام داستان-خاطره ها را به یاد داریدها اما در مورد اون باید, باید بگم که از ایشون پرسیدم و ایشون گفت چی بگم واللللا !!
یعنی میگید من رقیب برادر دکتر محمود هستم!! عجب رقابت تنگاتنگی
من بیشتر خوشحالم بوخودا
سلامت و سربلند باشید

اسکندری یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ب.ظ

سلام حسین آقا این بار چندمه که کامنت میذارم و کامپیوترم قاطی میکنه.حسابی ویروسی شده نمیتونم باهاش کار کنم.اول از همه تولدتون مبارک و امیدوارم تولد صد سالگیتونو جشن بگیرین.وبلاگتونو خیلی دوست دارم به چند دلیل
اول اینکه همیشه با پستاتون بهترین خاطراتو برام زنده کردین.چون همسنیم خاطرات مشترکی داریم.دوم اینکه قلم قوی و زیبایی دارید هم در عرصه ی طنز و هم جدی بعد اینکه چون از کتابای مختلف با نویسنده های متفاوت میخونید دید بازتری نسبت به خیلی از منتقدین دارید .به هر حال جزو بهترین وبلاگایی که تا حالا دیدم چون هدفشو گم یا فراموش نکرده و این خیلی مهمه.موفق باشید دوست عزیز.

سلام بر شما
امان از این ویروسها که با ترافیک تهران رقابت تنگاتنگی دارند!
ممنون
و به خاطر دلایل پر لطفتان هم مجدداً ممنون

سلامت و شاد باشید

[ بدون نام ] دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:54 ق.ظ

سلام
خجالت کشیدم وقتی تعداد نظراتو دیدم برای اینکه این همه دیر اومدم
امیدوارم به زودی از حالت ابری به حالت آفتابی برگردی
فکر می کنم گذشته رو دیدن برای اینکه در زمان حال به زندگی مون رنگی ببخشیم بد نباشه
من خاطراتتو خیلی دوست دارم امیدوارم بیشتر بنویسی و تو این زمینه خیلی منتظر فرصت مناسب نشی که گیر نمیاد
البته هم معرفی کتابها وهم داستان های صوتی هردو جذاب و دلبشین اند اما داستان -خاطره ها با طنز زیبایی که داری خواندنی ترند
همیشه شاد و مهربان باشید

سلام
دیر و زود نداره وقت هنوز هست!!
امیدوارم!
موافقم که نباید منتظر رسیدن فرصت مناسب بشینم... هیچ فرصتی کاملاً مناسب نیست...
ممنون از لطفتان
سلامت و شاد باشید

دایناسور دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ب.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
آه ای برادر کجایی؟
نکند به علت اسراف در کتابخوانی بازداشتتان کرده اند

سلام
به زودی با برنامه های جدیدتر برمی گردم معاون کلانتر یادت هست که؟
الان که مشغول جمع کردن اسباب هستم

نِد نیک دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

چرا شما سکوت پیشه کرده اید برادر؟

سلام
والللا اصلاً فرصت نمی کنم سر را بخارانم... حالم هم مدتی خوب نبود... توی این هیروویری تصمیم به جابجایی گرفتیم.... فکر کنم تا دو هفته دیگه همه چی به روال عادی برگرده

نگارنده سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ق.ظ http://30youngwoman.blogsky.com/

سلام سلام میله جان!!! تولدت مبارک ... امیدوارم پرچم زندگی و وبلاگت همیشه بالا باشه .. ما که کلاً نظر موافقمون رو قبلاً اعلام کرده ایم ولی غیر از اون اگر در سال جدید غیر از رمان به شعر و روانشناسی هم بپردازی خیلی خوب میشه ..اگر هم نپرداختی که باز هم خوبه .... اصلاً اقا ما ارادتمندیم .. چرا بیخودی کلاس می ذارم؟



سلام بر هم دانشکده ای
ممنون
در مورد شعر که اساتید زیادی هستند در همین لینکهامون که من اساساً در اون حد و اندازه ها نیستم... در همون لینکها می خونیم و لذت می بریم.
در مورد روانشناسی هم فکر کنم خودتون آستین بالا بزنید ما حالشو ببریم
ای بابا اختیار دارید

امید سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:36 ق.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

یعنی من واقعا باید آخری باشم !!؟ ... ای تف به این شانس !

میله جان ، اولی هم بودم فرقی نمی کرد ، اینو بهت می گفتم ، اصلا هم یادم نیست که چندجوری با وبلاگت آشنا شدم ، حتی یادم نیست چند وقته می خونمت اما یک سری همه پستاتو خوندم که چیزی رو از دست نداده باشم ، و اما حرفم :

یک نفر تو این وبلاگستان کارش درست باشه خودتی ! ... یعنی من به هر کسی می تونستم وبلاگتو معرفی کردم ، عالیه ... به نظر من همه چیزش ... تحلیل و نقدی که موضوع رو لوث نمی کنه ، ایده ی رای گیری که فوق العاده است، داستان صوتی که خوب ملت گفتن چقدر طرفدار داره ، طنزهات که حرف نداره ، بهترین پست هاته به نظر من َ خلاصه من جای تو بودم به هیچی دست نمی زدم ... حتی نونمم از نونوایی دیگه ای نمی گرفتم ! ... همین دنده رو بیا !

اینها رو با در نظر گرفتن این نکته بخون که من پیرو مرحوم کسروی اصولا مخالف رمان خوندنم !! ... دیگه ببین چه خبره که اینا رو می گم :)

تولد وبلاگت مبارک و به قول شاعر :

وبلاگ پربار میله تا ابد پاینده باد
بیخ استبداد و استبدادیان برکنده باد !

سلام امید جان
امروز صبح واقعاً نیاز داشتم کله ام بخوره به طاق که شما زحمتشو کشیدید...
مشغول الذمه ای اگه امشب خودتو شام مهمون نکنی
دیگه بیشتر از این زبانم قاصره
من هم با در نظر گرفتن اون نکته و هم بدون در نظر گرفتن اون نکته گاه گاهی خواهم آمد و این کامنتت را خواهم خواند (و البته باقی دوستان هم)
فکر کنم همه کمبودهام از دوران جنینی تا به الان داره جبران میشه
نونوایی رو نمی تونم قول بدم چون دارم جامو عوض می کنم و مجبورم که نونوایی رو عوض کنم چون نمیشه از تهران بلند شم برم کرج واسه نون هرچند ممکنه بهش فکر کنم!
در مورد مصرع دوم هم که چی بگم... ایشاللللللا...کاش بعضی چیزا خود به خود کنده می شدند...
آهان تا یادم نرفته اینم بگم زمان مرحوم کسروی جنس خوب واقعاً کم بوده ایشون هم الان اگه بود و دو سه تا رمان توپ می خوند اونوقت ...

بی ایمان سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 ب.ظ http://wedc.blogfa.com

سلام
من گاه و بی گاه اینجا می اومدم.
نوشته شما رو راجع به دلقک خونده بودم... راستش دو سه باری تلاش کردم که خوندم نمیدونم شاید خیلی طولانی بود وبه قول قدما اطناب توش بود..
.
.
.
.
ایشالا بیام که کامنت بزارم توی سالگرد ۲۰۰سالگی وبلاگت

سلام بر دوست گاه و بیگاه من
ممنون
باید یه فکری به حال این اطناب ممل بکنم و برم توی کار ایجاز مخل...
.
.
.
واللللا این آرزو رو کسی نمی تونه براورده کنه!

مجتبی چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:36 ق.ظ http://chaparkhane.persianblog.ir/

خاطره ای خوب خیل کم پیدا میشود...!

سلام رفیق
هنوزم دیر نشده از همین فردا به فکر ساختن خاطرات خوب برای آینده مون باشیم... بزن قدش... بریم توی کارش...

مدادسیاه جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ب.ظ http://www.frnouri.blogfa.com

سلام و درود
میله بدون پرچم ما چه موقع دوباره به اهتزاز در خواهد آمد؟

سلام بر مداد عزیز
به زودی...
شرمنده دوستان شدم...کار جمع کردن اسباب آغاز شده و اولین آیتم هم کتابها ...! و کلی آیتم هم باقیست که ...
فکر کنم همه چیز تا ده روز دیگر تمام شده باشد
البته یکی دو تا کتاب خوانده شده و نوشته نشده را کنار دست نگه داشتم تا در اولین فرصت بنویسم...

هذیان های یک آقای مثلا نویسنده جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ http://amoowriter.blogfa.com

سلام
این که میخوای مثل کرگدن ننویسی این خیلی خوب است...

سلام دوست عزیز

ممنون

هادی جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ب.ظ http://playtime.blogsky.com

آقا تبریک میگم
هرچند به خاطر چسبیدن به فیلم و سینما اندک مطالعه روزانه ای که دارم سینماییه و سالی شاید یکی دو کتاب غیر سینمایی بخونم پس جزء خواننده های فعال این وبلاگ نمی تونم باشم اما همین که می بینم با وجود این زندگی کوفتی پرمشغله اینجور با علاقه می خونی و می نویسی واقعاً لذت می برم و حقیقتشو بخوای به تعداد زیاد خواننده های پیگیر این وبلاگ یه جورایی حسودیم میشه..
خلاصه همیشه برقرار باشی..
آخرش معلوم نشد چجوری تموم شد .. دی:

سلام هادی جان
زندگی کوفتی پر مشغله رو خوب اومدی...این اواخر پوست از سر من کنده و ...
دوستان لطف دارند...
آخرش بازه...بیننده یا خواننده هم در داستان مشارکت می کنند

پرنیان شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ق.ظ

سلام
امیدوارم روزهای سخت پایان یافته باشند و الان آرامش باشه و آرامش .
اینجا خیلی خوبه . حتی اگر کتابی رو نخونده باشم از نقدش لذت می برم . گاهی وقتها هم بین نقد کتابی یک مطلبی نوشته می شه که خوندنش پرلطفه.
امیدوارم موفق باشی میله جان
...
در تمام ابعاد زندگی .

سلام
بلاگر آن است که در کشاکش دهر
سنگ زیرین آسیا باشد
...
ممنون از لطفت...امیدوارم شما هم در تمام مراحل زندگی موفق باشی

[ بدون نام ] یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ب.ظ

هوای ابری رفت کنار .
همای سعادت وبلاگتان کو؟؟؟؟
دلمان تنگ شده به نوشتنهاتان!

سلام دوست ناشناس من
آره کم کم هوا داره خوب میشه
فقط یه مقدار دانکی کاری مونده که باید انجام بدم ...
دل خودم هم بدجور برای نوشتن و همچنین خواندن مطالب دوستان تنگ شده...

فرزان یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:07 ب.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

درود به میله ی عزیز ..
سعی کن باشی دوست عزیز..
جمله ای که بمن گفتی اگه خاطرت باشه این بود :
"بودن ونوشتن هرچی باشه بهتر از نبودنه"__

سلام بر فرزان گرامی
مطمئن باش که خواهم بود کجا برم بهتر از اینجا؟
ممنون از یاداوری نسخه های خودپیچ ...
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار

پیانیست یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ب.ظ

هیچ معلومه کجایین؟ یا معلوم نیست؟؟

سلام
دیروز اجاره نامه خونه آینده را امضا کردم ... اگه یادم نره یه مطلب طنز در مورد این واقعه می نویسم...
سوال فلسفی پرسیدین ها...
یه چند روزی هم مشغول جمع کردن اسباب خواهم بود و بعدشم حتماً نوبت پهن کردن اسباب خواهد رسید و بعدشم نوبت نو کردن اسباب و تا چشم به هم بزنیم سر سال اجاره خواهد رسید و ...
ممنون

فعلاً همین قدر فرصت بهم می رسه که همین جواب کامنتها را بدهم...

محمد رضا ابراهیمی جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
دو سالگی این وبلاگ با ارزش رو تبریک می گم.
قبل از هر چیز دلمون برای خودتون تنگ شده.
نگاه ویژه به رمان زیباست. نویسندگان این متنها فقط نویسنده نیستند. انگار فلسفه زندگی یاد می دند. هر رمانی خودش یک زندگی با تجربه های کامله. و نگاه هر کدوم از ما می تونه اون تجربه رو بازتر و واضح تر توضیح بده. دوست داشتم کتابها رو همراه هم می خوندیم. توی یه بازه زمانی بزرگتر. (اینو بذارید به حساب تنبلی و سرمشغولی ما). شاید اگه این کتابها با یک خوانش دسته جمعی همراه می شد در بخش نظرات می تونستیم دیدگاههای هر کسی رو دقیق ببینیم و به یک نتیجه جامع تر از این خوندن ها برسیم و کیفیت این وبلاگ از اینی که هست بالاتر بره. شاید نکته ها و حرفهای مهمی باشه که از دید هر کدوم از ما پنهان بمونه.
بازم تبریک و بازم دست مریزاد برای فرصتی که واسه این وبلاگ می ذارید.

سلام
ممنون دوست عزیز
دل به دل راه داره والللللللللللللا
آفرین آفرین... تجربه ای که می تواند به کار بیاید یا ذهنمان را صیقل بدهد یا فکرمان را به کار بیاندازد و....
من عاشق اینم که دوستان همراهی کنند اما کمتر پیدا می شود اما به هر حال چند تن از دوستان محبت می کنند و عقب جلو و کم و زیاد همراهی می کنند و بالاخره آن تعامل پیش خواهد امد... من هنوز امیدوارم
و به امید آن روز ادامه می دهم
به هر حال طول خواهد کشید ولی خواهد امد
مخلصیم

پری ماه پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:00 ق.ظ

بیشتر از نویسنده ی وبلاگ، آن دوستان عزیز قابل تقدیرند. از دوستتان که مشعل را به اینجا رساندند سپاسگزاریم.
موتورتان قبراق
مستدام باشید

سلام دوست عزیزم به واقع امیدوارم که بشود موتور را قبراق نگاه داشت... اون دوست عزیز هم مهدی بود با یه استدلال ساده! گفت وقتی می خوای خودت رو معرفی کنی دوست داری چطوری معرفی کنی؟ مهندس فلان , کارشناس فلان جا, وبلاگ نویس و....دیدم وبلاگ نویس چیزیه که دوست دارم بعد اسمم بگم...یعنی همین میله در اصل...مستدام در کنار دوستان و خوانندگانی چون تو

sadat پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:16 ب.ظ http://www.1342shahid.blogfa.com

Hi
Wish u all the very best from the depth of my heart

سلام
ممنون
برای شما هم آرزوی شادی و سلامتی دارم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد