میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

نوای اسرارآمیز اریک امانوئل اشمیت

 

 

نمایشنامه ای در یک پرده و با دو شخصیت مرد پیرامون عشق:

زنورکو نویسنده مشهوری است که برنده جایزه نوبل شده است و سالهاست که در جزیره ای کوچک به تنهایی زندگی می کند. لارسن خبرنگاری است که موفق شده است از این نویسنده منزوی وقت مصاحبه بگیرد و برای دیدار او به جزیره برود. بعد از فعل و انفعال اولیه, مصاحبه با صحبت درخصوص آخرین اثر منتشر شده زنورکو آغاز می شود. "عشق ناگفته" شامل مکاتبات عاشقانه یک زن و مرد است که بعد از زندگی عاشقانه چند ماهه در کنار هم , رابطه جسمانی شان را بنا به تصمیم مرد پایان می دهند و از آن پس رابطه شان به مکاتباتشان منحصر می شود... خبرنگار درخصوص واقعی بودن اشخاص آن داستان سوال می کند و ...

بدین ترتیب گفتگویی آغاز می شود که در چند نوبت خواننده را شگفت زده و میخکوب می کند (به قول متن پشت جلد کتاب گفتگویی است که به بازی بی رحمانه موش و گربه ای تبدیل می شود ... این یکی از معدود مواردی است که می توان به پشت جلد یک کتاب اطمینان کرد!!).

اشمیت در این نمایشنامه کوتاه 96 صفحه ای به ما نشان می دهد که همیشه لازم نیست برای خلق اثری ماندگار صفحات زیادی سیاه شود... (طبیعتاً منکر اعجاز برخی آثار که در زمره کلفت سانان قرار می گیرد نمی شوم).

خوانندگانی که دیریست همراه این وبلاگ هستند می دانند که کمتر پیش می آید در اینجا در مورد کتابی صراحتاً توصیه شفافی ارائه شود و علت آن هم وجود سلایق متفاوت و اعتقاد به قوه انتخاب مخاطبان است اما در مورد این کتاب می توانم با اطمینان (طبیعتاً 98.8 درصدی!) تصور کنم که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که آن را می خوانند از آن رضایت خواهند داشت. پس این کتاب را از دست ندهید و من هم اگر آن دنیایی بود , با اشمیت و خانم شهلا حائری (مترجم) و نشر قطره و شما و کسانی که آن را به عنوان هدیه از شما دریافت می کنند و آنهایی که ...الی آخر...حساب کتاب خواهم کرد! اگر نه هم که هیچ , شما لذت ببرید منم انا شریک گویان یه گوشه می ایستم به تماشا...

بخش هایی از متن:

- یک توصیه بهتون می کنم: هیچوقت حرف کسی رو که از من تعریف می کنه باور نکنید ولی همیشه حرف کسی رو که از من بد می گه بپذیرید چون اون تنها کسیه که منو دست کم نمی گیره.

- انگار از این که بی ادب باشید لذت می برید...

- از این مدی که باب شده و همه می خوان "دوست داشتنی" باشند متنفرم. آدم خودشو به هر کس و ناکسی می ماله, کاسه لیسی می کنه, واق واق می کنه, مثل سگ پاهاشو بلند می کنه, میذاره دندوناشو بشمرن... "دوست داشتنی" , چه تنزلی!...

*

در نگاهتون صداقت آدم هایی که روحیه احساساتی دارن دیده میشه , خیلی از بقیه انتظار دارید, قادرید خودتونو فدای اونها کنید, خلاصه آدم حسابی هستید. حواستون جمع باشه, برای خودتون خطرناکید, مواظب باشید.

*

لارسن کوچولوی من گوش کنید , می خوام براتون یک افسانه قدیمی این جا رو تعریف کنم.این قصه ایه که ماهیگیرهای پیر شمال وقتی تور ماهیشونو  رفو میکنند زیر لب زمزمه می کنن:

زمانی بود که زمین به انسان ها سعادت ارزانی میداشت. زندگی طعم پرتقال، آب گوارا و چرت زیر آفتاب می داد. کار وجود نداشت. آدم ها می خوردند و می خوابیدند و می نوشیدند. زن و مرد به محض اینکه تمایلی در درونشون احساس می کردند طبیعتا با هم جفت گیری می کردند. هیچ عاقبتی هم نداشت. مفهوم زوج وجود نداشت, فقط جفت گیری بود, هیچ قانونی حاکم بر زیر شکم آدم ها نبود, فقط قانون لذت بود و بس.

ولی بهشت هم مثل خوشبختی کسل کننده است. آدمها متوجه شدند که ارضای دایمی امیال از خوابی که به دنبالش می آد کسالت آورتره. بازی لذت خسته شون کرده بود.

پس انسانها ممنوعیت را خلق کردند.

 مثل سوارکارهای مسابقه پرش از مانع، به نظرشون رسید که جاده پرمانع کمتر کسل کننده است. ممنوعیت در آنها میل جذاب و در عین حال تلخ نافرمانی را به وجود آورد.

ولی آدم از این که همیشه از همون کوه بالا بره خسته می شه. پس آدمها خواستند چیزی پیچیده تر از فسق و فجور به وجود بیارن. در نتیجه غیرممکن را آفریدند یعنی عشق رو.

*

- آدم وقتی زندگی رو دوست نداره به درجات والا پناه می بره.

- و آدم وقتی تعالی را دوست نداره تو لجن زندگی فرو می ره.

*

به همین میزان اکتفا می کنم و باقی قسمتهای جذاب تر گفتگوی این دو نفر را می گذارم برای خودتان...

یک ایراد هم از این کتاب بگیرم: در ص 53 زنورکو آخرین نامه را به لارسن می دهد و او هم آن را می گیرد اما در ص65 مجدداً زنورکو همان نامه را به لارسن می دهد ...!؟؟ من اشتباه می کنم یا مترجم یا اشمیت یا همه مون با هم پارسال بهار...  

.............. 

مشخصات کتاب من: ترجمه خانم شهلا حائری ,نشر قطره, چاپ ششم 1389, 2200 نسخه, 2500تومان, 96صفحه 

نظرات 29 + ارسال نظر
ص.ش جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:43 ب.ظ

تخته گار میریداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اصلن قهرم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شوخیبود . خوشم اومد .یعنی از اشمیت خوشم میاد!
اقا ما این تهوع را واقعا تهوع گرفتیم ازش

ادامه ادامه! میله ما عالیه! بیجنگ و بی بهونه! همش کتاب می خونه!

سلام
نه خداییش این اسمش تخته گاز نیست این کتاب را در یک ماموریت کاری به اراک توی راه خواندم... رفت و برگشت روی هم دو بار!! یعنی می خوام بگم خوندنش کار دو ساعته و آنقدر لذیذ هست که بخواهی دو بار پشت سر هم بخوانی...
بعدشم اینا مربوط به عقب افتادگی هاست تا هر چه زودتر برگردم به روال عادی...
اشمیت را دریاب ...دریاب...دریاب
حتا می تونی ازش به عنوان قرص ضد تهوع استفاده کنی

زنبور جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
ذکر اون افسانه محلی جالب که انگار داستان کتاب هم بی تاثیر از اون نیست و این دو جمله
آدم وقتی زندگی رو دوست نداره به درجات والا پناه می بره.

- و آدم وقتی تعالی را دوست نداره تو لجن زندگی فرو می ره.
آدم رو وسوسه میکنه هر چی زودتر این کتاب رو بخونه

سلام
داستان کتاب و پیچ و خم های جذاب اون قطعاً می تونه شما رو راضی کنه... به نظرم درنگ نکن

آنا شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.royayetafavot.blogfa.com

اصولن تمام کارهای اشمیت رو خوندم
بهترینش عشق لرزه بود از نظر من چون لذیذ خوندمش
حتمن اینم که معرفی کردی می خونم

سلام
من در این وادی کم تجربه ام اما با همین مشت هم قانع شدم که خروارش عالیست...
حتمن بخوان

ترنج شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ق.ظ http://femdemo.blogfa.com/

اشمیت را می پسندم. به خصوص خرده جنایت هایش را. این را نخوانده ام هنوز. مرسی.

سلام
این اولین اثری است که از اشمیت خوانده ام ... شاید کارهای دیگرش از این هم بهتر باشد... خرده جنایت در برنامه امسالم هست و به همراه انجیل های من الان در کتابخانه ام موجودند... اما باید فاصله را رعایت کنم...ایشالا دم عید!

آهنات شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:06 ب.ظ http://allethiayehich.blogfa.com

سلام
ممنون از معرفیتون . شوق واشتیاق خوندنش که اومد مونده کتابش پیدا بشه حتما می خونم .

سلام
حتماً بخوانید ... یافت می شود
ممنون

درخت ابدی یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:23 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
احتمالا در ترجمه‌ی واریاسیون‌ به "نوا" مترجم عشق تو نظرش بوده، وگرنه درست نیست. در واقع، ترجمه‌ی آزاد کرده. عنوان کتاب اگه اشتباه نکنم، اسم اثریه از الگار، آهنگ‌ساز فرانسوی.
اون افسانه‌ی قدیمی جالب بود. شاید به قول فروید، بهای متمدن شدن باشه.

سلام
بله ترجمه آزاد ...
این اثر الگار هم در داستان نقش دارد و چند جا اسمش به میان می آید
اون افسانه قدیمی را احتمالاً زنورکو از خودش درآورده است, چون بعید است قدیمها چنین افکاری به ذهنشان برسد ...
از این نویسنده فرانسوی خوشم اومد کلاً ...

مدادسیاه یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ب.ظ

سلام
تا به حال تنها "زمانی که یک اثر هنری بودم" را از اشمیت خوانده ام که چندان نظرم را جلب نکرد. با این وجود از این یکی که 98.8 درصدی است نمی شود گذشت.

سلام
البته مابین پوست انداختن و گفتگو در کاتدرال واقعاً یک اثر صاف و ساده با پیچ و خمهای جذابش واقعاً می چسبد شاید راز هیجان زده شدنم همین باشد...
این از اونهایی است که خوراک داخل تاکسی است
اون عدد هم که برای ما مقدس است!

شادی بیان یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:26 ب.ظ http://neveshte-jat.blogfa.com/

خرده جنایت های زن و شوهری اش از همین مترجم و انتشارات، بسیار خواندنی بود. بعد از تله تئاتر فرهاد آییش بر اساس این نمایشنامه که محمدرضا فروتن و نیکی کریمی آن را بازی کرده بودند، خواندمش. و خواندنش را صد در صد به دوستانم توصیه کردم. حتما این یکی را هم خواهم خواند.

سلام
اتفاقاً یکی از دوستان که هر دو را خوانده است می گوید که خرده جنایت ها بهتر است اما هر دو را خوب توصیف می کند...

ممنون
منتظر قضاوت شما هم هستم

نسیم یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ب.ظ http://delgapp.blogfa.com

سلام. اشمیت رو دوست دارم، دلنشین و لطیف می نویسه. منم خرده جنایتها و عشق لرزه ایشون رو بهترین کاراش می دونم.

سلام
خرده جنایتها را حتماً امسال خواهم خواند...
من هم خوشم آمد...فکر هم می کنم خیلی ها خوششون بیاد

منیر دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ق.ظ

سلام
میله ی همیشگی ... انتخاب های خوب همیشگی
....
عشق رو آدم ها ساختند ؟ گمان نمیکنم !
عشق رو آدم ها خراب کردند !
شایدم نه ... اصن به ما چه تو کار خلق خدا مداخله کنیم ؟
...
بخوان ! کتاب بخوان برار که خوب میخوانی ...


سلام
انتخاب ها گاهی هم چندان خوب نیستند...مثل هندوانه دربسته می ماند...هیچ تضمینی نیست
...
یعنی عشق قبل از به وجود آمدن آدمها موجود بوده؟ گمان نمی کنم!
شایدم نه...
...
همین یه کارو داریم دیگه...
..............
بعداً نوشت: کشف مفهوم یا خلق مفهوم...مفهومی مانند عشق یا دیگر مفاهیمی مثل عدالت یا آزادی... خیلی ساده نیست حکم دادن

هژیر دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:31 ق.ظ http://hiv5000.blogfa.com/

چشم.اگه عمری باقی باشه میخریم.

سلام

به امید روزهای بهتر

Helen دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:20 ق.ظ

آدم وقتی زندگی رو دوست نداره به درجات والا پناه می بره.

آقا من اسمشم نشنیده‌م. به هر حال با این توصیفات کنجکاو شدم و اگه یه روزی تو یه کتابفروشی‌ای چشمم بهش خورد، نوای انا شریک در فضا می‌پیچه، یه کلوزآپ از چشم و چار متحیر، و دستم اسلوموشن می‌ره سمت کتابه.

سلام
من هم این اولین کاریه که از اشمیت خوندم...پس هیچ مشکلی نیست
منتظر شنیدن طنین صدایتان در فضای کتابفروشی هستم

فرزان دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ق.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

درود و آفرین به میله ی عزیز واین سرعت مطلب گذاری__ راستش ازین کتاب و سبک و قلمش خیلی خوشم اومد ...
ترجمه ی این خانوم خوب بود دیگه؟ حتما میخونم . ممنون...

سلام
ممنون
ترجمه خیلی خوب بود ...من راضی بودم

فنجون دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:55 ب.ظ http://embrasser.blogfa.com

این کتاب جزو بهترین های کتابخانه کوچک منه. و تنها کتابیه که تمام پیش بینی هامو نقش براب میکرد. :))
به هرکسی میخوام کتاب کادو بدم .این کتاب حتما جزوش هست.

سلام
آره واقعاً پیچ و خم جذابی دارد و در یکی دو مورد انگشت آدم به دهانش می رود!
ممنون

پری خله دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:31 ب.ظ http://www.babaee1.blogsky.com

یک درود بی پایان

سلام
مخلصیم

آهنات سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ق.ظ http://allethiayehich.blogfa.com

سلام
من این کتاب گیرم نیومد خرده جنایت های زناشوهری رو خوندم . بسیار عالی . کوچولو هم بود زود تموم شد.

سلام
خوشحالم
آره کار یک مجلس است...اونم تقریباً دو ساعت
ممنون

فرزانه سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
اولاً خیلی خیلی خوشحالم که شما به این جنبش " من دیگه نیستم و یه مدت نمی نویسم و اینجا برای همیشه بسته شد و بقیه نمی نویسن منم نمی نویسم و اصلا برای چی بنویسم و...و غیره و ذلک " نپیوسته اید و مخاطب و خواننده اینجا را اندازه نوک سوزن ! نه خیلی بیشتر برایش ارزش قائلید و هم چنان میله را سر پا نگه داشته اید و به ما کتاب نخوان ها راه و چاه کتاب خواندن را نشان می دهید

لذت خواندن را شریک می شوید اون هم در حالی که کی می دونه اون طرفی در کار هست یا نه ؟


این جملات انتخابی در حد 6 ریشتر تکان دهنده بودند فکر می کنم امانوئل اشمیت را اصلا نمی شود ندیده گرفت در اولین فرصت به سراغش خواهم رفت

متاسفانه تا حالا چیزی نخوانده ام ازش فقط یک تله تئاتر باری بهر جهت از خرده جنایت های زن و شوهری دیده ام

سلام
کدوم جنبش؟ جنبش عدم تعهد!!؟ من سعی می کنم نپیوندم
نوک سوزن؟؟؟؟؟ روی سر من جا دارند
اما کی می دونه اون طرفی در کار هست...این خیلی مهمه... همیشه اون خانم چاقه ای که سیمور گلس (توی فرانی و زویی سلینجر) سفارش کرده بود رو باید در نظر گرفت...البته لاغر و قد بلند بهتره
بالاخره اونی که باید تلاش کنه منم
....
تازه این جملات را من از نیمه اول انتخاب کردم...در نیمه دوم هفت ریشتری هم داره که دلم نیومد اونو بگذارم...گذاشتم برای مخاطبان خاص که می روند دنبالش تا لذت بیشتری ببرند
....
الان بهترین فرصته که برید طرفش به قول معروف ادعونی استجب لکم

امیر سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:43 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

سلام.
ازین کتابای جدید مدید خوشم اومده. از کتابای قدیم ندیمی دیگه خوشم نمیاد. ولی مشکل اینجاست که جدید مدید تو هیچ کتابخونه متابخونه ای پیدا نمیشه که بخوای امانت پمانت بگیری. منم که خسیس مسیسم همچین که نگو !!

سلام
منم از کامنت مامنت گذارای که این آخر ماخرا میان سراغم خوشم میاد و بهشون می گم که اگه جوینده موینده باشید حتمن یابنده مابنده میشید!!

ققنوس خیس یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:44 ب.ظ

سلام
اشمیت رو واقعن دوس دارم... این هم یکی از بهترین کارهاش که معرفی کردی...

سلام
آب زنید راه را ...
ستاره سهیل شدی ها...
...............................
من هم به علاقمندان ایشون پیوستم

قصه گو دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:42 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

احساس آدم حسابی بودن بهم دست داد

و اما صحبتهایی که در مورد بهشت کردن
یعنی الان کف داره از سر و روم می ریزه زمین

سلام
چرا؟!
و اما اون صحبتها قابل تامله و قابل تکفف!

گیل دختر دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:55 ب.ظ http://barayedokhtaram.blogfa.com

مدتی بود که دوس داشتم نمایشنامه خوانی رو شروع کنم ... چون تا حالا تجربه چندانی در زمینه مطالعه نمایشنامه ناشتم فکر می کنم بد نباش از این کتاب شروع کنم ... در هر صورت در لیست کتابهایی که باید بخونم یادداشت کردم اسمشو ...

سلام
حتماً حتماً... از دستش ندید
منتظرم ببینم راضی خواهید بود یا خیر ...
ممنون

مهرگان چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ق.ظ http://mehraeen.blogsky.com

سلام میله!
چطور تونستم این پست رو از دست بدم؟! از این کتاب و ماجرای اینکه چطور به دست من رسید خاطره ی فوق العاده تلخی دارم که مرورش مو به تنم سیخ میکنه!
اما کتاب فوق العاده ای بود . با همین آثر هیجان انگیز و غافلگیرکننده بود که به خوندن نمایشنامه راغب شدم. بعد از این اثر به نظر من " خرده جنایت های زن و شوهری" اش حرف ندارد. " عشق لرزه" را در مرتبه ی بعدی قرار میدهم.
شگرد اشمیت برپاشنه ی "غافلگیری" خواننده میچرخد!

سلام
ای بابا
امیدوارم که دیگه هیچ کتابی بدین صورت به دستتان نرسد...
........
من هم این نوع غافلگیری ها را خیلی دوست دارم...پس شما از سابقون اشمیت خوان هستید

قصه گو یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:20 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

آخه می گه آدم هایی که روحیه احساساتی دارن و خیلی از بقیه انتظار دارن و قس علیهذا.
اینا دقیقن روحیه منه
برای همین احساس آدم حسابی بودن بهم دست داد

سلام
آهان از اون لحاظ
خودم هم به همین منوال هنگام خوندن کتاب چنین احساسی داشتم و این تکه را علامت زدم

مونا چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ب.ظ

سلام به همه:
من خرده جنایتهای زناشوهری شاید 4بار خوندم! کتاب بی نظیریه که به هرکی میخوام کادو بدم اونو میدم! :)
نوای اسرار آمیز هم واقعا قشنگه و سبک غافلگیرانه و دوست داشتنی اشمیت رو داره!
ولی خرده جنایاتش...اصلا یه چیز دیگه اس! :))

سلام همه بر شما
چون الان این پست یه کم قدیمی شده دوستان حضور ندارند تا جواب سلامتون رو بدهند
در نتیجه خودم به عهده گرفتم تا از جانب بقیه عرض ادب کنم
خیلی ممنون که کامنت گذاشتید
در اولین فرصت اونو هم خواهم خواند

مریم بابایی پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 06:53 ق.ظ

لارسن نامه رو گذاشته روی میز و یا حتی سطل آشغال یا حتی حتی....دور از خودش

سلام
سالها گذشته است و کتاب را هم دوستی از من گرفت و ...
البته این احتمالاتی که شما مطرح می‌کنید هم وجود دارد. در این صورت بهتر بود یک اشاره کوچک می‌کرد مثلاً می‌گفت نامه را از روی میز برداشت و دوباره به لارسن داد.
ممنون از توجه‌تان

فرشته یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 03:58 ب.ظ

کتاب بسیار خوبی بود. از اینکه کوتاه بود و خیلی قشنگ موضوعات رو به هم وصل کرده بود.
فوق العاده بود
از نقد شماهم بسیار ممنونم.
راجع به اون صفحه 65 و... یادم نیست !بدترین حالت اینه که نویسنده اشتباه کرده و فراموش کرده نامه قبلا به لارسن داده شده.ما له بزرگی خودمون ندید میگیریم

سلام
با کامنت‌تان مرا به یاد یکی از کتاب‌های محبوبم انداختید
احتمالش هست که نامه را روی میز گذاشته باشد و دوباره طرف مقابل برداشته و داده به اون به هر حال ما به خوانندگی خودمون می‌بخشیم
ممنون

آنابیس سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 11:41 ق.ظ

نمایشنامه ی روشنفکرانه ای بود.
به شخصه از شخصیت زنورکو خیلی خوشم اومد.اینکه نویسنده توی کمتر از صد صفحه چنین شخصیت پردازی خوبی از دو شخصیت اصلی و حتی هلن کرده بود واقعا قابل تحسینه.
مباحثی که در مورد عشق و ادبیات و زندگی مطرح کرده بود هم خیلی جالب بود.
از غافلگیری های داستان هم که نمیشه نگفت..
به نظرم جای چند بار خوندنم داره.
امیدوارم "خرده جنایت ها.." هم به این خوبی باشه.

سلام
این یکی از کارهای عالی بود که خواندم... حیف که امانت دادم و رفت! وگرنه دوباره دست می‌گرفتمش...
خرده جنایت‌ها هم به همین خوبی است برخی می‌گویند بهتر اما من یکی دو دهم پایین‌تر نمره می‌دهم... هنوز به این آرشیوی‌ها نمره نداده‌ام

سمره یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 11:03 ب.ظ

سلام
از پس سالها
امشب کتاب عشق لرزه اشمیت دستمه که بخونم
یاد شما افتادم ، اومدم خدا قوت بگم و برم ...

سلام
یادش به خیر
این کتاب را به یکی از دوستان دادم و طبعاً دیگه بازنگشت
ممنون از لطفت دوست من

ماهور جمعه 30 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 06:34 ب.ظ

سلام
ممنون از معرفی این کتاب خیلی خوب
اشمیت و غافلگیریهای عمیقش رو خیلی دوست دارم

سلام بر رفیق کتابخوان من
تا قبل از کامنت شما اتفاقاً داشتم زور می‌زدم داستان این کتاب یادم بیاد اما نیامد! الان باعث شدید بروم مطلب و کامنتها را بخوانم و همین قدری کمک کرد لااقل فضایش در ذهنم زنده شد.
اتفاقاً الان دارم گلهای معرفت را می‌خوانم. طبعاً به خوبی این کار و خرده جنایتها نیست. دیدم در کامنتها به عشق لرزه اشاره شده بود بد نیست آن را هم بخرم.
سلامت باشی رفیق

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد