میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

در جستجوی تیرانداز - مجموعه داستان

این مجموعه پلیسی-جنایی از هفت داستان کوتاه و بلند از هفت نویسنده‌ی کمتر شناخته شده (البته برای ما) تشکیل شده است. مترجم این اثر، داستانها را از مجلات اینترنتی جمع‌آوری نموده است؛ داستانهایی که معمولاً کاندیدای جوایز مرتبط با این ژانر بوده‌اند (جوایزی همچون ادگار، شاموس، آنتونی، مکویتی و درینگر که مترجم در مقدمه‌ای که بر کتاب نوشته است درخصوص این جوایز توضیحاتی ارائه کرده است) یا نویسنده‌ی داستانِ انتخاب‌شده، برنده این جوایز در همین سال‌های اخیر بوده‌اند. این نویسندگان گاه آماتور محسوب می‌شوند و گاه حرفه‌ای‌هایی هستند که از همین مجلات، کار خود را شروع نموده‌اند. از این زاویه این مجموعه‌ (انتشارات امیرکبیر) می‌تواند خواننده‌ی پیگیر این ژانر را در جریان جهت‌گیری‌های روز این ژانر قرار دهد.

من به این ژانر علاقمندم و چه بخواهیم و چه نخواهیم این ژانر در جهان از محبوب‌ترین‌هاست... اما راز این محبوبیت در چیست؟ به نظر می‌رسد بشر از دیرباز به حل معما اقبال خاصی داشته است. در واقع تا چشمش بازِ باز شده است خودش را در میانه‌ی معماهای بسیار یافته است... طبیعت پر راز و رمز... هستیِ بشر نیز به خودی خود یک معمای پیچیده است... سر و کله زدن با این معماها و لذت پس از حل آنها شاید موجب شده است که ما به این ژانر کشش داشته باشیم. با قبول این ادعا سوالی پیش می‌آید که با این پیشینه‌ی مشترک چرا برخی نسبت به این ژانر کشش ندارند!؟ خُب یک جواب ساده برای این سوال وجود دارد: آنها هم کشش دارند ولی یا این کشش را کشف نکرده‌اند یا آن را سرکوب و به ناخودآگاه خود رانده‌اند!

********

این کتاب توسط خانم سحر قدیمی گردآوری و ترجمه شده و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر نموده است (مشخصات کتاب من؛ چاپ اول 1393، 199 صفحه، تیراژ 1500 نسخه). مختصری در خصوص هر داستان در ادامه مطلب توضیح داده‌ام.

پ ن 1: نمره‌ی مجموعه از نگاه من 3.4 از 5 است.

پ ن 2: اگر به محبوبیت این ژانر و استدلالی که کردم ایمان نیاورده‌اید استدلال آخر را که برای روز مبادا کنار گذاشته بودم را رو می‌کنم: کلمه معما در دیوان حافظ هشت‌بار تکرار شده است!! می‌بینم که کافران با این استدلال رنگ به صورتشان نمانده است!

پ ن 3: انتخابات قبلی در حوزه آمریکای لاتین تکلیفش مشخص شده است (کتابخانه بابل اثر بورخس) ولی در بخش ایتالیا رقابت تنگاتنگ ادامه دارد. در این میان کتاب‌های مرگ راجر آکروید از آگاتا کریستی و متعهد از الیزابت گیلبرت را خواندم! پس مطالب بعدی به ترتیب همین‌هاست.

 

 

در جستجوی تیرانداز – ارل استگس

این مینی‌رُمان کاندیدای دریافت جایزه درینگر در سال 2010 بوده است. این نویسنده با خلق کارآگاهی به نام آدام کینگستون که دارای قدرت‌های حسی ماورای‌طبیعی است به شهرت رسیده است. در ابتدای این داستان چنین می‌خوانیم: شب گذشته خوب نخوابیده و صبح در حالی برخاسته بود که می‌دانست تلفنی در کار است. نمی‌دانست چه کسی تلفن می‌کند، فقط می‌دانست تلفنی به او خواهد شد و این که کسی مرده که قرار نبوده بمیرد و این که سفر دیگری در پیش خواهد داشت...

داستان خوبی است و نقص خاصی ندارد جز اینکه من با کارآگاهی که قدرت این‌چنینی داشته باشد کنار نمی‌آیم! نمره‌ی این داستان 3.5 از 5 است.

پاپوش‌ساز – سیمون وود

این داستان کوتاه کاندیدای جایزه‌ی ادگار در سال 2011 بوده است. این نویسنده در سال 2007 جایزه معتبر آنتونی را برده است. در این داستان به جای کارآگاهی که حل یک معما را بر عهده می‌گیرد با فردی روبرو هستیم که حرفه‌اش خلق معما برای مشتریانش است! به عنوان نمونه در همین داستان زنی با مراجعه و عنوان نمودن مسئله خیانت همسرش از او می‌خواهد شوهرش به گونه‌ای به قتل برسد که مقصر قتل زنی باشد که در این خیانت شریک است...

موضوع داستان برای من هیجان‌انگیز بود و مشکل خاصی در آن ندیدم. نمره‌ی این داستان 4 از 5 است.

گناه نخستین – ریچارد هلمز

این مینی‌رُمان کاندیدای دریافت جایزه درینگر در سال 2011 بوده است. پاتریک گالگر در یکی از کافه‌های نیواورلئان کار می‌کند و غیر از شغل نگهبانی و نوازندگی و... گاهی سفارش‌هایی در زمینه جستجوی اشیاء و اموال گمشده را انجام می‌دهد. به عنوان مثال همین اواخر به خاطر بازگرداندن یک سگ پودل به صاحب اصلی‌اش پنج عدد از استخوان‌های دستش می‌شکند! حالا یکی از پیشخدمت‌های سابق کافه به قتل رسیده است و رئیس از او می‌خواهد در ازای 500 دلار خانواده این دختر را پیدا کند و این خبر را به آنها برساند. یک ماموریت ساده که کم‌کم پیچیده می‌شود...

این داستان می‌توانست بهتر از این باشد اگر نحوه‌ی حل معمایش به اتفاق وابسته نبود هرچند کارآگاه به آن معنای خاص در داستان وجود ندارد که بخواهد با هوشمندی خودش از داخل کلاه خرگوش را بیرون بکشد! من به این داستان نمره‌ی 3.5 از 5 را دادم.

خفه‌شو و مرا بکش – رابرت جی. رندیسی

این نویسنده بنیان‌گذار انجمن نویسندگان داستانهای معمایی و جایزه معتبر شاموس است. داستان در مورد کارآگاهی به نام نیک دلوچیو است که با مورد عجیبی روبرو می‌شود؛ زنی که به دفتر او مراجعه می‌کند از کارآگاه می‌خواهد که در ازای دریافت مبلغی او (یعنی خود زن) را بکشد! یعنی چون توانایی خودکشی را ندارد می‌خواهد کارآگاه زحمت آن را بکشد. البته که کارآگاه قبول نمی‌کند ولی...

موضوع و حوادثی که در ادامه رخ می‌دهد همگی امکان شوک‌زده کردن خواننده را دارند فقط متعجب شدم وقتی در نیمه دوم داستان، نویسنده با دستپاچه‌گی موضوع را حل و فصل کرد. حیف شد... نمره‌ی داستان 3 از 5 است.

جسدی در میان تپه‌های شنی – کارولین بنتون

راوی داستان زنی است که به دیدن سریال‌های پلیسی و معمایی علاقه وافری دارد. او به همسرش از ده سال قبل بابت خیانت‌هایی که می‌کند مشکوک است. هر روز سگ خود را به تپه‌های شنی کنار ساحل برای پیاده‌روی می‌برد و همیشه این رویا را در سر دارد که روزی سگش با هیجان و پارس‌کنان به سمتش می‌آید و او را به سمت یک جسد هدایت می‌کند. همانگونه که از نام داستان پیداست این جسد بالاخره یافت می‌شود اما...

دیدن سریال‌های تلویزیونی همیشه هم بد نیست! نمره‌ی داستان 3.7 از 5 است.

جنایت پیش‌بینی نشده – آنتونی رین

دکتر روبین دارویی ساخته است که می‌تواند در زمینه ترک و کنترل اعتیاد بسیار موثر باشد اما این دارو دزدیده می‌شود. کارآگاهی استخدام می‌شود تا این سارق و البته داروها را پیدا کند...

نمره‌ی داستان 2.5 از 5 است.

چرا قدم دو رفتن را کنار گذاشتم – جن کریستنسن

این نویسنده دو بار کاندیدای دریافت جایزه درینگر بوده است. در این داستان راوی مردی است که پیاده‌روی و دویدن در برنامه‌ی هرروزه‌اش قرار دارد و طی یکی از همین پیاده‌روی‌ها صدای ترمز ماشینی را از پشت سرش می‌شنود و وقتی به هوش می‌آید خودش را داخل صندوق عقب یک ماشین به همراه جسد مردی دیگر می‌یابد...

بیشمار اتفاق هیجان‌انگیز در چند صفحه! نمره‌ی داستان 3.5 از 5 است.

نظرات 13 + ارسال نظر
مدادسیاه چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 04:03 ب.ظ

میله جان به نظرم می رسد از این که همه ی آدم ها به معما علاقه مندند(اگر چنین باشد)، نمی شود نتیجه گرفت همه ی آدم ها به ادبیات پلیسی علاقه مندند مگر آن که آن را کشف نکرده باشند یا علاقه شان را سرکوب کرده باشند.

سلام
البته که همینطور است و اساسا آن علامتهای تعجب اشاره به طنزآمیز بودن این استدلال دارد
پی نوشت نیز همینطور...
ولی تیم ما الان تکمیل است

ایوا داوران چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 05:13 ب.ظ

من توی تیم شما هستم. داستان و رمان پلیسی عالیه.

سلام
تیم ما قوی تر از قبل شد

مرتضی پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 07:29 ب.ظ

سلام
من که به شخصه علاقه ای به ادبیات پلیسی ندارم و واقعیت اینکه میخواستم نطق غرایی در رد سخنانت بگویم اما حیف که با پ ن 2 مجبورم زبان به خاموشی گزینم.

سلام
خودم هم دچار تردید شده بودم اما همان پ‌ن2 مرا از تردید بیرون آورد

مهرداد جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 02:22 ق.ظ

سلام
و من هم در تیم شما نیستم
معمایی بله
اما پلیسی نه
پلیسی یا ضد پلیسی در فیلم آری اما در رمان نه
تیمت تا کنون خنثی ست
و نکته اینجاست که تو اولین میله بدون پرچمی هستی که به پلیس و داستان آن که همیشه در همه جای جهان زیر پرچمی خدمت میکند علاقه مند هستی
باد بویی از پرچم بر فرازت به مشاممان میرساند

سلام
اتفاقاً من معتقدم تیم مقابل هم باید قوی باشد تا یک رقابت جذاب شکل بگیرد
پلیسی-جنایی یا معمایی یا کارآگاهی از نظر من همه یک چیز هستند. اگر بخواهیم پلیس و کارآگاه را از هم جدا کنیم تقریباً سمت پلیس آن چیز چندانی نمی‌ماند! پلیس در واقع اشاره به عنصری است که در مقابل دزد یا جانی قرار می‌گیرد و می‌تواند وابسته به نهادی رسمی باشد یا نباشد. عموم آنها البته چنین وابستگی‌ای ندارند.

سمره جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 07:48 ق.ظ

سلام
خداقوت

سلام

ماهور شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 12:52 ب.ظ

سلام
واقعا کتابهای پلیسی و جنایی جزو بهتریناست برام
خیلی این سبک رو دوست دارم
گاهی هم میخونم البته کمتر پیش میاد که بخرمشون
اما سال بعد میخوام هم بیشتر طنز بخونم هم جنایی
ابریشم رو هم خوندم هرچند هنوز رای نیاورده
و الان هم دارم زن در ریگ روان رو میخونم تا اینجا که خیلی جالب بوده

سلام
به نظرم خواندن اینگونه کتابها لابلای کارهای دیگر بد نیست و تجربه‌ی من نشان داده است که برای موتور کتابخوانی مفید هستند.
ابریشم چطور بود؟!
زن در ریگ روان هم جذابیت‌های خاص خودش را داشت... یادش به خیر... اوایل وبلاگ‌نویسی بود که این کتاب را خواندم.

مارسی شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 08:20 ب.ظ

http://uupload.ir/files/17j6_20170304_201344-1.jpg
۳ کتاب بعد که خواهم خواند.امیدوارم تا ۶ فروردین کی بیام مرخصی تموم شه..میله جان میشه کتاب چهارم رو تو لیست خوندنت قرار بدی.یادمه پارسال این زمان ها رونه بازار شد و با هزار منت ۲۰ تومن خریدمش.چند وقت پیش قیمت گرفتم میگفت ۸ تومن.(خیلی کمتر هم میداد)

سلام
حتماً تا آن موقع تمامشان خواهی کرد.
دیگه آخرای خدمت است نه!؟
و اما زوال کلنل را گمان نکنم در این شرایط بخوانم... مگر اینکه خود نویسنده تایید کند
گمانم سال دیگه بشود 4 تومن هم گرفت

یلدا ب یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 09:50 ق.ظ

سلام میله جان
در خصوص کتابهای به رای گذاشته شده از ته دل امیدوارم که مارگریتا دلچه ویتا رای بیاورد. خوندمش. کتاب عجیبی بود و غافل گیرانه. خیلی دوست دارم نقد شما رو دربارش بخونم.
از بین کتابهای آمریکای لاتین هم خوشحالم که قرعه بنام ابداع مورل نیفتاد. تا بحال کتابی نخونده بودم که اینقدر برام کسالت بار و بی فایده باشه. هرچند که دوست داشتم نقد شما رو راجع بهش بدونم
موفق باشید

سلام
چنان گرفتار شده‌ام آخر سالی که... انتخابات همینطور ادامه دارد ولی دیگر هرچه رای‌دهنده بود آمده پای صندوق! گمان نکنم رای جدیدی از راه برسد...بدین ترتیب با توجه به تساوی آرای ابریشم و دلچه‌ویتا هر دوی آنها را خواهم خواند اما احتمالاً آن‌ور تعطیلات در موردشان خواهم نوشت. احتمالاً که نه بلکه قطعاً
سلایق متفاوت زیبایی‌های خاص خودش را دارد مثلاً همین دو سه کامنت قبل یکی از دوستان از ابداع مورل تعریف کرد. و این خیلی طبیعی است. کاملاً طبیعی.
ممنون رفیق

ماهور یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 08:24 ب.ظ

سلام
ابریشم خوب بود روان و راحت و لطیف مثل ابریشم
دو روزه تموم میشه
به قول اقای نیک پی اثری خوبه که فارغ از همه ی رعایت اصول و قواعد در آخر بتونی بگی حسم ازش خوب بوده .... حسم از ابریشم خوب بود

سلام
برخلاف کتابخانه بابل باید روزها وقت برایش گذاشت...
حس خوب شاخص خوبی است.
ممنون

سحر دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 10:45 ب.ظ

با اون نمره ی 3.4 واقعا دلمو شکوندی میله!

اون وقت از اون رمان پلیسی های توی تنور بهت نرسید شاکی نشی ها

سلام
نمره خوبی دادم... 3.4 کم نیست.
من تا سال بعد همین موقع رمان جنایی نمی‌خونم

سحر چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 08:07 ق.ظ

در مورد نمره شوخی کردم خودم هم همین حدود رو برای مجموعه در نظر می گیرم ... اما این که جداگانه به هر کدام نمره دادی خیلی برام جالب بود.
بعد هم تغییر در ترجمه ی عنوان می بینیم ... واقعا که!

بله متوجه هستم.
ترجمه‌ی کتاب خیلی خوب بود. تنها اشگکالی که تونستم بگیرم همان عنوانی بود که عوض کردم

زهره جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 12:51 ب.ظ

مدتی است به وبلاگت سر نزدم. تغییر ذائقه دادی میله. می بینم پرچم دار شدی
من کتاب معمایی و پلیسی خیلی وقته نخوندم. فیلم بیشتر دوست دارم توی این زمینه.

سلام
تغییر ذایقه ندادم... همیشه همینطور بوده... حتا در خود مطلب از دوران نوجوانی کد آورده ام

زهره جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 12:52 ب.ظ

چرا نظرات خصوصی نداره؟ میخواستم یه چی خصوصی بنویسم خو

اگر دقیق نگاه کنید آن بالا گوشه یک گزینه تماس با من وجود دارد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد