ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
یکی از مشاهدات هرروزهی من، هنگام خروج از ایستگاه مترو گلشهر، ورود گلهمانند پیادهها به وسط خیابان است. تعارف را باید کنار گذاشت! تماشاگرنما و رانندهنما و مسئولنما و مأمورنما نداریم... این خودِ خودِ ما هستیم: مثل گله گوسفند وارد خیابان میشویم و راه را بند میآوریم. تازه به همین هم بسنده نمیکنیم، بلکه گاهی هم نگاه طلبکارانهای به رانندهی کلافهای که پشت فرمان هاج و واج به ما نگاه میکند میاندازیم و زیر لب و گاهی هم بلند افکارمان را بیان میکنیم که مثلاً مگه سر میببری! مگه نمیبینی دارم رد میشم! اگر گوشی هم پیدا کنیم از دیدهها و شنیدههای خودمان از رانندههای قانونمند خارجه اظهار فضلی میکنیم. بدبختانه وقتی نقشمان عوض میشود و مثلاً از پیاده به سواره تبدیل میشویم مثل آفتابپرست رنگ عوض میکنیم و ...
از غر زدن که ورزش ملی ما ایرانیان شده است و فوتبال و کشتی را پشت سر گذاشته است که بگذریم، دیشب وسط همین گله با خودم فکر میکردم علت این رفتار چیست!؟ قبول دارم که راحتطلبی یک ویژگی عام در انسانهاست و طبیعی است که ما به دنبال کوتاهترین مسیر و راحتترین کار باشیم اما داشتن دید بلندمدت (در حد دو دقیقه بعد یا دو متر جلوتر را عرض میکنم نه دیگه آنقدر بلندمدت!!) و فهم و درک منافع خودمان هم عین درایت و بصیرت است که البته در این زمینه دستمان خالی است.
عموم راههای میانبری که ما برمیگزینیم خیلی زود گندش بالا میآید و دودش در چشم خودمان فرو میرود. اما آن زمان هم انگشت اشاره ما سوی دیگران نشانه میرود! چنانچه روزی بخواهیم در را بر روی پاشنه دیگری بچرخانیم چه مصیبتی خواهیم داشت با لولاهایی که به واسطه راحتطلبی و مفتخوری زنگ زدهاند.