میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

انتخابات کتاب

 

به سبک انتخابات قبلی مشخصات پنج عنوان کتاب را باضافه پاراگراف اولش می آورم (این بار لینک انگلیسی ویکیپدیا مربوط به نویسنده را هم می آورم) که با دید بازتری انتخاب کنید هر نفر دو رای : 

فرض کنید رفتید در کتابفروشی و همینجوری هوس خرید دو کتاب را کرده اید... قبلن هم تحقیق نکرده اید...سفارش دوستان هم یادتان نیست ... این پنج کتاب در کنار هم قرار دارند (اصلن در اثر هجوم هموطنان همیشه کتابخوان فقط همین پنج کتاب در مغازه کتابفروشی مانده است) ...و شما هم فقط حق خرید دو کتاب را دارید...حالا با توضیحات داده شده در زیر کدام را انتخاب می کنید؟

1) اگنس  پیتر اشتام  ترجمه محمود حسینی زاد , نشر افق , 156صفحه

اگنس مرده است. داستانی او را کشت. از اگنس, جز این داستان چیزی برایم نمانده. شروع داستان برمی گردد به روزی در نه ماه پیش, که برای اولین بار در کتابخانه عمومی شیکاگو هم دیگر را دیدیم. وقتی با هم آشنا شدیم, هوا سرد بود. سرد مثل همیشه در این شهر, اما الان هوا سردتر است و برف می بارد.

2) چه کسی دورونتین را باز آورد؟  اسماعیل کاداره  ترجمه قاسم صنعوی,نشر مرکز , 173  صفحه

"استرس" هنوز در خواب بود که صدای کوبیدن در را شنید. به امید آن که سروصدا را خفه کند این وسوسه به سراغش آمد که سرش را زیر بالش فرو ببرد ولی بر شدت ضربه ها افزوده شد. در حالی که پتویش را پس می زد در دل به غرغر پرداخت: هنوز آفتاب نزده کدام لعنتی در خانه را می زند؟

3) خاطره دلبرکان غمگین من    گابریل گارسیا مارکز  ترجمه کاوه میرعباسی, نشر نیلوفر, 124 صفحه

در سالی که سنم به نود رسید , می خواستم شب عاشقانه ای دیوانه وار با دختر تازه سالی باکره به خودم پیشکش کنم. یاد "روسا کابارکاس" افتادم, مالک خانه ای مخفی که معمولاً وقتی جنس جدیدی در بساطش بود , مشتریان خوبش را خبر می کرد. هرگز نه این و نه هیچ کدام از وسوسه های وقیحانه فراوانش مرا از راه به در نبرد , اما او باور نمی کرد به اصولی پاک و بی غش پایبند باشم.

4) دعوت به مراسم گردن زنی     ولادیمیر ناباکوف  ترجمه احمد خزاعی, نشر قطره, 224صفحه

حکم اعدام, طبق قانون , در گوشی به "سین سیناتوس سی" ابلاغ شد. همه , به هم لبخند زدند و از جا برخاستند. قاضی سپید مو , دهانش را دم گوش سین سیناتوس گذاشت , دمی نفس های عمیق کشید , حکم را اعلام کرد , و انگار خود را از چسب درآورد , آرام از او فاصله گرفت.

5) شهود        فلانری اوکانر  ترجمه آذر عالی پور , نشر دنیای نو , 216صفحه

"هیزل موتس" روی نشیمن مخملی سبز رنگ قطار نشسته بود و خود را به جلو خم کرده بود. گاهی پنجره را دید می زد, انگار که بخواهد از آنجا بیرون بپرد, و گاهی هم ته راهرو واگون را. قطار شتابان از میان سرشاخه های درختان رد می شد که جا به جا کنار زده می شدند, و خورشید را که سرخ سرخ بر حاشیه جنگلهای دوردست ایستاده بود, نمایان می کردند

.

****

پ ن 1: به دامنه کوه جادو هم نرسیدم و ترجیح دادم پایین بیایم... نه کفشم مناسب بود و نه لباس هایم... تلاش خودم را کردم...نشد ...دفعه بعد با مقادیری مویز و ترشاله و گردو در جیب , بالا خواهم رفت.

ادامه انتخابات کتاب بعدی!

در آخرین پستی که در خصوص انتخاب کتاب بعدی و گزینه های آن نوشتم , توضیحات کمی درخصوص هر کتاب- در حد یک جمله- ارائه شد (اینجا). من به شخصه اگر اطلاعی در مورد یک کتاب و یا نویسنده اش نداشته باشم و بخواهم در مورد خریدش تصمیم بگیرم حتمن پاراگراف اولش را یک نگاهی می اندازم. یعنی جمله آغازین به هر حال مهم است و... حالا به این بهانه , علاوه بر اعلام آرای اخذ شده تا کنون , این جمله آغازین باضافه یکی دو مشخصه دیگر کتاب را می آورم تا دوستان با دید بازتری رای بدهند:

1) تریسترام شندی  لارنس اشترن(1713-1768)انگلیس,ترجمه ابراهیم یونسی,نشر نگاه,674صفحه

ای کاش پدر یا مادرم , یا در واقع هر دو –چون هر دو موظف به این کار بودند- وقتی مرا به وجود می آوردند می دانستند چه می کنند.

2) تس    تامس هاردی(1840-1928) انگلیس,ترجمه مینا سرابی (مترجمین مختلف از جمله مرحوم ابراهیم یونسی),نشر دنیای نو , 420  صفحه

در غروب یکی از روزهای اواخر ماه مه مرد میانسالی از شاستن به ده مارلوت که در دره کوچک بلاک وود واقع بود, به سوی خانه راه می سپرد. با پاهایی نااستوار گاه به چپ و گاه به راست یله می رفت.هرچندگاه , شبیه کسانی که نظر کسی را تایید می کنند,سری تکان می داد, گرچه به چیز خاصی نمی اندیشید.

3) جاز              تونی موریسون(1931-؟) آمریکا, ترجمه سهیل سمی, نشر آفرینه, 240 صفحه

او را می شناسم. با دسته ای پرنده در خیابان لینوکس زندگی می کرد. شوهرش را هم می شناسم. عاشق دختری هجده ساله شد. عشقش چنان عمیق و جن زده بود که هم غمگینش می کرد و هم شاد, طوری که عاقبت برای حفظ این احساس او را با تیر زد.

4) عطر                پاتریک زوسکیند(1949-؟) آلمان ,ترجمه رویا منجم (با ترجمه مهدی سمسار هم منتشر شده است), نشر علم, 270صفحه

در فرانسه سده هجدهم میلادی مردی می زیست که یکی از با استعداد ترین و پلیدترین شخصیت های عصری بود که شخصیت های با استعداد و پلید کم نداشت.

5) کوه جادو        توماس مان (1875-1955) آلمان, ترجمه حسن نکوروح, نشر نگاه, 1016صفحه

هانس کاستورپ که قصد تعریف داستانش را داریم, جوان ساده ای بیش نیست, خواننده خود او را این چنین, هرچند نیز جوانی گیرا خواهد دید. ولی ما به خاطر او به این کار دست نمی زنیم, بلکه به خاطر خود داستان , که به نظر ما بسی گفتنی می آید

........................

آرای اخذ شده تاکنون:

1)      تریسترام شندی  4 رای (فرواک – مدادسیاه – درخت ابدی – امیر)

2)      تس                  5 رای (گیل دختر – ملودی – بدون مرز – الی – قصه گو)

3)      جاز                  1  رای (میله بدون پرچم)

4)      عطر                 3  رای (هژیر – درخت – زنبور)

5)      کوه جادو          6  رای (آنتی ابسورد- ناشناس دوست داشتنی- سفینه غزل- مهرگان- رد فکر – که )

دوستانی که قبلاً رای داده اند می توانند رایشان را عوض کنند. مهلت شرکت در انتخابات نهایتاً تا ساعت 24 روز دوشنبه می باشد. 

بعدن نوشت: به علت حضور پر شور مخاطبان همیشه در صحنه و اطلاعی که از بعضی شعب اخذ رای از صف های طویل رسیده است و بنا به درخواست همه مسئولین شعب مهلت رای گیری 24 ساعت تمدید شد. امیدوارم که من هم از این فرصت استفاده کنم و قسمت اول مطلب امید آندره مالرو را بنویسم.

امیدوارم هفته خوبی بسازیم

اصطلاحات و واژه هایی که می سازیم و به کار می بریم برگرفته از ذهنیات و اندیشه های ماست. مثلاً در مورد عنوان این مطلب ، معمولاً این جور مواقع ما می گوییم: امیدوارم هفته خوبی باشه! یعنی خلاصه ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه یه جوری عمل کنند که برای ما خوب باشه ، همچین بی زحمت!...از این قرار است جملاتی نظیر: سال خوبی باشه براتون یا تعطیلات خوشی باشه و...

حالا چی شد بعد چند روز تعطیلی به جای نوشتن مطلب چشمهایش علوی ، ویرم افتاده به این مطلب؟ شاید چون برای تعطیلاتی که گذشت برنامه ای نداشتم و به صورت طبیعی همانطوری گذشت که این جور مواقع می گذرد! یا شاید به خاطر مکالمه تلفنی امروز صبح...

صبح امروز اول وقت اومدم سر کار و بابت هماهنگی یک پروژه زنگ زدم به یک اداره... طرف گوشی رو برداشته و من بعد از سلام بلافاصله ناخودآگاه گفتم " خسته نباشی"!! آخه آدم نرمال الفکر ساعت هفت و نیم صبح اونم بعد چند روز تعطیلی به کسی میگه خسته نباشی؟؟ آیا میشه تحت عنوان "سهو کلام" و "سوتی" کل موضوع را گل گرفت؟ یا این که ریشه آن در جایی دیگر است...

***

وداع با اسلحه را از امروز شروع می کنم و مطلب مربوط به چشمهایش بزرگ علوی و عقاید یک دلقک هاینریش بل را به ترتیب خواهم نوشت. فقط پیشاپیش به کسانی که این دومی (عقاید...) را نخوانده اند ، آن را توصیه می کنم.

لطفاً برای برنامه بعد از وداع ، از بین کتاب های زیر که به صورت رندوم از کتابخانه ام انتخاب کرده ام ، به یک گزینه رای دهید:

1- اجاق سرد آنجلا                فرانک مک کورت  (اینجا)

2- پدرو پارامو                       خوان رولفو         (اینجا)

3- پرواز بر فراز آشیانه فاخته     کن کیسی        (اینجا)

4- قصری در پیرنه                  یاستین گوردر     (اینجا)

5- گرگ بیابان                      هرمان هسه      (اینجا)