میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

بوق‌ها برای که به صدا درمی‌آیند!؟

در زمان‌های نه‌‌چندان قدیم وقتی به استادیوم می‌رفتیم، تماشاگران به فراخور حال و هوای بازی شعارهایی یک یا دو بخشی سر می‌دادند و گاهی هم اشعاری چند بخشی به صورت هماهنگ توسط بخشی از تماشاگران خوانده می‌شد که طبعاً این فقره‌ی آخر نیازمند سطحی از هماهنگی بین تماشاگران بود. کارکرد این شعارها تهییج تیم مورد علاقه برای ارائه یک بازی زیبا و کسب پیروزی است. در سال‌های اخیر منهای مواردی که تماشاگران احساس می‌کنند باید داور بازی را مورد ملاطفت قرار دهند (و احیاناً افراد دمِ دستِ مشابه) کمتر دیده‌ام شعارهای اینچنینی (ترغیب‌کننده‌ی تیم‌) سر داده شود.

در جام جهانی 1986 تماشاگران مکزیکی یک نوع هماهنگی حرکتی تحت عنوان «موج مکزیکی» به نمایش گذاشتند که مورد توجه طرفداران فوتبال در همه‌جای دنیا قرار گرفت. رسیدن به هماهنگی جهت اجرای موج مکزیکی سخت نبود و نسبت به سطحِ مورد نیاز وفاق و هماهنگی جهت شعار دادن ساده‌تر بود. شاید به همین علت است که هموطنان ما از وفادارترین پیروان موج مکزیکی هستند و گاهی که سر کیف می‌آیند به صورت خودجوش آن را اجرا می‌کنند. در مورد تشویق ایسلندی نیز این قضیه صادق است و پیش‌بینی می‌کنم که در قرن‌های بعدی ایسلندی‌ها می‌توانند برای دیدن این سبکِ برگرفته از سنت‌های نیاکان‌شان به ایران و ایرانیان نظر کنند.

در جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی، دنیا با پدیده‌ی دیگری در حوزه هواداری ورزشی مواجه شد؛ نوعی بوق به نام بوبوزلا! البته این بوق چندان مقبولِ نظرِ اهلِ فن نیافتاد و منتقدان پروپاقرصی در همان زمان داشت اما در ورزشگاه‌های ما به شدت مورد استقبال قرار گرفت. آنهایی که تماشاچی قدیمی محسوب می‌شوند حتماً می‌دانند پیش از سال 2010 هم بوق و بوق‌زدن در ورزشگاه‌های ما رایج بود لیکن صدا درآوردن از آن بوق‌ها کار هر کسی نبود. بوق‌های جدید اما توسط یک طفل چهارساله به صدا درمی‌آید... به کر کننده‌ترین صوت ممکن!

با ورود این بوق‌ها علاوه بر ایجاد آلودگی صوتی، بساط شعارها و شعرهای هواداری جمع شد و سطح هماهنگی بین تماشاگران به جایی رسید که وقتی توپ دست تیم حریف می‌افتاد هوادارن شروع به بوق زدن بکنند تا تمرکز حریف بر هم بخورد! بحثِ جوانمردانه بودن یا نبودنِ این کار موضوعِ این مطلب نیست، بلکه بیشتر سطح هماهنگی مورد نیاز برای این سبک هواداری مدِ نظر است که تقریباً همان هماهنگی انسان‌های اولیه و غارنشین برای آن کفایت می‌کند.

ده روز قبل برای دیدن بازی دوستانه تیم ملی ایران در مقابل سوریه به استادیوم رفتم. نکته‌ای که برای من جالب توجه بود این بود که در طول بازی حتی یک مورد شعار هماهنگ مطلوب هم مشاهده نکردم درحالیکه یک تیمِ لیدریِ مجهز به طبل و ادوات دیگر جایگاه به جایگاه دور زدند و نهایت تلاش خود را برای بیرون کشیدن یک شعار تک سیلابی از جماعت حاضر به کار بستند اما دریغ...! درعوض صدای بوق‌ها متناوباً در ورزشگاه طنین‌انداز بود. خردسال و بزرگسال بوقِ خود را می‌زدند و هرکس کار خودش را می‌کرد. مثل جامعه خودمان و نهادها و سازمان‌های کوچک و بزرگِ آن... هرکس بوق خودش را می‌زند.

اگر اهل فوتبال باشید شاید بدانید که هواداران باشگاه‌هایی نظیر لیورپول و بایرن مونیخ و منچستر و ...چه اشعار و شعارهایطول و درازی را هماهنگ و یک‌صدا در استادیوم‌هایشان می‌خوانند و فضای به‌شدت احساسی و برانگیزاننده و انرژی‌بخشی به وجود می‌آورند و از این طریق ورزشگاه را برای حریفانشان «باصطلاح» به جهنم تبدیل می‌کنند.

به نظر می‌رسد ما از یک زمانی به بعد به جای حرکت به این سمت، در جهت مخالف به سمت روش‌هایی رفتیم که نیاز به هماهنگی چندانی بین اجزای جامعه (در اینجا جامعه هواداران) نداشت. شاید بتوان گفت به‌واسطه اتمیزه شدن جامعه بزرگتر، این تغییر مسیر خواه‌ناخواه رخ داد. اما از آنجایی که دوست داشتیم و دوست داریم که همیشه پیروز باشیم، ورزشگاه‌هایمان را برای رقیبان خود، از طریق بوق و فحش و پرتاب اشیاء، «به‌واقع» به جهنم تبدیل کردیم!

....................................

پ ن 1: عنوان مطلب برگرفته از عنوان کتاب معروف همینگوی است (اینجا)... واقعاً این ناقوس‌ها به نشانه مرگ چه چیزی به صدا درآمده‌اند!؟