میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

اشتیاق مجموعه داستان کوتاه گردآوری و ترجمه آذر عالی پور

 

داستان‌های این مجموعه به استثنای یکی از آنها از میان دو مجموعه‌ی بهترین داستان‌های کوتاه آمریکایی سال 2005 و داستان‌های برنده جایزه اُهنری سال 2006 انتخاب شده‌اند. داستان "یک بار در زندگی" نیز از مجله نیویورکر (مه 2006) انتخاب شده است. نویسندگان اکثراٌ برای من جدید و ناآشنا هستند اما قبل از هر داستان بیوگرافی کوتاهی از نویسنده آورده شده است که مفید است.

آفت این گونه گردآوری ها این است که معمولاٌ بعضی از داستانها در مجموعه ای دیگر و توسط مترجمی دیگر نیز ترجمه می شود! و بدین ترتیب در حوزه ترجمه هم بهره وری مانند حوزه های دیگر می شود. خوب , همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید دیگر... این مجموعه 3 داستان مشترک با کتاب « نقشه هایت را بسوزان» که توسط خانم مژده دقیقی گرداوری و ترجمه شده , دارد.

پسران پیر, دختران پیر   ادوارد پی جونز

داستان مردی که به جرم قتل به زندان می رود و ماجراهای زندان و پس از زندان 7 ساله و برخورد با دوست دختر قدیمی ... (خوب)

دومین مرد را که کشت دستگیرش کردند. پلیس هیچ وقت قتل اول را به او نسبت نداد. بنابراین مقدر شد که قربانی توی قبرش بخوابد و هیچ کس رسماٌ تاوان آن چه را بر سر او آمده بود ندهد... تا حدی می شد گفت که انگار بر اساس دفاتر پلیس, سیزر یک نفر را آزادانه کشته و قسر در رفته است.

چهار میزان اول   ناتانیل بلوز

والدین یک پسر 14 ساله می خواهند برای یک ماه مسافرت بروند, یک پیرزن را استخدام می کنند تا در غیبت آنها از پسر و خانه مراقبت کند و ... (متوسط)

دختر خاله ها   جویس کارول اوتس

یکی از بازماندگان هولوکاست زندگینامه خود را چاپ می کند و با توجه به نظرات جنجالی آن پرفروش می شود و این استاد دانشگاه (فریدا) معروف می شود. ربه کا با خواندن این زندگینامه متوجه می شود که فریدا دختر خاله ایست که در زمان جنگ جهانی دوم قرار بود به نزد آنها بیاید و او فکر می کرد که کشته شده است لذا به فریدا نامه می نویسد... این داستان نامه هایی است که بین این دو رد و بدل می شود.... (خوب)

اشتیاق  آلیس مونرو

گریس پیرزنی است که به شهر زمان جوانی خود مراجعه و خاطراتش را مرور می کند. دختری که در آستانه ازدواج با دوست پسر محجوبش تصمیمی عجیب می گیرد... (خوب)

در واقع مردها – یا به عبارتی مردم , همه مردم – تصور می کردند دخترها باید یک چنین صفاتی داشته باشند: خوشگل, عزیز دردانه, ننر, خودخواه و تهی مغز. یک دختر می بایست دارای یک چنین خصوصیتی می بود تا عاشقش می شدند, آخر سر هم این دختر خودش مادر می شد و با سوز و گداز زندگیش را وقف بچه هایش می کرد. او گرچه دیگر خودخواه نبود اما هم چنان تهی مغز باقی می ماند. تا آخر عمرش.

تمرین های ساده برای دانش اموزان تازه کار   آلیکس اوهلین

پسری که در 8 سالگی برای آموزش پیانو نزد زنی می رود در حالیکه به دلیل فقر در خانه پیانویی برای تمرین ندارد و او با کشیدن کلیدهای پیانو روی کاغذ تمرین می کند و.... (متوسط)

هیچ دوستی نداشت. بیشتر اوقات ساکت بود. انگشتش را توی بینیش می کرد و وقتی می گفتند نکن, آهسته درش می آورد و به نوک انگشتش خیره می شد. طوری که انگار هیپنوتیزمش کرده اند. بعد دستش را همینطور پاک نکرده , می کرد توی جیبش.

بوهمیایی ها   جرج ساندرز

داستان از زبان پسری نقل می شود که در محله شان دو بیوه زن زندگی می کند که شوهرهایشان را در قتل عام های اروپای شرقی از دست داده اند, یکی خوش اخلاق است و دیگری بد اخلاق و قضاوتی که بچه ها دارند و... (خوب)

قاضی شیوا رام مورتی  ریشی ردی

دو دوست مسن هندی که در آمریکا زندگی می کنند و هر هفته با هم قراری دارند و پیاده روی و ناهاری... در روز کریسمس که رستوران همیشگی تعطیل است به ساندویچیی مکزیکی می روند و تصادفاٌ یکی از آنها که قاضی بازنشسته است غذای اشتباهی که شامل گوشت گاو است دریافت می کند....(متوسط)

نامه هایی در برف   ملانی ری تان

نامه ها یا واگویه هایی است که یک زن سی و چند ساله خطاب به افراد مختلف بیان می کند و از این طریق سرگذشت غم بار خود را تعریف می کند... (خوب)

اوه لیدیا! خیلی ازت ممنونم که عاشق سبزیجاتی, همین دنبال لوبیا های سبز و تازه گشتنت بود که به من فرصت داد بتونم دستمو ببرم تو کیف کوچولوت و فقط چیزی رو که بهش احتیاج داشتم پیدا کنم و بردارم. تو ایستاده بودی تو صف صندوق , تا متوجه بشی چیزی گم کردی , من شصت کیلومتر دور شده بودم, به سمت غرب.

یک بار در زندگی   جومپا لاهیری

دو خانواده هندی مهاجر در آمریکا... یک خانواده به هند باز می گردد و حالا بعد از چند سال مجدداٌ به آمریکا برمی گردند و تا زمان خرید خانه, در خانه خانواده دیگر مستقر می شوند...(خوب)

مادرم می گفت آن قدر که بمبئی آن ها را آمریکایی کرده کمبریج نکرده...

این کتاب توسط خانم آذر عالی پور گردآوری و ترجمه شده است و انتشارات مروارید آن را به زیور طبع آراسته است (280 صفحه با تیراژ 1650 نسخه در سال 1387 با قیمت 4300 تومان).

پی نوشت: خیلی وقت است مستور نخوانده ایم!! روی ماه خداوند را ببوس مهمان پست بعدی خواهد بود.

پ ن 2: نمره کتاب 3.1 از 5 می‌باشد.

نظرات 14 + ارسال نظر
nightdownload سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ http://nightdownload.com

سلام
وبلاگ خوبی دارید
امیدواریم روز به روز بهتر بشه
به سایت ما هم سر بزنید لطفا
امیدواریم مفید باشه براتون
لطفا لینک خود را در سایت ثبت کنید
برای بالا رفتن پیج رنک گوگل و افزایش آمار بسیار مناسب هست این سیستم
ما برای تبادل لینک با شما آماده ایم
شما به صورت آنلاین این کار رو می تونید انجام بدید
برای تبادل لینک از این آدرس هم می تونید وارد شید و وبتون رو ثبت کنید
http://www.nightdownload.com/link%20man/links.php
اگر مایل بودید در گروه سایت هم عضو بشید در 1 دقیقه
منتظرتون هستم
موفق باشید
خدا حافظ

سلام
خیلی ممنون که برای تبادل لینک آماده اید!
گفتید عضو شدن یک دقیقه ای یاد اون جوک معروف افتادم!!
به هر حال ممنون که به یاد ما کم بازدید ها هستید.
خدا قوت

درخت ابدی چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:50 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
چه خوب که به بیشترشون امتیاز خوب دادی. (روش خوبیه)
مقایسه ی اون سه تا با ترجمه ی دقیقی جالب می شه.
با نمونه ی اشتیاق کولاک کردی. خدا به دادت برسه!

سلام
گوینده اون نمونه یک زنه! و اتفاقاٌ داره دیدگاه مردم اون زمان (زمان جوانیش) رو نقد می کنه ... فکر نکنم باعث سوء تفاهم بشه
............
داستانهای خوبی در این مجموعه بود و فکر کنم داستانهایی که امتیاز خوب گرفتند واقعاٌ خواندنی باشند.
مقایسه را هم باید بگذاریم زمانی که اون کتاب را یافتم و خواندم.

رحمتی چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ق.ظ http://mnrahmati.blogfa.com

سلام دوست گرامی
آقای علوی در کابل در دانشگاه تدریس می کنند. اگرچه من آشنایی نزدیک ندارم با ایشان اما اطلاع دارم که استاد موفقی هستند.

سلام بر شما دوست عزیز و همدل و همزبان
خوشحال شدم که اطلاع دادید. خاطرات بسیار خوبی با ایشان دارم و دلم اساسی برای ایشان تنگ شده است... و خیلی خوشحال که در امر تدریس موفق هستند... ایشان هم همانند چند دوست افغان دیگرم جایگاه ویژه ای در ذهن من دارند... آن پیغام مرا اگر به ایشان برسانید که خیلی عالی می شود.
باز هم ممنون

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ

واقعا این چیزی که تو داستان اشتیاق درمورد مردان نوشته صحت داره؟ نا امید شدم

اون داستان مربوط به پیانو (تمرین های ساده) رو که نوشتی یاد یکی از شاگردهام افتادم که می گفت رو دیوار اتاقش کلاویه ها رو کشیده بود هر روز روی اونها پیانو می زد و انقدر این کار رو کرد تا پدر مادرش براش پیانو خریدن.

باید کتاب خوبی باشه.
من که دو ماهه تو کتاب تاریخ اندیشه های سیاسی گیر کردم.

سلام
نا امید نشوید این مربوط به مردان آمریکایی ابتدا و میانه قرن بیستم است ...زمانه عوض شده است و مردان هم کمی پیشرفت ذهنی و فرهنگی داشته اند! باور کنید.
خوب اونا پولدار بودند که پیانو را خریدند ولی در این داستان وضعیت متفاوته...
داستان کوتاه و... برای رفع گیر مناسب است...داستان کوتاه مثل باقلوا در دهان آب می شود.

نفیسه چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ

من از این نویسندگان فقط از جومپا لاهیری کتا ب خوندم خیلی هم نوشته هاش رو دوست دارم. دغدغه اش دغدغه ما مردم کشورهایی که مهاجرت زیاد از میانما هست .
حتی تو داستان این کتاب هم به نوعی همون بود...

ایمیل را دریافت کردم و بسیار ممنونم...

سلام

خواهش می کنم

رضا چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:55 ب.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

خوبه که منو تو کتاب هات شریک می کنی ممنونم

سلام
ممنون رضا جان ما هم در شبگردی های شما شریک میشیم

فرزانه چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
خواندن مجموعه داستان کوتاه مثل خوردن یک ظرف سالاد میوه است از هر میوه یک پر یا یک تکه می خوری مزمزه می کنی با هر میوه طعم قبلی یادت میره ولی آخرش یک حس خوب داری .بهانه هم برای نخوندنش نداری هر جایی می شه یکی از داستانها را خوند و تموم کرد.
داستان کوتاه اتفاقاً ساختاری قویتر از رمان باید داشته باشد که خواننده را درگیر کند.

من نقشه هایت را بسوزان را خوانده ام با ترجمه مژده دقیقی و نشر نیلوفر . علت خریدنش هم اسمش بود . عاشق اسمش شدم قبلاً پستی هم درباره اش نوشته ام .
نظرم درباره اون داستانهای مشترک مثل نظر شماست .
دریباره بقیه شان نمی شه قضاوتی کرد باید خواند.
اما تعجب می کنم چرا درخت ابدی معتقده نمونه اشتیاق کولاکه و ... خوب حقیقته . از نظر من همین حالا هم تا حد زیادی همین طور است .نقش پذیرفته شده برای زن هنوز هم دور و بر غریزه باقی مانده . فکر کردن و تهی مغز نبودن هم خوب گاهی مزاحم غریزه می شود پس ... مشکل جایی بزرگ تر می شود که خود زنان داوطلبانه این نقش را می پذیرند و عهده دار می شوند افتخار هم بهش می کنند !!

سلام
در مورد داستان کوتاه هم نظریم ... اگر در مورد آن سه داستان سلیقه مان مشترک است که با احتمال بالایی در مورد باقی هم می توانید تصمیم گیری نمایید...
کولاک کردن معانی مختلفی دارد: حرف حقی را زدن - حرف جنجالی زدن و... که البته اینجا منظور درخت می تواند هر دو هم باشد اما به نظرم رسید بیشتر به برداشت های خوانندگان معطوف بود به خصوص که من بدون هیچ توضیحی نمونه را در متن آوردم و ممکن است موجب سوء تفاهم شود...
من با توضیح شما در مورد وضعیت کنونی هم شدیداٌ موافقم به خصوص جمله آخر
ممنون

آی سودا پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ب.ظ http://firstwindow.blogsky.com

هفته ای چند کتاب می خونید؟

سلام
هفته ای 2 یا 3 کتاب بستگی به حجمش هم دارد...

نیکادل جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ق.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

ببخشید که دیر آمدم و این پست را از دست دادم
عرض به خدمت حضرتعالی که همچنان نحوه خلاصه کردن و معرفی کتابها توسط شما حیرت بنده را بر می انگیزد چون خیلی دقیق و بدون لطمه زدن به داستان اینکار را می کنید این قضاوت را با توجهبه کتابهای مشترکی که خوانده ایم عرض می کنم. اما با همین تعریف هوشمندانه نقطه جذاب داستان را رو می کنید و ما را مشتاق.
دلیل موازی کاری در ترجمه شاید ضعف اطلاع مترجمان باشد از فعالیت های انجام شده شاید هم به رسمیت نشناختن همدیگر و ... البته که باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید!

سلام
خواهش می کنم...لطف دارید

به نظر می رسد صنف نویسندگان و مترجمان و ... حتی ناشران هم مانند باقی امور جزیره ای و از هم گسسته و... هستند.
هیچ کس هیچکس را قبول ندارد یا اگر قبول هم دارد ارتباطی ندارد و...
مثل باقی مردم جلوی روی همدیگر چنان تعلرفاتی برای هم تیکه ÷اره می کنند که بیا و ببین اما و هزار اما....

درخت ابدی جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:00 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

با سلام دوباره.
برداشتت کاملا درست بود، میله جان. من فقط شوخی کردم.

سلام

ممنون

نیلوفر دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:27 ب.ظ http://ssa751.mihanblog.com/

مطالبتون خیلی عالیه موضوعاتشو متنوع ترکنین بهتره
988/

سلام
چشم رفیق

هادی (قالب حرفه ای وبلاگ) دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 09:46 ب.ظ http://theme.sitesetup.ir

آره گاهی ترجمه های تکراری آزاردهنده هستند

سلام
البته در مورد این کتاب زیاد صادق نیست
جاهای دیگه وحشتناک بروز کرده

مارسی جمعه 1 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 07:43 ب.ظ

واقعن کتاب خیلی خوبی بود.ب نظرم این کتاب رو دوباره تو کانال تلگرام معرفب کنید.
ب نظرم در مورد داستان کوتاه اشتیاق باید بیشتر حرف میزدی و بیشتر بازش میکردی.
در مورد نامه های در برف بگم ضعیف ترین داستانش بود.
اولین داستان خیلی خیلی خیلی عالی بود
https://s6.uupload.ir/files/20220923_193936_3oi4.jpg

سلام
خوشحالم که از کتاب لذت بردی... این معرفی مربوط به 12 سال قبل است و قاعدتاً باید امروز حرف بیشتری داشته باشم که اگر اینطور نباشد که باید خود را مُرده قلمداد کنم
الان یک مو از دستم کندم دیدم هنوز زنده ام
برای معرفی مجدد در کانال و... باید یک دور بخوانمش... این مطلبی که اینجا نوشتم کفایت نکرد!
با توجه به نمراتی که دادی بدم نمی آید داستان اول را دوباره بخوانم... ایشالا که یادم بماند. اگر یادم باشد همین امشب لااقل کتاب را بدهم پسرم بخواند
ممنون

مارسی جمعه 1 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 07:46 ب.ظ

در مورد نامه هایی در برف ب نظرم زن ۴۱ یا ۴۲ ساله بود

فقط یادم آمد که زنی سارق و تنها در حال یخ زدن بود... اون موقع سی و چند ساله بودم و همه را سی و چند ساله می‌دیدم
و خیلی هم بد نمره بودم!! عبوس و سختگیر!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد