میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

کرونائیات1 - فرصتی برای آموختن

این‌روزها شرایط به‌گونه‌ایست که بی‌خیال‌ترین همکاران من هم تاحدودی شاخک‌هایشان تیز شده است و به برخی مسائل که تا پیش از این توجهی نداشتند توجه می‌کنند. رعایت نکات پیش‌پاافتاده‌ی بهداشتی یکی از این موارد است. باور کنید در شرایط عادی امکان نداشت که همه یاد بگیرند مثلاً دستان خود را بعد از تشخیص لزوم شستشو، چگونه بشویند! در دوران ماقبل کرونا به طنز گفته می‌شد ترسناک‌تر از کسی که بعد از خروج از دستشویی با دستان خیس دستش را به سوی شما دراز می‌کند کسی است که در همان شرایط با دستانی خشک دستش را به سوی شما دراز می‌کند. شاید درست نباشد که شرایط موجود را یک فرصت استثنایی! برای یادگیری عنوان کنیم چون به هرحال جان انسان­‌ها در میان است. اما چه می­‌شود کرد، معمولاً در چنین تنگناهایی شاید برخی مسائل بهتر درک شود.

یکی از مواردی که یادگیری آن در این شرایط آسان‌­تر به نظر می­‌رسد، درک مفهوم جامعه است. جامعه فقط مجموعه­‌ای از افراد نیست که در یک محدوده جمع شده‌­اند و فارغ از هم زندگی می­‌کنند بلکه جامعه، شبکه‌­ای از روابط متقابل و زنجیره‌­ای به­‌هم‌­پیوسته­ از افراد است که به یک «توافق فکری» دست یافته­‌اند. در این توافق اعضا به این درک می‌­رسند که هرگونه حرکت به سمت سطوحِ بالاتر از توسعه، رفاه، امنیت، سلامت و... ابتدا مستلزم فهم این پیوستگی است و پس از آن همکاری اجزاء این زنجیره در راستای این مفاهیم است.

سالها قبل گذر یکی از دوستان به کارخانه‌ ولوو افتاده بود. صبح اولین روز یکی از میزبانان، ایشان را با خودروی خود به کارخانه می­‌رساند و خودروی خود را در نقطه‌­ای دور به درِ ورودی پارک می‌­کند. این دوست با توجه به این‌که جای خالی جهت پارک در نزدیکی درِ ورودی موجود بوده است علت را جویا می­‌شود. میزبان به ساعت اشاره کرده و پاسخ می­‌دهد که ما فرصت لازم برای رسیدن در زمان تعریف­‌شده را داریم و بهتر است جاهای نزدیک­‌تر برای همکارانی باقی بماند که «به هر علتی» دیرتر خواهند رسید تا آنها نیز بتوانند به­‌موقع وارد شرکت شوند. آن فردِ سوئدی به این فهم رسیده است که توفیق شرکت در گرو همکاری پرسنل با یکدیگر است.

هفته قبل یکی از همکاران با افتخار تعریف می‌­کرد که در مغازه‌­ای با یک جعبه­ الکل مواجه شده و توانسته است کلِ جعبه را که ظاهراً ده دوازده شیشه الکل بوده است خریداری کند! ظاهراً ما هنوز به این درکِ استدلالی نرسیده­‌ایم که سلامتی «من» در گرو سلامت دیگران است. شاید این شرایط فرصتی برای آموختن این موضوع باشد.

*********

پ­‌ن1: در حال خواندن «همسر دوست­‌داشتنی من» هستم که یک تریلر جذاب است. برنامه‌­ای که در پست قبل اشاره کردم برقرار است. امیدوارم همگی برقرار باشیم!

 

نظرات 10 + ارسال نظر
سمره دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 09:27 ب.ظ

سلام
دقیقا مشکل بیشتر اینه که بهداشت جلوگیری از بیمار شدن ما نیست ،بهداشت جلوگیری از بیمار شدن خود ما و آسیب نزدن به دیگران درحین مواظبت از خودمان است ....گاهی وقتها برای اینکه از خودمان مواظبت کنیم به دیگران توجه نمی کنیم...بعضی از کسانی که با دست خشک از دستشویی بیرون میان کسایی هستند که فکر میکنن بقیه کثیفن و اونها تمیز ‌....
همسر دوست داشتنی من ترسناک ه
درحالت استیصال دارم میخوانمش ...
وحشت زده و هراسان ...
انگار که مرگ دنبالم کرده باشه ...

سلام
این فقره خاص خیلی واضح نشان می‌دهد که سلامتی ما در گرو سلامتی دیگران است. در حالت معمول هم اینگونه است اما خودش را آشکار نشان نمی‌دهد. این وضوح شاید به ما یاد بدهد این موضوع را
پس مشغول خواندن همسر دوست داشتنی من هستید از توصیفتان مشخص است که خوووب کارش را دارد انجام می‌دهد

مدادسیاه سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 03:25 ب.ظ

یکی از دوستان معتقد است تفاوت بین توسعه یافتگی و عقب ماندگی جوامع نه در ده چیز عمده، بلکه در هزار چیز جزئی است. داستان پارک کردن میزبان سوئدی یادداشتت دلیلی بر اثبات نظر آن دوست است.

سلام بر مداد
هزار چیز جزئی.... نکته قابل تاملی است که تجربه دیدن نقاط مختلف (و حتی سفر به نقاط مختلف از طریق داستانها !) آن را تایید می‌کند.

محبوب سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 05:01 ب.ظ http://2zandarman.blog.ir/

سلام
خب ما یک قدم پیشرفت کردیم و یادگرفتیم ازترس جانمان هم که شده بهداشت رو رعایت کنیم. بعد از اونطرف هم یک قدم پس رفت کردیم و دستمال ها ودست کش های مصرف شده رو توی جوی و پیاده روها رها کردیم. بازیک قدم پیشرفت کردیم و به هم یاداوری کردیم چطوردرمقابل کرونا ازخودمان و عزیزانمان مراقبت کنیم و درخانه بمانیم و چه بخوریم چه نخوریم. ازآن طرف یک قدم پس رفت کردیم ماسکها و شوینده ها رو احتکارکردیم. دقیقا همینی که مداد سیاه گفت رو منم می خواستم بگم که. تفاوت بین توسعه یافتگی و عقب ماندگی جوامع نه درده چیزعمده که درهزاران مورد جزئی هست.

سلام
خب همین یک قدم را باید کلی قدر بدانیم... جدی می‌گم... اگر یه‌کم کرونا سفت‌تر بگیرد و جو سنگین‌تر بشود اون رو هم یاد می‌گیریم که انداختن دستمال و دستکش هم به همان نسبت خطرناک است! می‌دانم راه معقولی برای یادگیری نیست اما از ماست که برماست!

سمره سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 07:03 ب.ظ

سلام
بله ...میله جان تمام بشه یه نفس راحتی می کشم
این چی بود ؟
تا یه جاهایی ،هی تعجب ،تعجب بیشتر ....
از یه جاهایی یه ذره دلم خنک شد ...
نمی گم چون ممکنه داستان لو بره ...

سلام
پس هنوز تمام نکرده‌اید... من حدودای 400 رو رد کردم.
در پست مربوطه ایشالا تبادل نظر خواهیم کرد

سمره چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 02:20 ب.ظ

سلام
ت
نه من عقب ترم


تا من ارتش سایه‌ها را بنویسم شما دوبار تمامش خواهید کرد

مهرداد پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 12:48 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
یاد نامه ای افتادم که جناب گی دو موپاسان برای شما نوشته بود و هنوز آن را در خاطر دارم. اگر اشتباه نکنم ایشان هم اشاره ای به مایع دست شویی داشتند و اشاره کرده بودند که اگر برای شما میزان مصرف آن در خانه با محل کار یا هتل متفاوت است بدانید که یک جای کارتان می لنگد و مستعد تباهی یا چیزی شبیه به آن خواهید بود.
طرز فکر و عمل آن شخص سوئدی که از آن یاد کردید رشک برانگیز است. اما فکر میکنم اگر پای جان خود شخص در میان باشد وضع تا حد زیادی متفاوت خواهد بود.
....
دیشب بسته پستی تازه رسیده را باز کردم و بعد از آن دست از همه کتابها شستم و خواندن کتاب همسر دوست داشتنی من را آغاز کردم. امیدوارم به کمک ارتش سایه های شما موفق شوم در همین سال به شما برسم.

سلام بر مهرداد
یادش بخیر
البته نامه را بل آمی نوشته بود ولی به هر حال مو پاسان هم حتما دخالتی داشت! یادش بخیر آن زمان چه نامه‌هایی دریافت میکردم
آره توی اون نامه به زمینه‌های فساد اشاره کرده بود چون خودش هم پاش گیر بود... اما استدلالش خیلی عالی بود.
من توی این دو مطلب کرونایی دوست داشتم خوشبین باشم... واقعن خودم را تحت فشار قرار دادم تا خوشبین باشم
به‌به به سلامتی
خوش بگذره با این کتاب... حتمن خواهید رسید. خیالتان راحت.

zmb پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 08:58 ب.ظ http://divanegihayam.blogfa.com

یعنی مردم این رو می تونند بفهمند که سلامتی ما به دیگران و سلامت بودن دیگران ربط داره، بنابراین باید در جهت حفظ سلامت هم تلاش کنیم
این موضوع خیلی پیچیده نیست، اما به مقداری هوش و عاقبت اندیشی احتیاج داره
گاهی ما فقط مساله مون فرهنگ نیست، تا حدودی آی کیو هم هست :(

سلام
من ترجیح می‌دهم در این شرایط خوشبین باشم و به این نتیجه برسم که ما (اکثریت قابل توجهی از ما) به این درک برسند.
واقعاً این جور مواقع است که این گزاره «هنر نزد ایرانیان است و بس» و گزاره‌هایی نظیر «ما از باهوش‌ترین ملت‌های دنیا هستیم» خودش را نشان می‌دهد. خوش بود گر محک تجربه آید به میان! امیدوارم که خوش بود!!

ماهور شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 05:37 ب.ظ

من دیگه امیدم به شهاب خان است فقط !

سلام
از زبان مجری دورهمی برای من این عبارت نقل شده است. در چند نوبتی که این برنامه را گذری دیده‌ام از پرت بودن برخی حضار متعجب شده‌ام! نه یک بیت شعر می‌توانند بخوانند و نه یک کتاب برای معرفی در ذهن‌شان است و اکثرشان هم کتاب‌های تخصصی مرتبط با حرفه خود مطالعه می‌کنند! که خیلی تابلوست یعنی کشک!! یعنی پوچ! با این حساب واقعاً چشم امیدمان به شهاب است البته اگر خوب نشانه‌گیری شده باشد

مهدی دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 08:17 ق.ظ

با سلام
میله عزیز این بیماری و هر اتفاقی را من شخصا نه مثبت و نه منفی ارزیابی می کنم. بسیاری از اتفاقات که ظاهرا قرار بوده به نفع ما تمام شود در درازمدت به ضرر ما تمام شده و خیلی از اتفاقات ظاهرا زمینه ساز اتفاقات مثبت بوده است. به امید این که کرونا موجب شود توجه ما به نکات بهداشتی بیشتر بشود و بعد از رفتن آن این رفتارهای مثبت تداوم یابد.
خودم به شخصه در این ایام نسبت به گذشته دقتم به بهداشت فردی بیشتر شده آنقدر دستم را با صابون می شویم که پوستم تقریبا خشک شده.

سلام رفیق
البته من که این بیماری را واقعاً منفی می‌بینم چون در ایران و جهان جان‌های زیادی را خواهد گرفت... ضربه‌های بزرگی به ما هم خواهد زد کما اینکه تا الان زده است. فقط خواستم در این دو مطلب بگویم شاید در کنار همه این آثار منفی چند اثر مثبت برای ما داشته باشد.
پوست دست من هم همینطور شده است و باید چرب کنیم... با پالم البته

بندباز دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 11:34 ق.ظ https://dbandbaz.blogfa.com

درود بر میله
کرونا، هواپیما،اعتراضات،سیل و زلزله و ...
همه و همه در سال 98 یک معجونی درست کردند که ما هم آدم ها را بهتر بشناسیم و هم خودمان را محک بزنیم. حالا دیگر تقریبا دست ِهمه آمده که چند چندیم!!...
بجز عده ای که عزیز از دست داده اند و فقط خدا می داند که چه حالی دارند باید برای این اتفاقات خوشحال باشیم که مثل سیلی محکمی توی صورتمان خورده است!
باشد که بیدار شویم.

سلام بر بندباز
شش بر صفر عقبیم
آنقدر پل پیروزی ساخته‌ایم که نگو فقط صــاحـبدلـی کـجاسـت کـــه خـوانـد بـه یـک نـگـــاه !
یا به قول عراقی:
بر بساط دل سماط عیش گستردند، لیک
در جهان صاحبدلی کو تا شود مهمان دل؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد