میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

آبی تر از گناه – محمد حسینی

راوی اول‌شخص داستان مردی است متهم به قتل که به درخواست بازجو یا بازجویانِ خود در حالِ نوشتن در مورد خودش و شرح آشنایی و ارتباطات خود با مقتول یا مقتولین است. شغل راوی ویراستاری و نمونه‌خوانی است که طبعاً درآمد چندانی عاید او نمی‌کرده ولذا بالاجبار (مطابق اولین اعترافات) برای گذران زندگی در روزهای فرد هفته به خانه زن‌وشوهر پیری رفته و برای آنها شعر می‌خواند. صاحب‌کار او یکی از نوادگان محمدعلی‌شاه قاجار است و به گفته‌ی این شازده، جد او حامدمیرزا مورد توجه ویژه شاه برای جانشینی بوده است اما به واسطه جهل مردم و توطئه اجنبی‌ها، تاج بر سر احمدشاه قرار گرفته و در نتیجه شد آن‌چه شد و ما در تواریخ خواندیم.

این شازده در آپارتمانی در تهران به همراه همسرش روزگار پیری خود را می‌گذرانده و ظاهراً برای پر کردن اوقات فراغت بسیاری که دارد راوی را برای چند ساعت در هفته استخدام کرده است. شازده اغلب از راوی می‌خواهد که از اجل (منظور شیخ اجل سعدی است) برایش بخواند و راوی هم با توجه به تسلطش بر ادبیات به خوبی از عهده این کار برمی‌آمده است.

بازجویی از راوی در واقع در مورد قتل همین زن و شوهر پیر است. در هر دور بازجویی، با طرح اطلاعات جدید از طریق بازجویان و سوالاتشان که البته ما از آنها مستقیماً باخبر نمی‌شویم، روایتِ راوی دچار تحولاتی شده و زوایای جدیدی از ماجرا فاش می‌شود و...

داستان کم‌حجم اما پرکششی است بطوریکه در شرایط کرونایی توانستم در یک بعدازظهر دوبار آن را بخوانم. در ادامه مطلب بیشتر در مورد این داستان خواهم نوشت.

******

محمد حسینی (1350) نویسنده، ویراستار و فعال در زمینه نشر است. این داستان در سال 1383 منتشر و برنده دو جایزه مهم ادبی نیز شده است: جایزه بنیاد گلشیری به عنوان بهترین رمان (مشترک با رمان «آداب بی‌قراری») و جایزه بهترین رمان سال مهرگان ادب (مشترک با رمان «ماهی‌ها در شب می‌خوابند»). از این نویسنده رمان‌های دیگری با عناوین « یکی از همین روزها ماریا»، « نمی‌توانم به تو فکر نکنم سیما»، « کنار نیا مینا» و... منتشر شده است.

.......

مشخصات کتاب من: انتشارات مروارید، چاپ هشتم1397، تیراژ 660 نسخه، 125 صفحه.

پ ن 1: نمره من به رمان 3.5 از 5 است. گروه A (نمره در سایت گودریدز 2.93 )

پ ن 2: انتخابات پست قبل هنوز ادامه دارد لیکن با توجه به پیشی گرفتن «وقت سکوت» به عنوان کتاب بعدی در برنامه قرار خواهد گرفت. رقابت بین آرژانتینی‌ها خیلی داغ ادامه دارد.

پ ن 3: دو کتاب «آداب بی‌قراری» و «ماهی‌ها در شب می‌خوابند» را به زودی و در لابلای برنامه‌های آتی خواهم خواند.

   

آبی‌تر از احساس!

اگر به آیتم‌هایی که قبلاً در پست مربوط به نمره‌دهی (اینجا) اشاره کرده‌ام یک نگاه اجمالی کنیم شاید بتوانیم آنها را در دو گروه اصلی «فرم» و «محتوا» دسته‌بندی کنیم. ساختار رمان، نثر، ریتم، جاذبه و کشش، شروع و پایان‌بندی، همه در گروه فرم قرار می‌گیرند. آبی‌تر از گناه از نگاه من در این حوزه‌ها رمانی قابل قبول و بعضاً کم‌نقص است و استحقاق گرفتن نمره‌ی کامل در این بخش‌ها را دارد. همین که یک خواننده‌ی معمولی مثل من بتواند دو بار کتاب را بخواند گواه این امر است.

اما در عین‌حال محتمل است برخی از خوانندگان پس از به پایان رساندن کتاب، مثل من یک حسی شبیه کمبود را تجربه کنند. یک نگاه گذرا به مطالبی که برخی از خوانندگان در مورد این کتاب در فضای مجازی نوشته‌اند، نشان می‌دهد که این یک حس مشترک است هرچند برخی از آنها دلایلی را مطرح کرده‌اند که چندان وارد نیست! برخی به نقص در پایان‌بندی اشاره کرده‌اند و دوستان دیگر به نقایص دیگر... در ادامه تلاش می‌کنم ابتدا یکی دو مورد مطرح شده را بررسی کرده و نهایتاً نظر خودم را درخصوص ریشه این احساس بیان کنم.

آبی‌تر از ایراد!

یک گروه به نقص در پایان‌بندی اشاره کرده‌اند و معتقدند که تغییر مسیر راوی خیلی ناگهانی بوده است و به نوعی بدون پیش‌زمینه، برخلاف برنامه‌هایش و برخلاف توانایی‌هایی که در داستان‌پردازی دارد، ناگهان شروع به اعتراف می‌کند. این ایراد به‌زعم من وارد نیست چون اگر دقت بکنیم حتماً متوجه سوالات و اطلاعاتی که بازجو یا بازجوها وارد فضای ذهنی راوی می‌کنند خواهیم شد. مثلاً وقتی انکار و استنکاف راوی در مورد شخصیتی تاریخی تحت عنوان «معین الرعایا» را در همان فصول اولیه می‌بینیم قاعدتاً متوجه می‌شویم که بازجو کاملاً به ارتباطات نَسَبی راوی اشراف دارد و آن را به‌نوعی به راوی انتقال داده است. منتها چون ما (در خوانش اول) به اندازه بازجوها به موضوع وقوف نداریم این هشدارها و پیام‌ها از دست‌مان در می‌رود. در مورد پایان‌بندی هم به همین‌ترتیب مشخص است که قبل از دور آخر بازجویی، برای راوی مسلّم شده است که پدر و مادر و مهتاب از دنیا رفته‌اند ولذا طبیعی است که راوی دیگر انگیزه‌ای برای پنهان‌کاری و داستان‌سرایی ندارد.

دوستان دیگری به این موضوع محوری اشاره کرده‌اند که چرا راوی خود را مجبور به انجام وصیت احساس می‌کرده است؟ بخشی از این دوستان احتمالاً مدنظرشان این بوده است که چرا راوی همانند پدرانش این مسئولیت را برای آیندگان نگذاشته‌اند! طبعاً این ایرادگیری ناشی از همان یک دور خواندن حادث می‌شود چون همان اوایل داستان راوی اشاره می‌کند که در اوان طفولیت در اثر بیماری امکان ایجاد فرزند از او سلب شده است لذا پس از او کسی در این خاندان نیست که به وصیت عمل کند. بخش دیگری از این دوستان ممکن است این دلیل را برای ارتکاب قتل کافی ندانند. حق با آنهاست ولی این قضیه بیشتر برای راوی یک نقص محسوب می‌شود و نه داستان. نویسنده به این قضیه فکر کرده است ولذا راوی را در انتها به اعتراف واداشته است که اگر خودش جای ما بود و فقط خواننده‌ی این داستان بود، جان پر ارزش خود را اینچنین «کشکی» بر سر «وصیتی پوچ» نمی‌گذاشت. او اعتقاد دارد جایگاهش مثل ما نیست و به هر حال در باب اجرای وصیت چنین مسئولیتی را احساس می‌کند.

آبی‌تر از نطنز!

حالا با توجه به موارد بالا و مواردی از این دست، اشکال کار در کجاست و احساسی که در ابتدا به آن اشاره کردم از کجا به وجود می‌آید؟! برای من و احتمالاً خوانندگانی که تقریباً سلیقه‌ای مشابه دارند، داستان باید پس از به پایان رسیدن در ذهن خواننده ادامه داشته باشد. خواننده باید موضوع یا موضوعاتی باصطلاح کف دستش باشد که به آنها بیاندیشد و این موضوع یا موضوعات را البته باید مستقیماً از داستان کسب کند. گاهی این موضوعات بدیع هستند و گاهی (اغلب) خیر؛ بلکه نگاه نویسنده و فضایی که در داستان به وجود آورده است، زاویه یا افق جدیدی در ذهن خواننده شکل می‌دهد و در نتیجه موضوعات قدیمی با رویکردی جدید و تازه در ذهن خواننده بازپرداخت و نوزایی می‌شود.

در این داستان، که از نظر استحکام نثر، روانی و جذابیت و عناصری که ابتدا به آن اشاره کردم کاملاً قابل قبول و کم‌نقص است، چندان چیزی در ذهن خواننده بعد از پایان داستان شکل نمی‌گیرد که برای مدتی تداوم یابد و به آن فکر کند. چرا باید روایت این راوی از عملش به وصیتی خانوادگی برای خواننده مهم باشد؟ به نظر من بهتر بود به این سوال پرداخته می‌شد و در پاسخ به این سوال، به نوعی «غنی‌سازی» از لحاظ محتوایی رخ می‌داد. این داستان قابلیت آن را داشت که به موضوعاتی همانند «ماندن در گذشته»، «توطئه اندیشی»، «سترون بودن جامعه» و «احاله کردن تصمیم‌گیری به دقیقه 90 و بدترین شرایط ممکن!!» و موضوعاتی از این دست بپردازد و خواننده فقط با یک معما و فاش شدن آن روبرو نشود.

طبعاً همین که داستان یک داستان پاکیزه و روان است و روی اعصاب خواننده نمی‌رود جای تقدیر دارد. در جایی از قول یکی از نویسندگان آمریکای لاتین می‌خواندم که بعد از نوشتن چند کتابی که چندان مورد توجه قرار نگرفته بود بالاخره به توفیقی دست یافت و ... ایشان قریب به این مضمون نوشته بود که «نمی‌خواستم کاری بزرگ انجام دهم و فقط به دنبال اجتناب از اشتباه بودم». این یک رویکرد قابل تقدیر است. اما در مقابل به یاد جمله‌ای از داستایوسکی افتادم که در زمان نوشتن جنایت و مکافات در نامه‌ای قریب به این مضمون نوشته بود که:«از اینکه داستانی که در دست نوشتن دارم عالی نباشد بیزارم... داستان متوسط به چه کار می‌آید؟». البته ما هنوز به مرحله داستایوسکی نرسیده‌ایم ولی این رویکرد هم می‌بایست در پس ذهنمان باشد.

آبی‌تر از گناه!؟

البته این‌گونه هم نیست که بعد از پایان کتاب هیچ سوال چالش‌برانگیزی در ذهن خواننده نقش نبندد. یکی از سوالهایی که قاعدتاً می‌بایست شکل می‌گرفت (اما من جایی ندیدم!) این بود که چرا عنوان داستان آبی‌تر از گناه است؟ این عنوان با داستان چه تناسبی دارد؟ اساساً این عنوان چه معنایی دارد؟ ظاهراً برای دیگران پاسخ این سوال‌ها بدیهی بوده است اما من در ذهن خودم به پاسخ قانع‌کننده‌ای نرسیدم. نظر شما چیست؟  

طبعاً این سوالات در مورد عنوان فرعی داستان «بر مدار هلال آن حکایت سنگین‌بار» وارد نیست. هم «مدار»ش با شکل روایت تناسب دارد و هم سنگینی باری که بر دوش راوی است را به نمایش می‌گذارد.  



نظرات 10 + ارسال نظر
سمره چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 03:37 ب.ظ

سلام
قتل ؟ با شعر خواندن ؟
جور در نمیاد که

سلام
چرا گاهی خوب جور در می‌آید.
شما نگاه کن به سلاطین و پادشاهان هزار سال گذشته خودمان... برخی از آنها مرتبه‌ای بالاتر از شعر خواندن داشتند و به عبارتی شاعر خوبی هم بوده‌اند و درعین‌حال از خونریزی هم ابایی نداشتند که البته در آن روزگار عدم تناسبی بین این دو مقوله نبود.
هرچند به طور کلی شعر و شاعری با مقتول بودن بیشتر تناسب دارد تا قاتلی

مارسی چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 04:48 ب.ظ

همونجور که گفتب کتاب خیلی پر کششی بود منم ۳ روزه تموم کردم.شاید سه تا سی دقیقه...
نمره ی کتاب رو کم دادی.
آخر کتاب میتونست اینقدر یهویی تموم نشه
من فکر کنم خود نویسنده بیاد در مورد کتاب اینجا نظر بده.
مثل حامد اسمایلیون یا آقای حامد حبیبی

سلام
از این جهت که کتاب خوشخوان و روان و با نثری دلنشین بود هیچ بحثی نیست. از این جهت سرگرم‌کننده هم بود که شاخص مهمی هم هست برای من. یک بار دیگر و این بار با دست باز نمره دادم و به اندازه 0.2 اصلاح شد.
در مورد پایان داستان منم در خوانش اول همین نظر را داشتم اما بعد وقتی جوانب مختلفش را بررسی کردم دیدم دیگه بیشتر از این جا نداشت کش بدهد.
در مورد عنوان داستان نظرت چیست؟ چه ارتباطی می‌توان بین آنها برقرار کرد؟
سلامت باشی

پیرو پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 11:16 ب.ظ

سلام بر میله عزیز
از صحبت دوست مون یاد دکتر هانیبال لکتر افتادم که گویا وجود خارجی و واقعی هم داشته و در عین دارا بودن هنر موسیقی و درجه علمی در روانشناسی ...
"آبی تر از نظنز" را خیلی دوست داشتیم! دست مریزاد به این خوشی قریحه و نکته سنجی و موقعیت شناسی!

سلام بر پیرو عزیز
بله مثال خوبی زدید. .. واقعاً مواردی از این دست نمی‌گذارند ارتباطی معنادار بین این مقولات برقرار کنیم.
دیگه از شهر آباء و اجدادی خودمان می‌توانیم مختصری استفاده ابزاری داشته باشیم همش که نباید دیگران بهره‌برداری کنند
سلامت باشید

بندباز جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 02:17 ب.ظ https://dbandbaz.blogfa.com

درود بر میله.
چند روزی هست که رمان های فارسی ِتوی کتابخانه را زیر چشمی می پایم که بعد از "آفتاب پرست ها" بروم سروقتشان. اما از اینکه توی ذوقم بخورد، می ترسم... این پست یک جورهایی هل دادن مخاطب به سمت داستان های ایرانی ست. و خب همین هم کلی ارزش دارد. همین که به قول شما داستانی شسته و رفته داریم باز یک قدم بلند است. امیدوارم هر چه زودتر به آن ارتفاعات مورد علاقه مان هم برسیم. آهسته و پیوسته.
درباره ی اسم کتاب در کنار عکس این پست، گمان کردم در دوران کرونا و با موضوع کرونا نوشته شده!! بسی تعجب نمودم از سرعت عمل نویسنده!! که بعدش دیدم نخیر. ربطی ندارد.
امیدوارم که بهبودی کامل پیدا کرده باشید.

سلام بر بندباز
من هم مدتها چنین ترس‌هایی داشتم. این ترس البته ترسی واقعی است و چندان به توهم یا پیش زمینه و قضاوت و... ارتباطی ندارد. واقعاً تجاربی داشته‌ایم که این احساس را پدید آورده است. البته... یک البته این وسط هست... در ترجمه کارهای نویسندگان غیر ایرانی به صورت خودکار معمولاً آثاری ترجمه می‌شوند که ارزش ترجمه دارند پس مقایسه رمانهای ایرانی به طور عام با رمانهای ترجمه شده به زبان فارسی مقایسه صحیحی نیست.
از طرف دیگر این را هم توجه کنیم که نویسندگان غیروطنی بعد از انتشار اولین کارشان معمولاً می‌توانند به صورت حرفه‌ای به نویسندگی بپردازند اما اینجا اصلاً و قطعاً نباید به این گمان و خیال دل سپرد!
حالا با این مقدمه، من به شخصه تصمیم گرفتم (از پارسال) که بیشتر از ادبیات داستانی خودمان بخوانم. دیگران با توجه به برنامه‌های خود، خود دانند. اما طبعاً سعی می‌کنم با رعایت انصاف و با عنایت به موارد بالا نظر خودم را بنویسم. به هر حال مطالبه‌گری امر مفیدی است.
در مورد عکس هم داستم دنبال یک تصویری می‌گشتم که به گناه ارتباط داشته باشد و خیلی هم پرت نباشد که ناغافل این تصویر آبی‌رنگ از ویروس کرونا را دیدم و خلاصه جایی در عکس برایش اختصاص دادم
ضعیف شده‌ام اما بالادستی‌ها در محیط کار حالیشان نیست
سلامت باشید

مدادسیاه جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 08:43 ب.ظ

میله جان به نظرم با توجه به‌ توضیحاتت در مورد داستان می توانستی نمره بیشتری به آن بدهی. هر چه هست فکر کنم آن را بخوانم.

سلام
والله یک نوبت اصلاحیه هم زدم و تقریباً نمره کامل در حوزه‌های غیرمحتوایی را اختصاص دادم. حتماً در انتظار خواندن شما خواهم بود.

زهرا محمودی شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 09:09 ق.ظ http://www.mashghemodara.blogfa.com

سلام
اول فکر کردم با خواندن توضیحات قانع بشوم که کلیتی از داستان دستگیرم شده و نخوانم‌اش؛ اما خُب داستانِ شعر است و شاعری! ترغیب شدم کتاب را بگیرم.

سلام
اگر بر مبنای شعر و شاعری چنین تصمیمی دارید باید عرض کنم این بحث شاعری و قاتلی اصلاً ارتباطی با داستان ندارد و در کامنتها یک مسیری باز شد و ما هم در آن چرخی زدیم

بندباز دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 08:25 ب.ظ https://dbandbaz.blogfa.com/

درود دوباره
نظرتون رو درباره ی مقایسه ی این دو دسته خیلی پسندیدم. راست میگید، واقعا باید اینها رو مد نظر قرار داد، بعلاوه اینکه خود ما هم باز از بین ترجمه ها، سراغ بهترین ها رفتیم و خب یک تصویر ذهنی درخشان از ادبیات داستانی توی ذهن داریم که برای نمونه ی وطنی اش تقریبا ایده آل است. متشکرم برای تذکر این نکته.
سعی کنید تا جاییکه میتوانید موقع ارجاع کار سرفه و عطسه و اینها داشته باشید به شکل نمایشی تا لااقل کمتر طرفتان بیایند، اگر نه رژیم تغذیه مردان آهنین رو (یادش بخیر) توصیه می‌کنم.

سلام دوباره
بله نکته‌ای که شما اضافه کردید هم مزید بر علت است... ما از میان ترجمه‌های کثیری که انجام می‌شود تلاش می‌کنیم به سراغ بهترین‌ها برویم. فی‌الواقع وقتی با کمترین هزینه، ال‌کلاسیکو ودلا مادونینا و امثالهم را می‌بینیم منطقاً جذابیت جام خلیج فارس کمی دچار افت می‌شود.
و اما در مورد پیشنهادات کارگشایتان
تلاشم این است که هر دو مورد و راهکارهای مشابه را به کار بگیرم اما شرایط به گونه‌ایست که پیشنهاد دوم ظاهراً بیشتر باید مد نظر قرار گیرد چون فردی که باهاش مشغول هستم چندان عنایتی به سرفه و عطسه و امثالهم (حتی ضعف ناشی از کرونا در بنده) ندارد و چون در باغ سبزی به ایشان وعده داده شده است در حال تازیدن چهارنعل است که به هویج آویخته در پیش چشمش برسد. راستش همین الان که این تمثیل را تایپ کردم دیدم در این واحد جدیدالتاسیس فقط ایشان و من حضور داریم... ظاهراً آن اسبه من هستم
سلامت باشید

سعید سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام بر حاج حسین عزیز

آقا ما ابداع مورل را خواندیم، بد نبود (اعتماد به نفس را ببینید) و وقت سکوت را هم شروع کردیم، در این ایام از وقت سکوت 20 صفحه‌ای خواندم، اصلا قابل فهم نبود، شما باید به این کتاب یک حاشیه بزنید بعد ما بریم حاشیه شما را بخوانیم.

سلام سعید جان
تو الان حال من رو میفهمی
من یک سوم از وقت سکوت را خواندم و الان تقریبا روزی ۵ صفحه جلو میروم و واقعا تلاش میکنم تمرکز خودم رو هنگام مطالعه حفظ کنم اما نمیدونم شاید به خاطر عوارض کرونا است که در این راه نا موفق بودم.
حالا فردا دورکاری گرفتم و خونه میمانم و سعی میکنم در شرایط ایده آلی که ایشالا فراهم بکنم به سراغ کتاب بروم.
خیلی چغر و بد بدن است
ممنون که با کامنت خودتان باعث شدید این چیزایی که روی دلم بود بیرون بریزم

ماهور چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 03:22 ب.ظ

سلام
نمره ی کتاب رو خوب دادی که

به نظرم پشت بعضی کتابها باید نوشته بشه (دوبار خوانده شود)
چون با یک بار خواندن قطعا بعضی خوشمزگیهای کتاب در دهان خوانندگان قرار نمیگیرد و حیف میشود این نعمتها
یا بدتر اثر منفی رو درک کتاب میذاره و نارضایتی ها زیاد میشه

اسمش به نظرم خیلی ایرانیه
خیلی شبیه رمانهای ایرانی
اما اون اسمش خیلی غنیه
این وسط چی شده نمیدونم
حالا برداشت من از این اسم
چیزی تو ردیف تقلیل حس منفی گناهه
یعنی گناهی که سیاه و کثیف نیست
خشن و سرخ هم نیست
یه جورایی ابی و بدون تاثیر خاصیه و در جهت ارامشه
به نظر من گناه هایی که برای انتقام باشن رنگشون آبیه چون در نهایت باعث ارامش میشن(حالا نیای بگی نه و چه ارامشی و لذتی که در عفو هستو اینا ...کلی گفتم )

اقا وقت سکوتو عقبم
بدم عقبم
دکمه ی نیترو رو باید زد اما لامصب مدل کتابه یه جوری که تو سربالایی رکاب میزنیم

سلام بر همراه کتابخوان
بله دقیقن... در خواندن کتابهای بیشتر نباید حرص زد بلکه بهتر است همان کتابهایی را که میخوانیم درست بخوانیم.
...
در مورد نام کتاب هم از تلاش و زورآزمایی شما سپاس گذارم.
ایده جالبی بود از ارتباط رنگ و گناه... آن هم این نوع خاص از گناه... گناه انتقامی.
آبی بودن گناه عاشقانه را میتوانم بپذیرم اما از این بگذریم. به این بپردازیم که بر فرض توافقی وجود داشته باشد در رنگ گناه و آن هم آبی باشد آنوقت باز هم عنوان یه جورایی بی معناست
ترکیب قشنگی است از آن ترکیبهای که وقتی به ذهن میرسد آدم نمی تواند به دلیل بی معنایی کنارش بگذارد
....
عنوان فرعی البته عالی است.
...
وقت سکوت گاهی شبیه سنگ نوردی و صخره نوردی است

مهدی دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 11:01 ق.ظ

با سلام
«از اینکه داستانی که در دست نوشتن دارم عالی نباشد بیزارم... داستان متوسط به چه کار می‌آید؟». مقایسه یک جوان با یک از غول های مرحله آخر ادبیات یکم کم لطفی بود .
بود.
به امید روزی که این مقایسه ها امکان پذیر باشد.

سلام
قصدم مقایسه نبود بلکه نوع نگاه را می‌خواستم اشاره کنم و تفاوتی که ایجاد می‌کند. البته ایشان هنوز به غول مرحله آخر تبدیل نشده بود و با همان کتابی که در دست نوشتن داشت (زمانی که این جملات را در نامه می‌نگاشت) ارتقا پیدا کرد و دقیقاً به خاطر داشتن چنین نگاه و چنان وسواسی این ارتقا رخ داد.
البته باز هم این کتاب به نسبت کتابی که به صورت مشترک با آن برنده جایزه مهرگان شده یک سر و گردن بالاتر است. متوجه علت اشتراک در جایزه نشدم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد