میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

فرانکنشتاین – مری شلی

مقدمه اول: کمی بیش از دویست سال از زمان انتشار این اثر گذشته است. سال 1818. فکر کنم مقارن زمانی است که هنوز عباس‌میرزا به عمق عقب‌ماندگی ما پی نبرده بود! لذا واقعاً جای شگفتی دارد که در آن زمانه چنین داستانی خلق شده و در آن به مسئله شبیه‌سازی و حواشی اخلاقی آن پرداخته شده، اما شگفتی بیشتر این است که نویسنده‌ی داستان یک خانم هجده نوزده ساله است و خارق‌العاده‌‌تر این‌که کتاب هنوز قابل خواندن است و خوانده می‌شود... این یعنی جاودانگی!       

مقدمه دوم: در دورانی که سرعت تحولات بسیار پایین بود و برخی جوامع (مثل ما) تقریباً وضعیت راکدی داشتند، ضرب‌المثلی رایج بود که می‌گفت «مادر را ببین دختر را بگیر»، یعنی تقریباً می‌شد بیست سال بعد را با دقت بالایی پیش‌بینی کرد. پس از آن نیز اگرچه سرعت تحولات و تغییرات بیشتر شد اما به هر حال «ژن» هنوز جایگاه تعیین‌کننده‌ای دارد. با این وصف اگر به خانواده خانم مری شلی نگاهی بیاندازیم و بخصوص مادرش، دیگر برای تعجبِ مندرج در مقدمه اول جایی نمی‌ماند. مادر او مری ولستون کرافت (1759-1797) نویسنده و فیلسوف انگلیسی است که اولین فمینیست بریتانیایی محسوب می‌شود. در عمر بسیار کوتاهش هم رمان نوشت و هم رساله در باب احقاق حقوق زنان. با شنیدن اولین اخبار در خصوص انقلاب فرانسه به آنجا شتافت و چند سال در آن دوران پرآشوب فعالانه زیست و قلم زد. تلاش مُجدانه‌ای داشت که ذهنش را از خرافات به ارث رسیده پاک کند و به همین خاطر تا صد سال بعد هم هاضمه جامعه پذیرای افکار و رفتار او نبود. زندگی پر فراز و نشیبی داشت. در نهایت با ویلیام گادوین، فیلسوف آنارشیست انگلیسی ازدواج کرد و البته یازده روز بعد از به دنیا آوردن مری از دنیا رفت.    

مقدمه سوم: نحوه شکل‌گیری داستان جالب توجه است. نویسنده به همراه پرسی شلیِ شاعر (همسر مری) و لرد بایرون و یکی دو نفر دیگر در سوییس هستند و بعد از خواندن چند داستان ترجمه شده در ژانر وحشت و ارواح، تصمیم به ذوق‌آزمایی در این زمینه می‌گیرند. بعد از چند روز، نویسنده در خواب، صحنه‌ای را تجربه می‌کند که پایه و اساس این داستان می‌شود و با تشویق و حمایت همسرش این اثر را پر و بال داده و به پایان می‌رساند.    

******

داستان با نامه‌ای که جوانی به نام رابرت والتون از سن‌پطرزبورگ برای خواهرش در لندن می‌فرستد آغاز می‌شود. این جوان که رویای کشف رازهای قطب شمال را در سر دارد، یک کشتی اجاره کرده و به همراه ملوانانی که استخدام کرده راهی سفر اکتشافی می‌شود و در هر مرحله گزارش خود را در قالب نامه برای خواهرش می‌فرستد. طبعاً از یک جایی به بعد این نامه‌ها به یادداشتهای روزانه که گاه به گاه نوشته شده تبدیل می‌شود. در یکی از روزها چند تن از ملوانان سورتمه‌ای را در دوردست می‌بینند که فردی عظیم‌الجثه آن را هدایت می‌کرده و فردای آن روز فردی را می‌یابند که سگ‌های سورتمه‌اش مرده و خودش هم رو به موت است. یکی دو روز طول می‌کشد تا حال این مرد جوان بهبود یافته و به حرف بیاید. نام او ویکتور فرانکنشتاین است و اندکی بعد سرگذشت خود را برای والتون بازگو می‌کند. ویکتور جوانی شیفته علم و تحقیق بوده و در آزمایشاتش موفق به کشف نحوه حیات بخشیدن می‌شود و چون امکان ساخت اعضای بدن به شکل ظریف را در کوتاه‌مدت نداشته، در تجربه اول موجودی با دو و نیم متر قد و به همین نسبت حجیم خلق می‌کند. خلقی که بلافاصله بعد از حیات بخشیدن، از انجام آن پشیمان می‌شود چرا که... 

در ادامه مطلب به برخی برداشت‌ها و برش‌ها خواهم پرداخت.       

******

مری ولستونکرافت شلی (1797-1851) در لندن به دنیا آمد. مادرش در اثر عوارض زایمان از دنیا رفت و او نزد پدر (ویلیام گادوین) و نامادری پرورش یافت. گفته‌اند که او در اثر محرومیت از توجه عاطفی، بیشتر وقت خود را با کتاب‌های کتابخانه پدرش می‌گذراند که گفته‌ای بدآموز است! و شاید غلط! چه بسیار محرومین از توجه عاطفی که راه به هیچ کتابخانه‌ای نبردند. مری در شانزده هفده سالگی با پرسی بیسی شلی که یکی از دوستداران ویلیام گادوین بود، آشنا شد. این آشنایی به عشقی منجر شد که مورد تایید پدر نبود و... مری به همراه ناخواهری خود و شلی انگلستان را ترک کردند و در اروپا چند هفته‌ای به مسافرت مشغول شدند. با مرگ همسر شلی، آن دو با یکدیگر ازدواج کردند. پنج شش سال زندگی مشترک این دو چندان با خوشی همراه نبود چرا که از چهار بچه‌ای که به دنیا آوردند فقط یکی زنده ماند و پرسی شلی هم در 1822 در اثر غرق شدن کشتی در 29سالگی از دنیا رفت. مری شلی تا زمان مرگش چندین رمان دیگر نیز نوشت اما هیچ‌کدام شهرت فرانکنشتاین را پیدا نکرد. اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونی از این اثر از انگشتان دست و پا فراتر رفته است.

اولین ترجمه فارسی از این اثر در سال 1317 (کاظم عمادی) صورت پذیرفته ولذا بدیهی است تا الان تعداد ترجمه‌ها دو رقمی شده باشد که مطمئنم شده است ولی اگر میزان دقیق آن را خواسته باشید: نمی‌دانم! اطلاعی ندارم!

 ...................

مشخصات کتاب من: نشر مرکز، ترجمه کاظم فیروزمند،چاپ اول 1389، تیراژ 1600 نسخه، 262 صفحه.  

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 3.86 نمره در آمازون 4.5)  

پ ن 2: آن‌قدر در مورد فرانکنشتاین دیده و شنیده‌ایم که معمولاً خود را بی‌نیاز از خواندن کتاب می‌دانیم. تقریباً مثل خیلی از کتاب‌های دیگر!

پ ن 3: در سال 2017 فیلمی بر اساس زندگی مری شلی ساخته شد.

پ ن 4: کتاب بعدی ... خواهد بود.

 

ادامه مطلب ...

به مارش رادتسکی نزدیک می‌شویم!

هفته گذشته را عمدتاً با کتاب مارش رادتسکی در بستر سپری کردم! بیماری‌های این‌چنینی چنان با سرعت می‌آیند و همه‌جا را در بر می‌گیرند که آدم انگشت به دهان می‌ماند. بیماری‌های حکومت اما از حیث سرعت این‌گونه نیست هرچند آنجا هم در صورت رؤیت انگشت به دندان می‌مانیم. البته خاصیت قدرت چنان است که تک‌سوارانِ آن معمولاً متوجه بیماری نمی‌شوند مگر در زمان بستری شدن؛ آن‌هم فقط در بستری شدنِ منجر به موت و در لحظات واپسین...

*****

قطعه موسیقایی «مارش رادتسکی» اثر یوهان اشتراوس (پدر)، مارشی است که به افتخار پیروزی‌های فرمانده ارتش امپراتوری اتریش، مارشال یوزف رادتسکی در سال 1848 ساخته و نواخته شد. این مارش را حتماً شنیده‌اید ولی بد نیست یک بار دیگر آن را با نام و به صورت مشخص بشنوید: اینجا

******

در مطلب مقدماتی برای رمان «بائودولینو» اثر اومبرتو اکو (اینجا)، مختصری به قرون وسطی و بخصوص امپراتوری مقدس روم اشاره شد. این امپراتوری در طول تاریخ خود معمولاً شامل پادشاهی‌های متعدد ریز و درشتی بود که در مناطق آْلمانی‌زبان اروپای مرکزی و اسلاوهای شبه‌جزیره بالکان و بوهم و شمال ایتالیا و... موجودیت داشتند. شارلمانی و فردریک بارباروسا از معروف‌ترینِ این امپراتوران هستند که در بائودولینو با دومی همراه بودیم. معضل اساسی این امپراتوری از بدو تأسیس تا زمان انقراضش در ابتدای قرن نوزدهم این بود که به واسطه‌ی گونه‌گونی اجزای تشکیل‌دهنده، کمتر توانستند به آن ثبات سیاسی و اقتدار مرکزی دست یابند (غیر از موارد استثنائی چون شارلمانی و ماریاترزا که به واسطه همین ثبات، منشاء خیر در زمینه‌های مختلف بودند). جمع کردن این حجم از پادشاهی‌های مختلف، شاهزاده‌نشین‌ها، دوک‌نشین‌ها، اسقف‌نشین‌ها و... که هرکدام در محدوده قلمروی خود مستقل عمل می‌کردند و بخصوص «زبان»های مختلفی هم داشتند، در کنار هم و ایجاد اتحاد و عملِ واحد حقیقتاً کار سختی بود.

پس از ظهور ناپلئون و جنگهای معروفش (یاد جنگ و صلح به خیر) چهره اروپا در ابتدای قرن نوزدهم تغییر کرد و نظم نوینی شروع به شکل‌گیری کرد. یکی از تغییرات مهم البته انقراض همین امپراتوری مقدس روم بود که به قول ولتر دیگر نه امپراتوری بود و نه مقدس و نه رومی! آخرین امپراتورِ آن «فرانتس دوم» از دودمان جلیل‌القدر و طویل‌العمر هاپسبورگ، با بیش از پنج قرن سابقه حکومت بود. ایشان بعد از 14 سال سلطنت در قامت امپراتور مقدس روم، در سال 1806 با عنوان «فرانتس یکم» بر تخت سلطنت اتریش، یکی از مهمترین پاره‌های امپراتوری سابق نشست. او خیلی زود در واکنش به ناپلئون و همانند او خود را امپراتور خواند. این امپراتوری جدید هم با مشکلات پیش‌گفته دست و پنجه نرم می‌کرد کما اینکه فرانتس و جانشینش فردیناند همواره در حال سرکوب کردن جنبش‌های استقلال‌طلبانه در محدوده قلمرو خود بودند. قطعه‌ی مارش رادتسکی هم به افتخار یکی از این سرکوب‌های موفق و به عبارتی آخرین سرکوبِ موفق (ایتالیایی‌ها) ساخته و پرداخته شد.

امپراتوری اتریش در زمان «فرانتس یوزف اول» در سال 1867 با پادشاهی مجارستان به یک توافق اتحادگرایانه دست یافتند و بدین‌ترتیب امپراتوری اتریش-مجارستان پا به عرصه ظهور گذاشت. برای اینکه محدوده این واحد سیاسی مشخص شود در ذهنتان مجسم کنید که این کشورهای نوین (به طور کامل یا بخش‌هایی از آنها) در این محدوده قرار داشتند: اتریش، کرواسی، چک، ایتالیا، لهستان، رومانی، صربستان، اسلوونی، اسلواکی، اوکراین و مجارستان. حالا از لحاظ فوتبالی و والیبالی هم این اسامی را مرور کنید!

فرانتس یوزف عمری طولانی داشت، بیشتر از عمر امپراتوری اتریش-مجارستان! با ترور ولیعهدش در سارایوو، آتش جنگ بزرگ شعله‌ور شد. آتشی که این امپراتوری چهل‌تکه را به عناصری سبک‌تر تجزیه کرد.

******

یوزف روت نویسنده‌ی رمان مارش رادتسکی در سال 1892 در همین امپراتوری در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد. او روزنامه‌نگار و نویسنده فعالی بود. افول و سقوط امپراتوری را با گوشت و پوست لمس کرد. در فضای بین دو جنگ قلم زد. با برآمدن هیتلر مجبور به ترک دیار شد و خیلی زود در غربت جان سپرد. مارش رادتسکی تابلویی قابل توجه از سالهای حیات اتریش-مجارستان را در قالب زندگی سه نسل از یک خانواده در همین دوران ترسیم می‌کند. این کتاب در سال 1932 به چاپ رسیده است. در مطلب بعدی به کتاب خواهم پرداخت.

******

پ ن 1: کتاب بعدی «بندرهای شرق» اثر امین معلوف خواهد بود.

پ ن 2: برنامه‌های بعدی مطابق انتخابات پست قبل خواهد بود. و البته مواردی که در پانوشت مطلب قبل ذکر کردم.


جنگ و صلح- لئو تولستوی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کثرت شخصیت‌های جنگ و صلح!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

به جنگ و صلح نزدیک می‌شویم!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.