میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

استخوان خوک و دست های جذامی مصطفی مستور


 

به خدا سوگند که دنیای شما در نزد من پست تر و حقیرتر است از استخوان خوکی در دست جذامی. (امام علی بن ابی طالب)

این داستان بلند یا رمان کوتاه, برش هایی از زندگی ساکنین 7 واحد از آپارتمان های برجی در تهران است. ساکنین این هفت واحد هر کدام درگیری ها و دغدغه های خود را دارند و طبیعتاً با یکدیگر بیگانه اند و فقط به صورت فیزیکی در نزدیکی یکدیگر زندگی می کنند.

در طبقه 14 دانیال و مادر پیرش زندگی می کنند, دانیال به صورت مادرزادی دچار عارضه دفورمگی جمجمه و از لحاظ روانی در ظاهر کمی آنرمال است اما مطابق معمول حالتی بهلول وار دارد و مسائل کلیدی داستان از زبان او خارج می شود.

در طبقه 9 محسن (با مدرک دکترا!) و فرزندش درنا و مادر پیرش سکونت دارد. محسن در حال طی کردن مراحل جدایی از همسرش سیمین! (این سیمین ها استعداد بالایی برای جدایی دارند!) است.

در طبقه 8 حامد که عکاسی دارد با مادرش زندگی می کند. مهناز نامزد حامد مشغول ادامه تحصیل در هلند است , حامد با نگار که شباهت زیادی به مهناز دارد آشنا می شود و...

در طبقه 5 سوسن که از توانایی های جسمی اش امرار معاش می کند با مشتری شاعر و عاشق پیشه ای مواجه می شود...  

در طبقه 4 نوذر که یک خلافکار است زندگی می کند. او سند زمینی را که صاحبش در ایران نیست را جعل کرده و می خواهد بالا بکشد و اکنون باخبر شده است که صاحب پیر زمین در حال برگشت به ایران است لذا نقشه قتل او را در سر دارد و...

در طبقه 7 جمعی جوان پارتی شبانه ای دارند و مشغول بزن و بکوب و بخور و بکور (از مصدر نیاز به کورتاژ کردن می آید) هستند و...

و بالاخره در طبقه 17 دکتر مفید (استاد نجوم) و همسرش افسانه (متخصص زنان زایمان) هستند که الیاس پسر 10 ساله آنها به دلیل سرطان خون پیشرفته در بیمارستان بستری است و...

نکته ای که به ذهنم رسید طبقات محل سکونت شخصیت هاست که با توجه به ارزش گذاری نویسنده نسبت به وضعیت شخصیت ها انتخاب شده است (کاش در انتها اشاره ای به نقل مکان ساکن طبقه 5 به طبقه 10 می کرد!!).(طبقات بالاتر شخصیت های متعالی تر)

گریزی از اندوه نیست

وجه مشترک این روایت های موازی از نظر من درد و اندوه است ; در یکی به صورت دغدغه وجودی, در دیگری ناشی از درد و اندوه جدایی, جاهای دیگر دغدغه انتخاب و عشق و ثروت و شهوت و بالاخره درد فرزند, بروز می کند.

دانیال (یا نویسنده) هر فردی را به کلمه ای تشبیه می کند که خودش معنی خودش را  می سازد و نقطه مشترک همه کلمات را اندوهناکی آنها می داند:... از دل هر کلمه , همه کلمه ها – هر قدر هم که شاد باشند- یواش یواش چیزی شور و شفاف تراوش می کنه, چیزی که بهش می گند اندوه.

به این ترتیب از دیدگاه نویسنده گریزی از اندوه نیست و لذا می بینیم که شخصیت محوری این داستانها (باز هم از نظر من دانیال شخصیت محوری است, وگرنه به صورت کلی این 7 روایت را می توان از هم جدا کرد و در نتیجه شخصیت محوری, برای اثر قایل نشویم) این شعر از جبران خلیل جبران را می خواند:

زندگی را در دره ای گذراندیم که سایه های اندوه از دل آن می گذرد

و نومیدی را چون فوجی از لاشخوران و جغدان بر فراز آن یافتیم

از آب برکه اش بیماری نوشیدیم و از تاکستانهاش , شرنگ.

مسئله شرور

مطلب قابل تاملی که در لابلای روایتها به ذهن می رسد و در قسمتی دانیال نیز به نوعی به آن اشاره می کند, نظریه شر یا مسئله شر (اخلاقی یا طبیعی )است. شرور اخلاقی که ناشی از اعمال انسان نظیر دزدی و قتل و تجاوز و... است و شرور طبیعی هم که همان زلزله و آتشفشان و سیل و سونامی و امثالهم است.

آنتونی فلو رو که می شناسی؟ می گه توی این دنیای عوضی و هیشکی به هیشکی , دیگه چی باید اتفاق بیفته که مومنان اقرار کنند خداوندی در کار نیست یا اگه هست خیلی مهربون نیست؟

می گه وجود جهانی که آدم های حقیقتاً آزادش همیشه بر طبق صواب باشند , منطقاً امکان پذیره و خداوند اگر واقعاً قادر مطلق بود , می تونست هر وضعیت امور منطقاً ممکن رو محقق کنه ... پس چرا این کارو نکرد؟... چرا مشتی مفلوک عوضی رو پرت کرد توی این خراب شده که حتی بلد نیستند اون رو , عظمت اون رو, هجی کنند؟ ...

مسئله شر از قدیم الایام (اپیکورس) تا زمان حاضر همیشه مطرح بوده است و موافق و مخالف در مورد آن اندیشیده اند و نوشته اند. من سعی می کنم صورت مسئله را با توجه به آراء هیوم و جی. ال. مکی شرح دهم و باقی مطلب را هم علاقمندان خودشان پیگیری می کنند:

الف) خدایی هست.

ب) خدا به همه چیز آگاه است (عالم مطلق است)

پ) خدا به همه چیز تواناست (قادر مطلق است)

ت) خدا ارحم الراحمین است , خیر محض است.

ث) موجودی که مهربان و خیرخواه است با شر و بدی میانه ای ندارد و لذا درصدد رفع آنها بر می آید.

ج) موجودی که به همه چیز آگاه است از وجود و بروز شر آگاه است و می داند چگونه آن را رفع نماید.

چ) موجودی که به همه چیز تواناست در هر صورت می تواند شرور و بدی ها را حذف نماید.

ح) شرور همیشه وجود داشته است و وجود دارد.

خ) افراد مختلف نتیجه گرفته اند : فرض الف غلط است یا فرض های ب و پ و ت که همگی صفات خدا هستند غلط است و می توان به خدایی فاقد برخی صفات قائل بود و یا روی گزاره های ث و ج و چ بحث و بررسی های عدیده ای شده است و یا اساساً شر وجود ندارد و... و این نزاع بین موافقین و منتقدین هنوز ادامه دارد که بعضاً شیرین هم هست. در نت هم بحث موافق و مخالف زیاد است به عنوان نمونه به اینجا و اینجا و اینجا و اینجا می توان اشاره کرد.

غرض از اشاره به این مسئله این بود که بگویم تم اصلی داستان به این مسئله اشاره ای دارد. و یا اگر خواننده در صفحات پایانی با جملاتی روبرو می شود که نافی اختیار انسان است و آنها را همچون عروسک های خیمه شب بازی می پندارد که فکر می کنند خودشان حرکت می کنند و از نخ های متصل به خود و دست های عروسک گردان غافل هستند ; گیج نشود, چرا که یکی از گریزگاه ها در برخی از پیچ و خمهای این مسئله نیز همین است.

***

این کتاب توسط نشر چشمه در 82 صفحه به چاپ رسیده است. (کتابی که من دارم چاپ هفدهم و به قیمت 1800 تومان عرضه شده است)

***

پ ن 1: مطلب بعدی مربوط به کتاب خوشه های خشم اثر جان اشتین بک است.

پ ن 2: کتاب قطوری که شروع کرده ام مطابق آرای پیشین آناکارنینا اثر تولستوی است.

پ ن 3: کتاب نازکی! که در دست دارم تنهایی پرهیاهو اثر هرابال است و پس از آن کفش های شیطان را نپوش اثر احمد غلامی است.

پ ن 4: نمره کتاب از نگاه من 2.7 از 5 می‌باشد.